مارهای درونِ آستینِ "نهضت" را که مانع وحدت اند باید بیرون راند!
هدایت حبیب
قسمت هشتم
مارهای درونِ آستینِ "نهضت" را که مانع وحدت اند باید بیرون راند!
خوانندۀ عزیزعضوحزب واحد! این سری که قسمت هشتم آن را در زیر می خوانید، بررسی جوابی باعنوانی "وحدت یامصالحه غیراصولی" است، که گروپ سه نفری (رهبر پشت پرده، بوزینه باززاده وسکرترش حاکم زاده) به فراخوان بنده زیر عنوان "صدای خود را برای تدویر کنگرۀ وحدت بلند نماییم!" داده اند. افزون برآن دراین بخش منشاءِ مشکلات شورای اروپایی حزب واحد، وچگونگی تدویرکنفرانس اخیرش را نیزبار دیگر بررسی می نمایم.
در ادامه جوابیه می خوانیم: "حل مسایل کلیدی از جمله اولویت های مطمین رسیدن به هدف یعنی وحدت اصولی مستحکم و پایدار میباشد. موافقت بر مسایل بنیادی سیاسی، اندیشوی و سازمانی، تشخیص وتعیین جایگاه وخواستگاه اجتماعی سیاسی یا به عباره دیگر هویت حزب، استواری و کار سازنده در جهت تحقق توافقات از جمله نخستین گامها در راه تامین وحدت شمرده میشوند. نه تغییر موضع خلاف توافقات صریح، شفاف و مستند و چانه زدن در این یا آن مورد بسیار مبرم سیاسی و تعین کننده. این گونه برخورد ها وموضوع گیری ها بر پروسه وحدت جدا صدمه می رساند. واز لحاظ روانی شدیدا زیان آور میباشد."
1ــ ازجملات بالا معلوم می شود که نگارنده، کادرغیر متخصص ح.د.خ.ا.(حزب وطن) پیشین است، موضوعات مطرح شده مشخص نشده است؛ مثلاً برای تأمین وحدت، حل مسایل کلیدی ضرور دانسته می شوند؛ اما این که آن مسایل کلیدی کدامها می باشند، تذکر نمی یابند؛ باید برشمرده شوند، تا برای حل آن صفوف مساعدت نمایند. در عین زمان یادآوری از مسایل کلیدی در جمله های بالا تشویشی ایجاد می نمایند، که شاید تاکنونهم مسائل حل ناشده وجود داشته باشند وبه این بهانه برای مدت مدید دیگری هم کنگره به تعویق انداخته شود.
2ــ تذکر عبارات "مسایل بنیادی سیاسی، اندیشوی و سازمانی، تشخیص و تعین جایگاه وخاستگاه اجتماعی سیاسی یا به عباره دیگر هویت حزب" بازی باکلمات و واژه های عام و مترادف است؛ مسائلی است که در برنامه و اساسنامۀ حزب تسجیل می گردد، که سازمان بیانگرومدافع منافع کدام گروه یا گروه های جامعه باشد. از آن جا که پروگرامها و اساسنامه های پیشین هردو سازمان مشابه استند، مبیین آن است، که در مسائل متذکره نیز بینش غیر متفاوت دارند. بنابر اصول، این امر را کنگره معین می کند، یا به عبارۀ دیگر تعیین مسایل بنیادی سیاسی و اندیشوی سازمان وظیفۀ کنگره است، که نباید بوسیلۀ یکی دونفر پیش داوری شود. اگر واقعاً خواستار تعیین مسایل بنیادی "حزب واحد" می باشید؟ "داس را با کلوخ تیز نکنید!" کنگره را زودتر تدویر نمایید!
3ــ نگارش عبارت "جایگاه و خاستگاه اجتماعی سیاسی و هویت حزب" نیز بازی با کلمات و تفاخر دانشمندانۀ غیر کارشناسانه است؛ ولی اگر کمی آن واژگان را بکاویم، خالی از فایده نخواهد بود. مسائل بنیادیی که درفوق ازآن بحث شد، "جایگاه" یک سازمان را نیز در جامعه معین می کند. "خاستگاه" یک سازمان مسلماً همان جامعه یی است، که سازمان از آن سر برمی آورد. خاستگاه "حزب واحد" افغانستان است، نه اروپا. افغانهای مهاجردراروپا نباید بکوشند، که خودرا مؤسس آن معرفی نمایند، بی خبر از وضعیت کشور از روی بخار معده حزب واحد را رتق وفتق کرده، در امور رهبری آن مداخله نمایند وبه بیراهه بکشانند. اگر خواسته باشند، کار وکمک اساسیی را که اعضاءِ اروپایی حزب واحد می توانند، صادقانه وبدون توقع انجام دهند، ارسال بدون کم و کاست حق العضویتها و اعانه ها به سازمان داخل کشور و خود داری از مداخله در امور رهبری آن است.
4ــ "خاستگاه"این امررا نیزافاده می نماید، که اعضاء، به خصوص کادرها واخصتر رهبری حزب چکیدۀ کدام طبقه استند. دراین رابطه علی الاُصول نسبت به تعلق طبقاتی، خصلت طبقاتی رجحان داده می شود؛ اما نظراتی وجود دارد مبنی براین که، رهبری حزبِ مدعیِ مدافع منافع زحمتکشان، بایست متشکل ازاشخاص آگاه، متخصص، صحتمند ومتعهد به منافع توده ها وازخود زحمتکشان باشند. طرفداران چنین نظرمدعی اند که:
"عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگش شود"
زیرا شخصیت فرد تاسن شش سالگی تکمیل می شود، مسلم است که این مرحلۀ از زندگی را طفل در محیط خانواده، به آغوش والدین سپری ورشد می نماید، طبیعی است که خصلت پدر، مادر وسایر اعضاءِ فامیل مزج شخصیت کودک می گردد. اگر در بزرگ سالی خصلت دیگری را هم کسب نماید، در شمار بیشتری، مصنوعی خواهد بود، نه طبیعی. بنابرآن، در موقع حساس و زمان تعیین کننده، خصلت مصنوعی وکسبی نابود شده، خصلت فطری باز می گردد وشخص ناخود آگاه به اصل خود بر می گردد.
5ــ افزون برآن، ازدیدگاه بیولوژیستها دروقت قرار گرفتنِ فرد دررهبری سازمانهای زحمتکشان، درنظرگرفتنِ "خاستگاهش" یعنی تعلق طبقاتی اش، اهمیت بسزا دارد و تأثیرعوامل ژنتیک وارثی در رفتارانسانها کمتر ازعوامل اجتماعی نیست. تعلق طبقاتی سایقۀ وفاداری و پایداری به منافع طبقاتی شمرده می شود؛ مثلاً نظریه پردازان حرفوی سازمانهای زحمتکشان، پژوهش و تجربه کرده عقیده دارند، که نسبت به سایر پرولتاریا، پرولتاریایی صنعتیی که این پیشه را به ارث برده اند، یعنی خون پرولتری دارند، در مبارزات حق طلبانه سیاسی و صنفی بیشتر پیگیر وحاضر به دادنِ قربانی به آرمانها و منافع طبقه وهمنوع خود اند.
حتا درگسترۀ هنر و در وجود هنرمند می توان این پدیده را به روشنی مشاهده کرد. به گونۀ مثال در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا، استدیوهای رادیو وتلویزیون به روی "هنرمندی" پیوسته بازبود؛ باآنهم همیشه ژستهای ناراضیانه می گرفت. اکنون که خُمپاره های ژاندارم جهان ستم، حرص و آز سینۀ زحمتکشان کشوررا بیرحمانه می شگافند، پدیده های اخلاقیی راکه باخود آورده اند، مانند: اعمال مافیایی، فساد اداری واجتماعی، تجارت مواد مخدر...، شیرازۀ عفت ومعصومیتِ مورالی وسنتهای پسندیدۀ ملی وعُلونفس وغرور "ملت غیور" را می درانند؛ با آن همه، دراین حال، هنرمند محبوب ومستعد ما به حکم سایقۀ تعلق طبقاتیی خودش خرسند است وکلیدی راکه درجیب زمام دار کشور اشغالگر است، سخاوتمندانه به مردم ما می بخشد ومی گوید:"یک کلید خانه پیش تو/ یک کلید خانه پیش من" کنجهای خانه یی را که نیروهای اهرمنی دالرپرست، عملاً پودرمرگِ انسان می کارند؛ در رؤیای خود، گل نسترن ویاسمن می کارد و پیامبر صلح لقب می گیرد. مثلی که حافظ خودرا از ورای تصور، مالک گیتی می دانست، ازمقامِ اقتدارِتخیلِ شاعرانه برعالم بیکران هستی، "ازکمر خلیفه" ــ ثمرقند و بخارا را به یک خال هندی ــ می بخشید.
در رابطه به مسائل بالا درشورای اروپایی حزب واحد، هم اکنون چالشهایی وجود دارد ــ که به فهم وتجربۀ تار بنده ـ ناشی ازعوامل زیرین است:
الف ـ آنچه که به رهبران مربوط است:
1) تعلق بیولوژیکی رهبری به طبقۀ حاکم، که بالاثر حاکمزاده حکومت وحکمرانپور فرمانروایی می خواهند؛
2) نداشتنِ عقیده به هدف اساسی و اصلی مبارزه؛ یعنی عدم دلسوزی به مردمِ در تنگنای کشور؛
3) عدم رعایت اصول دموکراتیک سازمانی، ناباوری به عدالت، صداقت و حقپرستی سیاسی؛ یعنی به اشتباه گرفتنِ تیمسازی، دسیسه، ایجاد تفرقه وسخنچینی در بین اعضای سازمان برای رشد شخص خود، به جایی مبارزۀ مشروعِ منطبق به اصول دموکراتیک سازمانیِ شفاف، عادلانه صادقانه ورفیقانه؛
4) نداشتن گوش شنوا به پیشنهاد ها وشکایتهای اعضاء؛
5) پنهان نمودن حقایق و رویداد ها از اعضاء؛
6) تکیه به مرکزیت در رهبری و حذف دموکراسی.
ب ـ آنچه که به صفوف سازمان مربوط است:
1) معتاد شدنِ بسیاری به سکتریزم سازمانی ودنباله روی گوسفند وار ازهرگونه رهبری؛ استفاده شدن به مثابۀ ماشین رأی دهی؛
2) تجاهل عارفانۀ بسیاری در تمیز حق برباطل و راه راست از بیراهه؛
3) عدم استفادۀ بسیاری ازاصل زرینِ اصلاحی سازمان؛ یعنی انتقاد وانتقاد ازخود؛
4) دلسردی برخیها از مبارزه و دوری ازسازمان، در اثر فشار و مشاهدۀ کجرویها و ناحقبینیهایی رفقایی در فراز سازمان قرار گرفته؛
ج ـ آنچکه به هردو ـ رهبری و صفوف ـ مربوط می شود:
1) قرارگرفتن درزیرتاثیر روش ورفتارنیروهای راست کشور، مانند: مسائل زبانی، ملیتی، منطقوی ...؛
2) ابتلا به امراض روانیِ مهاجرت وعقده مندی؛
3) نگرفتنِ انتباه و عبرت از رویداد های گذشته .
برای اینکه مسائل بالاپادر هوانماند، کنفرانس هفتۀ گذشتۀ شورای اروپایی حزب واحد را با استفاده ازمعلومات تعداد رفقایی که درآن شرکت ورزیده بودند، بسیار فشرده به گزارش می گیرم، تا به موضوعات بالا اندکی روشنی انداخته باشم. قبل از آن، اشاره به این مطلب ضرور است: که رهبری شورای اروپایی نهضت ازمدتی به این طرف زیر فشار صفوف قرار دارند، که از وحدت فرار می کنند وطفره می روند؛ به این سبب تعداد قابل ملاحظۀ اعضاء نظر دارند، که شورای اروپایی منحل گردد. ازاین رو رهبری آن شورا کنفرانسی را به راه انداختند، مبنی براین که به کنگرۀ وحدت نماینده انتخاب می نمایند، آنان از یک طرف بدین وسیله تظاهُر کردند، که مانع وحدت نیستند؛ از جانب دیگر به این بهانه شورای اروپایی را تجدید کردند و هم خودرا برای یک سال دیگر، در رئس سازمان تسجیل نمودند. اکنون تاکتیکی را در پیش گرفته اند، که خود را در اروپا وحدتخواه وانمود کنند و درعوض کارکنان حرفوی نهضت راــ در داخل کشور به وسائل مختلف ــ ناگزیر می سازند، که تدویر کنگره را به تعویق اندازند. ماهیت سوءنیت شان را پروسۀ انتخابات شورای اروپایی حزب واحد برملا می کند، که به آن می پردازیم:
می دانیم که هر انتخابات دموکراتیک 5 اصل دارد: 1) آزاد باشد؛ 2) سری باشد؛ 3) مستقیم باشد؛ 4) مساویباشد؛ 5) همگانی باشد. افزون بر آن، رهنمودی را که خود ترتیب نموده اند، چنین مشعراست: "انتخاب نمایندگان برای کنفرانس (ایالتی، کشوری واروپایی) و کنگرۀ حزب واحد بطور دموکراتیک ورای سری صورت میگیرد." ولی انتخاباتی که در همه سطوح ذکر شده صورت گرفت، مطابق آن پنج اصل و رهنمود مرتبۀ خودشان نبود:
1ــ انتخابات آزاد نبوده برعکس مقید هم بود؛ زیرا گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی نهضت، به وابستگان خود دستور داده بودند، که جز به تطمیع شدگان، به رفقای شایسته و مستحق نهضت و متحد ملی رأی ندهند؛ یعنی رأی دهندگانِ وابسته، مقید بودند، نه آزاد؛
2ــ انتخابات مساوی نبود، اگرچه مساوی بدین معناست که هرکس دارای یک رأی باشد. در بسیاری سازمانهای کشورهای اروپایی، اعضاء نهضت نسبت به متحد ملی بیشتر اند، بنابرآن می توان تعمیماً تعبیر کرد، که عدم تساوی تعداد اعضاءِ هردو سازمان وموضیع گیری ناصواب رهبری نهضت، به معنای عدم تساوی انتخابات نیز بود؛
3ــ انتخابات سری نبود. رفیق جوانی درکنفرانس شورای اروپایی باعلنیت مخالفت کرد؛ اما در اثرپافشاری گروپ سه نفری رهبری نهضت رأی پرسی علنی صورت گرفت.
ماجرای انتخابات درسازمانهای مختلف متفاوت بود. درآلمان وهالند که نهضتیهای وابسته به گروپ سه نفری دررئس سازمانها قرار داشتند، با استفادۀ ناسزاوارانه ازاین رجحان، تاآن حد که توانستند، کوشیدند که رفقای وحدتخواه نهضت واعضاء قاطع متحد ملی در رهبری شوراها وهمچون نماینده درشورا های بالایی راه نیابند. درچند شورای ایالتی آلمان که انتخابات دموکراتیک صورت گرفته بود، ورفقای وحدتخواه دررأس شوراها آمده بودند، سپس وحدت ستیزان برای دورکردنِ آنها، درآن سازمانها کارتخریبی انجام دادند ومدتی بعد دوباره جلسۀ انتخاباتی را به راه انداختند. در بسیاری شوراهای ایالتی آلمان، وحدت گریزان تخلفات صریح وبزرگی را مرتکب شدند،چون پیش از پیش بطورسازماندهی شده، درهای شعبات نظارت و کنترول هردو سازمان را بسته بودند، به شکایتهای اعضاء هیچگونه توجه صورت نگرفت؛ زیرا شکایتها به گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی مواصلت می کرد، که خود سازماندهِ همه تخلفات بودند.
اما در شورا های ایالتی وکشوریی که رفقای غیر وابسته به گروپ سه نفری، که به منافع مردم و سازمان پابند بوده، در رأس شورا ها قرار داشتند، انتخابات با مسالمت، دموکراتیک ورفیقانه گذشت.
گروپ سه نفری برای رسیدن به هدف خود، پیش از کنفرانس شورای اروپایی کار های گوناگون زیانبار بحال سازمان را انجام داده بودند: کوشیده بودند، که از ورود رفقای وحدتخواه نهضت به کنفرانس جلوگیری نمایند؛ به عدۀ از رفقای متحد ملی وعده هایی داده بودند؛ نامهای تعداد رفقای وحدتخواه نهضت را که از شورا های کشوری به کنفرانس انتخاب شده بودند، از لیست بیرون کرده بودند؛ درعوض، نامهای حواریون خود را گنجانیده بودند؛عدۀ دیگری از هواخواهان خود را به کنفرانس دعوت کرده بودند و مانند نمایندگانِ انتخابی حق شرکت در رأی گیری دادند.... همانطوری که تعداد کمِ رفقای متحد ملی را به کنفرانس راه داده بودند، تصمیم داشتند، که در هیأت اجرائیه و هیأت رئیسۀ شورای اروپایی نیز چنین کنند؛ اما رفقای متحد ملی تهدید کردند،که کنفرانس را تحریم می نمایند. چون تحریمِ کنفرانس به معنا ی تحریم عضویت در شورای اروپایی بود؛ تحریم شورای اروپایی به معنای برهم خوردنِ آبشخورِ گروپ سه نفری رأس نهضت بود؛ بنابرآن جانب نهضت تن داده، رهبری هر دو طرف ساعتی پشت درهای بسته چانه زدند. سرانجام تصمیم گرفتند که هیأت اجرائیه و هیأت رئیسه را مساویانه تشکیل بدهند. زمانی که به سالُن بر گشتند، باز به شیوۀ پیشین رفتار کردند. درین حال یکی از رفقای متحد ملی درتالار کنفرانس به محضر همه باز تهدید کرد که : "در جلسۀ خصوصی یک چیز وعده می دهید و در سالُن کنفرانس طور دیگر عمل می کنید!" سپس معامله گران حرفوی ناگزیر شدند که به معامله یی پشت پردۀ خود وفا کنند و هیأت رئیسه را مساویانه تشکیل بدهند.
حتا آدم خوبی را که دعوت شده بود؛ اما نه عضو نهضت بود، نه عضو متحد ملی؛ نه در کنفرانسهایی شوراهای ایالتی، نه در نشست شورای کشوری شرکت کرده بود؛ نه حضوری، نه غیابی بحیث نماینده برای شرکت در کنفرانس شورای اروپایی انتخاب شده بود، در هیأت رئیسه نصب کردند؛ در حالیکه نظیرش، چند رفیق واجد شرایط و مستحق، درتالار کنفرانس حضور داشتند.
رئیس شورای کشوری قبلیی را که طبق تعهد آنان، به تحریم کنندگانِ شورای اروپایی نپیوسته بود، وعدۀ معاونیت شورای اروپایی را داده بودند؛ اما وقتی که کارشان گذشت، موجودیت پست معاونیت را نیزانکار نمودند؛ ولیک فراموش نموده اند، که پست معاونیت را در رهنمود انتخاباتیِ خود نیز ذکر کرده اند. سرانجام به حمایت چند رفیق دیگر، وی را به عضویت هیأت رئیسه افزودند.
رهبر پشت پرده از طغیان و خروش دیودرونی خودخواهی سخت به عذاب است، نمی تواند این را مهار کند؛ می خواست با ارزیابی کار کنفرانس طعمه دهد که موفق نشد. بخاطر ارزیابی چگونگی کنفرانس خود را در یکی از شورا های کشوری بحیث نماینده کاندید نموده بود؛ اما درجریان کارهمایش عدۀ کثیری نمایندگان با زبان دیپلوماسی؛ یعنی چین پیشانی چراغ سرخ نشان دادند که به روی خود نیاورد؛ سر انجام یکی از گردانندگان جلسه با زبان عامه و جدی گفت: "ارزیابی جلسات استیل کهنه است، اکنون مروج نیست، نشست کنونی به ارزیابی نیاز ندارد." سپس، قبل از پایان کار همایش تالار را ترک گفت.
علت عدم توافق به سخن رانی او، از جمله باید این امر باشد، که سال گذشته درهمایش ادغام تشکیلاتی شوراهای اروپایی نزاکت مهمان نوازی و وحدتخواهی را، حین سخن گفتن در ارزیابی کار آن گردهمایی رعایت نتوانسته بود؛ در حالی که در آن مجمع عدۀ رفقا از سایر سازمانها حضور بهم رسانیده بودند؛ اما او صرف باتکیه به پرچمی بودن وبه توصیف از پرچمیها پرداخته بود، که نباید آن طور می شد؛ باید به ح.د.خ.ا. تکیه صورت میگرفت، که شامل حال همه حضار نشست می گردید.
ایشان ناگزیرند که بزودی شورای دیگری بنام مشورتی یا"صدرهیأت رئیسه" و یا "شورای نگهبان" یا "َشورای حل وعقد"نیز ایجاد کنند. نام اعضاء آن را در لیستی بنویسند. بارک الله، تشکیل شورای اروپایی ما معادل اتحادیۀ کشور های اروپایی شده است: 92 نفر اعضاء شورا؛ 35 نفر اعضاء هیأت اجرائیه؛ 12 نفر اعضاء هیأت رئیسه و 15 نفر دیگر هم اعضاء شورای مشورتی، یا "شورای نگهبان" ویا "شورای حل وعقد" خواهد بود؛ 11 یا13 شعبه خواهد داشت؛ ولی آنچه راکه ما اعضاء حزب واحد نمی دانیم، لطفاً بگویید! که وظیفۀ این شورا ها چه خواهد بود؟
چرا نگارندۀ این سیاه مشق به گزارش کنفرانس شورای اروپایی حزب واحد می پردازم؟ واضح است! زیرا همۀ اعضاء حزب واحد منتظر اند؛ اما شورای مذکور از تدویری کنفرانسش گزارشی نمی دهند. معلوم نیست چیزی به گزارش ندارند، یا از ارائۀ رویداد های آن نشست حیا می کنند. صرف در پیام نهضت سه سطر نوشته شده که سخن مرکزی این است "کنفرانس شورای اروپایی موفقانه تدویر یافت" واقعیت این است که در آن همایش همه چیز بود، جز موفقیت. اصل خبر به آینده موکول شده است. چنانی که خبر نشست 20 جولای رهبری شورای اروپایی با رهبر حزب متحد ملی به آینده حواله شده بود؛ تا اکنون که از آن زمان بیشتر از دونیم ماه سپری می گردد انتشار نیافته است. بیم داریم که خبر کنفرانس همچنین شود.
رفیق ارجمند عضو شورای اروپایی حزب واحد! اجازه بده، که ازین بحث جدی حاشیه بروم، مطلبی را از فلمی بگویم: زیرا درین دقایقی که این سطور را سیاه میکنم، باگوشۀ چشم "سریال یوسف" را هم می بینم و از درون باخود می گِریم، نه بخاطر یوسف ، نه بخاطر خود؛ بل بخاطر جفایی که تو با دستور "کاهنان معبد آمون" در حق رفقایت رواداشتی! برخوردی را که تو ناسنجیده با استفاده از تیغ با تعصب اکثریت با رفقایت کردی، به همرزمان نیکو سرشت، جمعگرا، وحدتخواه، اصولی، غیروابسته بکسی و مستحقت رأی ندادی، مانع رفتنِ آنها به شوراها، کنفرانس و کنگره شدی، به برخورد برادران یوسف به او نمی ماند؟
گروپ سه نفری و کادر های زیر فرمان شان راــ که شبیه به رهبران معبد آمون اند ــ به تمام معنا می شناسیم و سوابق شان را میدانیم: که گروپ ناراضیان چه زیانهای رابه ح.د.خ.ا رسانیدند! صدر نشینان زیر فرمان بیگانه و شیفتگان قدرت و مقام، با به راه اندازی پلنوم 18 چه جفاهایی را در حق مردم و اعضاء حزب نمودند! در سال 1366 چه تعداد اعضای باعقیده، باآرمان، بادانش، و باایثار را از حزب بیرون کردند! ... ، با آگاهی ازین همه، گوسفندوار از امر آنها اطاعت می نماییم. به چنین رفقای عزیزی که اصل حزبیت، شایسته سالاری، و تعهد روز "الستُ برَبکمُ" خود را در نظر نمی گیرند، سمتگرایی، زبانگرایی، قومگرایی، روابط شخصی وحب وبغضگرایی، گروپ بازی، محفلبازی و تیمسازی...را پیشه می کنند، عینی قضاوت نمی نمایند، ذهنیگرانه به سطح دو کودک "قوشتیگیر" تنزل می کنند، که تیم ما برنده شود، از آنها بازنده؛ به عواقب عمل خود نمی اندیشند و این چنین "تیشه به ریشۀ خود می زنند"؛ به عدالت، صداقت، راستی و درستی سیاسی و اندیشوی پابند نیستند.جزرستگاری، به خودآیی ورهایی از خود بیگانگی...دیگر چه آرزو می توان کرد! (ادامه دارد)
3 اکتوبر2010