شصت و پنج سال قبل، در لحظههای پایانی جنگ جهانی دوم، در ساعت هشت و پانزده دقیقه صبح روز ۱۵ مرداد ماه ( اسد) ، با فرود آمدنِ اولین بمب اتمی در تاریخ بشر بر هیروشیما، سرتاسر شهر را سکوت فراگرفت، و هیروشیما در خاکسترِ خود فروخُفت. هیروشیما در سالگرد این روز شاهد بزرگ ترین مراسم یاد بود تا کنونی خود بود. چهار روز بعد ده ها هزار تن از مردم ناگازاکی در مراسمی مشابه، در ارج گزاری یادِ قربانیان فاجعه فرو ریختن بمب اتمی بر سر شهر توسط جنگنده های آمریکائی در ۱۹۴۵، شرکت کردند. سران ایالات متحده آمریکا در واپسین لحظات جنگ، و در شرایطی که نیروهای فاشیسم در غرب و شرق در اساس شکست خورده بودند، در شرایطی که هیچ ضرورت نظامی یی وجود نداشت، فقط برای آزمایش عملی کارکردِ تخریبی بمب هسته ای، و نمایش برتری فنآوری نظامی خود در برابر اتحاد شوروی، به بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی دست زد.
نمایندگان ۷۴ کشور جهان در مراسم بزرگداشت یادِ قربانیان بمب اتمی هیروشیما شرکت داشتند. بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل، برای اولین بار رسماٌ در مقام رهبر سازمان ملل متحد در این مراسم شرکت کرد. علاوه بر آمریکا، قدرت های هسته ای دیگر، انگلستان و فرانسه، نیز برای اولین بار به صورت رسمی در این مراسم یادبود شرکت کردند. شهردار هیروشیما، تاداتوشی آکیبا، در سخن رانی خود خطاب به ۵۵۰۰۰ نفری که در مراسم شرکت داشتند، اعلام کرد:
”ما آرزوی قلبی بازماندگان به از میان بردن سلاح های هسته ای را باید به مردم سراسر جهان اعلام کنیم.“
او اضافه کرد:
“ من ضمن دعا برای تمام آنانی که جان باختند، اعلام می کنم که ما نخواهیم گذاشت شما بیشتر از این منتظر بمانید.“ یان کی مون، دبیر کل سازمان ملل، پس از اهداءِ دسته گلی به آتش ازلی در پارک “ یاد مان صلحِ هیروشیما“ در سخنانی گفت:
”مراسم امسال همچون اخطاری به جهان است که، سلاح های هسته ای باید از بین برده شوند.“ او گفت:
”زندگی کوتاه است، ولی حافظه دوامی طولانی دارد... خیلی از شما ها هنوز خاطره آن روز را به سپیدیِ نور سفید روشنی که آسمان را به آتش کشید و به سیاهیِ باران های سیاهی که در پی آن سرازیر شد، به خوبی در خاطر دارید.“ دبیرکل سازمان ملل اضافه کرد که، وقت آن رسیده است تا به عملی کردن شعار جهانی عاری از تسلیحات هسته ای، اقدام شود. در سطور زیر مشاهدات یک قربانی زنده فاجعه استفاده ایالات متحده از بمب اتمی در هیروشیما، به نقل از مصاحبه یی منتشرشده در روزنامه انگلیسی زبان ”مورنینگ استار“، بازگو می شود.
خاطرات تلخ یک قربانی هیروشیما
تصور یک هزارم ثانیه برای ذهن آدمی امری غیرممکن است. تصور یک دهم یک هزارم ثانیه از این هم دشوارتر است. فقط در همین مدت زمان بسیار کوتاه بود که بر اثر اصابت نخستین بمب اتمی تاریخ در روز ۶ اوت ۱۹۴۵ دمای هیروشیما چندین میلیون درجه سلسیوس بالا رفت و این شهر در تودهای از آتش و دود محو شد. دو روز بعد، ناگازاکی هم به همین سرنوشت دچار شد؛ نیروهای آمریکایی در نمایش ددمنشانهای از برتری هستهای در برابر اتحاد شوروی، خسته و زخم خورده از بمبارانهای جنگ، ناگازاکی را بمباران اتمی کردند، که منجر به تلفات جانی ۱۴۵/۰۰۰ تن شد. هر کس در فاصله یک کیلومتری محل اصابت بمبها بود، کشته یا به شدت مجروح شد.
شوسو کاواموتو، از داوطلبان فعال ژاپنی، امیدوار است که امسال - در گردهمایی لندن به مناسبت شصت و پنجمین سالگرد بمباران هستهای هیروشیما - این واقعیتها تأثیری جدی بر شرکت کنندگان بگذارد. کاواموتو که در آن زمان ۱۲ سال بیشتر نداشت، در تمام دوران جنگ جهانی دوم ساکن هیروشیما بود، اما بخت یارش شد که جزو کسانی بود که درست پیش از حمله اتمی به اجبار شهر را تخلیه کردند. یکی دو روز پس از بمباران وقتی کاواموتو به شهر بازگشت، هنوز هیچ اقدام ایمنی ضد تشعشعی صورت نگرفته بود. توصیف او از وضعیت آن روز خیلی کوتاه و ساده است:
”هیچ چیز نبود – مطلقاً هیچ چیز. ” امروز، کاواموتوی ۷۷ ساله برای روشن کردن نسل جوانتر در مورد رخدادهای آن روز، سالهای باقیمانده از عمر خود را وقف آن کرده تا تجربههای شخصی اش از انفجار بمب هستهای را برای دنیا بازگو کند. او میگوید:
”مردم هیروشیما و نا گازاکی به سختترین و تلخترین شکلی این درس را گرفتند، یعنی از راه تجربه شخصی درد و رنج ناشی از بمب اتمی. اما اکنون از آن روز ۶۵ سال میگذرد، و آن رخداد اکنون برای نسل جوان فقط یک رویداد تاریخی است. ما باید پی آمدهای بمباران هستهای برای انسان ها را به جوانان نشان دهیم.“
قدرت پیام کاواموتو فقط در این نیست که او درد و رنجی را بیان میکند که خودش شخصاً متحمل شده است، بلکه ناشی از این واقعیت نیز هست که او نه سیاستمدار است و نه دیپلمات. او خیلی ساده و روشن صحبت میکند و جزئیات را به طور کامل بیان میدارد. خواهر بزرگ تر او تنها کسی در خانوادهشان بود که جان سالم از انفجار اول به در برد، اگرچه او هم شش ماه بعد فوت کرد. کاواموتوی یتیم شده میبایست هر چه سریع تر و زودتر راهی برای گذران زندگی بیابد. این بود که از راه کفش واکس زنی و جمعآوری خرت و پرت و آهن قراضه درآمدی برای خود دست و پا کرد. خودش میگوید: ”در چنین وضع و حالی، معلم زندگی من گانگسترهای یاکوزا بودند. تعداد یتیمها آنقدر زیاد بود که غذای کافی برای بقای همه وجود نداشت. ما برای یک لقمه غذا دائم با هم در حال جنگ بودیم، و گاهی فقط برای یک تکه نان و گوشت. در نهایت، قویترها ماندند و ضعیفترها بر اثر گرسنگی و سرمای زمستان جان باختند.“ به لطف بخت زیاد و همتی والا، کاواموتو بالاخره یک کار دائم پیدا کرد و به نظر میآمد که کمکم خاطرات تلخ هیروشیما را به دست گذرِ زمان میسپرد.
اما زمانی که تصمیم به ازدواج با خانمی گرفت که دوستش داشت، بار دیگر آنچه در جریان انفجار اتمی بر سرش آمده بود گریبانگیرش شد. کاواموتو به یاد میآورد که چطور عاشق شده بود؛ میگوید به احترام سنتهای ژاپنی، ”به خانه دختری که دوستش داشتم رفتم و از پدر و مادرش اجازه خواستم با دخترشان ازدواج کنم.“ اما آنچه از آن میترسید بر سرش آمد. پدر و مادر دختر به این عنوان که ممکن است به علت قرار گرفتن او در معرض تابشهای رادیواکتیو، دخترشان ”بچه ناقص“ به دنیا بیاورد، دست رد به سینه کاواموتو زدند. این سرخوردگی زندگی کاواموتو را در سراشیبی انداخت؛ کارش را رها کرد، آلوده قمار شد و حتی به فکر
|