بازی های شيطاني اسرائيل با برگ سبز اسلام در خاورميانه (19)
پیوست به گذشته
بازی شیطاني
نوشته روبرت دريفوس ترجمه فروزنده فرزاد
بازی های شيطاني اسرائيل
با برگ سبز اسلام در خاورميانه
(19)
در دهه ی 1970، اسرائيل و اردن به معناي واقعي با هم در جنگ بودند، ولي پس پرده گونه يي همکاری و هماوايي گونه گون داشتند. ملک حسين از رهبران مورد اعتماد سازمان اطلاعات مرکزي امريکا "سيا" بود و هرچند روابط سازمانهاي جاسوسي دو کشور صميمانه نبود، دست کم تعاملي حرفه يي داشتند. "فليپ ويلکاکس"، از شخصيت هاي با تجربه ي سرويس خارجي ايالات متحده مي گويد:" بدرازاي سالهاي بسيار، هاشمي هاي اردن و صهيونيستها روابط سنتي پيچيده و پنهان داشته اند." افزون بر اين، اسرائيل و اردن، دشمن مشترکي در برابر خود داشتند: سوريه."حافظ اسد"، حاکم سوريه، بدليل رهبری سکولار با گرايش بعثي خويش، در برابر اسلامگرايان آسيب پذير بود. اما او همزمان عضو اقليتي مذهبي با نام "علويون" بود. اين گروه از فرق شيعي بود که راست آيين انديشان اخوان المسلمين از آن بيزار بودند و روحانيون وهابي آن را غير اسلامي مي خواندند. اخوان المسلمين در سوريه بيش از هر کشور عربي ديگر، دستخوش دسته بندي هاي درون حزبي بود و پايگاه نفوذش بتناوب از مناطق سني نشين سوريه مانند "حلب"، "حمص" و "حماء" و نيز در ميان رهبران تبعيدي جمعيت ساکن آلمان، سوئيس و انگلستان دگرگوني مي يافت.
اخوان المسلمين سوريه از نخستين شاخه هاي جنبش حسن البناء، بنيانگذار اخوان المسلمين در مصر، بود. اخوان المسلمين سوريه، اعضاي خويش را در ميان دانشجويان سوري که در ميانه ي دهه ي 1930 از دانشگاه اسلامي الازهر قاهره باز مي گشتند، مي يافت و سازمان تشکيلاتيش را در پوششي با نام "شباب محمد" (جوانان پيرو محمد) در شهرهاي بزرگ سوريه مي گستراند. در آغاز 1935، شهر "حلب" در شمال سوريه، مرکز اخوان المسلمين بود.
در 1944، پايگاه نفوذ جمعيت برهبری "مصطفي السباعي"، دانش آموخته ي الازهر و دوست حسن البناء، به دمشق تغيير يافت. در دهه ی 1950، آنگاه که جمال عبدالناصر جمعيت را در هم کوبيد بسياري از اعضاي اخوان المسلمين به سوريه پناه بردند، ولي هنگامي که ناسيوناليست ها در سوريه قدرت را بدست گرفتند و با ناصر در قالب جمهوري متحده ي عربي هم پيمان شدند و بعدها نيز در دهه ي 1960 حزب بعث قدرت يافت، اين کشور ديگر پناهگاهي براي فراريان اخوان المسلمين نبود. در 1964 اخوان المسلمين زير پرچم "اسلام يا بعث"، عليه حزب بعث شوريد. در1967، در خلال جنگ سوريه و اسرائيل و پس از شکست سوريه، ستيزه گرترين بخش اخوان المسلمين عليه دولت سوريه اعلام جهاد کرد. دشمني جمعيت در 1973، پس از اعلان قانون اساسي جديد و سکولار سوريه از سوي حافظ اسد که در آن سوريه کشوري "دموکراتيک، توده يي و سوسياليست" خوانده شده بود، اوج گرفت و اينچنين، تظاهرات خشونت بار اسلامگرايان رخ نمود.
در ميانه ي دهه ي 1970، هنگامي که لهيب آتش جنگ داخلي زجرآوري لبنان را فرا مي گرفت و اسرائيل و سوريه نيز بدان کشيده مي شدند، اخوان المسلمين يورش همه جانبه يي را ضد دولت سوريه آغاز کرد.
اخوان المسلمين در آغاز 1976، در بسياري از شهرهاي سوريه مانند دمشق به ترور، بمب گذاري و عمليات خشونت بار دست زد. سوريه در کشور همسايه اش لبنان، در ميدان کارزار با اسرائيل درگير بود. اين جنگ، پرده از چهره ي خصمانه ي اخوان المسلمين عليه اسد بر گرفت. اخوان المسلمين رهبران سوريه را "مسلمانان دروغين" مي خواند، و به اين بهانه عليه آنها اعلام جهاد کرد. رهبري اين "جهاد" را "عدنان سعدالدين"، از اعضاي پيشين اخوان المسلمين مصر، داشت. طلايه داران اين نبرد که رزمندگان زيرزميني اخوان المسلمين بودند، شخصيت هاي حزب بعث، برجستگان "علويون"، ماموران امنيتي، جاسوسان و نيز مستشاران نظامي اتحاد شوروي در سوريه را ترور مي کردند. آرام آرام، دامنه ي بحران به تظاهرات خشونت آميز و اعتصابات و سرانجام حملات تروريستي گسترده تر کشانده شد.
در ژوئن 1979، گروهي از تروريست هاي اخوان المسلمين به مدرسه يي نظامي در شهر "حلب" سوريه حمله بردند. آنها دانشجويان افسري را در ساختماني حبس کرده، آنگاه با جنگ افزارهاي خودکار و بمب هاي آتش زا 83 تن از دانشجويان را کشتند. يک سال پس از اين فاجعه، اخوان المسلمين کوشيد حافظ اسد را ترور کند، اما ناکام ماند و در مقابل، دولت سخت به مقابله برخاست. در اکتبر 1980، "جبهه ي اسلامي سوريه"، مرکب از حزب آزادي اسلامي، دو جناح اصلي اخوان المسلمين و ديگر گروه هاي بنيادگراي اسلامي بنيان شد. کارزار اسلامگرايان با دولت در 1981 شدت يافت و در نوامبر آن سال، بمب گذاري در اتومبيل ها به کشته شدن بيش از 200 نفر از مردم دمشق منجر شد.
اجراي چنين عمليات تروريستي بوسيله ي اخوان المسلمين عليه حکومتي که پليس امنيتي خبره و کارآزموده يي داشت، مگر با حمايت اردن و اسرائيل ممکن نبود. اردن و اسرائيل آشکارا در لبنان و شمال اردن در نزديکي مرزهاي سوريه، براي جنگجويان اخوان المسلمين پايگاههاي آموزش نظامي بر پا داشتند. اسرائيل از طريق لبنان به اخوان المسلمين ياري مي رساند؛ بخشي از کمکها به "نيروهاي لبنان آزاد" مي رسيد که ارتشي از نظاميان مسيحي و بعضا شيعي جنوب لبنان برهبري سرگرد "سعد حداد"، افسر نظامي کاريزماتيک، بودند. اسرائيل در کشاکش جنگ داخلي لبنان در 1978، شمار 20 هزار سرباز به لبنان گسيل داشت و هنگام عقب نشيني بخش هايي از لبنان را زير سلطه ی "نيروهای لبنان آزاد" برهبري "سعد حداد" که تا ميانه ي دهه ي 1980 متحد اسرائيل ماند، باقي گذارد. خودستايي "سعد حداد" در بيانيه هايش در آغاز دهه ي 1980، پيرامون آموزش به اخوان المسلمين چنين بود:
"ديروز، ماژور سعد حداد، فرمانده ي نيروهاي لبنان آزاد، هفتمين پايگاه آموزش نظامي افراد اخوان المسلمين را در مناطقي از لبنان آزاد بازگشود. 200 نفر که اغلب سوري و شماري لبناني هستند، در اين دوره ي آموزشي شرکت دارند. ماژور حداد در سخنراني گشايش اين پايگاه از مربيان نظامي خواست چنان به رزمندگان آموزش دهند که بتوانند سوريه را از سلطه ي رژيم علوي حاکم برهانند.... ماژور حداد گفت:’ مسائل نظامي در سطح بالايي به شما آموزش داده مي شود و از آن ميان هنر غافلگير کردن دشمن را فرا مي گيريد. نمونه ي اين آموزشها را نه در منطقه، که در هيچ جا در جهان نخواهيد يافت.’"
اما آموزش نظامي از آن گونه که ماژور سعد حداد مورد حمايت اسرائيل، به اخوان المسلمين ارائه مي کرد، همزمان در شمال اردن و در منطقه ي محاصره شده ي مسيحيان ماروني در لبنان که فالانژيست ها ــ شبه نظاميان فاشيست برهبري طايفه ي نازي گراي جُِِمَيل و با پشتيباني اسرائيل ــ اردوهاي آمادگي نظامي اخوان المسلمين را براي جنگ عليه سوريه هدايت مي کردند، آموزش داده مي شد.
اردوگاه هاي آموزش نظامي در اردن، کم و بيش آشکارا فعاليت مي کردند. در 1981، وزير خارجه ي سوريه، ملک حسين را متهم کرد که:" سياست پادشاه اردن براي اعمال فشار بر سوريه، اردن را به پايگاه جوخه هاي مرگ و جنايت اخوان المسلمين بدل ساخته است." پس از دو هفته، حافظ اسد در يک سخنراني دراز مدت، از اردن بدليل حمايت از شورش اخوان المسلمين در سوريه سخت انتقاد کرد و گفت:
"مشکلاتي که اخوان المسلمين در سوريه پديد آورده رو به فزوني است. اخوان المسلمين حلقه ی بلحاظ تاريخي ضروری در زنجيره ی پيوندهای امپرياليستي ــ ارتجاعي منطقه است.... طبيعي بود که رژيم اردن و اخوان المسلمين پشتيبان هم شوند.... نيز طبيعي بود که اخوان المسلمين اوامر اردن را گردن نهد و در مقابل گروههاي اين جمعيت جنگ افزار لازم، آموزش نظامي و تسهيلات مالي خويش را از اردن بستانند.... ما تني چند از جنايتکاران اخوان المسلمين را در سوريه و در مرز سوريه و اردن دستگير کرده ايم. آنها معترفند که در اردن بوده، پول، اسلحه و برگه هاي هويت جعلي از آن کشور گرفته اند."
يک ماه بعد، "عبدالله عمر"، از رهبران حزب بعث در سوريه، گفت که اين کشور مدارکي دال بر پشتيباني اخوان المسلمين از سوي اردن و "فالانژيست هاي لبنان که اسرائيل و امپرياليسم آمريکا از آنها حمايت مي کنند" در اختيار دارد. پس از انفجار سال 1981 در دمشق، که به کشته شدن صدها نفر منجر شد، سوريه اخوان المسلمين را "مزدوران اسرائيل" خواند.
همه ي آنچه حافظ اسد و عبدالله عمر، اخوان المسلمين را بدان متهم مي کردند، واقعيت داشت.
گستره ي حملات سوريه، بندرت در ايالات متحده بازتاب مي يافت. تنها استثناء نشريه ي "نيوزويک" بود که نوشت:
" در پنج سال گذشته، اخوان المسلمين صدها عضو علوي حزب حاکم بعث، بستگان آنها، پزشک حافظ اسد و شماري از مستشاران نظامي اتحاد شوروي را بقتل رسانده اند. حافظ اسد اردن را متهم کرد که به افراد اخوان المسلمين پناه مي دهد و به آنها فنون نظامي مي آموزد.
" هر چند سازمانهاي امنيتي و اطلاعاتي ايالات متحده از آن همه آگاه بودند، بسياري از فعاليت هاي تروريستي اخوان المسلمين در سوريه از ديد مردم آمريکا پنهان ماند. ديويد لانگ مي گويد:" ما بسيار بيشتر از آنچه در روزنامه ها و رسانه ها گفته مي شد از فعاليت هاي اخوان المسلمين در سوريه اطلاع داشتيم. من رئيس بخش خاور نزديک دفتر اطلاعات و تحقيق بودم. هر چند احتمال خطر مي داديم، از کنار آن گذشتيم. خوب هميشه در زندگي احتمال خطر هست."
حافظ اسد، اخوان المسلمين را تهديدي بالفعل مي دانست. "مارتا کسلر"، تحليلگر پيشين سيا، مي گويد:
" اسرائيل و اردن با آتش بازي مي کردند. فکر مي کنم آنها متوجه سرانجام اين بازي خطرناک نبودند. اما حافظ اسد خطر را احساس مي کرد. او پنج سال براي معامله با اخوان المسلمين، چه براي سازش يا همراه کردنشان با خود کوشيد و سرانجام، تسلط بر شمال سوريه يعني يک سوم کشور را از دست داد. آن زمان، حافظ اسد در شرف سرنگوني بود و واقعا در مخمصه يي سخت گرفتار آمده بود."
ديپلمات هاي ايالات متحده دست کم از پشتيباني اخوان المسلمين سوريه بوسيله ي اردن آگاه بودند، اما مدعي بودند که ايالات متحده سياست بي طرفي پيشه کرده است. "تالکوت سيلاي" سفير وقت ايالات متحده در سوريه، مي گويد:
"از 1978 تا 1981، زماني که سفير ايالات متحده در سوريه بودم، به دليل بمب گذاري ها و ترور سران بعث، به وجود جنبشي زير زميني در سوريه پي بردم. تا پيش از 1979، از وجود جنبشي اسلامي در سوريه آگاه شده بوديم. در 1980، زماني که در اردن نبودم، فردي خود را به دفتر حافظ اسد رسانده، بمبي را به دفتر او پرتاب کرد که يکي از محافظان اسد را کشت، اما به حافظ اسد آسيبي نرساند. شوروي ها که بسياري از آنها در سوريه بودند، با اتومبيل هاي بشدت حفاظت شده آمد و شد داشتند."
تالکوت سيلاي مي گويد که حافظ اسد او را احضار، و از خشونت هاي اخوان المسلمين شکايت کرده است. سيلاي مي افزايد:
"ملک حسين اخوان المسلمين را با پايگاههايي که در شمال اردن در اختيارشان گذاشته از خويش خوشنود ساخته است. من به ديدار حافظ اسد رفتم. او گفت:’ مي دانم که ايالات متحده پس پرده ي اين مساله است.’ گفتم:’ مايلم مدرک و دليل شما را براي اين گفته ببينم. من به شما اطمينان صد در صد مي دهم که چنين نيست.’ آيا ملک حسين گرداننده ي اين جريان بود، نمي دانم."
اما سيلاي در ادامه مي گويد:" فکر نمي کنم براي ما مهم بود که اخوان المسلمين براي حافظ اسد دردسر آفرين باشد."
بي گمان ملک حسين از بازيگران اصلي بود. چهار سال بعد، اردن نقش خود در حمايت از اخوان المسلمين را پذيرفت و از سوريه عذرخواهي کرد. ملک حسين در نامه اي به حافظ اسد نوشت:" اکنون آشکار است که برخي افراد که پيوندهايي با رويدادهاي خونين سوريه داشته اند، در اردن بوده اند." ملک حسين در نامه اش که به "اعتراف شگفت آور" معروف گرديد، مي گويد که اردن به اخوان المسلمين اجازه فعاليت نظامي عليه سوريه را در خاک خود داده است. اينچنين، ملک حسين براي آشتي کردن با حافظ اسد، مي پذيرد که اخوان المسلمين "قانون شکناني جنايتکارند و در ميان مردم نفاق مي افکنند." نخست وزير ملک حسين از دمشق ديدار کرد و پادشاه اردن پيرامون "نقشه هاي شيطاني اين گروه فسادانگيز" هشدار داد. اينگونه، چند روز بعد، صدها عضو ضد سوري اخوان المسلمين را در اردن گرد هم آوردند.
"رابرت بائر"، افسر اجراي عمليات سيا در خاورميانه و هندوستان، ضمن انتقاد از سيا بدليل همکاري با اخوان المسلمين، درباره ي روياروي خويش با اين جمعيت نوشته است. بائر در کتابش "هم آغوشي با شيطان"، مي نويسد "سوريه مساله يي جدي مي نمود. اين کشور چشم انداز صلح در خاورميانه را بخطر مي انداخت، و واشينگتن رسما خواهان سرنگوني حافظ اسد بود. بائر مي افزايد:" ولي چنانچه اخوان المسلمين جايگزين اسد مي شد، شرايط بسيار دشوارتر بود." بائر از ما فوقش، "تام توييتن" درباره ي اخوان المسلمين مي پرسد:
" او[تام توييتن] شانه اش را بالا انداخت و گفت:’ اردن تنها بدليل اينکه اخوان المسلمين با سوريها دشمن بود، آنها را پناه داد و برايشان پول فراهم کرد. دشمن دشمن من، دوست من است.’ پرسيدم: ‘اردني ها چگونه درباره ي اخوان المسلمين مي انديشند؟’ پاسخ داد:‘ براي جزييات آنها را زير فشار نمي گذاريم، آنها نيز داوطلبانه چيزي نمي گويند. اخوان المسلمين هدف ما نيست.’ منظور توييتن اين بود که نقشه اي براي جاسوسي از اخوان المسلمين نيست.... مادام که اخوان المسلمين هدف سيا نبود، تشکيلات سيا در اردن نيز پولي برايشان خرج نمي کرد."
آيا ايالات متحده مستقيما پشتيبان اخوان المسلمين بود؟ بگفته ي "رابرت بائر"، پاسخ اين پرسش در اسناد بسيار محرمانه است. او مي گويد:" برخي مي گفتند که پرونده هاي مرتبط با اين مساله کدگذاري ويژه دارند." يعني تنها کساني که مستقيما در جريان کار بوده اند، به گزارشات بسيار سري دسترسي داشتند. " عربستان سعودي ــ که ما حاميش بوديم ــ از جمعيت حمايت مالي مي کرد. شيوه ي کار چنين بود که شما خيلي ساده به دولتها مراجعه مي کرديد و مي گفتيد: پولهايي هست ــ شما کار را تمام کنيد. يا ما خود به آنها امکانات و تسهيلات مي داديم."
بگفته ي بائر، اخوان المسلمين تنها از سوي سرگرد حداد، جنگجوي مورد حمايت اسرائيل در جنوب لبنان، پشتيباني نمي شد. بائر مي گويد:
" تنها سرگرد حداد در اين جريان نبود، بلکه جبهه ي لبناني ها نيز بود" منظور بائر از جبهه ي لبناني ها طيف راستگرايان مسيحي لبنان است که پيوندهاي نزديکي با اسرائيل داشت. "جبهه ي لبناني ها اخوان المسلمين را در بيروت پشتيبان بود، در بخش شرقي و مسيحي نشين بيروت." بائر مي گويد که سيا نتوانست تهديد بالقوه ي جمعيت را دريابد. او مي افزايد:" ما به خطر ناشي از اخوان المسلمين توجه نکرديم. تصور ما اين بود که آن مشکل خودشان است. اين جنگ سرد بود که سياست ما را در خاورميانه رقم مي زد و خوب چنانچه اخوان المسلمين در برابر حافظ اسد بود ما روياروي ملک حسين نمي ايستاديم." درباره ی اسرائيل نيز چنين بود و آمريکا مقابل اسرائيل نمي ايستاد.