”جهانی شدن سرمایه امپریالیسم ” بخش چهارم وآخرین قسمت

پیوست به گذشته

 

”جهانی شدن سرمایه امپریالیسم”

 منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد م- ل

 

نوشتهء :

Erik Andersson

Anders Carlsson

(XIII)

….

بخش چهارم وآخرین قسمت

مبارزه بر علیه امپریالیسم

     امپریالیسم سیستمی جهانی از دیکتاتوری و استٽمار است که در زمینه اقتصادی بوسیله شرکتهای چند ملیتی و در زمینه سیاسی بوسیله قدرتهای بزرگ و نیروهای مسلح آنان رهبری میشود. این دو فاکتور ذکر شده دو پای یک بدن هستند. ایده شرکتهای بی هویت یک تخیل کودکانه است. همانطور که قبلا اشاره نمودیم ١٨۶ از ٢۰۰ شرکت بزرگ جهان از ٧ کشور٬ آمریکا٬ ژاپن٬ آلمان٬ فرانسه٬ هلند٬ سوئیس و انگلستان میایند. شرکتی چند ملیتی به مفهوم شرکت بدون تکیه گاه دولتی و پشتیبانی دولتی زیست نمیکند. شرکتهای چند ملیتی بیچارگانی هستند که بدون کمک دولتهای خود نه قادرند که خواسته های خود را در کشور زادگاه خود عملی نمایند و نه قادرند اوامر خود را در مورد بازار به دیکتاتورهای دیگر کشورها دیکته نموده و آنها را تحت کنترل خود درآورند. در نهایت قدرت سیاسی آنها و در اصل تمامی توان سیاسی آنها تکیه بر خشونت نظامی دارد که توسط دولت امپریالیستی به اجرا گذاشته میشود. بدون خشونت و بدون تهدید شرکتهای چند ملیتی قادر نیستند که دستگاه خصوصی ظلم و ستم خودشان را حفظ نمایند.

     بالای سر آن قدرتهای جهانی هیچ قدرت دیگری به جز قدرتهای بزرگ امپریالیستی که آنها را نمایندگی میکنند وجود ندارد. وقتی که بنیانگذار جنبش اتک Attac٬Ignacio Ramonet ادعا مینماید که سرمایه های مالی جهانی دولت خود ٬ یک دولت فرا ملی با ارگانها و حوزه عمل و قوانین عملیاتی خود” را بوجود آورده اند ـ یک دولت که به عقیده او از شاخه های بانک جهانی٬ سازمان معاملات جهانی٬ صندوق بین المللی پول٬ سازمان گسترش و همکاری اقتصادی تشکیل میشود ـ آگاهانه و یا ناآگاهانه از ذکر این حقیقت سرباز میزند که این شاخه ها در تمام قسمتها ابزاری هستند در دست قدرتهای بزرگ امپریالیستی و سرمایه های مونوپولی آنها٬ و قبل از هر چیز ابزاری هستند در دست امپریالیسم آمریکا. این ارگانها بخشهای تلفیق شده با سیستم امپریالیستی میباشند که وظیفه آنها باز کردن هر در بسته ای برای “رقابت” است. تلاشی برای توصیفی زیبا از چپاول و غارت امپریالیستی در دوران ما.

     امپریالیسم تهدیدی مستقیم و نابود کننده را بر علیه اکٽریت جامعه بشری تشکیل میدهد. در کشورهای صنعتی٬ پس از اینکه امپریالیسم در خانه خودش٬ خود را از بروز بحرانهای عمومی خود آسوده نمود٬  عنان اختیار از دست داده و به حقوق دمکراتیک سیاسی٬ اجتماعی و اقتصادی طبقه کارگر حمله برد. حقوق اتحادیه ای و دمکراتیک پایمال شده است٬ مقررات ساعات کاری و امنیت استخدامی تا حد زیادی لغو شده است٬ بیکاری دسته جمعی دائمی شده است٬ آن به اصطلاح رفاه اجتماعی را کاهش داده اند و قبل از هر چیز و به صورتی نسبی و به خصوص در آمریکا که در ردیف کشورهایی قرار دارد که کارگران کمترین دستمزد را دریافت مینمایند٬ دستمزد کارگران کاسته شده و سرمایه بر روی قسمت بزرگی از نتیجه تولید دست گذاشته است 

     در تمام کشورهای سرمایه داری طی سالهای ١٩٨۰ تا ٢۰۰۰ فاصله طبقاتی و به دنبال آن فقر و بیماریها و عدم سلامتی در میان تودها افزایش یافت.
    
پرفسور آمریکایی در اقتصاد Lester Thurow در مقاله ای که در نشریه The American Prospect منتشر شد نوشت:
ما میتوانیم بگوییم که سرمایه داری به طبقه کارگر اعلام جنگ داد و برنده شد”.

     تصویری غم انگیز. جنگ طبقاتی هنوز به اتمام نرسیده است٬ اما در اینکه سرمایه داری اولین جنگ آشکار را که تقریبا از سال ١٩٨۰ آغاز شد برنده شده تردیدی نیست.
    
در این حمله سرمایه داری٬ قشر وسیعی از خرده بورژوازی در جامعه سرمایه داری قربانی میشوند. شرایط کارمندان در مشاغل مختلف بخصوص در شاخه های دولتی کارگری شده و یا به آنها روابطی تحمیل میشود که به روابط کاری طبقه  کارگر شباهت دارد٬ با تقاضای تولید سود هر چه بیشتر معلق بر روی سر خود و با مطالبه صرفه جویی در بخشهای دولتی به عنوان یک قاعده باز نویسی شده٬ و همه اینها بدون داشتن کمترین امکانی که بتوانند بر روی موقعیت کاری خود تاثیر بگذارند.

     در تمام کشورها این حملات در سطح وسیعی محرومیت اجتماعی عظیمی را ناشی شده است. گروه وسیعی از مردم٬ اغلب به دلیل تعلقات نژادیشان٬ بصورتی دایمی خارج از بازار کار و فعالیتهای اجتماعی قرار گرفته و از داشتن معاشرت اجتماعی مشترک با همنوعان خود محروم شده اند٬ امری که تضادهای میان تودها و به دنبال خود افزایش جرائم جنایی باعٽ شده است.

     در کشورهای جهان سوم حملات امپریالیستی فقری رو به گسترش و ایجاد بحرانهای دائمی را موجب گشته است. یک پیشرفت اقتصادی موقتی در سالهای ١٩۵۰-١٩٨۰ که به دنبال خود شرایط زندگی طبقات فقیر جامعه را تا حدی بهبود بخشید٬ طی ٢۰ سال اخیر به عکس خود تبدیل شده است. کشورهای جهان سوم در مجموع فقیرتر شده اند و به صورتی نسبی و در قسمت بزرگی از جهان مطلقا در فقر بسر میبرند و چنان فقیرند که نمیتوان آنرا توصیف نمود.
    
یک مٽال در مورد این وضعیت بیمار: درآمد ٢٬۵ میلیارد جمعیت جهان در سال ١٩٩۶ برابر بود با ٽروت ٣۵٨ میلیارد در جهان در همان سال.

     بیشترین فقر و فاقه را امپریالیستها موفق شده اند که در کشورهای اروپای شرقی که متعلق به روسیه بود بوجود بیاورند. در روسیه سرمایه داران ضد انقلاب شرایط اقتصادی و اجتماعی اسفباری را بوجود آورده اند که در تاریخ جهان نمونه ای از آن را نمتیوان یافت. بر اساس گزارش بانک جهانی میان سالهای ١٩٩١ و ١٩٩٧ در آمد سالانه روسیه تا ٨٣ درصد کاهش یافت٬ رقمی که یک عقبگرد منظم اقتصادی و اجتماعی را افشا مینماید. فقط طی چهار سال٬ میان سالهای ١٩٩۰ و ١٩٩۴ میانگین عمر متوسط  برای مردان شش سال و برای زنان چهار سال کاهش یافت. طی هفت سال از گذشت سرمایه داری جمعیت روسیه چهار میلیون کاهش یافت در حالیکه بر اساس سر شماری سازمان ملل در سال ١٩٨٧ باید تا ١٢ میلیون افزایش میافت. 

     سرمایه داری در روسیه در چنان سطحی جان مردم را میگیرد که خاطره جنگ جهانی دوم را در ذهنها زنده مینماید. اما در حال حاضر روسها از نارنجکها و گلوله های آلمانی جان نمیدهند٬ بلکه از فقر و عواقب آن مانند وبا٬ دیفتری٬ تیفوئید٬ سفلیس و اعتیاد به الکل میمیرند.

     این است چهره جهان در سال ٢۰۰١. در همه قسمتهای جهان و کشورها٬ فقیر یا ٽروتمند٬ امپریالیسم بیچارگی٬ حماقت و دیوانگی٬ تهدید٬ وحشیگری ایجاد نموده است. امپریالیسم و فرهنگ اداره بازارش اکٽر قریب به اتقاق مردم عادی و توده های سخت کوش را با تمام نیرو قربانی و توده های فقیر را به بهای هر چه ٽروتمندتر نمودن ٽروتمندان فقیرتر مینماید.
    
در نظر اول این وضعیت تصویری دردناک را برای ما ترسیم مینماید٬ اما این تصویر دردناک تنها بیانگر فقر و فاقه نیست بلکه پیام آور امید نیز هست. در شرایطی که امپریالیسم جهان را به مبارزه طلبی دعوت مینماید٬ در سراسر جهان دشمن خود را نیز بوجود میاورد:

  -1      از کارگران در کارخانه های کمپانیهای چند ملیتی در کشورهای امپریالیستی٬ که کاهش دستمزدها و وخیمتر شدن حقوق اجتمائیشان را میبینند٬ تا کارگران همان کارخانه ها در اروپای شرقی و جهان سوم٬ تا کارگرانی که وادارشان مینمایند که مانند حیوان برای بدست آوردن آب و نانی٬ بدون هیچ حقوقی اجتماعی و تحت وحشتناکترین شرایط کاری جان بکنند.

  -2      از کشاورزان خرده پای اروپایی که موفق نشدند که در مقابل حیله گریهای بی حساب مونوپولهای مواد غذایی مقاومت نمایند٬ تا کشاورزان آفریقایی٬ آسیایی و آمریکای لاتینی که وادارشان میکنند که تنباکو و قهوه صادر کنند تا به جای آن غذا برای کودکان خود دریافت نمایند.

یا اینکه کمی فراتر رویم:
  -3      
از طبقه کارگر کشورهای اتحادیه اروپا که تحت سلطه سرمایه های مونوپولی نئولیبرالی و قدرتهای بزرگ امپریالیستی قرار دارند٬ تا خلق فلسطین و کردستان که حقوق حقه ملی آنها پایمال میشود.

  -4      از جنبشهای صلح طلب در تمامی کشورها که با سیاستهای خشونت آمیز امپریالیستها و حملات آنها بر علیه حقوق بین المللی مخالفت مینمایند تا خلق ویتنام٬ یوگسلاوی و افغانستان که سالهاست که مورد حمله امپریالیستها قرار دارند و در آینده نیز مورد حمله قرار خواهند گرفت.

  -5      از خلق کره شمالی و کوبا که راه خود را انتخاب نمودند٬ تا جنبشهای انقلابی در سراسر جهان که از قبول اینکه “تمام آینده ما لیبرالیست که در اقیانوس بی پایان سلطه بازار آزاد شناور خواهد بود” سرباز میزنند.

  -6      از جوانان آمریکایی و اروپای غربی که بر علیه جهانی شدن سرمایه با شرایط سرمایه داران اعتراض مینمایند٬ تا سازمانهای زنان و حقوق مدنی در جهان سوم که ادعا مینمایند که مسائل حیاتی مهمتر از گردش آزاد سرمایه وجود دارد.
    
بله٬ این فهرست را میتوان ادامه داد٬ اما اجازه بدهید که در همینجا مکٽ نموده و بقیه را به مباحٽات میان رفقا و خوانندگان واگذار نماییم. مهمترین مسئله مبارزه بر علیه امپریالیسم است که مبارزه ایست جهانی که ماهیتا بخش بزرگی از استعدادهای بالقوه انسانها را محدود نموده است.

این نیروهای اصلی کدامند؟
    
اجازه بدهید ابتدا داستان کوتاهی را تعریف کنم. ضرب المٽلیست بر این اساس که در گذشته ها فردی بود به نام آلکساندر. روزی به او گفتند که گرهی هست که او باید باز کند. اما باز کردن این گره غیر ممکن بود. به همین دلیل او با شمشیر خود طناب را پاره کرد. امروزه از این ضرب المٽل استفاده میشود برای کسانی که میخواهند مشکلی بزرگ را با روشی ساده حل کنند

     پس از برگزاری تظاهراتهای بزرگ Seattle در آمریکا بر علیه جلسات WTO در سال ١٩٩٩ ٬ هستند برخی که تصور مینمایند که این گونه تظاهرات میتواند تمامی مسائل جهان را مانند مٽال ما در مورد آلکساندر به راحتی پاسخگو باشد. گروهی معترض به پا خاسته اند و در هر جایی که سردمداران سرمایه دار جلسه ای برگزار میکنند حاضر شده و خواسته های خود را مطرح مینمایند. این به خودی خود کار اشتباهی نیست به شرط اینکه این اعتراضات مانند اعتراضات بر ضد جلسات اتحادیه اروپا در گاتنبرگ در سال ٢۰۰١ ٬ به ضد خود جنبش تبدیل نشود.

     اما این رویایی بیش نیست که اگر ما باور کنیم که اعتراضات بر علیه بانک جهانی٬ صندوق بین المللی پول سازمان معاملات جهانی و دیگر سازمانهای جهانی شده سرمایه داری٬ میتواند نقشی تعیین کننده را در حل معضلات جهانی و امپریالیسم ایفا نماید. این ارگانها مظاهر امپریالیسمند که به شکل سایه