مارکسیسم
(1)
مارکسیسم ، نظامی که اختلاف نظرهای بسیاری میان طرفداران و منتقدینش وجود دارد. نظامی که ارکان اقتصادی .سیاسی و اجتماعی جهان را در زمان خود وپس از آن به باد انتقاد گرفت ونظامی سیاسی-اجتماعی بر پایه ی اقتصاد و ماتریالیسم بر پا نمود.
در این مقاله در نظر دارم که به گونه ای به دور از جزم اندیشی و در حد وسع دانش خود که بخوبی می دانم که بسیار ضعیف است به بررسی قسمتهایی از این نظام بپردازم . متاسفانه اکثر نوشته های راجع به مارکسیسم به گونه ای آلوده به غرض است و نویسندگان یا به صورت کامل مارکس را مسیح قرون حاظر می دانند که بیان او تنها راه رستگاریست و یا آنچنان او را به باد انتقاد می گیرند که انسان گمان می کند که او تنها هدفش نابودی و فروپاشاندن زندگی اجتماعی است.
لنین در مقاله ای که در مارس 1913 به مناسبت سی امین سالگرد مرگ مارکس نوشت اشاره می کند که: "تعالیم مارکس در سراسر جهان متمدن ، بیشترین خصومت و نفرت همه ی علوم برژوازی (هم رسمی و هم لیبرال) را در پی داشته است، به طوری که مارکسیسم را نوعی نحله ی ویرانگر قلمداد می کنند. انتظاری غیر از این هم نباید داشت. چرا که در جامعه ای بر مبنای کشمکش طبقاتی ، علم اجتماعی بی طرف نمی تواند وجود داشته باشد.
به تعبیری، در تمامی علوم رسمی و لیبرال، از بردگی-دستمزد دفاع می شود، در حالی که مارکسیسم جنگ بی امانی را علیه این نوع بردگی آغاز کرده است. در جامعه ای که بر بردگی دستمزد استوار است، اگر از علم انتظار داشته باشیم بی طرف باشد به همان اندازه احمقانه است که از کارخانه داران بخواهیم به این پرسش که آیا دستمزد کارگران نباید از طریق کاهش سودهای حاصل از سرمایه افزایش داده شود، منصفانه پاسخ دهند" در ابتدا بد نیست که مقداری راجع به تاریخچه افکار سوسیالیستی و پایه هایی که مکتب مارکسیسم یا به قول انگلس سوسیالیسم علمی بر آن بنا شده است و کسانی که مارکس و انگلس بعضی از عقاید خود را از آنها وام گرفته اند اشاره نمائیم.
اقتصاد و سیاست:
مهمترین و شاید زیر بنایی ترین اصل در اقتصاد مارکسیستی راجع به ارزش است که مارکس عنوان می کند که ارزش هر کالا همان میزان کاری است که برای تولید آن کالا مصروف گشته است ، که این نظریه را یک قرن پیش از مارکس یعنی در افکار کلاسیک ها می توان یافت.
برای اولین بار آدام اسمیت(1713-1790) عنوان می کند که کار عامل اولیه ثروت و معیار حقیقی ارزش مبادله کالاست و پس از وی داوید ریکاردو (1772-1823) عنوان می کند که اساس و پایه ارزش، هزینه واقعی تولید است که مشتمل بر کار و سرمایه می باشد. ولی باید دانست که سرمایه هم خود ناشی از کار می باشد، بنابراین کار یگانه منبع ارزش است.
از دیگر کسانی که می توان افکار او را به نحوی به عنوان پایه سوسیالیسم ذکر کرد. شارل فوریه(1772-1837) است، او کسی است که مکتب تعاونی را پیشنهاد میکند، فوریه طرفدار تعمیم اصول تعاونی و شرکتهای تعاونی به همه ی رشته های فعالیت اقتصادی بود و می گفت باید اجتماع تعاونی موسوم به "فلانستر" نه تنها یک واحد مصرف بلکه یک سازمان تولیدی بوده باشد و در حقیقت همه کالاهای مورد نیاز خود را تولید نماید. و منافع فلانسترها به نحوی خاص میان اداره کنندگان آن تقسیم شود.
از دیگر کسانی که می توان نظریات آنها را به سوسیالیسم مرتبط دانست سیسموند دوسیسموندی (1773-1842) است. سیسموندی مخالف استفاده بیش از حد از ماشین آلات بود و می گفت باید جنون صنعت را رها کرد. او مالکیت را یک حق طبیعی نمی دانست بلکه نوعی انحصار مخلوق انسانی می پنداشت اما در عین حال عنوان می کرد نباید حق مالکیت معدوم و منسوخ شود زیرا مالکیت بهترین وسیله ترغیب و تشویق افراد بشر بکار و کوشش و فعالیت است و از این لحاض واجد فوائد اجتماعی غیر قابل تردیدی است. در نتیجه دولت باید به منظور تنظیم حقوق و جلوگیری از سوء استفاده ها در چگونگی تقسیم آن دخالت کند. و دیگر اقتصاد دانی که سوسیالیسم دولتی را تقریبا همزمان با مارکس و انگلس تشویق می کند میتوان به لوئی بلان(1811-1882) اشاره کرد.
وی عنوان می کند برای حفظ و حراست آزادی الزاما و ضرورتا دولت باید در امور اقتصادی دخالت کند و رقابت آزاد حذف شود و در تایید گفته های خویش دو دلیل ارائه می کند، یکی آنکه رقابت آزاد سبب استثمار بیشتر و سرانجام تهی دستی مطلق و نابودی کارگران می شود. و دیگر اینکه در میان افراد متنعم و کارفرمایان نیز رقابت آزاد به مشکلات بسیار می انجامد و سبب پیدایش انحصار و نابودی واحدهای تولیدی و تجاری کوچک و متوسط می گردد.
این بود شمه ای از نظریات حاکم اقتصادی و سیاسی پیش و در زمان مارکس و انگلس.
ادامه دارد