بازی شیطاني تولد نوزادی بنام القاعده در دل "کمربند سبز" (بخش 2) (24)
پیوست به گذشته
بازی شیطاني
نوشته روبرت دريفوس ترجمه فروزنده فرزاد
از پدری امریکائی
تولد نوزادی بنام القاعده
در دل "کمربند سبز"
جهاد
(بخش 2)
"کمربند سبز اسلامی"
(24)
تا پیش از جنگ افغانستان، طراحان نظامی ایالات متحده به اینکه در دهه ی 1970، ایالات متحده نمی توانست به سرعت دهها هزار یا صدها هزار نیرو به خلیج فارس بفرستند، آگاه بودند و با همه ی گزافه گویی های سران آمریکا درباره ی اشغال میادین نفتی کشورهای عربی، نیروهای ایالات متحده در منطقه نقشی نداشتند.
کارتر با اعلان دکترین خویش گام های نخستین را برای فراهم آوردن زمینه های دخالت مستقیم ایالات متحده در خلیج فارس برداشت. تشکیل نیروهای واکنش سریع، واحدهای نظامی "فرا مرزی" با قابلیت ترابری دست کم چندین هزار نیرو به خلیج فارس، در صورت بحران در این منطقه.
در دوره ی ریاست جمهوری رونالد ریگان، نیروی واکنش سریع گسترش یافت و به سنتکام ( فرماندهی مرکزی ایالات متحده) بدل شد که ساختاری کاملا نوین یافت و دامنه ی نفوذش خلیج فارس و نیز مناطق غرب آفریقا تا آسیای مرکزی و افغانستان را در بر گرفت. سنتکام، همان نیروی فعال در جنگ نخست خلیج فارس، جنگ افغانستان در 2001 ، و جنگ عراق در 2003 بود.
از منظر زبیگنو برژینسکی، در 1979، حضور فراگیر نظامی ایالات متحده در خاورمیانه، خلیج فارس و آسیای مرکزی، قدرت آمریکا نبود. برژینسکی، مشاور امنیت ملی دولت کارتر، ایجاد "کمربند سبز اسلامی" را تنها راه مقابله با "کمربند بحران" می دانست.
در کمین "نقاط ضعف" مسکو
سیاست بسیج اسلام علیه اتحاد شوروی، پیشینه یی دیرینه در تاریخ جنگ سرد دارد. در دهه های 1950 و 1960، استراتژیست های ایالات متحده نگاهی تردیدآمیز به این سیاست داشتند. دلیل مخالفت با این سیاست در آمریکا موفقیت مسکو در آرام نگه داشتن جمهوریهای آسیای مرکزی، کوچاندن جمعیت های قومی و جایگزینی آنها با مهاجران روس در آن مناطق، و سرکوب جنبش های اسلامی بود.
افزون بر آن، دوری جغرافیایی جمهوریهای شوروی، امکان دسترسی ایالات متحده به مردم آن مناطق را محدود می کرد. ولی در دهه ی 1970، پارامترهای بسیاری سبب شد آنها که سالهای گذشته در کمین استفاده از برگ اسلام علیه مسکو بودند، پیرامون مساله ی بسیج اسلام بحث های گذشته را پیش کشند. سرشماری سال 1970 در اتحاد شوروی نشان داد که شمار مسلمانان جمهوری های آسیای مرکزی در مقایسه با رشد جمعیت مسلمان جمهوری های دیگر اتحاد شوروی و بویژه در میان روسها، نرخ بالاتری دارد.
انقلاب ایران، آتش اسلام ستیزه گر را در صف مقدم سیاست های منطقه یی در افغانستان، آذربایجان و دیگر جمهوری های شوروی شعله ور ساخت. ناگهان رژیم متکی به شوروی در کابل، در برابر ائتلاف نیروهای اسلامی آسیب پذیر نمایاند و افغانستان بالقوه میدان نبرد شد.
دست کم، این منظره یی بود که همدستان پیرامون برژینسکی و افراد سیا می دیدند. در دوره ی کارتر سازمان مرکزی این فعالیت های استراتژیک، گروه پژوهش درباره ی ملیت های شوروی (NWG) بود که بعنوان گروهی عملیاتی در شورای امنیت ملی، با دستور مستقیم برژینسکی تشکیل شد و افرادی از سیا، وزارت خارجه، پنتاگون و سازمان های دیگر در آن شرکت داشتند. رئیس NWG، "پل هنز"،از افراد پیشین سیا و دستیار برژینسکی بود، که با گروهی از مشاوران و کارگردانان معتقد به پتانسیل طغیان در میان اقلیت های اتحاد شوروی کار می کرد. بسیاری از اعضای این گروه از دهه 1950، در تاسیس "رادیو آزادی"، ایستگاه رادیویی تحت حمایت سیا، و "رادیو اروپای آزاد" ــ که در جنگ سرد علیه اتحاد شوروی تبلیغ می کرد ــ فعال بودند.
فعالیت رادیو آزادی در دهه ی 1950، با تمرکز بر آسیای مرکزی آغاز شد. بگفته ی "جیمز گریچلاو"، مدیر رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی در سالهای متمادی و نیز نویسنده ی کتاب "ناسیونالیسم در ازبکستان"، رادیو آزادی برنامه های خود را، نخستین بار برای آسیای مرکزی، از ترکمنستان به زبان های ازبک، ترکمنی، قرقیزی و تاجیک آغاز کرد، و همزمان فرستنده های دیگری به زبان های گرجی، آذربایجانی و چچنی در قفقاز داشت.
در آغاز، پخش خبر و تفسیر نیم ساعت در روز به هر کدام از زبان ها بود. "جیمز گریچلاو" می گوید:
"هسته ی اصلی تفسیرهای ما نقد رژیم شوروی، بویژه بدلیل اعمال سیاست فشار بر مسلمانان و دیگر مذاهب بود. اما گریچلاو می گوید که رادیو مشی میانه داشت و تحریک به تجزیه طلبی ممنوع بود، ممنوعیتی که "برخی کارکنان رادیو از آن بیزار بودند".
گاه برخی معتقدان جنگ سرد، خواهان تبلیغات شدیدتری از سوی ایالات متحده علیه اتحاد شوروی و حتی اتخاذ سیاستهای براندازانه در جمهوری های آسیای مرکزی بودند. برای نمونه، در 1958، "چارلز هوستلر"، جاسوس پیشین ایالات متحده، در "ژورنال مسائل خاورمیانه" نوشت که "شوروی ها از اقدامات ضد شوروی ترکها در آسیا در هراسند"؛ اقداماتی چون عضویت ترکیه در ناتو که می تواند عامل "استقلال خواهی مسلمانان اتحاد شوروی" شود، و نیز این مساله که "غرب باید با مردم این مناطق و تحقق آرزوهایشان ابراز همدردی بیشتری نشان دهد." هوستلر بر گسترش فرستنده های رادیویی به زبان های آسیای مرکزی و افزایش بودجه برای "پژوهش پیرامون آسیای مرکزی، قفقاز، و زبان های این مناطق" اصرار داشت.
در دهه ی 1960، برژینسکی با کسانی که خواهان حمایت بیشتر ایالات متحده از مسلمانان آسیای مرکزی بودند، همراه شد. "جین سوسین"، رئیس پیشین تولید برنامه ها ی رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد می گوید:
"زبیگنو برژینسکی، حامی همیشگی رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی بود. ولی همیشه هم با سیاست های ما موافق نبود. اوایل 1966 که پشتیبانان مالی ما در سیا از او خواستند در برنامه یی تحلیلی و محرمانه در هر دو رادیو شرکت کند.... برژینسکی و "ویلیام گریفیت" از سیاست به نظر آنها منفعلانه ی رادیو آزادی در رابطه با اقوام و ملیت های شوروی انتقاد کردند. آنها اتخاذ مشی ستیزگرانه ی ضد روسی و تبلیغ به زبانهای غیر روسی را درست می دانستند."
برژینسکی، فرزند یک خانواده ی نخبه ی لهستانی، بشدت ضد کمونیست بود. او اتحاد شوروی را قدرتمند اما در برابر اقلیت های قومی و مذهبیش، شکننده می دانست. همراهان برژینسکی در شورای امنیت ملی همگی در تکیه بر تضادهای داخلی اتحاد شوروی و شتاب بخشیدن به روند فروپاشی آن هم رای بودند. بگفته ی "روبرت گیتس"، از برجستگان سیا و رئیس بعدی این سازمان، وزارت خارجه ی ایالات متحده در حمایت از اقلیت های ناراضی در جمهوری های آسیای مرکزی، محتاط بود. گیتس می نویسد "برژینسکی عمیقا مایل به بهره گیری از مسائل ملی شوروی ها و خواهان عملیات پنهان در این راستا بود."
هسته ی تشکیل دهنده ی گروه برژینسکی ــ هنز، شاگردان کنت "الکساندر بنیگسن"، آکادمیسین اروپایی و نویسنده ی آثار بسیار و آموزگار تز "اسلام علیه شوروی" بود. پیشینه ی خانوادگی بنیگسن، عامل طبیعی تمایل برژینسکی به او بود. بنیگسن در سن پترزبورگ روسیه متولد شده بود؛ فرزند یک کنت روسی که در جنگ داخلی پس از انقلاب اکتبر در جبهه ی روسهای سفید علیه بلشویک ها جنگیده بود.
در دهه ی 1950، بنیگسن در آغاز در "موسسه ی پژوهشهای علوم اجتماعی پاریس"، و سپس در دانشگاه شیگاکو پژوهشگر جامعه شناسی شد. کتابها و نوشتارهای فراوان او درباره ی اسلام در آسیای مرکزی، جنبشی از پژوهشگران و برجستگان سیاسی باورمند به کارآمدی برگ اسلام را به صحنه آورد، چنانکه بسیاری از آنها در دانشگاه شیگاگو، موسسه ی "راند"، محافل پژوهشی و اداره ی امنیت ملی فعال شدند. برژینسکی، پل هنز و "ایندرز ویمبوش" که بعدها کارشناس امور شوروی در موسسه ی راند و از گردانندگان رادیو آزادی در مونیخ شد، در زمره ی کسانی بودند که تحت تاثیر آموزه های بنیگسن قرار گرفتند.
از اواخر دهه ی 1950، بنیگسن پیوسته کتاب، نوشتارهای پژوهشی نوشت و بر نیرو گرفتن جنبش زیرزمینی اسلامی در شوروی تکیه کرد. بنینگسن در کتاب "تهدید اسلام و حکومت شوروی" می گوید که پیشینه ی جنبش اسلامی در اتحاد شوروی به "مقاومت مسلحانه ی مذهبی که اواخر قرن هجدهم آغاز شد... و رهبری آن را صوفیان خواهان برپایی فرمانروایی خدا در زمین، داشتند." آنها علیه امپراتوری روسیه می جنگیدند.
بنیگسن می گوید که با همه ی تلاش شوروی برای درهم شکستن آن، جنبش اسلامی همچنان پیش رفت. حتی در میانه ی دهه ی 1950، زمانی که "نیکیتا خروشچف" به اسلام تاخت "به جای آن که این اقدام احساسات مذهبی را کمرنگ کند، تقویت گرایش بنیادگریانه، محافظه کارانه بوسیله ی جریان زیرزمینی صوفیگری اسلامی را سبب شد." بنیگسن مدعی است که محافل صوفیگری، رهبری مقاومت در برابر اتوریته ی شوروی در مرزهای گسترده ی آسیای مرکزی را در اختیار داشتند:
"از زمان پیروزی بلشویک ها تا کنون، تنها مقاومت جدی و سازمان یافته در سرزمین های مسلمان نشین در برابر شوروی ها، مقاومت صوفیان اهل طریقت بوده است. چیزی که شوروی ها آن را اسلام "موازی"، "غیر رسمی" و "فرقه یی" خوانده اند. "اسلام موازی" بسیار قدرتمند تر و ریشه دارتر از اسلام رسمی است. صوفیان اهل طریقت محافلی بسته دارند، اما کاملا سری هم نیستند.... اسناد شوروی، صوفیان را "خطرناک، فناتیک، ضد شوروی، ضد سوسیالیست، ضد روسیه و نیروهایی واپسگرا" می نامند، اما به کارایی و دینامیسم درونی نیرومند آنها نیز اذعان دارند."
بگفته ی بنیگسن، مهمترین محافل صوفیگری، جمعیتی سری به نام نقشبندی بود؛ انجمنی چون محافل فراماسونی، در ارتباط نزدیک با نخبگان ترکیه و پیشینه یی دیرینه در آسیای مرکزی. نقشبندی ها بویژه در چچن، داغستان و بخش هایی از آسیای مرکزی و از آن میان جنوب ازبکستان قوی بودند.
بنیگسن می نویسد: "نقشنبدی ها بدلیل جنگهای طولانی با روسها در این زمینه مهارت داشتند." بنینگسن نتیجه می گیرد که ناسیونالیسم آسیای مرکزی آمیختگی ناگسستنی با اسلام سیاسی رادیکال دارد:
"از جنگ دوم جهانی تا کنون، رهنمودها هر چه بیشتر با ناسیونالیسم درهم آمیخته اند که پیامد آن این بود که هر جنبش ناسیونالیستی ــ هر چند مترقی ــ بشدت تحت تاثیر تفکر محافظه کارانه ی صوفیگری خواهد بود. تردیدی در خیزش چنین جنبشی نیست."
بنیگسن و هم اندیشان او، خواهان تلاشهای جدی تر از سوی ایالات متحده برای برانگیختن اسلام سیاسی در جمهوری های شوروی بودند. هر چند که بنیگسن می نویسد: "احتمالا، نتیجه ی کار پیدایش اسلامی محافظه کار و رادیکال از آن گونه که امروز در ایران با نام انقلاب اسلامی هست، خواهد بود." نظرات ستیزگرانه ی بنیگسن برای پدید آوردن دولت های رادیکال اسلامی در آسیای مرکزی، دقیقا با آراء برژینسکی که معتقد بود ایالات متحده باید بدون نگرانی به گسترش اسلامگرایی در افغانستان کمک کند، هماهنگ است.
"جرمی عزرائیل"، نویسنده ی کتاب "مشکلات ناشی از ناسیونالیسم در اتحاد شوروی"(1977) می گوید: "در دهه ی 1970، من و بنیگسن سمیناری درباره ی "ناسیونالیسم در شوروی" ارائه کردیم." برنامه ی دانشگاه شیگاگو به پیدایش گروهی از کارشناس مسائل جمهوری های آسیای مرکزی و اسلام انجامید که بیشترشان پیرو نظرات مناقشه انگیز بنیگسن بودند، و برخی از آنها مانند "پل گوبل"، در آینده، تحلیلگران برجسته ی سیا در زمینه اسلام شدند. عزرائیل نیز در 1978 بعنوان تحلیل گر میهمان به سیا پیوست. "در سیا، عضو اصلی گروه پژوهش درباره ی ملیتهای شوروی شدم."
تلاشها در دوره ی برژینسکی، در آغاز کارهایی چون توزیع قرآن به زبان مردم آسیای مرکزی بود، آرام آرام، بگفته ی جرمی عزرائیل، دامنه ی این تلاشها به همکاری با سرویس اطلاعاتی عربستان سعودی برای تماس گرفتن با زوار مکه از میان مسلمانان جمهوریهای شوروی رسید. انقلاب ایران، الهام بخش همه ی فعالان این روند برای بر انگیختن مسلمانان بود.
جرمی عزرائیل بازمی گوید:
"من بنیگسن را هنگام سرنگونی شاه برای سخنرانی به سیا بردم" لحظه یی هیجان انگیز و چالش برانگیز بود. با سقوط شاه، خمینی آنچه را که اسلام می توانست صورت دهد، عینیت بخشیده بود و تحلیلگران جنگ سرد در ایالات متحده مدلی پیش روی خود داشتند. بویژه نومحافظه کاران همراه بازیگردانان افراطی جنگ سرد، آنرا فرصتی برای جهاد ضد شوروی، نه تنها در افغانستان، که در سرتاسر منطقه، یافتند.
پس از اشغال }}