بيست سال اقتصاد نخبه سالار و فرصت های پيش آمده برای تغيير ساختار

پیوست به گذشته

 

   تحلیل های سیاسی از آرشیف

    چپ اندیشان انترناسیولیست

 

 

تاريخچه مختصر نئو ليبراليسم (1)

 

بيست سال اقتصاد نخبه سالار و فرصت های پيش آمده برای تغيير ساختار

 

  سوزان جورج (2)

 برگردان: بهروز امين

(3)

 

 

 

دولت هم با استفاده از ماليات پرداختی مردم، بدهی كمپانی ها را قبل از و اگذاری به سرمايه داران بخش خصوصی پرداخت و بردارائی موسسات افزود. برای نمونه، سازمان آب انگلستان نه فقط 1.6 ميليارد ليره «جهيزة سبز» دريافت كرد بلكه برای اين كه رشوه های پرداختی برای خريداران احتمالی جذاب تر باشد 5 ميليارد ليره بدهی سازمان آب به دولت هم بخشيده شد. در همان موقع الم شنگه ای براه انداختند كه سهام داران كوچك در اين كمپانی ها سهم می خرند - در واقع 9 ميليون نفر هم سهم خريده بودند. ولی 50 درصد خريداران سرمايه ای كمتر از 1000 ليره داشتند و اغلب هم در اولين فرصتی كه قادر به فروش سهام بودند، سهام خود را فروختند و سود بردند.

 

     از نتايج به دست آمده به راحتی می توان ديد كه همة داستان خصوصی كردن نه بخاطر بهبود كارآئی اقتصادی است و نه ارايه خدمات بهتر به مصرف كنندگان. هدف اصلی انتقال ثروت از جيب عموم - كه می توان برای كاستن از نابرابری آن را توزيع نمود - به بخش خصوصی است. در انگلستان و ديگر كشورها، سهام دار اصلی شركت های خصوصی شده نهادهای مالی و سرمايه گذاران بزرگ اند. كارمندان شركت تلفن انگلستان فقط يك درصد سهام را خريدند و ميزان خريد سهام از سوی كارمندان در صنايع نظامی فقط 1.3 درصد بود. در قبل از يورش تاچر، اغلب شركت های دولتی انگلستان سود آوربودند. برای مثال، در 1984، اين شركت ها 7 ميليارد ليره به خزانة دولت پرداختند. همة اين پول اكنون نصيب سرمايه داران بخش خصوصی می شود.

      كيفيت خدمات در شركت های خصوصی شده اكنون به و اقع فاجعه آميز است. به گزارش تايمز مالی در شبكة آب يوركشاير موش های صحرائی فراوان اند و از طرف ديگر، آن كس كه سوار قطار خط Thames  بشود و سالم به مقصد برسد، استحقاق دريافت جايزه دارد.

 

     دقيقا همين مكانيسم درديگر كشورهای جهان به كار گرفته شده است. در انگلستان موسسه آدام اسميت شريك فكری ايدئولوژی خصوصی كردن بود.

 

USAID       و بانك جهانی هم با استفاده از كارشناسان موسسه آدام اسميت ، دكترين خصوصی كردن را به  كشورهای جنوب حقنه كردند. تا 1991، برای تسهيل اين فراگشت، بانك جهانی 114 فقره وام اهدا كرده بود و هر ساله در گزارش «‌ماليه برای توسعه جهاني» صدها مورد خصوصی كردن در كشورهای وام گير از بانك جهانی اعلام می شود.

 

     به شما پيشنهاد می كنم كه ما ديگر نبايد راجع به خصوصی كردن سخن بگوئيم. بلكه بايد از  واگه هائی كه بيانگر حقيقت اند استفاده كنيم. ما بايد از خود بيگانگی و تسليم نتايج دهها سال زحمت هزارها تن از مردم به يك اقليت بسيار ناچيز سرمايه گذاران بزرگ حرف بزنيم. اين يكی از بزرگترين مصائب ما ودرواقع هر نسلی است.

 

     يكی ديگر از ويژگی های ساختاری نئوليبراليسم پاداش بيشتر دادن به سرمايه به ضرر كار است. يعنی انتقال ثروت از فقرای جامعه به ثروتمندان. اگر شما تقريبا در ميان20 درصد غنی ترين افراد جامعه قرار داريد، احتمالا از نئوليبراليسم بهره مند می شويد و هر چه كه از نظر درآمد بالاتر باشيد، منافع اضافی شما بيشتر می شود. در نتيجه، 80 درصد جمعيت بازنده اند و هر چه فقيرتر باشند ميزان ضررشان به نسبت بيشتر است.

 

     احتمالا گمان كرده ايد كه من رونالد ريگان را فراموش كرده ام. اجازه بدهيد با استفاده از يك مثال براساس مشاهدات كوين فيليپز، يك تحليل گر جمهوريخواه كه دستيار نيكسون بود ودر سال 1990 كتابی چاپ كرد تحت عنوان «‌سياست غنا و فقر» اين نكته را شرح بدهم. او در بارة چگونگی تغيير در توزيع در آمدها در ا مريكا در طول 1977 و 1988 در نتيجة دكترين و سياست های نئوليبرالی ريگان آمارهائی ارايه داده است.

 

     اين سياست عمدتا دست پخت بنياد محافظه كار هريتج بود كه عمده ترين سازمان سياست پرداز دوره ريگان بود وهنوز هم درامريكا نيروی بسيار مهمی است. درطول دهه 1980، درآمد 10 درصد غنی ترين خانواده های امريكائی بطور متوسط 16 درصد افزايش يافت. ميزان افزايش درآمد برای 5 درصد غنی ترين خانواده ها 23 درصد وبرای يك درصد غنی ترين معادل 50 د رصد بود. در آمد آنها از 270000 دلار در سال به 405000 دلار رسيد. ولی برای امريكائی های فقير، 80 درصد بقيه جمعيت هر فشر به درجات گوناگون ضرركردند و براساس يك قاعده كلي، ضرر فقيرترين بخش جمعيت به نسبت بيشتر بود. ده درصد فقيرترين بخش خانوارهای امريكائي، 15 درصد از درآمد ناچيز خود را از دست دادند. براساس آمارهای فيليپز، درآمد متوسط شان از 4113 دلار در سال به 3504 دلار تنزل يافت. در 1977 متوسط درآمد يك درصد غنی ترين خانوارهای امريكائی 65 برابر متوسط درآمد ده درصد فقيرترين خانواده ها بود. دهسال بعد، اين نسبت به 115 رسيد.

 

     امريكا يكی از نابرابرترين كشورهای روی زمين است ولی نابرابری در همة كشورها بيشتر شده است. علت اساسی آن در بيست سال گذشته اجرای سياست های نئوليبرالی است. در 1997، UNCTAD   برمبنای 2600 بررسی جداگانه كه از نابرابری درآمدها، مستمند سازی و نابودی طبقات متوسطانجام گرفت در گزارش تجارت و توسعه خ ويش شواهد نگران كننده ای چاپ كرد. اين گروه، اين فراگشت قهقرائی را در دهها كشور، از جمله چين، روسيه، و كشورهای سوسياليستی سابق مستند كرده است.

 

     در اين روند رو به افزايش نابرابری درآمدها هيچ رمز ور ا زی وجود ندارد. سياست ها مشخصا به اين خاطر تدوين می شوند تا درآمد بيشتری در اختيار ثروتمندان قرار بگيرد و اين پی آمد هم نتيجه كاهش از ميزان ماليات ها و از ميزان مزد پرداختی می باشد. تئوری وتوجيه ايدئولوژيك اين سياست ها هم اين است كه در آمد بيشتر برای ثروتمندان و سود بيشتر برای سرمايه ميزان سرمايه گذاری را بيشتر می كند و تخصيص منابع را بهينه مينمايد و در نيتجه، برای همگان اشتغال و رفاه به دنبال می آورد. در واقعيت اما، همان گونه كه قابل پيش نگری بود نتيجه اين می شود كه پول بيشتر برای ثروتمندان موجب رشد بادكنكی بازار سهام می شود.

 

      برای اقليتی ثروت های باورنكردنی كاغذی ايجاد می شود و سراز بحران های مالی در می آورد كه در اين همايش در باره شان سخن زياد گفته خواهد شد. اگر درآمدها به سود 80 درصد فقيرترين بخش جمعيت توزيع شود، آنها آن را صرف مصرف می كنند كه خصلت اشتغال آفرينی خواهد داشت. وقتی ثروت در جهت منافع ثروتمندان توزيع می شود، آنها هر آن چه كه نياز دارند را مصرف می كنند ود رنتيجه، اين ثروت اضافی نه صرف اقتصاد محلی و ملی بلكه دربازارهای سهام بين المللی به جريان می افتد.

 

     همان گونه كه می دانيد در كشورهای جنوب و شرق هم دقيقا همين سياست ها در پوشش تعديل ساختاری اجرا می شود كه درواقع عنوان ديگر نئوليبراليسم است. من از تاچر و ريگان استفاده كردم تا اين سياست ها را درسطح  ملی توضيح بدهم. در سطح بين المللی نئوليبرالها تمام كوشش خود را روی سه نكته متمركز كرده اند:

 

- تجارت آزاد خدمات و كالاها

- جريان آزاد سرمايه

- آزادی سرمايه گذاری

 

ادامه دارد