بازی شیطانی نسل جدید اخوان المسلمین طلایه داران القاعده (17)

 

پیوست به گذشته

 

بازی شیطانی

 

نوشته روبرت دریفوس ترجمه فروزنده فرزاد

 

نسل جدید اخوان المسلمین

طلایه داران القاعده

در ایران سر از قدرت درآوردند

 

(17)

 

تجربه ی کویت نمونه ی کلاسیک و روشنی از دگرگونی چهره ی خاورمیانه بوسیله ی بانک های اسلامی است.

 

الگوی دگرگونی سیاسی بانکداری اسلامی شکل ویژه یی یافت. یک یا چند بانک اسلامی منطقه یی را برای فعالیت برگزیده، آنرا به ستاد اقتصادی تجار اخوان المسلمین و دیگر فعالان اسلامگرا بدل می کنند.

اینچنین، بانکها افزون بر تماس های سودآور با سیاستمداران مذهبی و سکولار، پایگاهی برای هواداران مذهبی خویش فراهم می آورند و توش و توان اقتصادی بانک ها، نیرو بخش سازمان های اسلامگرا می شود. پیامد آن، رشد و گسترش موسسات و نهادهای اسلامی مانند مساجد، انجمن های خیریه و ارگانهای تجاری است که به پیدایش طبقه ی جدیدی از اسلامگرایان ثروتمند حامی اخوان المسلمین و دیگر اسلامگرایان می انجامد.(نگاه کنید به بنیانگذاری و نقش سازمان اقتصاد اسلامی، بنیاد مستضعفان، صندوق های قرض الحسنه، کمیته امداد و صندوق مهرالرضا که دولت جدید- احمدی نژاد- و فرماندهان سپاه در پی تاسیس آن هستند- راه توده)

 

در امیر نشین کوچک و ثروتمند کویت، بر خلاف عربستان سعودی که سخت زیر سلطه ی وهابیون است، سنت لیبرالی و آزادی نسبی بیشتری بود. ولی در دهه ی 1970، خاندان سلطنتی کویت، راستگرایی اسلامی و بانکهای اسلامی، دست در دست هم برای نابودی جنبش ناسیونالیستی نوپای این کشور هم پیمان می شوند. پیامد آن دگرگونی بنیادین چهره ی این امیر نشین خلیج فارس است. مرکز هدایت این کوششها، بانک اسلامی "خانه ی تجارت کویت"[i] بود.

 

کویت، هرگز مامن اسلامگرایی نبود. آن خشونت گرایی وهابی که سعودی ها را در عربستان به قدرت رساند، و در قطر و بخش هایی از امارات متحده ی عربی نفوذ کرد، هیچگاه در  کویت جایگاهی نیافت. خاندان سلطنتی سعودی که به یاری نظامیان انگلیسی بر عربستان چیره شده بود، به همین خرسند می نمود. اما هویت ملی کویت سست و بی پایه بود؛ این کشور از استان های جنوبی عراق و امپراتوری  عثمانی بعنوان پاسدار منافع نفتی  کمپانیهای بریتانیایی "بریتیش پترولیوم" و "اویل گلف"، جدا شد.

 

شماری از دولت های عراق، ادعای مالکیت بر کویت را داشتند و موجودیت شکننده ی این کشور در برابر سیاست باز ستاندن آن از سوی عراق یکبار بوسیله ی نیروهای بریتانیایی در جریان استقلال در 1961، و دیگر بار بوسیله ی نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا در 1991، نجات یافت. حتی پس از 1961 نیز، کویت به کارمندان و افسران ارتشی بریتانیایی و کارشناسان نفتی انگلیسی – آمریکایی وابسته بود. چنین وابستگی برای هر دو سو راضی کننده بود.

 

 انگلیسی ها و آمریکایی ها از نفت کویت بهره می بردند، و در مقابل، خاندان سلطنتی کویت نیز از حمایت آنها برخوردار بود. با این همه، کویت در سطحی گسترده جامعه یی سکولار بود و این کشور به داشتن سنت لیبرالی نسبی، فعالیت پارلمانی گاه به گاه و رسانه های آزاد و مناظرات سیاسی رو به رشد، مشهور بود. از آن رو که جمعیت کم شمار کویت مادام که ناچار نبود کار نمی کردند، صدها هزار کارگر از کشورهای عربی و آسیا، بویژه از فلسطین در این امیر نشین شاغل بودند و این، خود مناقشه انگیز بود.

 

"تالکوت سیلای"، از شخصیت های سرویس خارجی ایالات متحده در کویت در اواخر دهه ی 1950، می گوید:

"کویت پذیرای ناسیونالیسم عرب بود. آن زمان، ناصریسم سکولار بر اسلام سایه افکنده، نیروی سیاسی غالب بود.

 

"انقلاب 1958 عراق به رهبری کمونیست ها و ناسیونالیست ها، هوادارای بسیاری در کویت یافت. حتی اقلیتی از خاندان سلطنتی الصباح کویت، بدان تمایل یافتند. سیلای بازگو می کند: "به یاد دارم که هنگام گفتگو با شیخ جابر الصباح ، امیر کنونی کویت، او با حرکت دست نشان داد که پادشاه عراق باید برود. "سیلای می افزاید که حتی آن زمان، فلسطینیان بسیاری در کویت بودند، "کویت جامعه یی سکولار بود، ولی انگلیسی ها زمام امور را در دست داشتند."

 

در میانه ی دهه ی 1960، کویت، هرچند نباید آنرا با یک دولت ـ شهر یونانی اشتباه کرد- ، ماهیتی کمتر استبدادی در میان دولت های خاورمیانه داشت. بخش بزرگی از طبقه کارگر و متخصص کویت و نیز دانشجویان که بیشترشان فلسطینی بودند، نیروی مهمی در پهنه ی سیاست کویت بودند. اسلامگرایان، به رهبری اخوان المسلمین، نفوذی نداشتند. یکی از ماموران پیشین سیا که در کویت خدمت کرده است، می گوید:

"همواره از شنیدن انتقادهای همیشگی اسلامگرایان محافظه کار از خاندان الصباح شگفت زده بودم."  با این همه آنها نیرویی مهم و سازمان یافته نبودند. این مامور کار آزموده ی سیا می افزاید: "اخوان المسلمین همواره به کویت چشم داشت، اما هرگز اسلامگرایان را نیروی مهمی نیافتم."

 

بسیاری از فلسطینیان پیشرو در کویت، از صفوف "جنبش ناسیونالیست عرب "که در دهه ی 1940 بوسیله ی "جرج حبش" پدید آمد، برخاستند. بعدها، جرج حبش پایه گذار "جبهه ی آزادیبخش فلسطین" شد. جنبش ناسیونالیست عرب با ماهیت لیبرال و سکولار، از پشتیبانی جمال عبدالناصر و حزب سوسیالیست بعث برخوردار شد و هواداران بسیاری در میان فلسطینیان ساکن بیروت، عمان و کویت یافت. یکی دیگر از ماموران سیا که اغلب با رهبران فلسطینی در ارتباط بوده است، می گوید:

 

"بسیاری از اعضای جنبش آزادیبخش فلسطین که در 1968 رخ نمود از فعالان "جنبش ناسیونالیست عرب" بودند. من با بسیاری از فعالان این جنبش گفتگو کردم. "جنبش ناسیونالیست عرب، تنها جلوه یی از ناسیونالیسم عرب و پان عربیسم بود که در میانه ی دهه های 1950 و 1960 هواخواهانی در کویت یافت. این جنبش نخست در میان تبعیدیان عرب شاغل در کویت هوادارانی یافت، آنگاه در میان کویتی های برخوردار از حقوق برتر و سرانجام در میان الیگارشی سلطنتی حاکم بر کویت. اینچنین توان ناسیونالیست های عرب در اواسط دهه ی 1970، هشداری برای جناح حاکم در خاندان الصباح گردید و آنها نیز، همچون سادات در مصر، به اسلامگرایی دست یازیدند.

 

"کریستین اسمیت"، نویسنده ی پژوهشی درخشان و خواندنی پیرامون پیوند قدرت مالی راستگرایی اسلامی و الیگارشی کویت است که چگونگی دگرگونی کویت بوسیله ی بانک های اسلامی را می کاود. کریستین اسمیت می نویسد:

"دولت کویت که پیوند اپوزیسیون و جامعه ی بزرگ تبعیدیان فلسطینی مقیم کویت را دریافته بود، برای نخستین بار پس از استقلال، پارلمان کویت را منحل کرد [در 1976] و  برای مقابله با ناسیونالیسم عرب در صدد اتحاد با اسلامگرایان بر آمد."

 

حاکمیت کویت دست یازیدن به اسلامگرایی را از اردن که در آن ملک حسین برای سرکوبی قیام فلسطینیان از اخوان المسلمین یاری گرفت، آموختند. پادشاهی کشور کوچک اردن بوسیله ی لارنس عربستان، وینستون چرچیل و دفتر امور عرب اینتلیجنس سرویس بریتانیا، به خاندان هاشمی رسیده بود. این کشور میزبان انبوه پناهندگان فلسطینی بود. در پی سالهایی تنش زا، سرانجام در 1970، جنگ داخلی اردن را به کام خود کشید. ملک حسین، به کمک نظامیان بادیه نشین اردنی قیام فلسطینیان را سرکوب و آنها را قتل عام کرد. این رویداد به "سپتامبر سیاه" معروف شد. اخوان المسلمین اردن، که از دیر باز پادشاهی اردن را پشتیبان بود، نیروهای خود را علیه سازمان آزادیبخش فلسطین به حمایت از پادشاه فرستاد. با وجود چنین پیشینه یی، حاکمان کویت چنین می اندیشیدند که راستگرایی اسلامی نیروی توانمندی علیه ناسیونالیست های عرب و فلسطینی در این شیخ نشین خلیج خواهد بود.

 

آن زمان، زنان کویتی در پرده ی حجاب اسلامی پنهان نبودند. اغلب، مردمان کهنسال در مساجد نماز می گذاردند. پسران و دختران با هم در کلاسهای درس دانشگاههای کویت حاضر می شدند. بسیاری از کویتی ها دین را، نه در مسائل سیاسی، که در زندگی فردی و فعالیت های فرهنگی مهم می شمردند. در واقع، هرچند اخوان المسلمین بواسطه ی "جمعیت اصلاحات اجتماعی" که در 1962 تشکیل شد، سازماندهی کارآمدی یافت، اسلام سیاسی نمود برجسته یی در پهنه ی جامعه ی کویت نداشت.

 

اما در میانه ی دهه ی 1970، امیر الصباح و اسلامگرایان دست یکدیگر را فشردند. با اوج گرفتن فشار ناسیونالیست ها، بدستور خاندان سلطنتی، هواداران سازمان آزادیبخش فلسطین و کویتی های نا آرام، از قدرت برکنار شدند. نیز پارلمان منحل شد. انحلال پارلمان بوسیله ی امیر کویت، با تحسین و ستایش اخوان المسلمین و "جمعیت اصلاحات اجتماعی" روبرو شد. رئیس "جمعیت اصلاحات اجتماعی" به وزارت اوقاف مذهبی رسید. وزیر اوقاف خود در 1977، یک موسسه ی بانکی غیر انتفاعی به نام " بیت التمویل الکویتی" بنیاد نهاد. اسلامگرایان کویت که از سوی اخوان المسلمین مصر پشتیبانی می شدند، بر پایه ی این نظریه ی قرآنی که بهره را جایز نمی داند ــ نظری که علمای اسلامی متجدد نمی پذیرند ــ از آغازین سالهای دهه ی 1970، در صدد پایه گذاری بانکی با چنان ویژگی بودند. اینچنین، "بیت التمویل الکویتی" با پشتیبانی امیر الصباح یک شبه دومین بانک بزرگ کویت شد.

 

"49% سهام بیت التمویل الکویتی، متعلق به دولت بود. این مرکز از مزایایی بیشتری نسبت به  دیگر بانکها برخوردار بود. از آن میان، معافیت از قوانین بانک مرکزی و برخورداری از حقوق انحصاری به این بهانه که یگانه بانک اسلامی کویت است... بیت التمویل الکویتی، جلوه ی عینی پیوند خاندان سلطنتی و جنبش اسلامگرایی است... از آن پس سرمایه های اسلامی، در برابر دیدگان دولت کویت، بافت زندگی اجتماعی کویت را گام به گام در کوره راه اسلامی شدن پیش راند."

 

بیت التمویل الکویتی، اثر دیگری نیز بجای گذارد، و آن گرایش نخبگان تجارت و بازرگانان ناخرسند از سلطه ی اقلیت الصباح بسوی ناسیونالیستهای عرب اپوزیسیون بود. آنها اجازه ی مشارکت در بیت التمویل الکویتی را نیافتند و دولت کویت، بادیه نشینان را علیه آنها سازمان داد. ملک حسین همین قبایل بدوی را علیه سازمان آزادیبخش فلسطین بکار گرفته بود. اینان هسته ی اصلی واپسگراترین نیروهای حاکم در عربستان سعودی بودند.

 

شفیق غبره، از اساتید پیشرو کویتی، خیزش بادیه نشینان کویت و نفوذ آنان در حاکمیت این کشور را "بایر شدن کویت" می نامد:

"پیوند ارزش های محافظه کارانه ی بادیه نشینان با جنبش [اسلامی] تکمیل شد... اکثریت محروم قبایل بادیه نشین با خواست برسمیت شناخته شدن بلحاظ اجتماعی و برابری با دیگران ــ که در اسلام ریشه دارد ــ به حاکمیت راه یافته اند. بسیاری از اسلامگرایان پوپولیست، از میان آنان بر خاسته اند.... این فرایند را که محمد انصاری، متفکر بحرینی "بایر شدن" نامیده، مخرب ترین فرایند در خاورمیانه است. روندی که با ورود ارزش های فرا محافظه کار بادیه نشینی به جامعه و پیوند آن با پوپولیسم اسلامی، جامعه مدرن را ویران می کند."

 

امیر الصباح پذیرای هر خطری در برابر انگیختن اسلامگرایان ضد جنبش چپ بود. آنها پیروز شدند. هنگامی که امیر الصباح پارلمان را باز گشود. بی درنگ اسلامگرایان به میدان سیاست گام نهادند و در سال 1981، دو کرسی پارلمان را بدست آوردند. پیروزی های پسین نیز از راه رسید. شفیق غبره می نویسد:

"در انتخابات [سال 1981]، اسلامگرایان بر پان عربیست های سکولار برتری یافتند و تنها فراکسیون سازمان یافته ی پارلمان شدند." این همه، بی گمان، پیامد خیزش طبیعی و قانونی اسلامگرایان نبود، بلکه با تصمیم آگاهانه ی حاکمیت کویت و پشتیبانی "بیت التمویل الکویتی" پدید آمد.

 

از سال 1977، سرمایه های هنگفت " بیت التمویل الکویتی" پشتوانه ی رشد اسلامگرایی شد. در کویت، بطور گسترده گفته می شود که بیت التمویل الکویتی "سخاوتمندانه از سیاستمداران اسلامگرا حمایت و منابع مالی بسیاری برای مبارزات انتخاباتی آنها هزینه می کند." کریستین اسمیت می نویسد:

"بیت التمویل الکویتی، از پول، املاک، موقعیت شغلی و هر وسیله یی برای تاثیر بر انتخابات بهره می گرفت." بنابر گزارش هایی، املاک و سرمایه های فراوانی، هزینه ی متحدان و برپایی تظاهرات می شد، و خیل نیروهای کار این مرکز مالی در لیست انتخاباتی اسلامگرایان بودند.

 

 بیت التمویل الکویتی، حامی بیش از صد انجمن خیریه ی اسلامی شد که عموما با گروه های اسلامی مرتبط بودند. بخشی از سرمایه ی بیت التمویل الکویتی نیز برای پشتیبانی از گروه های اسلامگرای رادیکال در مصر، افغانستان و الجزایر هزینه می شد. همچنین، سرمایه ی بیت التمویل الکویتی مستقیما برای حمایت از انجمن های خیریه و گروه های اجتماعی کویتی تحت اداره ی اسلامگرایان صرف می شد. به استناد برخی گزارشها، دست کم یکی از انجمن های خیریه ی وابسته به بیت التمویل الکویتی، با القاعده مرتبط بوده است.

 

 در محل بیت التمویل الکویتی، مقررات سختی در زمینه ی جدا کردن زنان و مردان اجرا می شد. بیرون از این مرکز مالی نیز، ساختمان ها و مراکز خرید تحت اداره ی مقررات اسلامی برپا شد، نیز، مدارسی تحت قوانین فرامحافظه کار اسلامی تاسیس کردند. بیت التمویل الکویتی همه جا حضور داشت:

"بیت التمویل الکویتی علاقه ی ویژه یی به آموزش و پرورش داشت و افزون بر فراهم کردن کمک هزینه های تحصیلی و بر پایی مدارس خصوصی اسلامی، دانش آموزان را به فراگیری اقتصاد اسلامی، و شرکت در مسابقات حفظ و قرائت قرآن و از این دست بر می انگیخت.... این مرکز مالی، بواسطه ی ماهنامه اش به نام "النور"، با تیراژی بیش از 10 هزار نسخه، بطور گسترده با جامعه در ارتباط بود."

 

حضور بیت التمویل الکویتی، موسسه یی با یک میلیارد دلار سرمایه، گسترش راستگرایی اسلامی را در کویت پیشتر سکولار، سبب شد. اسلامگرایان وابسته به این مرکز، انجمن معلمان و وزارت آموزش و پرورش را در اختیار گرفتند. دوره های آموزشی جدید، بروشنی بازتاب اسلامگرایی افراطی بود. وزارت اطلاع رسانی نیز بدست اسلامگرایان افتاد، برنامه های تلویزیونی محافظه کارتر و سانسور اندک اندک هویدا می گشت. از سویی سیل جزوه ها و نوارهای مذهبی حاوی احیاگری اسلامی و نوحه سرایی روان بود، و از سوی دیگر سانسور در گستره ی کتاب.

 

"بایر شدن" کویت، تنها یک نمونه از کارکرد قدرت سرمایه راستگرایی اسلامی نوین و گسترش نفود اسلام سیاسی بود. آنچه  برای سیا و بسیاری از حاکمان خاورمیانه در ظاهر فعالیت تجاری می نمود، در نهان رشد اسلامگرایی بود که قهرش نه تنها ضد نیروهای چپ و ناسیونالیست که علیه ایالات متحده، غرب و متحدان عرب و خاورمیانه یی آن نیز بود. بنیادهای اسلام اقتصادی ــ بانک ها، مراکز مالی و انجمن های خیریه ی اخوان المسلمین و متحدانش در خلیج فارس ــ آرام آرام نسل جدید اسلامگرایان را و از آن میان طلایه داران القاعده را پروراندند.

 

با این همه، ایالات متحده، عربستان سعودی و پاکستان، با خرسندی همچنان از اسلامگرایی در گستره ی سیاست خارجی خویش سود جستند و کشورهای دیگر نیز به آنها پیوستند.

 

 در واپسین سالهای دهه ی 1970، آنگاه که ایالات متحده در افغانستان زمینه ی جهاد آمریکایی علیه اتحاد جماهیر شوروی را فراهم می کرد، دو متحد کلیدی ایالات متحده یعنی اسرائیل و اردن نیز جهاد در گستره ی کوچک تری را پی می گرفتند. آنها راستگرایی اسلامی را علیه سوریه و سازمان آزادیبخش فلسطین به میدان فرا می خواندند.