د موکراسی های اروپا و زندانی های سیاسی شان
د موکراسی های اروپا
و زندانی های سیاسی شان
حق شناس
میشل فوکو ]فیلسوف, تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوی [ طی مصاحبه ای در سال 1980 که موضوع آن نقش روشنفکران در جامعهء معاصر بود به عنوان مثال، از تونی نگری نام برد و گفت: درست است که ما در جامعه ای نیستیم که روشنفکران را برای کار در برنجزار گسیل دارند؛ اما راستی بگویید ببینم آیا سخنی از شخصی به نام تونی نگری شنیده اید؟ آیا او به عنوان روشنفکر در زندان نیست؟ (میشل فوکو، گفته ها و نوشته ها، ج 4، گالیمار 1994، ص 105، در اینجا به نقل از مایکل هارت)
1
هستند برخی از فعالین سابق چپ که از تعبیر «برخورد طبقاتی» خوششان نمی آید و آن را سالها ست از قاموس سیاسی خویش حذف کرده اند و علتش طبعاً این است که جایگاه اجتماعی شان عوض شده است، بی آنکه بدان معترف باشند. اما دشمنان زحمتکشان، چه دولتها باشند و چه صاحبان سرمایه و سلطه و علم برداران جهل و خرافات، هرگز برخورد طبقاتی را فراموش نکرده اند و مصالح کوتاه یا درازمدت خود را خوب تشخیص می دهند و مخالف را چه در نطفه باشد و چه ده ها سال از فعالیت آن گذشته باشد تعقیب می کنند، آن را اهریمن جلوه می دهند، مبادا نطفه ها و بذرهای مقاومت که از دیرباز پاشیده شده مجالی برای سر بلند کردن بیابد.
حملات کینه توزانهء رژیم جمهوری اسلامی و باندهای آشکار و پنهان قدرت حاکم علیه کمونیست ها و تجربهء پرمرارت جنبش کارگری و کمونیستی در ایران نمونه ای از «برخورد طبقاتی» بورژوازی حاکم علیه اردوی کارگران و زحمتکشان و ستمدیدگان است.
در ایران سالها ست از کتابهایی گرفته که حتا در حوزهء چپ می گنجند و اجازهء نشر می یابند تا تحقیقات تاریخی و ادبیات و رمان و هنر و سینما و مجلات ادبی و «روشنفکری» و به ویژه روزنامه ها جا به جا، با مناسبت یا بدون مناسبت، خالی از مسخ اندیشهء چپ و تحقیر و اهریمنی جلوه دادن آن نیست (همان کاری که سینمای آمریکا در دورهء سیاه مک کارتیسم می کرد) و بدیهی ست که طی سی سال گذشته در زیر سایهء جمهوری اسلامی، این گونه ادعاها و تحریف ها و فحاشی ها نیاز به هیچ شهامتی ندارد. شگفت آور هم نیست که چنین باشد. قلم در دست دشمنان است و آنها کار خودشان را می کنند.
2
هرکدام از خاطرات جانکاه زندان (در جمهوری اسلامی) را که در سالهای اخیر نوشته شده بخوانید ملاحظه می کنید که موجودیت انسانی زندانیان را چگونه انکار کرده اند. بگذریم که این زندان می تواند به بزرگی ایران باشد، یا به تراکم جمعیت در غزه، یا به تنگی «تابوت» های زندان اوین و هزار جای دیگر. زندانبانان همه یک نگاه دارند:
کسی که زندانی ست آدم نیست تا حق سیاسی بودن داشته باشد.
زندانی را شاه، خرابکار و تروریست می نامید و در مصاحبه با ژان ماری کاوادا خبرنگار تلویزیون فرانسه که از شاه می پرسید شما زندانی سیاسی دارید منکر می شد و می گفت: «اینها یک مشت خرابکارند».
با همین منطق طبقاتی و سرکوبگرانه است که تظاهرکنندگان ایران خس و خاشاک اند، زندانی را به قول لاجوردی «مانند گوشت آنقدر باید در دیزی نگه داشت تا بپزد»، چنان که در اغلب رسانه های جهانی هرچه فلسطینی ست تروریست است و هرچه عرب است همین طور. چنان که چند سال پیش هرکس ارمنی بود تروریست تلقی می شد یا در آمریکای نومحافظه کاران هرچه مسلمان است تروریست است.
جنایت های اشغالگران آمریکایی در زندان های عراق (ابوغریب و...) و آدمکشی های مردم بیگناه افغانستان برای تفریح (!) نمونه ای از این مناسبات ظالمانه است.
در اروپا نیز همین منطق به کار می آید، اما زیر سرپوش عوام فریبی های «دفاع از حقوق بشر» !
در این کشورها زندانی سیاسی وجود ندارد بلکه تروریست است حتی اگر تونی نگری و امثال وی باشند. اگر در تبعیدگاهی پناهندهء سیاسی اند باید استردادشان را خواستار شد. یا اگر ترور شدند باید چشم پوشی کرد و پرونده شان را در زد و بند با رژیم های طرف معامله مختومه اعلام کرد.
دهها تبعیدی ایرانی، فلسطینی، مراکشی و غیره در دهه های گذشته در اروپا ترور شده اند و آب از آب تکان نخورده است. چند سال پیش یک مبارز فیلیپینی را که 20 سال بود در هلند در تبعید بسر می برد استردادش را خواستند تا مثلاً قتلی را که در جریان فعالیت انقلابی سالها پیش رخ داده شخصا به گردنش بیندازند توگویی جنایتی در چارچوب حقوق عمومی رخ داده بوده است. این مثل این است که مبارزان انقلابی و مسلح دورهء شاه و جمهوری اسلامی را که دربرابر خشونت ضدانقلاب به قهر انقلابی روی آورده بودند به محاکمهء شخصی و فردی بکشانند و مثال های فراوان دیگر.
3
در راستای همین تحریف و مسخ چهرهء زندانیان سیاسی به تلاش دیگری بر می خوریم در جهتِ فردی و شخصی کردن اقدامات انقلابی و سیاسی. تو گویی فرد معینی برای دسترسی به مال و منفعتی یا انتقامگیری شخصی، دست به اقدامی مثلاً مسلحانه زده است.
همهء اقدامات مبارزه جویانه ای که با هدف مقابله با ستمکاری اجتماعی و سیاسی صورت گرفته جنبهء اجتماعی دارد و حتی بنا به به مصوبات ملل متحد (بند 3 از مقدمهء اعلامیهء حقوق بشر) می تواند مشروع به حساب آید، اما دشمن می کوشد فرد زندانی را از زمینه و محتوای جمعی و اجتماعی خود تهی کند، او را تنها و منزوی و به عنوان اینکه به صورت فردی و به طمع دست یابی به منفعتی شخصی دست به «جنایت» زده است مورد محاکمه قرار دهد. مسلم است که هدف از این کار، نه اجرای عدالت بلکه لجن کمال کردن ایدهء مبارزین و اصلاً خود مبارزه است.
با کمال تأسف باید گفت که این برخورد در داوری هایی که برخی افراد نسبت به جریانات سیاسی انجام می دهند نیز دیده می شود. اگر در جریان مبارزات دشواری که طی سال ها جریان داشته خطائی و حتی فاجعه ای خونبار رخ داده باشد آن را به نادرست کار یک فرد و به مثابهء جنایتی که در حقوق عمومی مطرح است وانمود می کنند، درصورتی که واقعیت مسأله این نیست و ماهیتاً به کلی با جرائم عمومی متفاوت است و معیار نقد و ارزیابی و حتی داوری دربارهء آن معیاری دیگر از نوع خودش یعنی سیاسی و اجتماعی و انقلابی می طلبد. بگذریم که در حقوق عمومی هم باید کلیهء عوامل مؤثر در وقوع جرم را در نظر گرفت.
در واقع، عملیات قهرآمیز این نوع جریان های سیاسی را حتی می توان گونه ای مقاومت دربرابر خشونت پلیسی به شمار آورد. عدم توجه به این امر باعث می شود که بسیاری از تشکل ها یا افراد که با رژیم های سرکوبگر مخالف اند همان قضاوتی را دربارهء جنبش مبارزاتی داشته باشند که دشمنان. و حتی گاه درست مانند رژیم های سرکوبگر «استدلال» کنند! نمونه اش را در سالهای اخیر در برخورد کسانی از فعالین سابق چپ ایران در بارهء «رفقای» سابقشان فراوان شاهد بوده ایم.
این فردی و شخصی کردن اشتباهات و خطاها در عرصه های دیگر کار سیاسی و جمعی نیز دیده می شود. یکی عضو تشکیلات پیشنهادی می دهد که جمع پس از مشورت آن را می پذیرد. اگر نتیجه خوب بود به جمع نسبت داده می شود، اما اگر بد بود آن فرد است که مورد توبیخ و مجازات یا تمسخر تا آخر عمر (!) قرار می گیرد.
این نمونه ای از یک برخورد ارتجاعی ست که هم در رژیم های بورژوایی سرکوبگر دیده می شود و هم در برخی افراد یا سازمان های مدعی مبارزه با آن!
برخورد طبقاتی رژیم های به اصطلاح دموکراتیک اروپا را برای نمونه در تعقیب و محاکمه و حبس فعالان جنبش چریکی شهری سال های 1970 در ایتالیا، فرانسه، بلژیک و آلمان و... می توان دید که هرکدام سرگذشتی جداگانه دارد.
در ایتالیا: مبارزان متهم به فعالیت در بریگاد سرخ دههء 1970 که توانسته بودند از ایتالیا فرار کنند با روی کار آمدن حزب سوسیالیست در فرانسه در 1981 (پس از انتخاب فرانسوا میتران) توانستند پناهندگی سیاسی بگیرند و این مانع استرداد آنان به ایتالیا می شد. از جمله نویسنده و فیلسوف ایتالیایی تونی نگری طی اقامت خود در فرانسه در دانشگاه تدریس می کرد ولی پس از بازگشت به کشورش چند سال دورهء زندان را گذراند.
دولت دست راستی گلیست که در سال 1995 در فرانسه با انتخاب ژاک شیراک بر سر کار آمد با استرداد پناهندگان ایتالیایی موافقت کرد که این خود اعتراضات فراوانی برانگیخت. در مورد استرداد سزار باتیستی، نویسندهء معروف رمان های پلیسی، به ایتالیا نیز اعتراضات متعددی صورت گرفت از جمله از سوی انجمن ها و نشریات روشنفکری زیر:
Cosmopolitiques - EcoRev’ - Mouvements - Multitudes - Le Passant ordinaire - S.U.R.R. - Vacarme - Sonia Dayan, directrice de Tumultes - Alain Brossat, comité de rédaction de Lignes
این انجمن ها و نشریات تحت عنوان «هیاهوی پیگرد علیه تبعیدیان ایتالیایی» در 18 مارچ 2004 بیانیه ای امضا کردند و تصمیم دولت فرانسه را در تحویل دادن آنها به ایتالیا مورد اعتراض شدید قرار دادند.
http://multitudes.samizdat.net/Avis-de-tempete-pour-les-proscrits
این اعتراضات تا حدی مؤثر واقع شد و سزار باتیستی به برزیل فرار کرد؛ چنان که یکی دیگر از تبعیدیان نیز به ایتالیا تحویل داده نشد.
در فرانسه: زندانیان گروه آکسیون دیرکت بیش از 20 سال تحت فشار و زندان بوده اند. از آنجا که متهم به تروریسم هستند کمتر کسی آنان را به عنوان زندانی سیاسی مورد حمایت قرار می دهد.
گذشت آن زمانی که سارتر به دیدار با چریک های آلمانی می شتافت، ژان ژنه به حمایت از بلاک پانترها می پرداخت و برای دفاع از آنان خود را به آمریکا می رساند، سیمون سینیوره هنرپیشهء معروف سینمای فرانسه ، آنطور که شنیده ایم، مخارج زندگی برخی از چریک های فراری آلمان را می پرداخت، یا باز آنطور که شنیده ایم ژرژ لابیکا فیلسوف و مبارز کمونیست فرانسوی عضو کمیتهء حمایت از این زندانیان فرانسوی بود و گهگاه به دیدار زندانیان می رفت.
باری، یکی از اعضای گروه آکسیون دیرکت به نام ژان مارک روییان، که از فوریه 1987 در زندان بوده بعد از متجاوز از 20 سال توانست به صورت «نیمه مرخص» از زندان بیرون بیاید و به کاری مشغول شود، مشروط بر اینکه دلایل محکومیت خود را برای کسی بازگو نکند. اما وی که به عنوان یک کمونیست به «حزب نوین ضد سرمایه داری (NPA) به رهبری اولیویه بوزانسونو» پیوسته بود طی مصاحبه ای با مجلهء اکسپرس (تحت عنوان: «خیلی ها ممکن است از من بترسند») بر باورهای ضد سرمایه داری خود پای فشرد و گفت مبارزهء مسلحانه را تبلیغ نمی کند هرچند در شرایط معینی ممکن است مجاز شمرده شود. در نتیجهء این مصاحبه ,او را دوباره به زندان برگرداندند، در حالی که تنها نظرش را گفته و هیچ اقدام «خلافی» نکرده بود. مصاحبهء او در نشانی زیر است:
ادامه دارد
……………..