اسلام سیاسی در خدمت امپریالیسم
اسلام سیاسی در خدمت امپریالیسم
سمیر امین
همه ی جریانات طرفدار اسلام سیاسی به "خودویژگی اسلام" معتقد اند. طبق باور آن ها اسلام بین سیاست و مذهب جدائی قائل نیست. آن ها این جدائی را ظاهرا مشخصه ی مسیحیت می دانند. یاد آوری این که نظرات شان با آنچه مرتجعین در آغاز قرن نوزدهم می گفتند کلمه به کلمه تطابق دارد، نمی تواند اثری بر آن ها داشته باشد. در آغاز قرن نوزدهم مرتجعان (ازجمله بونالدو دومستر) سعی می کردند گسستی را محکوم کنند که عصرروشنگری و انقلاب فرانسه در تاریخ غرب به وجود آورده بود!
براساس این موضع گیری همه ی جریانات طرفدار اسلام سیاسی حوزه ی فرهنگ را قلمرو مبارزه ی خود می دانند. اما "فرهنگی" که، در واقعیت، خلاصه می شود به تعلق داشتن به یک مذهب به خصوص، آن هم تعلقی که اساسش آیین و سنت است. در حقیقت، مبارزان اسلام سیاسی به بحث پیرامون جزم ها علاقه ای نشان نمی دهند که درون مایه مذهب است. دغدغه ی اصلی آن ها این ست که طبق شعائر مرسوم عضویت شان به جماعت [اسلامی] پذیرفته شود. چنین نگرشی به واقعیت دنیای مدرن نگران کننده است، نه تنها به این دلیل که از اندیشه تهی است و سعی می کند فقدان فکر و اندیشه را پنهان کند، بلکه به این خاطر که استراتژی امپریالیسم را توجیه می کند: استراتژی جایگزینی جنگ فرهنگ ها با مبارزات بین مراکز امپریالیستی و کشورهای پیرامونی تحت سلطه.
تاکید انحصاری اسلام سیاسی بر فرهنگ این فرصت را در اختیار آن قرار می دهد تا مبارزات اجتماعی واقعی بین طبقات تحت ستم و استثمار با نظام سرمایه داری جهان گستر را از تمامی حوزه های زندگی حذف کند. مبارزان اسلام سیاسی در حوزه هایی که مبارزات اجتماعی واقعی جریان دارد حضور ملموسی ندارند و رهبران آن ها همواره تکرار می کنند که چنین مبارزاتی بی اهمیت است. حضور آن ها در این حوزه ها به تاسیس دبستان و کلینیک های درمانی (( مساجد، تكیه خانه ها، مدرسه های دینی وامثال آن ))محدود می شود که هدفی جز صدقه و ارشاد[مذهبی] ندارد. این فعالیت ها در خدمت پشتیبانی از مبارزات طبقات محروم علیه نظامی نیست که مسئول فقر و فلاکت آن هاست.
اسلام سیاسی در حوزه ی مسائل اجتماعی واقعی متحد اردوی سرمایه داری وابسته و امپریالیسم مسلط است و از اصل ذات مقدس مالکیت دفاع می کند و نابرابری و همه ی ملزومات بازتولید سرمایه داری را مشروعیت می بخشد. دفاع اخوان المسلمین از قوانین ارتجاعی در پارلمان مصر در همین اواخر یکی از صدها نمونه ازین دست است. در پارلمان مصر حقوق مالکان به ضرر زارعان اجاره دار تقویت شد (که اکثریت دهقانان کوچک را تشکیل می دهند). حتی یک نمونه قانون ارتجاعی وجود ندارد که در کشوری اسلامی وضع شده باشد و جنبش های اسلامی با آن مخالفت کرده باشند.
افزون براین، چنین قوانینی با توافق رهبران نظام امپریالیستی رسمیت پیدا می کند. اسلام سیاسی ضد امپریالیسم نیست حتی اگر مبارزان آن نظری جز این داشته باشند! برای امپریالیسم، اسلام سیاسی متحد ذیقیمتی است و امپریالیسم به این امر کاملا واقف است. بنابراین، درک این قضیه ساده است که اسلام سیاسی همیشه در رده های خود روی طبقات حاکم عربستان سعودی و پاکستان حساب می کند.
افزون براین، این طبقات از همان آغاز جزء فعال ترین مشوقان آن ها بوده اند. بورژوازی کمپرادور محلی، سرمایه داران نوکیسه و سودبرندگان جهان گستری سرمایه با دست- و- دل بازی از اسلام سیاسی پشتیبانی می کنند.
اسلام سیاسی چشم انداز ضد امپریالیستی را رد و موضع گیری "ضد غرب" (کم- و- بیش "ضد مسیحیت") را جایگزین آن کرده است. موضع گیری ای که چنین جوامعی را به طور آشکار به بن بست کشانده و بنابراین مانعی بر سر راه بسط کنترل امپریالیستی بر نظام جهانی به وجود نمی آورد.
اسلام سیاسی نه تنها درخصوص پاره ای مسائل (مشخصا مسائل مربوط به موقعیت اجتماعی زنان) ارتجاعی و حتی مسئول افراط کاری های ست که علیه شهروندان غیرمسلمان می شود، (از قبیل قبطیان در مصر) بلکه اساسا ارتجاعی است و بنابراین نمی تواند در امر رهائی ملت ها شرکت داشته باشد.
با این وجود، سه بحث برای برانگیختن جنبش های اجتماعی و ورود به گفتگو با جنبش های اسلام سیاسی ارائه شده است.
نخستین بحث این است که اسلام سیاسی توده های وسیعی را بسیج می کند که نمی توان آن ها را نادیده گرفت یا تحقیر کرد. تصورات متعددی به این ادعا دامن می زند. با این همه، باید خونسردی خود را حفظ و چنین بسیج هائی را بررسی کرد.
پیروزی های "انتخاباتی" از جمله نمونه هائی است که پای واکاوی درست که در میان باشد، باید با محک دقیق سنجیده شود. من به یک نمونه اشاره می کنم، به نمونه