فقر و نابرابری در اقتصاد جهانی (4)

پیوست به گذشته

 

تقدیم است به عاشقان نا بینای جهان سرمایه داری و بازار آزاد؛

 و مدافعین و نظام عدالت ستیزومافیایی افغانستان

 

فقر و نابرابری در اقتصاد جهانی

 

(4)

…….

 

میشل دی تیس

 

پریچت در مورد هند، به عنوان كشوری كه برای مدتی سریع‌تر از آمریكا رشد كرد و هم اكنون نیز به سرعت رشد می‌كند، می‌گوید:

«چند كشور از كشورهای در حال توسعه، واقعاً در حال «همگرایی» هستند؛ به این معنی كه سریع‌تر از آمریكا رشد می‌كنند. ببینیم این «همگرایان» خوش‌شانس، كی خواهند توانست به آمریكا برسند. به عنوان مثال، هند، نرخ رشد متوسط سالانه‌ی 3 درصدی را از سال 1980 تا 1993 برای خود به ثبت رسانیده است.

اگر هند بتواند با چنین سرعتی پیش برود، صد سال دیگر به سطح امروزی كشورهای پردرآمد جهان خواهد رسید. اگر هند بتواند این تفاوت در نرخ رشد را به دمدت 377 سال حفظ كند، نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی من، «همگرایی‌» سطح درآمد هند را با كشورهای ثروتمند جهان خواهید دید!»

با مشاهده تمامی این مسائل، ناگزیر از این نتیجه‌گیری هستیم كه این نابرابری، چه در داخل و چه در میان كشورها، باید از نتایج كاپیتالیسم باشد. در تعریف اقتصاد كاپیتالیستی، تقسیم ثروت به طور نامساوی است:

 كاپیتالیسم یك سیستم اقتصادی است كه در آن، منابع غیرانسانی تولید (كه اقتصاددانان طرفدار این مكتب آن را سرمایه می‌خوانند) در تصاحب یك اقلیت كوچك است؛ و نابرابری ثروت در اقتصاد بازار، باز به دلیل طبیعت این سیستم، باعث به وجود آمدن نابرابری درآمدی می‌شود. بنابراین تا زمانی كه سیستم‌های اقتصادی كاپیتالیستی از محدودیت‌ها و مقررات تبعیت نكنند، افزایش نابرابری غیرقابل اجتناب است.

به دیگر بیان، آنچه پشت نابرابری خوابیده است، طبیعت ذات كاپیتالیستم است. اقلیت مالك سرمایه، نسبت به گروه غیرمالك، هم از لحاظ قدرت اقتصادی در محل كار و هم از لحاظ قدرت سیاسی در جامعه، دارای مزیت ذاتی است؛ و مالكین سرمایه تا جایی كه می‌توانند، از این مزیت برای تصاحب سهم بیشتر از درآمد جامعه استفاده خواهند كرد. مثال برای ذكر كردن فراوان است.

چیزی كه به نابرابری موجود در بین كشورها و درون آنها دامن می‌زند، قدرت رو به رشد مالكین سرمایه و زوال روز به روز قدرت كارگران (و دهقانان در كشورهای فقیر) است. اگر به طور عینی به كشورهای جهان بنگریم، خواهیم دید كه هرچه قدرت كارگران و دهقانان بالاتر باشد، توزیع درآمد، بیشتر به سمت تساوی متمایل می‌شود.

هر چه كارگران و دهقانان كشورهای فقیر ضعیف ‌تر باشند، كشور بیشتر تحت سلطه و فشار ملل ثروتمند قرار خواهد گرفت و نابرابری بین كشورها بالا خواهد رفت. هنگامی كه درآمد قشر فقیر تا حداقل میزانی كه می‌توان با آن زنده ماند، پایین بیاید، نابرابری در داخل این كشورها نیز بالا خواهد رفت.

این مسأله حتی زمانی كه GDP سرانه بالا باشد نیز صادق است. همین طور در كشورهای ثروتمند، هر چه كارگران ضعیف‌تر باشند، نابرابری بیشتر خواهد بود و نیز احتمال این كه كارگران بتوانند با برادران و خواهران خود به وحدت و همبستگی برای حفظ  منافع‌شان دست یابند، كمتر است. این كه آمریكا دارای ضعیف‌ترین جنبش‌های كارگری و بیشترین نابرابری درآمدی در میان كشورهای ثروتمند است، اتفاقی نیست.

در اقتصادهای سرمایه‌داری همه برای درآوردن پول آزادند، اما باید دید این مسأله تا چه حد به وقوع می‌پیوندد. اقتصاددانان كاپیتالیست، ادعای حمایت از ارزش‌های عدالت‌طلبانه دارند؛ اما در عمل، نتیجه كاركرد عادی آنها، شدیداً ناعادلانه است. همین تناقض در رابطه بین كشورها نیز دیده می‌شود. كشورها وارد روابط آزاد تجاری می‌شوند؛ اما نتیجه این تجارت، اختلاف شدید در میزان GDP سرانه كشورها است.

چنین تناقض فاحشی باید برطرف گردد. از یك سو كارگران و دهقانان سازمان‌های مختلفی ایجاد می‌كنند كه گاه با مدیریت اوضاع، توانسته‌ اند امتیازهایی از سرمایه‌داران بگیرند و ندرتاً نیز توانسته‌اند فرصت‌هایی به دست بیاورند كه منجر به انقلاب و تغییر كل سیستم شده است. اما از سوی دیگر سرمایه‌داران و مزدوران‌شان سعی دارند این تناقض را از فعالیت‌ها و حركت‌هایی كه منافع آنها را به خطر می‌اندازد، مصون نگاه دارند.

نیازی به ذكر نیست كه زور و خشونت یكی از مهم‌ترین سلاح‌های طبقه حاكم است؛ مخصوصاً زمانی كه تهدید و وقوع یك انقلاب در میان باشد.

 البته سلاح‌های دیگری نیز وجود دارد. مانند:

تطمیع رهبران كارگران و دهقانان، واگذاری مصلحتی امتیاز و تلاش‌های ایدئولوژیك وسیع، برای متقاعد كردن مردم به این كه اساساً هیچ تناقضی وجود ندارد.

پیرامون مورد اخیر، باید گفت، روزانه یك وعده غذای كامل از تبلیغات و پروپاگاندای كاپیتالیستی به خورد ما داده می‌شود كه با معدوم شدن یا تحریف اطلاعات تكمیل می‌گردد:

 كارگران واقعاً در سود شریكند؛ اینكه گفته می‌شود، در این سیستم سود ثروتمندان حاصل از زیان است، یك عیب‌جویی است كه به عنوان «سیاست نفرت‌آفرینی» صورت می‌گیرد؛ دلیل عقب افتادن كشورهای فقیر از ثروتمند این است كه آنها به اندازه كافی شرایط بازار آزاد را پیاده نكرده‌اند؛ و چیزهایی از این قبیل.

نابرابری شدید و فزاینده كه در همه جای جهان سرمایه‌داری به چشم می‌خورد، هنوز هم در حال ریشه دواندن و تحكیم پایه‌های خود است. در آمریكا، كارگران از سیاست‌های دولت كه آشكارا به زیان آنها است، مانند لغو مالیات بر دارایی و مالیات بر درآمد، حمایت می‌كنند كه این مسأله به شدت به نفع ثروتمندان خواهد بود.

با این حال، شواهدی وجود دارد كه مشكلاتی برای صاحبان قدرت و ثروت در حال به وجود آمدن است. نوعی «جنگ اجتماعی» در مناطق فقیر جهان در حال شكل‌گیری است كه اغلب شامل خشونت‌های بین طبقاتی نیز می‌شود. این مسأله نگرانی نخبگان را برانگیخته است.

به نظر می‌رسد كه منازعات سیاسی در دهه‌های آینده، بستگی بسیار نزدیكی با نابرابری شدید كه از مشخصه‌های نظام سرمایه‌داری معاصر است، خواهند داشت.

با این اوصاف، به نظر نمی‌رسد كه این سیستم بتواند از شعله‌ور شدن آتش نارضایتی از زیر خاكستر جلوگیری كند.

 

……………

 

 پی ‌نوشت‌: