بازی شیطاني الجزایرریشه های انقلابالقاعده را دفع کرد (30)
پیوست به گذشته
بازی شیطاني
نوشته روبرت دريفوس
ترجمه فروزنده فرزاد
الجزایر
ریشه های انقلاب
القاعده را دفع کرد
(30)
……..
2/2
دولت بوش که دربرابر چالش اسلامگرایی در الجزایر درمانده بود، در صدد بازنگری برآمد. تلاش برای اجماع پیرامون چگونگی برخورد با پدیده یی که حتی کارشناسان درکی از آن نداشتند و سیاستمداران و شخصیت های بلند پایه و اعضای کنگره نیز کاملا از آن بی اطلاع بودند، ملغمه یی از نظرات از کار درآمد.
جنگ آراء هنوز شدت نیافته بود اما دو جریان پدید آمده بود. یک سو نگرش معتقد به همراهی با اسلامگرایی (ایالات متحده، هیچ دلیلی برای هراس از راستگرایی اسلامی ندارد و دیپلمات های ایالات متحده و افراد سیا باید برای تماس با اسلامیون که برای گفتگو حاضر بودند از خشونت دوری گزینند و تلاشی جهانی را آغاز کنند).
نگرش دوم که هنوز در تقلا برای ابراز وجود بود، به مکتب برخورد تمدنها باور داشت. بر پایه ی این نگرش، جهان اسلام خصومتی انعطاف ناپذیر و بنیادی با غرب دارد.
بگفته ی این گروه، تنها القاعده و راستگرایی اسلام سیاسی دشمن ایالات متحده نبود، بلکه طبیعت ایمان مسلمانی، قرآن و تکامل تمدن اسلامی بدرازای 13 قرن، غرب ستیز است. در دهه ی 1990، این دو مکتب به موازات هم پیش رفتند و همواره در برابر هم بودند. دو آکادمیسین مشهور، نیز هر یک نماینده ی یکی از این دو مکتب بود:
جان اسپوزیتو از دانشگاه جورج تاون از معتقدان به گفتگو با اسلامگرایان بود و برنارد لوئیس از دانشگاه پرینستون از باورمندان به برخورد تمدنها.
در سال 1992، ادوارد جرجیان، مشاور وزیر خارجه در امور خاور نزدیک در راس تلاش برای اتخاذ سیاستی دربرابر اسلام قرار گرفت، و برای ایراد سخنرانی در ژوئن 1992 در مریدین هاوس در واشنگتن برگزیده شد.
دیوید مک، مشاور وقت جرجیان می گوید: "وزیر امور خارجه نزد من آمد و گفت:
‘به اتخاذ سیاستی در برابر اسلام نیازمندیم.’" بگفته ی مک، سخنرانی برای مقابله با شخصیت های دولتی که اسلام را دشمن جهانی ایالات متحده می دانستند، تنظیم شده بود.
مک می گوید:
"افرادی چون ریچارد شیفتر، از اداره ی حقوق بشر، می گفتند که اسلام خطرناک است و البته این زمان آغاز تکوین تز برخورد تمدنها بود. ما بر آن بودیم تا جلوی این نگرش را بگیریم. با افرادی از [امور خاور نزدیک]، [اداره ی اطلاعات و پژوهش]، حقوق بشر و بسیاری از کارشناسان در زمینه ی اسلام کنفرانس بزرگی داشتیم. من پیش نویس سخنرانی جرجیان را آماده کردم. آن را نزد جیمز بیکر بردیم و او گفت: ‘خوب است.’"
شیفتر، مشاور وزیر امور خارجه در امور حقوق بشر گفت که وی، به نظر جین کرکپاتریک درباره ی تمایز میان رژیمهای "استبدادی" و رژیمهای "اقتدارگرا" معتقد است. و در بحران الجزایر، او از نگرشی جانبداری می کرد که به پشتیبانی از اسلامیون در برابر سرکوب ارتش باور داشت. اما برای شیفتر و بسیاری از متعصبان و نومحافظه کاران، مساله فراتر از الجزایر بود.
او می گوید: "آنچه من دیدم گسترش جنبشی مشابه فاشیسم بود. پس از فاشیسم و کمونیسم، این سومین یورش تمامیت خواهانه به دموکراسی است." بگفته ی مک، شیفتر خواهان متنی با لحن خشن تر از آنچه برای سخنرانی پذیرفته شد، بود.
او می گوید: "شیفتر و اداره ی حقوق بشر بر این تصور بودند که این شیوه یی تسامح آمیز است."
سرانجام، سخنرانی جرجیان شماری از برجستگان را به عقب نشینی واداشت، اما پرسش و انتقادی هم از آن نشد. جرجیان تز برخورد تمدنها را رد کرد.
او گفت: "دولت ایالات متحده اسلام را یک ایسم نوین در برابر گفتمان غرب و تهدیدی برای صلح جهانی نمی داند. رقابت میان اسلام و غرب نه آنچیزی است که جایگزین جنگ سرد شده باشد.
جنگ صلیبی دیرزمانی است که پایان یافته است. آمریکا اسلام را بعنوان یکی از تمدنهای تاریخی که فرهنگ ما را نیز غنا بخشیده و بر آن تاثیر گذارده است به رسمیت می شناسد." ولی مک از این نیز پیشتر رفت:
"توجه زیادی به پدیده ی که برچسب اسلام سیاسی، احیاگری اسلامی یا بنیادگرایی اسلامی بر آن زده اند معطوف شده است.... در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، گروهها و جنبش هایی را می بینیم که برای اصلاحات اجتماعی با ایده ها ی اسلامی می کوشند....ما تلاش جهانی یکپارچه و سازمان یافته یی در پشت این جنبش ها نمی بینیم. آنچه می بینیم باورمندانی هستند که در کشورهای مختلف می زیند و نگاهی نوین به اصول اسلامی دارند و نیز دولت هایی که فعالیت های سیاسی اسلامگرایان را به درجات متفاوت و به شیوه های گوناگون بر می تابند."
جرجیان این را هم به گفته هایش افزود که ایالات متحده خواهان انتخابات آزاد و رعایت حقوق مدنی در منطقه است اما این مساله را با اشاره ی آشکار به بحران الجزایر بیان داشت:
" ما به کسانی که از فرایند دموکراتیک برای به قدرت رسیدن استفاده می کنند تا تنها آنرا خراب کنند و سلطه ی سیاسی خویش را نگه دارند، بدگمان هستیم." و ادامه داد که ایالات متحده با آنها که در خشونت و سرکوب یا "برخورد مذهبی و سیاسی" دست دارند، مخالف است.
در همایش های دیگر، جرجیان به گونه یی بهتر اما ابهام آمیزتر درباره ی "اسلامگرایان میانه رو" سخن گفت هر چند نتوانست بگوید منظورش از "میانه رو" چیست. آنگاه که جرجیان تروریسم را محکوم می کرد گفت که ایالات متحده روابط خوبی با کشورهای که "سیستم حکومتی شان ریشه در اصول اسلامی دارد" مانند عربستان سعودی و پاکستان دارد. او بکلی از بحث پیرامون راست اسلامی و مانیفست این جنبش خودداری کرد.
جرجس می نویسد: متاسفانه، سخنرانی مریدین هاوس مشی دولت بوش در برابر گروههای اسلامگرا روشن نکرد."
اگر سخنرانی جرجیان بعنوان چهارچوب سیاست آمریکا در برابر اسلام سیاسی ناکام ماند، به طور ویژه در ارتباط با رویدادهای الجزایر کارآمد بود؛ ایالات متحده بلحاظ تاکتیکی از سرکوب دموکراسی بوسیله ی ارتشیان پشتیبانی کرد، اما شرایط به وخامت گرایید زیرا الجزایر در کام حملات و ضد حملات خشونت آمیز دوره یی فرو رفت که ارتش را در برابر جهادیون آموزش دیده گذارد.
در سال 1993، دولت کلینتون کوشید تا میان حکومت الجزایر و اپوزیسیون اسلامگرا فضای گفتگو ایجاد کند. اما اروپای غربی و بویژه فرانسه ایالات متحده را به تلاش برای بهره گیری از گفتگو با اسلامگرایان برای تضمین منافع سیاسی و اقتصادیش در الجزایر، در پی آنچه شاید یک انقلاب اسلامی باشد، متهم می کرد.
بگفته ی جرجس "فرانسه به انگیزه های آمریکا برای گفتگو با اسلامگرایان تاخت و بر این تصور بود که ایالات متحده FIS [ Islamic Salvation Front ] را بر رژیم الجزایر ترجیح می دهد."
جرجس گزارش کرده است که چارلز پاسکوا، وزیر کشور فرانسه، واشنگتن را به پشتیبانی از "تروریست های بنیادگرا" متهم کرد. اشاره ی پاسکوا به دیدارهای گاه به گاه انور هدام، نماینده ی FIS با شخصیت های آمریکایی در واشنگتن در اوایل دهه ی 1990 بود.
پلتریو، مشاور وزیر امور خارجه ی دولت کلینتون در امور خاور نزدیک می گوید: "فرانسوی ها می خواستند که ما نمایندگان FIS را اخراج کنیم. اما هرگز دستوری برای انجام این کار دریافت نکردیم."
بانگ بلند آشتی با اسلامگرایان را گراهام فولر، تحلیلگر پیشین سیا که با کیسی برای توجیه رسوایی ایران کانترا و رابطه با تهران در 86-1984 همراه بود، برداشت.
فولر که آن هنگام، در موسسه ی راند پنهان شده بود کتابی با نام "آیا الجزایر دولت بنیادگرای بعدی خواهد بود؟" نگاشت و در آن از FIS بعنوان حاکمان بعدی الجزایر یاد کرد و گفت که ایالات متحده نباید نگران این مساله باشد. فولر نوشت: "بعید است FIS چالشی بزرگ برای منافع غرب و ایالات متحده باشد. آیا تمایل ایالات متحده آغاز فرایندهای دموکراتیکی است که بواسطه آن اسلامگرایان شانس خوبی برای به قدرت رسیدن دارند؟"
فولر می پذیرد که FIS حقوق زنان را تضییع می کند و در پی گسترش ایدئولوژی خویش فراتر از مرزها برمی آید و "مامن اقتصادی، تسلیحاتی جنبش های اسلامی مصر، تونس، لیبی و مراکش خواهد شد." اما فولر استدلال می کند که شتاب خیزش اسلامگرایان قابل توقف نیست، او می گوید:
"ممانعت از اسلامیون، اگر نه ناممکن، بسیار دشوار خواهد بود. در سالهای آینده شمار و گونه گونی دولت های اسلامی در خاورمیانه چندین برابر خواهند شد. آنها و غرب باید بیاموزند که در کنار هم زندگی کنند."
فولر می افزاید که "شاید FIS پذیرای سرمایه گذاری بخش خصوصی ایالات متحده در الجزایر شود و مناسبات اقتصادی تنگاتنگی با آمریکا برقرار کند... FISپیوندهای نزدیک دیرینه یی با عربستان سعودی داشته است و تا همین سالها از حمایت مالی عربستان برخوردار بوده است." ارتش ایالات متحده از نظرات فولر پشتیبانی کرد.
به نظر فولر، جنبش FIS در الجزایر تجربه یی گرانبها بود که ایالات متحده نباید به آن پشت می کرد؛ بی گمان آراء فولر در دوره ی ریاست جمهوری کلینتون اثرگذار بود. اما بسیاری از الجزایری ها و نیزکهنه سربازان انقلاب 1962، حاضر نبودند سکولاریسم و سوسیالسیم را ببازند و در ازای آن اسلامگرایی و بازار آزاد را به جان بخرند.
محمود براهیمی، رئیس پیشین انجمن حقوق بشر الجزایر گفت:
" دیگران می توانند پیرامون تجربه ی سیاسی گرانبها در الجزایر داد سخن بدهند، ولی آنها ما را چه می پندارند؟ موش هایی ترسو!؟"
ادامه دارد