مانیفست ضدسرمایه داری )بخش چهارم و آخرین(
پیوست به گذشته
از میان مقالات چپ اندیشان
مانیفست ضدسرمایه داری
………
به مداففین وعاشقان سربه كف سیاست ضد بشریی اقتصاد« بازارآزاد» و
« نیولیبرالیسم»، تقدیم است
کالینیکوس
مترجم : ناصر زرافشان
)بخش چهارم و آخرین(
………..
به نظر من بهترين شكل توصيف اين جنبش، توصيف آن به عنوان يك جنبش ضد سرمايهداري است. اين را از اين جهت نميگويم كه اكثريتي از فعّالان جنبش، اين را ممكن يا شايد حتّي دلخواه ميدانند كه نظام ديگري به كلّي جايگزين سرمايهداري شود.
تأثير فروپاشي بلوك شوروي در ضعف نسبي چپ سنّتي و نيز فقدان اعتماد به سوسياليسم به عنوان يك نظام جايگزين براي سرمايهداري كه كلية شئون جامعه را دربرگيرد، هنوز احساس ميشود. امّا با همة اين احوال، اين جنبش از همان نوعي است كه جيوواني اريگي، ترنس هاپكينز و امانوئل والراشتاين آنرا جنبش ضد نظام (۳۱) مينامند؛ به اين معنا كه اين جنبش فقط عليه ناهنجاريها يا جريانهاي خاص و مشخصي ـ كه مثلاً به تجارت آزاد يا محيط زيست يا بدهيهاي جهان سوم مربوط ميشوند ـ تعرض نميكنند بلكه نوعي تشخيص و آگاهي از ارتباط متقابل ميان مجموعة متنوع و بسيار گستردهاي از بيعدالتيها و خطرات گوناگون محرّك آن است، اگنولِتّو مسير زندگي سياسي خود را به عنوان نمايندة حركتي كه از امور مشخصي آغاز شده و به امور عام رسيده است و به وسيلة بسياري از فعّالان سياسي ديگر هم تجربه شده، توصيف كرده است. او كه در سالهاي دهة ۱۹۷۰ در منتهااليه طيف چپ در دموكراتسياپرولتاريا فعاليت داشت، همراه با تندباد رويدادها از اين جريان دور شد و طي دهههاي ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به عنوان يك پزشك در جنبش ايدز در ايتاليا فعّال شد.
هنگامي كه در اواسط دهة ۱۹۹۰ داروهاي ريتروويرال در شمال به طور گستردهاي در دسترس عموم قرارگرفت، توجه اگنولٍتو به وضع ناهنجار كساني معطوف شد كه در جهان سوم از اچ.آي.وي و ايدز رنج ميبردند. در اينجا او با موانعي روبرو شد كه در نتيجه ادعاها و مطالبات شركتهاي بزرگ داروسازي در زمينة حقوق مالكيت صنعتيشان ايجاد شده بود و مورد حمايت سازمان تجارت جهاني هم بود. به اين ترتيب او خود را در حال برقراري ارتباط با ساير سازمانهاي غيردولتي براي تعرّض عليه سازمان تجارت جهاني، و آنگاه پس از جنوا در حال تبديلشدن به يكي از رهبران مجمعهاي اجتماعي يافت كه در سرتاسر ايتاليا رواج يافته و به يكي از كانونهاي اصلي جنبش جهاني تبديل شده بودند (۳۲ ).
امروز هم بيش از هر چيز ديگري همين آگاهي رو به رشد از نظام حاكم و نحوة عملكرد آن است كه ماهيت اين جنبش را مشخص ميكند. پيش از اين در سياتل، جرالدمك اين تي، رهبربخش عمومي اتحاديه E M C S F A يك شعار قديمي مربوط به دهة ۱۹۶۰ را از نو زنده كرد:
«ما بايد نام اين نظام را تعيين كنيم ۰۰۰ و اين نظام، سرمايهداري شركتهاي بزرگ است(۳۳)» اين واقعيت كه يك رهبر سنديكائي كه قوياً متعهد به پشتيباني از دولت كلينتون است مجبور شده باشد جلو خود را رها كرده و با چنين لحن راديكالي سخن بگويد، نشانهاي از تغيير فضاي ايدئولوژيك است. متمركزشدن توجه اين جنبش به مبارزة ضد نظام در مهمترين سند برنامهاي آن تا اين تاريخ، يعني فراخوان جنبشهاي اجتماعي كه در فورية ۲۰۰۲ در دوّمين مجمع اجتماعي جهاني منتشر گرديد نيز آشكارا ديده ميشود:
«ما در حال ساختن يك اتحّاد بزرگ از مبارزات و مقاومت در برابر نظامي هستيم كه بر تبعيض جنسي، نژادپرستي و خشنوت مبتني است؛ نظامي كه در برابر نيازها و آرزوهاي مردم، براي منافع سرمايه و مردسالاري مزيت و تقدّم قائل است(۳۴ ) .
يك رويداد خارج از برنامة ديگر
اما به نظر برخي افراد، اين تلاش براي تعيين ماهيّت دقيق جنبش ضد سرمايهداري تلاشي نابهنگام و بيهوده است، زيرا معتقدند خود اين جنبش از رويدادها عقب مانده است.
نخسيتن بخش از سلسله مقالات تايمز مالي كه به بررسي مسئلة «ضديت با سرمايهداري» اختصاص يافته بود در تاريخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ منتشر شد. چند هفته پس از يازده سپتامبر روزنامه ياد شده كه پيش از آن جريان رشد و تكامل اين جنبش را با تفصيل بسيار «و تا حدّي هم عصبي» دنبال كرده بود، خاطرنشان كرد كه: «يكي از نتايج و پيامدهاي حملات تروريستي به ايالات متحده كه كمتر مورد توجه قرارگرفته، اين است كه جنبش تودهاي عليه جهانيسازي را ناگهان ـ و دست كم موقتاً براي مدتي ـ در جاي خود متوقف كرده است(۳۵) » ساير مفسرين مخالفت با جنبش از اين هم فراتر رفتند و دنبال اين بودند كه انگ همكاري با تروريسم را به جنبش بزنند. به عقيدة جان لويد كه روزنامهنگاري است نزديك به نيوليِ بِر :
« آن ضدّيتي با امريكا كه به تروريسم منجر ميشود يا دست كم از تروريسم پشتيباني ميكند، براي ضدّيت با امريكاي برخي از جنبش هاي جهاني مشكل ايجاد ميكند. اين جنبشها برخي از همان نغمه هاي تروريسم ضد امريكائي را ساز ميكنند و با توجه به اين كه اكنون كاملاً واضح است برد و باخت در چنين قماري در حال حاضر چقدر سنگين است، آنان كه چنين عقايدي دارند بايد خيلي دقيق حساب كنند كه با چه قيمتي اين كار را انجام ميدهند… تنها گروه سياسي كه در حال حاضر از تاكتيكهائي كه به وسيلة جنبشهاي جهاني به وجود آمده ـ يعني استفادة پراكنده از خشونت و مقابله از طريق شبكههاي غيرقابل كنترل و غيرقابل پيشبيني ـ استفاده ميكند، القاعدة بن لادن}} دست پرورده ی C.I.Aسیا{{ است. (۳۶ )
نوشتههائي از اين جنس انصافاً به درد سطل آشغال ميخورد. اين نوشته، يك شبكة مخفي را كه قتل عام مسافران هواپيمايي غيرنظامي و خدمة آن و نيز كارگران دفتري و آتشنشانان را يك تاكتيك مشروع تلقّي ميكند، با جنبشي كه پيوسته بر پايبندي خود به سازماندهي علني و دموكراتيك و بر اعتراض مسالمتآميز تاكيد ورزيده است، همتراز ميكند و آنها را در رديف هم قرار ميدهد.
خشونتي كه به طور احمقانهاي به وسيلة حاشية آنارشيستي گروه بلوك سياه در اعتراضات گوناگون ضد سرمايه داري ابراز شده است ناچيز و غيرقابل توجه بوده است. مشكل بتوان ريختن مك دونالدها توي صندوق زباله يا آتش زدن چند آد مك پارچهاي را ، با كوبيدن هواپيماهاي پر از مسافر خطوط هوائي غيرنظامي به برجهاي مركز تجارت جهاني مقايسه كرد. تنها سلاحهائي كه در جريان تظاهرات متعدد اين جنبشها آتش شده است، سلاحهاي افسران پليس بوده است كه به طرف تظاهركنندگان شليك كردهاند. ضمناً توصيف كردن جنبشي كه معروف ترين تظاهرات اعتراضي آن در ايالات متحده و عمدتاً با شركت امريكائيها صورت گرفته است به عنوان يك جنبش ضد امريكائي احمقانه است .
با اين همه يازدهم سپتامبر}با وجودكه عاملین وسازماندهنده گان اصلی آن، هنوزهم در پرده ی ابهام باقی مانده است { براي جنبش ضد سرمايهداري، به ويژه در امريكاي شمالي در حكم ضربهاي بود.
اعتراضاتي كه به مناسبت اجلاس مجامع عمومي سالانه صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني در واشنگتن براي پايان ماه سپتامبر ۲۰۰۱ برنامه ريزي شده بود، لغو شد.
جلسه وزراي كشورهاي عضو سازمان تجارت جهاني كه در نوامبر همان سال در دوحه پايتخت آن پايگاه نمونه «حكومت دموكراتيك» ! يعني شيخنشين قطر در خليج فارس تشكيل شد، موفق گرديد آن دور مذاكرات تجاري را كه در سياتل از انجام آن جلوگيري شده بود، به انجام رساند.
بيانية دولت بوش براي «اعلان جنگ عليه تروريسم» و محدوديت آزاديهاي مدني كه بويژه در ايالات متحده و بريتانيا با آن همراه بود، جوّي را بوجود آورد كه براي هيچ شكل اعتراضي جوّ چندان مساعدي نبود. (به شكلي اخطاركننده، اف بي آي و ساير كارگزاريهاي مجري قانون ايالات متحده، از نو مفهوم «فعاليتهاي ضد امريكائي» را كه مربوط به دورة مك كارتي بود، كشف كرده بودند). برخي از هواداران جنبش ضد سرمايهداري از نظر خود دلائلي براي حمايت از جنگ در افغانستان پيدا كردند.
مثلاً پذيرفتن اين فكر و دل خوشكردن به آن كه سرنگوني طالبان ، افغانها – و به ويژه زنان افغان - را از سلطة جنگسالاران متعصب اسلامي رهائي خواهد بخشيد(۳۷)، كه توهم از آب درآمد. و – شايد جديدترين خطر در چشماندازي بلندمدتتر – اين بود كه كشتار كساني در يازده سپتامبر كه دقيقاً از تيپ و تبار همان كارگران فكري و بدني بودند كه پيروزي بلندمدت جنبش ضد سرمايهداري به حمايت آنان بستگي داشت، خطر تخريب آن اتحّاد معروف به Alliance Turtle – Teamster- يعني اتحاد كارگران متشكل با فعّالان ان.جي.اوها N.G.O را به همراه داشت كه براي سياتل و برخي اعتراضات بعدي (بويژه اعتراضات در كبك سيتي، جنوا و بارسلون) از چنان اهميتي برخوردار بود.
تأثير اين پسرفت، امّا تخريب جنبش نبود، بلكه بيشتر، موجب انتقال مركز ثقل آن از امريكاي شمالي به اروپا و امريكاي لاتين شد. تظاهرات جنوا در ژوئية ۲۰۰۱ نشانة نخستين مرحله از يك روند راديكالتر شدن بود كه سراسر جامعة ايتاليا را در نورديد و چپ ايتاليا را پس از بيست سال ركود و افسردگي از نو زنده كرد. مجمع اجتماعي جنوا كه اين اعتراضات را سازماندهي كرده بود، يك الگوي سازماني براي يك جنبش سراسري در مقياس كشوري فراهم ساخت كه گرايشهاي گوناگون در درون آن آموختند چگونه با يكديگر به طور سازنده كار كنند.
اين جنبش در برابر جنگ افغانستان با يك رشته اعتراضات تودهاي واكنش نشان داد. در بريتانيا، كه نيروي بزرگي به اعتراضات جنوا فرستاده بود، مخالفت با «جنگ عليه تروريسم» و نيز با حكومت ترور اسرائيليها در سرزمينهاي اشغالي، براي نخستين بار جنبشي را به وجود آورد كه با جنبشهاي قارّهاي اروپا و امريكاي شمالي قابل مقايسه بود:
بر اين گردهمائيها و دمونستراسيونهاي بزرگ ضد جنگ فعّالان جوان مسلّط بودند؛ گوئي اينان همان مردمي بودند كه در سياتل و جنوا حضور داشتند ، امّا حتي اين جنبشهاي ايتاليا و بريتانيا هم در مقايسه با تظاهرات عظيم اعتراضي « عليه اروپاي سرمايه و جنگ» در خارج از اجلاس سران اتحادية اروپا در بارسلون، در روز ۱۶ مارس ۲۰۰۲، كوچك و رشد نايافته به نظر ميآمد. هم سازمان دهندگان اين تظاهرات و هم مقامات رسمي، هر دو يكسان غافلگير شدند و يكه خوردند هنگامي كه نيمميليون نفر، عمدتاً مردم بومي، در حركتي گردهم آمدند كه تايمز مالي آنرا «يك تظاهرات مسالمتآميز عليه سرمايهداري جهاني شده ۰۰۰ با شركت كساني كه تاكيد ميورزند جنبش آنان با حملات ۱۱ سپتامبر عليه ايالات متحدّه نمرده و نيازي نيست تظاهرات خود را با خشونت ضايع كنند(۳۸)» ناميد. در همين اثناء دومين مجمع اجتماعي جهاني هم كه در آغاز فوريه ۲۰۰۲ در پورتو آلگره تشكيل شد، از لحاظ حجم و ابعاد آن سه يا چهار برابر مجمع قبلي خود بود. بين ۶۵۰۰۰ تا ۸۰۰۰۰ نفر از فّعالان اجتماعي كه اكثريت بزرگ آنان از خود برزيل بودند، گردهم آمدند تا در آنچه به يك نوع «پارلمان جهاني جنبش ضدسرمايهداري» تبديل شد، شركتكنند.
اين مجمع اجتماعي جهاني با طنين رويدادي كه از اين هم جنوبيتر بود، دنبال شد: شورش تودهاي عليه ليبراليسم نو كه در دسامبر ۲۰۰۱ آرژانتين را به لرزه درآورد. اكنون ديگر نميتوانستند جنبش را صرفاً به عنوان مسئلهاي كه به شمال مرفه مربوط ميشد، ناديده گيرند .
يازدهم سپتامبر و «جنگ عليه تروريسم» گرچه رويدادهائي دهشتناك و ناخوشايند بودند، امّا از جهاني هم موجب ژرفش جنبش ضد سرمايهداري شدند. اين تحولات فعّالان اجتماعي را وادار ساخت كه با آنچه كلود ِسرفَتي «جهانيسازي مسلحانه» مينامد، يعني روندي كه جهانيسازي سرمايهداري از طريق آن تنشهاي اجتماعي و ژئوپوليتيكي موجود را تشديد ميكند و به اين ترتيب زمينة دخالت نيروي نظامي را – بيش از همه به وسيلة ايالات متحده و همپيمانان آن – فراهم ميسازد، مقابله كنند(۳۹ ).
فراخوان جنبشهاي اجتماعي كه در اجلاس پورتوآلگرة دوم به تصويب رسيد «آغاز يك جنگ دائمي جهاني را براي استقرار و تحكيمبخشيدن به تسلّط دولت آمريكا و متحدانش … » افشا و محكوم ميكرد و تصريح داشت كه «مخالفت با جنگ در قلب جنبش ما است » .