آتش و کلام، تاریخچه ای از ارتش زاپاتیستی ازادیبخش ملی 2/2
پیوست به گذشته
سخنی کوتاه کتاب:
آتش و کلام، تاریخچه ای از ارتش زاپاتیستی ازادیبخش ملی
نوشتهء گلوریا مونیوز رامیرز
ترجمه ء بهرام قدیمی
2/2
حیثیت انسانی ستمدیدگان جهان و خروش آن در کوه های چیاپاس
اینک زاپاتیست ها بیش از یک سال است که در سکوت بسر می برند (از ژانویهء ۲۰۰۹). در سکوت، معلم آموزش می دهند، پزشکیار تربیت می کنند، میدان های کشت داروهای گیاهی را در روستاهای مختلف سازمان می دهند، میلیشیا آموزش می دهند، مراکز بهداشتی و مدرسه می سازند، و با پیوستن بی های و هوی روستاهای جدید، خون تازه به رگ های شان جاری می شود. آنان در سکوت بسر می برند تا در درون خویش بنگرند و جهان را ببینند.
ــ توجه به تغییرات و بهبودی که در زندگی معمولی و روزمرهء مردم و با مشارکت خودشان باید پدید آید، چیزی که تا آنجا که می دانیم نه در برنامهء گروه های سیاسی در کردستان می گنجیده، نه در غالب اردوگاه های فلسطینی. در صورتی که زاپاتیست ها تجربهء “دولت خوب” (یا حکومت صالح) را برای حل مشکلات روزمرهء مردم با کمک و مشارکت خودشان دارند که خود مدرسه ای ست برای تربیت و مسوولیت پذیری فرد و جامعه. نظر زاپاتیستها در عدم تلاش برای کسب قدرت سیاسی به معنی عقب نشینی و زاهد منشی نیست. این نکته را نباید بد فهمید. آنان در واقع، با روش هایی مرزبندی می کنند که مبنی ست بر همه چیز برای کسب قدرت سیاسی، آنهم به هر قیمت.
آنها تجربهء حاکمیت مردمی و ادارهء امور جامعه را به دست خود مردم به خوبی پاس می دارند و نمونه اش، شورای دولت خوب (حلزون) است و تا آنجا که می دانیم در این مناطق، قدرت سیاسی و اجتماعی و غیره را در دست دارند. به عبارت دیگر، کسب قدرت سیاسی اگر حق یک باند (ولو به اصطلاح به نمایندگی مردم) نیست، حق مسلم توده های کار و زحمت هست.
ــ خوانندهء علاقه مند و هشیار در این کتاب به واژه ها و تعبیراتی بر می خورد که بار معنایی آنها او را مستقیم با دنیای زاپاتیست ها آشنا می کنند و او را به تماشای گونهء دیگری از کار سیاسی می برند، که خود عین زندگی ست، با زیبایی خیره کننده اش. واژه ها و اصطلاحات ویژه و پر معنای زاپاتیست ها، چنان که در سطور پیش به آنها اشاره کرده ایم، فرهنگ دیگری ست، زبان صریح آنان در عین درآمیختگی شگفت انگیز با طبیعت، سرشار از استعاره های ادبی ست، غنی ولی مفهوم و تأثیرگذار:
“ما آن مردگان هستیم که بار دیگر می میرند، اما این بار برای زندگی. چه وقت واقعاً همگی خواهیم مرد؟ راستش یادم نمی آید، اما آن روز که آفتاب یک شانه می رفت همه مرده بودیم. همهء مردان و زنان، زیرا زنان نیز همراهمان بودند. فکر می کنم به همین دلیل نمی توانستند ما را بکشند. زیرا آخر، کشتن یک مرده کار سختی است. خب، مرده از مردن نمی ترسد زیرا به خودی خود مرده است. آن روز صبح از مردم محشری بپا بود.
نمی دانم که آیا به این خاطر بود که جنگ شروع شده، یا به این خاطر که می دیدند که این همه مرده پیشروی می کنند، و مانند همیشه گام بر می دارند، بدون چهره، بدون نام. خب، مردم اول می دویدند، بعد دیگر ندویدند. بعد می ایستادند و نزدیک می شدند تا بشنوند که ما چه می گوئیم.
عجب خیالی! اگر زنده بودم باید خیلی احمق می بودم که بروم ببینم یک مرده چه می گوید! چطور فکر می کردم که مرده حرفی برای گفتن ندارد. این ها که مرده اند. انگار مرده کارش این است که بترساند و حرف نزند. یادم می آید در خاک ما می گفتند که مردگانی که همچنان گام برمی دارند، کار ناتمامی دارند و به همین دلیل آرام نمی گیرند. در خاک من این طور میگفتند. گمان می کنم خاکم میچوآکان نام دارد، اما خیلی هم به یاد ندارم.
همچنین یادم نمی آید که اسمم پدرو است یا مانوئل یا چیز دیگری، گمان می کنم که اهمیتی نداشته باشد که نام مرده چه باشد، زیرا او دیگر مرده است. شاید وقتی کسی زنده است مهم باشد که اسمش چیست، ولی وقتی مرده، دیگر چه اهمیتی دارد؟”
ــ تعبیر “شأن انسانی” یا “جنگ با فراموشی” نادیده گرفتن و حذف موجودیت بومیان طی ۵۰۰ سال گذشته را به خواننده یادآوری می کندو به چالش می کشد. چنان که سخنانی چون “همه چیز برای همه، برای ما هیچ چیز”، “قدرت نمی خواهیم”، “فرمانبر فرمان دادن”، “ما هم مکزیکی هستیم”، “دنیایی [می خواهیم] که در آن دنیاهای پرشمار بگنجند”، “مسلح بودن برای دفاع” و بالاخره آغاز قیام و اعلام موجودیت جنبش همزمان با قرارداد بازار مشترک آمریکای شمالی، NAFTA وضع آنان را در دنیای کنونی نشان می دهد.
ــ در آثار زاپاتیست ها تلاش برای خروج از قید و بندهای سرمایه داری، تلاش برای پیوند باطبیعت و اهتمام به آن و نیز کار اشتراکی آشکارا به چشم می خورد.
برخلاف آنچه معمولاً در بین برخی نیروهای سیاسی رواج دارد زاپاتیست ها در پی آن نیستند که جنبش های توده ای را برای کسب قدرت یا در کشمکش با دولت حاکم در خدمت خود گیرند. مسأله شان تحت کنترل گرفتن جنبش ها نیست.
هدف آنها ایجاد دنیای نوینی ست. اهمیت این جنبش در آن است که به ما نشان می دهد که جنبش های توده ای از پایین، جنبش های روستایی، محلی، منطقه ای، حد اقل در مقیاسی کوچک ممکن است اشکالی از قدرت غیربوروکراتیک و مبنی بر گردش و تعویض نمایندگان را به وجود آورند که هیچ وجه مشترکی با روش های سلطهء دولتی و امثال آن ندارند.
زاپاتیستها با درکی که از جهان کنونی و داوهای مبارزهء طبقاتی در عرصهء جهانی دارند می کوشند در محدودهء توانایی خویش، عنصر و عامل موثری در این مبارزه باشند. زیرا باور دارند که در این عرصهء فکر و عمل است که بر ضعف های تاریخی خود نیز فائق خواهند آمد.
آمریکای لاتین آزمایشگاه بدیل های ضد سرمایه داری ست، و این است علت اساسی اهتمام ما به این جنبش ها و سرنوشت مشترکی که با آنها داریم. بدیهی ست که تحولات تاریخی و ساختار اجتماعی و فرهنگی آنان با مثلاً جامعهء ما یکی نمی تواند باشد و فرآیند آگاهی و توافق جمعی طبعا در شرایط روستا که محیط کار و زندگی جمعیت محدودی ست، با زندگی شهری در جوامع سرمایه داری مدرن تفاوت های بسیار اساسی و مهمی دارد.
این اشاره از این جهت مهم است که ما نه به الگوبرداری برسیم و نه به نفی مطلق اهمیت این جنبش، بلکه با دقت تمام تنگناها، دستاوردها، محدودیتها و افق های آنرا دنبال کنیم. مهم درک مکانیسم های قدرت توده ای از پائین است.
با وجود این، با فروتنی، باید از تجربهء آنان درس گرفت. زاپاتیستها تلاش خود را به کار می برند و هم اکنون یکی از عوامل موثر در این راه اند. مبارزهء طبقاتی با گنجینه های تئوریکش و میدان های نبردش برای همهء آنان که در اردوی کار علیه سرمایه می رزمند آموزنده است، پالاینده است، سازنده است.
این یادداشت را با این سطور از کتاب به پایان می بریم:
“آری، اگر وادارم کنید حتی برایتان نقش مفسر سیاسی هم بازی می کنم. ببینید، می گویم مشکل این کشور این است که پر از تضاد است. به همین دلیل آفتابش سرد است، و مردم می بینند و اجازهء هرکاری را می دهند، انگار مرده اند. جنایتکار بر مسند قضاوت نشسته، و قربانی در زندان، و دروغگو بر دولت سوار است.
حقیقت همچون بیماری تحت پیگرد است، دانشجویان زندانی اند، و دزد آزاد. به نادان کُرسی استادی عطا می کنند، و دانشمند را ندیده می گیرند. تنبل صاحب سرمایه است، و آنکه کار می کند هیچ ندارد.
کسانی که در اقلیت اند فرمان می رانند و آنان که در اکثریت اند اطاعت می کنند. آنکه زیاد دارد، هرچه بیشتر می برد، و آنکه کم دارد، بی نصیب می ماند. به بد جایزه می دهند، و خوب را مجازات می کنند.
این همهء داستان نیست، بلکه مردگان حرف می زنند و راه می روند و کارهای عجیب می کنند، مانند همین کوشش در تنظیم کردن آفتابی که سرما دارد، و فقط نگاهش کن، از پهلو می رود، بدون آنکه به نقطه ای برسد که یادم نیست اسمش چیست…”.
از طرف جمع اندیشه و پیکار
نوامبر ۲۰۱۰، بیست و هفتمین سالگرد تأسیس جنبش زاپاتیستی
……………………..