بازی شیطاني نام و هويت احمدی نژاد 7

بازی شیطاني

 

نوشته روبرت دريفوس

 

 ترجمه فروزنده فرزاد

 

 

نام و هويت احمدی نژاد

چرا نبايد

"سعيد رمضان" باشد؟

 

(7)

 

اواخر تابستان 1953، دفتر اوُال(1) کاخ سفيد شاهد ديداری ميان پرزيدنت "دولايت آيزنهاور" و جوان فتنه جوي خاورميانه يي بود. ديداري که که کمتر به آن توجه شده است. در عکس سياه و سفيد و نه چندان آشکار ثبت شده از اين ديدار، آيزنهاور با چهره يي پدربزرگ گونه که در آن زمان 63 سال داشت، در لباسي خاکستري رنگ، بحالت راست، ايستاده است، و در سمت چپ او، جواني مصري با پوستي زيتوني، در لباسي تيره رنگ، با ظاهري آراسته و با ريشي انبوه و موهاي کوتاه شده ي سر، در حاليکه دسته اي کاغذ بدست دارد، ديده مي شود. او با بيش از يک دهه تجربه در قلب سياست هاي خشن و پر شر و شور جهان اسلام ، تنها 27 سال دارد، و مشتاقانه به چهره ي رئيس جمهور خيره شده است. در کنار او عده اي در لباس هاي عربي ديده مي شوند، برخي ديگر که ردا و جامه ي مسلماني به تن دارند، اعضاي هيات نمايندگي از پژوهشگران، روحانيون و فعالان کشورهاي هند، سوريه، يمن و نيز شمال افريقا هستند.

آن که در آن روز تابستاني ماه سپتامبر، از رئيس جمهور ديدار کرد "سعيد رمضان" ايدئولوگ و مبارز اخوان المسلمين بود. او بواسطه ي ازدواج با "وفا البناء"، دختر "حسن البناء"، به نوعي مدعي جايگاهي برتر در حلقه ي اخوان المسلمين براي خويش بود، زيرا داماد بنيانگذار"اخوان المسلمين" شده بود. در آن عکس، رمضان در کنار رئيس جمهور احترام انگيز و بي آزار به نظر مي رسيد، اما جمعيت اخوان المسلمين، دست کم از اواخر دهه ي 1940، در سرتاسر خاورميانه به جمعيتي تروريست و متحجر مشهور بود. هوادران اين سازمان، چند تن از افسران مصري و نيز رئيس جمهور اين کشور را به قتل رسانده بودند، و درست 5 ماه پيش از آنکه رمضان با آيزنهاور ديدار کند، اخوان المسلمين از سوي رژيم در حال سقوط ملک فاروق، پادشاه مصر، غير قانوني شناخته شده بود. اما اخوان المسلمين ناپديد نشد.

به درازاي 50 سال آينده، اخوان المسلمين بتناوب عقب نشيني هاي تاکتيکي مي کرد، به آرامي نيرو و نفوذش را باز مي يافت و ايدئولوژي خويش را با بنياد نهادن شعباتش در اردن، سوريه، کويت و ديگر کشورها مي گستراند. سعيد رمضان تا پيش از مرگش در سوئيس در سال 1955، سازمانده اصلي اخوان المسلمين در سطح جهان بود.

به رغم اينکه سعيد رمضان تند مزاج، خشونت طلب و آشکارا خواهان باز سازي خاورميانه بر اساس ويژگي هاي بنياد گرايي اسلامي بود، او تهديدي جدي تلقي نگرديد. در مقابل، در ارزيابي سري سفير ايالات متحده ي آمريکا در قاهره، رمضان متحد بالقوه ي آمريکا پنداشته شد. اين هنگام، اوج دوران مکارتيسم و جنگ سرد بود و اخوان المسلمين نيز شديداً ضد کمونيست. به علاوه، متحدان سعيد رمضان در جمعيت اخوان المسلمين، جماعت اسلامي پاکستان و سازمان هاي مشابه در منطقه شديدا ضد مارکسيست ها، فعالان دانشجويي چپگرا، رهبران اتحاديه هاي کارگري، ناسيوناليست هاي عرب، "سوسياليست هاي عرب"، حزب بعث و نيز گرايشات گوناگون سکولاريست ها بودند. از ميان دسته ي اخير مزاحم تازه  به دوران رسيده اي چون رئيس جمهور مصر، جمال عبدالناصر، بود که وفاداريش به جبهه ي ايالات متحده ي آمريکا در جنگ سرد، حتي از 1953، تنها يکسال پس از آنکه جنبش "افسران آزاد" پادشاهي فاسد و حقير مصر را خلع کرد، مشکوک مي نمود.

سعيد رمضان متولد 1926، در "شبين الکوم"، روستايي در 70 مايلي شمال قاهره، در دلتاي رود نيل بود. در نوجواني با حسن البناء آشنا شد، و بي درنگ به جنبش او پيوست. او پس فارغ التحصيل شدن از دانشگاه قاهره در سال 1946، منشي خصوصي حسن البناء و دست راست او شد. يکسال بعد، رمضان سردبير "الشِهاب"، ارگان هفتگي اخوان المسلمين شد.

سعيد رمضان در کنار کمک به حسن البناء در حوزه ي کارهاي سازماني، سفير اخوان المسلمين، براي تدارک شبکه اي گسترده از تماسها در سطح بين المللي شد؛ نقشي که حسن البناء به دليل شخصيت روحانيش و نيز اقامتش در مصر امکان آنرا نداشت. رمضان در سال 1945 به اورشليم سفر کرد، آنزمان اورشليم، شهري تحت کنترل بريتانيا در تحت الحمايگي فلسطين بود، که اندک اندک ابرهاي طوفانزاي جنگ ميان اعراب و يهوديان در آسمانش نمايان مي شد. رمضان در خلال سالهاي آينده، براي تاسيس شعبات اخوان المسلمين زمان بسياري صرف مسافرت به اورشليم، عمان، دمشق و بيروت کرد. او در اکتبر 1945 نخستين دفتر جمعيت اخوان المسلمين را در اورشليم بنياد نهاد. آنچه که زيربناي سازماني گرديد، که از دهه ي 1980 بنام "جنبش مقاومت اسلامي" (حماس) شناخته شده است. تا سال 1947، 25 شاخه ي اخوان المسلمين در فلسطين پديد آمد، که شمار اعضاي آنها در حدود 12 هزار تا 20 هزار بود. سعيد رمضان در 1948 کوشيد تا نيرويي اسلامي، وابسته به اخوان المسلمين، را سازمان دهد که بدليل چنين وابستگي، به لحاظ سمبوليک پر اهميت جلوه کند. اين، نيرويي بود که در جريان جنگ عليه نيروهاي يهودي، که همانسال دولت اسرائيل را تاسيس کردند، وارد نبرد شد.

"سعيد رمضان" در اواخر دهه ي 1940 براي نخستين بار از پاکستان، که در آينده ديدارهاي بسياري از آن داشت، براي شرکت در نخستين کنگره ي مسلمانان جهان در کراچي بسال 1949 و 1951 ديدار کرد. (چپ پاکستان کنگره را متهم مي کرد که بوسيله ي امپرياليسم آمريکا و انگليس سازمان داده شده است.) پاکستان يکسال پيش از آن، از بريتانيا استقلال يافته بود، و بعنوان نخستين دولت اسلامي مرکز جذب ايدئولوگ هاي اسلامي و سازمان دهندگان و پژوهشگران اسلامي بود. در پاکستان نيز، اسلامگراي جواني بنام "ابو الاعلي المودودي" ـ که جنبشي به سبک اخوان المسلمين با نام "جماعت اسلامي پاکستان" تاسيس کرده بود، به مرور اين جنبش را به حزبي سياسي بدل مي کرد. در دهه هاي بعد، پاکستان منزلگاه دوم سعيد رمضان شد. حتي دولت اسلامي نوظهور [پاکستان] برنامه يي راديويي نيز در راديو پاکستان در اختيار او گذارد و او از روابط خوبش با دولت غرب گراي پاکستان و نيز نخست وزير" لياقت علي خان"، که مقدمه اي بر يکي از کتابهاي سعيد رمضان نوشته است، بهره مي برد.

اقامت سعيد رمضان در پاکستان کاملا داوطلبانه نبود. فعاليت جمعيت اخوان المسلمين در مصر ممنوع شده بود، و حسن البناء نيز ترور. سعيد رمضان در 1950، هنگامي که اخوان المسلمين در دوره ي عقب نشيني بسر مي برد، به مصر بازگشت، اما بتناوب دوره هايي طولاني را در پاکستان، در تماس تنگاتنگ و نزديک با "المودودي" و "جماعت اسلامي" او گذراند. سعيد رمضان با گروه "مسلم ليگ" پاکستان نير همکاري داشت، و با حمايت رسمي پاکستاني ها به سراسر جهان عرب مسافرت و سخنراني کرد. اين هنگام، سياست در پاکستان در دست گروه هاي اسلامگراي افراطي، اسلامگرايان ميانه رو، ناسيوناليست هاي سکولار و نيز چپ ها بود، و در ضمن پاکستان به سوي اتحادهاي نظامي با غرب مي گراييد. رمضان سالها در کراچي، المودودي را در سازماندهي فالانژهايي نيرومند از دانشجويان متعصب، بويژه در کمپ هاي دانشجويي، در برابر جنبش چپ پاکستان ياري مي رساند. اين به اصطلاح "جماعت طلاب اسلامي"، که از جوخه هاي مسلح فاشيستي موسوليني، نسخه برداري شده بود، دست پرورده ي ايده ي سعيد رمضان بود. بگفته ي پژوهشگري بنام " ولي رضا ناصر"، "اگر چه جماعت طلاب اسلامي، سازماني تحت نظارت جماعت اسلامي پاکستان بود، اما بشدت تحت تاثير اخوان المسلمين مصر بود. در ميانه ي سالهاي 1952 و 1955، رمضان رهبران جماعت طلاب اسلامي را در شکل دادن ساختاري دولتي در سازمان و نيز پي ريزي استراتژي براي آن ياري کرد. برجسته ترين نشانه ي تاثير و نفوذ اخوان المسلمين در جماعت طلاب اسلامي وجود حوزه هاي مطالعاتي و نيز مطالعات شبانه منظم بود، که هر دو براي جذب اعضاي جديد و استحکام پيوندهاي درون سازماني بکار مي رفت." آدمکشان اغلب مسلح جماعت طلاب اسلامي، مدام با دانشجويان چپگرا در کمپ هاي دانشجويي درگير مي شدند. ناصر مي نويسد: "برخوردهاي آنها رفته رفته به درگيريهاي جدي تر، بويژه در کراچي و مولتان مي انجاميد." او مي افزايد: " ديگر، فعاليت هاي دانشجويي ضد چپ پيشه ي جماعت طلاب اسلامي شده بود و اين بيش از پيش گوياي شيوه ي برخورد آنها بود. جماعت طلاب اسلامي، بريگادي از جنگجويان شد که در خدمت اسلام و عليه دشمنان اسلام يعني سکولاريست ها و چپ ها جهاد مي کرد."

بنظر مي رسد که سعيد رمضان در خلال سفرهايش به پاکستان با بنيادگرايان عرب و از آن ميان، بويژه با فلسطيني ها و اردني ها که به اصطلاح "حزب آزادي اسلامي"(2) را بنياد کردند نيز همکاري داشت. (بعدها اين حزب سرايت يابنده، دفترش را به آلمان منتقل کرد و سپس خود را در ميان مسلمانان آسياي مرکزي گستراند. اين حزب بطور فزاينده از سوي عربستان حمايت مي شد و تا پيش از دهه ي 1990 متحد خشونت طلب مهمي براي جنبش اسلامي ازبکستان و القاعده بود.) رمضان، آنگاه که در دهه ي 1950 در اردن بسر مي برد، به پي ريزي شعبه ي اخوان المسلمين در اين کشور ياري رساند. رهبر اخوان المسلمين اردن، "ابو قراء" بود؛ بازرگان ثروتمند اردني که پيوندهاي نزديکي با ملک عبدالله و پادشاهي تحت حمايت بريتانيا يي هاشمي ها داشت. بگفته ي " ماريون بالبي"(3)، اين حسن البناء بود که سعيد رمضان را براي کمک به اخوان المسلمين نوپاي اردن به عمان فرستاد، و پادشاه اردن نيز "فعاليت قانوني اخوان المسلمين را تحت عنوان سازماني خيريه، به اين اميد که حکومت او را در برابر اپوزيسيون سکولار، يعني چپ ها، محافظت کند، پذيرا شد." بدانگونه که در پاکستان رخ داد، اخوان المسلمين اردن نبز ابزاري در خدمت سرکوبي جنبش چپ و ناسيوناليست هاي عرب شد. سعيد رمضان و ابوقراء استدلال مي کردند که آنچه در سده ي بيستم، مصر و ديگر کشورهاي جهان اسلام را تهديد ميکند، حملات سخت از سوي ايدئولوژيهاي کمونيسم و ناسيوناليسم است که منکر برتري شريعت اسلامي در جامعه هستند."

حضور سعيد رمضان در دفتر اُوال کاخ سفيد در سال 1953، هرگز تصادفي نبود. بطور رسمي، حضور سعيد رمضان در ايالات متحده براي شرکت در کنفرانس فرهنگ اسلامي در دانشگاه پرنيستون و نيز سفري به واشنگتن، بود. کتابخانه ي کنگره با تدارک برنامه ي 9 روزه در کنفرانس شرکت کرد. اين، رويدادي بس بزرگ  و بسيار باشکوه در تالار سبزهاي"ناساو"ي (4) دانشگاه پرنيستون بود. در ميان سخنرانان و شرکت کنندگان، برخي از شرق شناسان برجسته نيز بودند، کساني چون "فيليپ هيتي"(5)، "کويلر يانگ"(6) و "بيلي وايندر"(7) از دانشگاه پرنيستون. "ويلفرد کانتول سميت"(8) از دانشگاه "مک گيل"(9)، "ريچارد نلسون فري"(10) از دانشگاه "هاروارد"، "کارلتون کوون"(11) از دانشگاه "پنسيلوانيا"، و "کِنت کرَگ"(12)، سردبير ژورنال "جهان مسلمانان" از موسسه ي "هارت فورد"(13). دکتر "بايارد داج"(14)، رئيس پيشين دانشگاه آمريکايي بيروت نيز رياست کنفرانس را داشت.

بنوشته ي مستندات رسمي، حضور شماري از شخصيت هاي مشهور در کنفرانس اتفاقي بوده است. اما شرکت کنندگان در کنفرانس " تصادفي" آنجا نبودند؛ برگزار کننده ي کنفرانس دولت ايالات متحده ي آمريکا بود، که خود، کنفرانس را بلحاظ مالي پشتيباني کرد و شرکت کنندگان در کنفرانس را با اين هدف معين که از نگاه آمريکا مفيد باشند، به "نيوجرسي" فرا خوانده بود. "هيتي"، ريش سفيد شرق شناسان، در جستجو براي يافتن شرکت کنندگاني از قاهره، بحرين، بغداد، بيروت، نيودهلي و ديگر شهر ها ديدار کرد، و همچنين براي کنفرانس، منابع مالي ديگري از شرکت هاي هواپيمايي آمريکا چون، "پان آمريکن"، TWA، و نيز کنسرسيوم نفتي عربستان سعودي يعني آرامکو تهيه شد. سعيد رمضان، ايدئولوگ دگم و نه پژوهشگري اهل دانش، همچون بسياري از شرکت کنندگان در حالي در کنفرانس شرکت کرد، که پيشتر، همه ي هزينه هاي سفرش پرداخت شده بود، و البته دولت ايالات متحده ي آمريکا نيز خوب مي دانست که او کيست!

متولي پرداخت هزينه هاي کنفرانس و از آن ميان پرداخت هزينه ي سفر شرکت کنندگان خاورميانه يي، به عهده ي "انجمن اطلاعات بين المللي"(15) بود؛ شعبه اي از وزارت خارجه که پيوندهايي نيز با محافل اطلاعاتي آمريکا داشت. آن زمان، "انجمن اطلاعات بين المللي" ارگاني نوپا بود، که بطور رسمي در سال 1952 تاسيس و بعدها، در سال 1953، در سازمانهاي تابعه ي سيا ادغام شد. از مسئوليت هاي اين ارگان، يکي نيز نظارت بر حسن اجراي " برنامه هاي تعامل فرهنگي" رسمي آمريکا، چون کنفرانس دانشگاه پرنيستون بود. اين نيز آشکار است که هدف پايه يي کنفرانس سياسي بوده است. در يکي از اسناد خارج شده از طبقه بندي محرمانه، با مهر "اطلاعات سري" بر آن، آمده است: " کنفرانس در نگاه نخست يک گرد همآيي صرفاً علمي به نظر مي رسد. اين، البته همان چيزي است که کنفرانس مي خواهد بدان وانمود کند." در ادامه ي سند، چنين مي خوانيم: " هدف کنفرانس گرد هم آوردن شخصيت هايي است، که توانمندي اثر گذاري بسيار در فرمول بندي آراء و نظرات مسلمانان در حوزه هايي همچون آموزش و پرورش، علوم، حقوق و فلسفه و بطور اجتناب ناپذير، در سياست دارند." هدف کنفرانس، جستجويي گسترده بود. "از ميان نتايج گوناگوني که از برگزاري کنفرانس انتظار ميرفت، القاء انگيزه و خط دهي ويژه به جنبش رنسانس در درون اسلام است."

سفير وقت آمريکا در قاهره، "جفرسون کافري"(16)، ديپلمات کهنه کار و حقوقدان لوئيزيانايي، بود که در آستانه ي پايان دوره ي کاري تلاييش در سياست خارجي آمريکا که 4  دهه به طول انجاميد، بود. او از 1949 در قاهره بسر ميبرد و سر انجام 6 سال را در پايتخت منفعل کرانه ي نيل خدمت کرد. در جولاي 1953، کافري تلگرام محرمانه يي مخابره کرد، که در آن خواهان دعوت سعيد رمضان به کنفرانس پرينستون شد. اين پيغام "کافري" اجمالاً نشان مي دهد که تا چه ميزان سرويس اطلاعاتي ايالات متحده، پيشتر، اطلاعاتي پيرامون اخوان المسلمين، رهبرانش و نيز ميدان عمل و فعاليت هاي آن، گرد آورده است. پيغام محرمانه ي، "کافري"، در واقع بيوگرافي فشرده سعيد رمضان و شرح مختصري است از اخوان المسلمين. اما با نگاهي موشکافانه تر، پيغام به شکلي وهم انگيز خالي از هرگونه اشاره اي به ماهيت تروريستي و خشونت طلب اخوان المسلمين و نيز ذکر اين نکته است، که جمعيت به برپايي دولتي اسلامي تحت قوانين قرآني معتقد است. از اظهارات "کافري"، ديپلماتي چنان با تجربه، آشکار است که او (وشايد سيا) عامدانه اشاره يي به خشونت طلبي اخوان المسلمين نکردند، و هدفشان به خدمت گرفتن رمضان در شکل متحد و يا عامل خويش بوده است. کافري ميگويد: "سعيد رمضان در ميان علماي اسلامي اخوان المسلمين، از دانش آموخته ترينشان است. او دانش آموخته ي دانشکده ي حقوق دانشگاه فواد قاهره، در سال 1945 است، و بيشتر وقت خويش را به پژوهش درباره ي اسلام مي گذراند. او متولد 1925 است؛ جوانسال، اما کهنسال در تجربه.

در حال حاضر او سردبير ماهنامه ي "المسلمان" است، که اکنون دو سال از انتشار آن مي گذرد. در اين ماهنامه سرمقالاتي از پژوهشگران اسلامي سراسر جهان اسلام، پيرامون حقوق و فرهنگ اسلامي منتشر مي شود. تيراژ اين ماهنامه در حدود 10 هزار نسخه است و مشترکاني از تونس و اندونزي دارد. او [سعيد رمضان] در جايگاه دبير کل "کنفرانس جهاني اسلام"، سفرهاي بسياري به کشورهاي اسلامي دارد، و اخيراً از چند کنفرانس در پاکستان باز گشته است. او زماني که در مصر است، هر هفته برنامه يي راديويي درباره ي فرهنگ و معارف اسلامي و نيز تفسير قرآن اجرا مي کند.

سعيد رمضان در سال 1940 مطالعات اسلامي خويش را زير نظر حسن البناء، رهبري عالي اخوان المسلمين آغاز کرد و در سال 1947سردبير ماهنامه ي "الشهاب" شد. الشهاب حاوي مقالاتي درباره ي حقوق و فرهنگ اسلامي بود، پس از 5 شماره انتشار آن تحت فشار دولت پادشاه سابق مصر، فاروق، متوقف شد. اندکي بعد فعاليت اخوان المسلمين نيز غير قانوني گرديد و بيش از 2000 نفر از اعضاي آن دستگير شدند. سرانجام، سعيد رمضان پاکستان را براي جلوگيري از بازداشتش، ترک گفت. او تقريبا يک سال در پاکستان بود، در آنجا دو برنامه ي راديويي هفتگي داشت که امواج آن بسوي کشورهاي عربي از جمله مصر ارسال مي شد. اواخر سال 1949، مسلم ليگ پاکستان از رمضان براي ايراد سلسله سخنراني هايي پيرامون فرهنگ و معارف اسلامي در نقاط بسياري از خاورميانه دعوت کرد. او که اغلب در دانشگاهها سخنراني مي کرد، سفر خويش را از سودان آغاز کرد، آنگاه به مصر رفت و سرانجام آنرا در ترکيه به پايان برد."

پيرامون دعوت سعيد رمضان به کنفرانس پرينستون جريان اينگونه بود که يک مامور گمنام آمريکايي از سوي"محمد البکي" با "کافري" تماس گرفته بود. محمد البکي که خود در مرکز آموزش علوم اسلامي "الازهر" ، با قدمت چند سده، بود و او نيز به پرنيستون سفر کرد، رمضان را چنين توضيف مي کند: " او از اعضاي برجسته ي اخوان المسلمين است". "محمد البکي" پيشنهاد مي کند که رمضان براي شرکت در گردهمايي پرينستون دعوت شود و مي افزايد که جمعيت اخوان المسلمين مايل است او را در پرداخت هزينه هاي سفرش ياري رساند.

کافري نتيجه مي گيرد :

"سفارت باور دارد که کمالات عالمانه ي رمضان او را شايسته ي شرکت در کنفرانس فرهنگ اسلامي کرده است. مهم است که تمايل او به پذيرفتن دعوت شرکت در کنفرانس، بدليل موقعيت وي در اخوان المسلمين، محتاطانه نگريسته شود؛ زيرا ممکن است چنين شخصيت ارزنده اي آزرده شود."

سعيد رمضان در خلال 4 دهه ي آينده، همچون "زليگ" (17) بعنوان عامل کليدي هر بيانيه ي اسلام سياسي راديکال رخ نمود. هيچ مدرک مستندي مبني بر اينکه رمضان در دهه ي 1950 به استخدام سيا در آمده باشد، در دست نيست، اما آشکار است که دعوت وي به پرينستون نشان از آن دارد که در او بالقوه هدف مناسبي براي همکاري مي ديده اند، و بعدها نيز سعيد رمضان متحد مهم خانواده ي سلطنتي سعودي براي تدارک بلوکي از کشورهاي اسلامي و ايجاد جنبش هايي عليه گسترش کمونيسم و نفوذ اتحاد شوروي از مرزهاي جنوبي اش شد. بر اساس اسناد خارج شده از طبقه بندي محرمانه ي آرشيو سوئيس که "سيلوين بسون"(18)  در نشريه ي  LE TEMPS در ژنو گزارش کرده است، در دهه ي 1960 دولت سوئيس ـ که آن هنگام ميزبان سعيد رمضان در مرکز اسلامي اش در ژنو بوده ـ او را به دليل گرايشات ضد کمونيستي اش عنصري مطلوب مي ديده است. وي مي افزايد: "سعيد رمضان فراتر از همه، مامور اطلاعاتي بريتانيا يي ها و آمريکائي ها است. و بيشتر از آن، باور دارم که او ـ طبق طرحي اطلاعاتي ـ در خدمت پليس فدرال سوئيس نيز بوده است." مستندات گزارش شده درباره ي سعيد رمضان در LE TEMPS شامل اسناد بسياري است که نشان مي دهد سعيد رمضان پيوند هايي با "برخي سرويسهاي مخفي غرب" داشته است.

      

………………………

 

 

 (1) - Oval office

(2) ـ "حزب التحرير السلامي "

(3) ـ Marion Bonlby

(4) ـ Nassau

(5) Philip K. Hitti

(6) Cayler Young

(7) Wiltred Cantwell Smith

(8)