فاجعه پاکستان و سرنوشت خلقهای منطقه
فاجعه پاکستان و سرنوشت خلقهای منطقه
نوشته : دکتر اسد محسن زاده
در کابل ، دهلی ، تهران ، لندن ،واشنگتن ، نایروبی و جاگارتا ... همه جا سخن از
« اشرار » ، « ضد انقلاب » ، « تروریست » ، « بنیادگرا» ، « اسلامیست » ،
« انتحاری » ، « القاعده » و...پرورش یافته در پاکستان است. ( 1 )
در نیویارک فیصل شاه زاد پاکستانی را به اتهام بم گذاری در میدان تایمز بازداشت و به حبس ابدی متهم ساختند.
در برلین ، پاریس و در لندن زنگ های خطر به صدا در آمدند تا مبادا تروریست های پروده شده در پاکستان با برنامه های انتحاری درجیب، آسیبی برخلق رسانند.
در استان سیستان و بلوچستان « اشرار» پرورش یافته در پاکستان با نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی ایران درگیراند. درجمو و کشمیر، مومبای و دهلی مردم هند از شر
« تروریست های » پاکستانی می هراسند.
در افغانستان انتحاری های آنسوی دیورند هر روز در گوشه ای خود را به هوا مپپرانند و با خود صد ها انسان را از حق زنده گی و داشتن دست و پا بی بهره میسازند.
نه هم کیش، همدین و هم خون افغان، نه ایرانی مسلمان، نه هم ریشه و هم سایه هندی، نه دوستان چینایی و نه همپیمان اروپایی و امریکایی از شر فسادی که در پاکستان لانه و ریشه دارد در امان است.
چنین است چهره و سیمای پاکستان در جام جم و آینه قد نمای جهان.
در ماه های پسین برای حقانیت بخشیدن به تلاش های پاکستان در جانبداری و پناه به اشرار ( 2) تلاش های در اروپا از جمله اتریش در جریان است. کسانی میکوشند تا پاکستان را بخاطر تربیت و اعزام اشرار به کشورهای همسایه حق بجانب جلوه دهند.
چند نمونه ای از این شمار:
هفته نامه پروفیل چاپ وین از قول سفیر پیشین سازمان ملل متحد در اسلام آباد نوشت :
« باید پاکستان را درک کرد... ما باید قبول کنیم که در پشت سیاست های پاکستان نه فقط جنون، بل منافع امنیتی واقعی آن کشور نهفته است .» ....
در عقب کمک های پاکستان به طالب ها منافع استراتیژیک نهفته است. (3)
همین هفته نامه در یکی از شماره های دیگر، در مقاله آقای گیورگ بلوم در باره پاکستان نوشت :
«... این کشور به مراتب دموکرات تر از آنست که معلوم میشود. با دریغ که در تجرید بسر میبرد. » (4)
در نشست مارچ در کانادا هاووس لندن، معاون وزیر دفاع بریتانیا در حضور 23 سفیر از جمله سفیرجمهوری اسلامی افغانستان که به ابتکار وزرارت خارجه کانادا برپاشده بود گفت :
«... پاکستان کشوریست که فرهنگ دارد،
تاریخ دارد ،
اردو دارد و متحد است.
بناً پاکستان دوست ماست . » نمیشود آنرا با افغانستان تعویض کرد.
آقای گیورگ هوفمن اوستن هوف طرح کرد که :
«...به هندی ها بگوید که کلید آینده افغانستان بالاخره در دهلی قرار دارد.»
« ...اگر پاکستان به طالب ها پناه گاه ، حمایت و یاری نمی رسانید چنگ در هندوکش به پایان میرسید..... ارتش غرب میتوانست بسیار وقت طالب ها را در افغانستان نابود سازد.»
و شکوه دارد که تحمل طالب های « خوب » در افغانستان و مناطق هم مرز با پاکستان، اجازه سیر وحرکت دست باز آنها ، مبارزه در برابر طالب های « بد » در پاکستان انتباهی را میرساند که گویا این طالب های « خوب» جنگ را به پاکستان میکشانند.
وی از برخورد رویاروی با هند سخن رانده و مساله همکاری افغانستان با هند را ازدیدگاه استراتیژیک مورد بحث قرار داده می کوشد تا چنان وانمود سازدکه دلیل جانبداری و پیوست پاکستان به « اسلامیست های عصر حجر » در آن نهفته است که در صورت درگیری هند با پاکستان ، اینکشوربه افغانستان منحیث « گریزگاه » و میدان بازسازی و نجدید نیرو نیاز دارد. ( 5)
دیدگاه بیان شده در نبشته آقای اوستن هوف ، واقعیت 30 سال گذشته منطقه و اظهار نظر سیاستمداران اسلام آباد از جمله « پدر معنوی جهاد افغانستان » گویای یک حقیقت درد آور است که:
در استراتیژی های سیاسی و نظامی جهان و کشور های هممرز؛ افغانستان بیشتر منحیث « میدان بازسازی و صف آرایی » نیرو های احتمالاً در هم شکسته پاکستان در جنگ با هند ، میدان انتقام از شکست ویتنام ، نبرد گاه در برابر امیریالیزم جهانخوار امریکا که در برابر جمهوری اسلامی ایران هر روز برنامه تازه ای را طرح مینماید و بالاخره سایر منافع منطقه وی و جهانی کشور ها و مردمان دیگر مطرح است وبس.
گفتگوی تازه « پدر معنوی جهاد افغانستان » ژنرال حمید گل عشق آسمانی وی به طالب اندیشی و توتالیتاریزم دینی ، پیش داوری های داهیانه ! جناب شان در باره اینکه
« وقت دولت کرزی ، ناتو و امریکا گذشته و این طالب ها اند که به افغانستان باز خواهند گشت » و فرمایشات جناب ایشان در باره آغاز مذاکرت از سوی اوباما با
« امیرالمومنین » ، تسلیمی قدرت به جناب ایشان ، آینده و سرنوشت فرمانرویان کابل که « افغانستان را غارت و دزدیده اند » و رقم شان از پنجصد تا ششصد تن بیشتر نیست، خوشی و رضایت در باره برکناری وزیران کابینه افغان که خلاف میل پاکستان به هند تمایل داشتند ، درخور یاد و بررسی است. (6)
جناب شان در ولیمه برگشت طالبان به افغانستان هستند و با گردن افراشته برفلک بانگ می زنند که:
باز می آیند و باردیگر جهان را به کام مان میسازند.
گردن افرازی و تکبر« ژنرال گل » که نماینده گی از بخش افراطی و بنیاد گرا ارتش باکستان مینماید که « خانه اش واقعاً بی نمونه و غرورش بی پایان است » در راستای منافع آنهایکه تلاش دارند تا دین را خرچ این دنیا نموده و به هرقیمتی بر سکان قدرت تکیه زنند نیازی به حلاجی دارد.
در مورد تکبر و بلند پروازی رهبران پاکستان باری جردان کرون نویسنده انگلستان که در سالهای 90 سده پیشین ترسایی کتاب جالبی را در مورد شرکت و همراهی ارتشیان بر حال و باز نشته انگلستان و پاکستان در « مقاومت افغان » دارد در رویه 113 کتاب خویش مینویسد:
« ...پاکستانی ها مردمانی آزادیخواه هستند بسیار مغرور اند و در راه رفتن سر شانرا بالا میگیرند. این طرز برخورد را از انگلیس ها به ارث برده اند. »
از سخنان « ژنرال گل » رهبران و کارگزاران نظامی و سیاسی اینکشور بر می آید که پاکستان هنوز هم در قالب عادت و تکرار میزیید و در تقسیم بندی و خط کشی های راز آلود کهنه منافع شآنرا جستجو مینمایند . آنها چشم به گذشته داشته و آینده نگری برایشان مشی در خور پذیرش و سوال مطرح نیست. هنوز در اندیشه مشکل زا یی اند که بدون هیچ گونه تردید اثرات مرگ باری بر پاکستان ، حال و آینده آن خواهد داشت.
پاکستان در کنار اسراییل از شمار محدود کشورهای جهان است که با همه همسایگان در دشمنی و ستیز بسربرده و منافع سیاسی خود را در «صدور شرارت و ترور» به کشور های همجوار میجوید ونهادینه شدن این وسیله یگانه راهکار در مناسباتش با همسایگان میباشد. رهبران و کارگزاران سیاسی اینکشور بیشتر بر منهی و خبر کش تکیه دارد تا بر سیاست های آینده نگر و سودمند به نفع همزیستی صلخواهانه و پیشرفت و اعتلای پاکستان و مردمان منطقه.
اگرصهیونیست های اسراییل جنگ و جنایت برهمسایگان را زیر نام « یهودیت » و
« داعیه یهود ها » انجام میدهند ، اسلامیست های پاکستان این کار را بنام «دفاع از اسلام » و« داعیه مسلمین » انجام داده میکوشند زیر نام دین و اندیشه ماکزیمالیستی در دین خلقهای منطقه را در قید محرومیت ، ستم و ترس نگه دارند.
آنها شلاق زنان و عقب گرایان عصر حجر طالبی ، جهادی و القاعده را منحیث یگانه گزینه ای در برآورد ه شدن« منافع استراتیژیک » شان برگزیده و خواستار اسارت بیشتر مردمان در زیر یوغ طالبهای عهد حجر میباشند.
پاکستان کشوری در حال فروپاشی
شک ناپذیر است که ارباب قدرت و « پدران معنوی جهاد » در پاکستان در هژده سال گذشته وقت و امکان کافی داشتند تا حقانیت ودرستی راهبرد های سیاسی اش یعنی تکیه بر بنیاد گرای منحیث یگانه وسیله اهمال نفوذاش در افغانستان را به اثبات برسانند. با آنکه پاکستان طی همین« دوره طلایی » به شمول امروز منهی و تنخواه خوار بیشماری در همه مقام های حاکمیت در جمهوری اسلامی افغانستان داشته و هنوز هم دارند ، با آنهم پاکستان نتوانست تصویر شایته و قابل قبولی از خود به مردم افغانزمین بدهد.
« مسلم بهایی» پاکستانی را پشتون ، تاجیک ، ازبک ، هزاره و ...در افغانستان
« دشمن » میشمارند و سر منشا بسا بدبختی هایش را در کژی و کاستی سیاست های پاکستان، ساختارهای بنیاد گرا و مداخله آشکار آن در افغانستان میدانند.
با درد و دریغ آتشی که تا دیروز خانه و مامن هندی و افغان را میسوخت دهن برای سوختن پاکستان باز کرده است.راهکار های « اداره ریش دراز ها » (7) وطالب پروری « پدران معنوی جهاد افغانستان » و کاربست سیاست های منطقوی با « اسلحه امریکایی ، جنگنده افغان و اداره پاکستان » پاکستان را نیز به دهان آتش برد. شرارتی که با « آتش و خون » عجین شده است در سراسر پاکستان دهان باز نموده است.
تجربه افغان نشان داد که بنیاد گرایی (8) نمی تواند « قوم را یکدست » و « ملت را ورزیده و بالغ » بسازد که« خود شناسد راه خیر از راه شر » (9)
بنیاد گرایی حاکم پاکستان را به پرتگاه نیستی کشانیده است.زحمتکشان شهر و ده در پاکستان در زیر فشار دوقطب افراطی نیولیبرالیزم و بنیادگرایی با شرایط غیر انسانی درگیر اند.
یورش بر حقوق شهروندی ، بهره کشی بی حد و مقدار زحتمکشان شهر و ده ، تجاوز بر حقوق زنان ، اقلیت های قومی و مذهبی پاکستان را در وضعی کشانیده که « همه چیز در پاکستان در حد فروپاشی رسید» و این کشور « غرق در فاجعه است ».
« دموکراسی در پاکستان فریب است و در بهترین شکل آن شبحی از دموکراسی».
(10 )
به گفته فرزانه غزنه :
« سنگ در قندیلِِ طالب علم عالم جوی کوب » ، چه افراطی گری و طالب اندیشی نه با منافع مردم پاکستان سازگار شد و نه درد مردم افغانستان را دوا کرد. برخلاف گروه های جنایتکارو مافیای حاکم برافغانیستان و پاکستان که از برکت جنگ ، صدور بنیاد گرایی وشرارت به قدرت و ثروت های افسانوی دست پافته اند ، اکثریت مردم در هر دو کشور، قربانی توتالیتاریزم دینی ، بهره کشی ، جنون خودپرستی و فرقه گرایی شده اند.
درد و دریغ که پدیده بنیاد گرایی و « جنگ با ترور» باعث انحراف مبارزه خلق های منطقه به سمت و سوی نا روا و بیجا گردید.
مبارزه و تلاش در راه پیشرفت و عدالت اجتماعی و اقتصادی جایش را به دفاع از اندیشه ها و باور دینی داد که هیچگاهی مورد خطر و تهدید نبوده است.بعد این همه سالها بر هیچ کسی پوشیده و پنهان نیست که طالب وجهادی عالم جو بوده فقط و فقط در طلب قدرت اند. آنها بیشتر ازهر گروه دیگر به قدرت چسپیده پیوسته در این راه دین را خرچ دنیا و سعادت اخروی را کم رنگ ساخته اند.برای همینهم است که در پاکستان امروز بیشتر از افغانستان مساله « به قدرت رسیدن طالبان»طرح است.(11)
از جنگ های سوات ببعد میلیون ها پاکستانی منحیث قربانیان سیاست های نابکار محافل حاکمه درشرایط غیر انسانی و مهاجرت بسر برده و سیلاب های اخیر که بیش از 20 میلیون انسان را متضرر ساخت « فاجعه پاکستان » را عمیقتر و برخورد و رویایی اجتماعی را گسترده تر ساخته و « پاکستان را در مرز فروپاشی » می کشانید.
رده های بالایی ارتش که منافع شآنرا در دیکتاتوری ، یکه تازی توتالیتاریزم و کاهش حقوق شهروندی میجویند ، با بهره از شرایط موجود در راه بدست گرفتن قدرت با هم در تلاش و رقابت اند. در این روز ها در پاکستان همه ، از جمله جنرال اشتیاق کیانی ، فرمانده کل ارتش پاکستان در باره وقوع کودتای نظامی حرف میزنند.
پرسش بنیادی : آینده مردم و منطقه
با وجود هزار و یک پیوند تاریخی و منافع منطقه وی مردمان این حوزه نمی توانند بر پاکستان اعتماد نمایند.
از دستآورد های اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی پاکستان کمتر کسی در افغانستان با خبر است . صد ها شاعر، اندیشمند و هنرمند پیشرو و مبتکر پاکستان را در افغانستان کسی نمی شناسد. همین « دشمن فروشی » و صدور شرارت از سوی حلقات حاکم پاکستان باعث شده است تا ما به فرهنگ و دانش و بازار« آنسوی دیورند» کمتر دسترسی داشته باشیم.
فرهنگ دشمن زایی پاکستان مانع آن شده است که هند و پاکستان از بازار و فرهنگ غرب و شمال افغانستان بهره چندان نداشته باشند.
تا در مناسبات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی منطقه منحیث مجموعه باهم در آمیخته
نگرش تازه صورت نگیرد ، آینده افغانستان و پاکستان هر دو تیره و بد تر از یکدیگر خواهد بود و اختلافات و مسایل لاینحل کنونی همه سربسته و بدون حل به نسل های آینده خواهد رسید.
در نتیجه کره گیرشدن ( گلوبالیزاسیون) مساله فراخ زیستی و آینده نگری در مناسبات با مردم و همسایگان ارزش بنیادی کسب کرده است. کشور های منطقه ما از جمله ایران ، هند و چین به سرعت زیادی راه رشد و پیشرفت را می پیمایند و دارند خود را به رده های پیشین کاروان تمدن بشری میرسانند.برای همین هم سوال آینده و تنظیم مناسبات با همسایه گان و راهکار های واقعبینانه و آینده نگر در مناسبات دولت ها و مردمان منطقه ما بیشتر از هر وقت دیگر مطرح میباشد.
بر خلاف سایر مناطق جهان منطقه ما کانون جنگ ، بی اعتمادی و تشدید مسابقه تسلیحاتی باقی مانده و هیولای جنگ و تکیه بر منافع خودی باعث میگردد که هزینه های سرسام آوری بجای پیشرفت وسر فرازی مردم ، صرف مسابقه نظامی و زور گویی گردد.
پاکستان، هند ، چین ، ایران و افغانستان در حالی وجوه سرگیچ کننده ای را صرف تولید، خرید و جابجا کردن سلاح های مرگ ساز مینمایند که مردمان این کشور ها ازفقرکشنده بیکاران و بی سرنوشتی رنج میبرند.(12)
با نگرش واقعبینانه ازوضع موجود و شناخت رگه های بدبختی و بی باوری در منطقه سوال دگرگونی در شیوه مدیریت سیاسی و جست و جوی راه ها و وسایل همکاری و یاری منطقه وی بیشتر از هر وقت دیگر دردستور روز قراردارد. این همکاری و تلاش بایست بیشتر به حرکت از موضع خود و برقراری روابط صلح آمیز، اینده نگر، برابر و دموکرات استوار باشد.
ادامه سیاست های موجود که دشمنی را مهمتر از دوستی میداند ودر آن هر یک فقط در پی منافع خودش است با منطق و روح عصرسازگاری نداشته و باید از سر پی ریزی گردد.
حسن نیت ،آماده گی در راه گسترش فرهنگ گفتمان ، نقد مساله قدرت و سنت ، دریافت وجوه مشترک در منافع و سیاست های منطقه ،برچیدن عوامل بازدارنده تفاهم میتواند ما را در پی ریزی راهکار های آینده نگر یاری رسانیده و خلقهای منطقه ما را باهم نزدیک تر سازد.
برچیدن پایگاه های تربیت تروریستان و خرابکاران، برگشت جنگجوهای القاعده به کشور های بیرون از منطقه، کاهش درهزینه های نظامی ، برچیدن پایگاه های نظامی وخروج بدون قید و شرط نیروهای خارجی از منطقه، طرح و تطبیق برنامه های رشد اقتصادی واجتماعی فرامرز، رشد مناطق عقب مانده مرزی ، گذشته از مواضع برتری جویی و انتقام ، جستجوی راه حل برای پرابلم های حل ناشده در مناسبات کشورها ، از مسایل دست اول اند که میتواند ما را در حرکت بخاطر صلح و همزیستی کمک نماید.
کشورهای منطقه در این راستا بر منابع توانگر و خلاقیت های فرهنگی زیادی تکیه داشته که با دریغ تا حال در راه جنگ و دشمنی صرف شده است.
با آنکه منافع ژیواستراتیژیک ناتو و امریکا ، اقشار بهره کش و ستم گر مافیاییی و غیر مافیایی بدون تردید با منافع خلقهای منطقه ما در تضاد کلی قرارداشته و آنها در حفظ وضع موجود که خود ایجاد گرآن هستند میکوشند ، اندیشدن بخاطر آینده و تلاش و حرکت نیروی خردورز و ترقیخواه در کشور های ذینفع میتواند گام مهم در راستای بر قراری صلح دوامدار و گسترش همکاری های منطقوی باشد. گناهست اگر بیشتر از این تماشاگر بمانیم و بدنبال حوادث بدویم .
وقت وقت عمل است وتغیر. باید دراین نمایش شرکت کرد و بازیگر این دگرگونی شد.
آویزه ها:
(1