آموزش و. ا. لنین در مورد ساختار حزب و دوران معاصر! (3)
پیوست به گذشته
آموزش و. ا. لنین در مورد ساختار حزب و دوران معاصر!
نویسنده: اوسین رومان
بر گردان: ر.ح.بازیار
(3)
ف. انگلس در اثر خود” در مورد اتوریته” چنین فکر مشابهی را بیان می کند: “آرزوی از بین رفتن اتوریته در صنایع بزرگ به معنای آرزوی از بین رفتن خود صنایع است ـ نابودی ماشین بخار ریسندگی برای بازگشت به ابزار دستی ریسندگی است”. ( ف. انگلس “درمورد اتوریته” ).
با استناد به این نتیجه گیری های دور اندیشانه می توان به این حکم بعدی رسید: سازمان معاصر صنایع سنگین، اقتصاد، تمامی صنایع زیر بنایی بر مبنای تابعیت و شیوۀ استبدادی اداری شکل گرفته است. واین شیوه در عرصۀ زیر بنایی نمی تواند تأثیر خود را بر سیستم اداری در عرصه های رو بنایی بر جای نگذارد. و دقیقاً به همین سبب، ما هر چه بیشتر و بیشتر می توانیم شاهد این باشیم، که در کشورهای بزرگ، تکامل طبیعی دمکراسی بورژوازی، به سوی استبداد فاشیستی گرایش می یابد.
ـ عامل طبقاتی ـ طبیعی است که یادآوری احکام ذکر شدۀ بالا ابداً بدین معنا نیست، که کمونیست ها طرفدار هر نوع دیکتاتوری و هر نوع دولت نیرومند هستند. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، دولت، سازمان طبقۀ از لحاظ اقتصادی مسلط است. در نتیجه در شرایط سرمایه داری، ما در استبدادی بودن دولت ذینفع نیستیم. همه چیز در سوسیالیسم تغییر خواهد کرد، قبل از هر چیز ویژگی دیکتاتوری.
لنین نوشت:
“هیچگونه تضاد اصولی ما بین دمکراتیسم شوروی (سوسیالیستی) و اعمال حاکمیت دیکتاتور منشانه فردی، مطلقاً وجود ندارد. تفاوت دیکتاتوری پرولتاریا با بورژوازی دراین است، که اولی ضربات خود را علیه اقلیت استثمارگر به نفع اکثریت استثمار شونده متوجه می سازد. و دومی در این است، که اولی را ـ حتی بوسیله افراد جداگانه ـ نه فقط توده های زحمتکشان و استثمارشوندگان، بلکه هچنین سازمان هایی عملی می سازد که ساختار آن به شکلی است که همانا چنین توده هایی را بیدار کنند و برای خلاقیت تاریخی بر انگیزند”. (و.ا.لنین. مجموعه آثار روسی، جلد 4 ص 258).
چنانکه ما می بینیم، با تغییر ماهیت طبقاتی دولت، ماهیت دیکتاتوری نیز تغییر می کند. از تحمیل کردن ارادۀ اقلیت بر اکثریت، به سرکوب اقلیت بوسیله اکثریت تبدیل می شود.
دقیقاً به همین دلیل در عرصه های دیسیپلین درون حزبی در تمامی مراحل رشد جنبش انقلابی و در عرصه های ادارۀ دولتی در مرحلۀ سوسیالیسم، متدهای ادارۀ دیکتاتورمنشانه ضروری وسودمند است. چون که در ماهیت امر ضامن پیروزی و حفظ دمکراسی پرولتری است.
در مورد سوسیالیسم باید گفت که دیکتاتورمنشی در ادارۀ سیاسی که در جهت منافع زحمتکشان است، با دیکتاتورمنشی در ادارۀ صنایع در تناسب با یکدیگر تطبیق می گردد. اما در سرمایه داری دیکتاتورمنشی ادارۀ سیاسی در عدم تناسب با رشد صنعتی اجرا می گردد ـ چون در جهت منافع اقلیت است و باعث تشدید تضاد کار و سرمایه می گردد.
اما تناسب دیکتاتورمنشی سیاسی در سوسیالیسم با دیکتاتورمنشی اقتصادی در صنایع، تجلی تناسب مناسبات تولیدی با رشد نیروهای مولده است و در تحلیل نهایی تناسب روبنای سیاسی با زیر بنای اقتصادی جامعه است. تکرار می کنیم، دیکتاتورمنشی سیاسی دولت شوراها در جهت منافع اکثریت اعمال می شود و به زدودن تضاد کار و سرمایه کمک می کند و در هماهنگی زیر بنای اقتصادی با رو بنای سیاسی اجرا می گردد.
گذشته از این، باید یک نکته سیاسی دیگر در رابطه با اجتناب ناپذیری دیکتاتورمنشی حاکمیت نوین را درک کرد. این نکته در این رابطه است، که هر حاکمیتی، اولاً ـ حاکمیت طبقۀ مشخصی است و به لحاظ ماهیت خود دیکتاتوری است؛ دوماً ـ هرگونه حاکمیت نوین در مراحل اولیۀ رشد خود، باید حد نهایی قاطعیت و سختگیری نسبت به تمامی اقشار مردم اعمال کند و با قاطعیت از منافع طبقه خود حمایت کند. و اگر لازم باشد، نه فقط طبقات مخالف و دشمن، بلکه حتی عناصر ناآگاه و مرتجع طبقۀ خود را سرکوب کند.
در این رابطه ف. انگلس در اثر “درباره اتوریته” می گوید: “انقلاب بدون شک، مستبدترین چیزی هست که می تواند وجود داشته باشد. انقلاب عملی است که بخشی از جمعیت ارادۀ خود را بر بخش دیگر جمعیت بوسیلۀ اسلحه، گلوله و سرنیزه تحمیل می کند، یعنی ابزاری فوق العاده مستبدانه و دیکتاتورانه، و اگر حزب پیروزمند نمی خواهد نتایج و ثمرۀ تلاشهای خود را از دست دهد، باید حاکمیت خود را به وسیلۀ همان هراسی که اسلحه آنها مرتعجین را متقاعد می سازد، حفظ کند”.
امروزه، در زمانی که بسیاری کوته نظرانه به دنبال تخیلات واهی در مورد دمکراسی افتادهاند و فکر می کنند که چنین چیزی همچون “دولت دمکراتیک خلقی” ممکن است، این سخنان انگلس بسیار مهم است. تکرار می کنیم، که باید بخاطر داشت و این واقعیت را به همه زحمتکشان نشان داد، که دولت و تمامی سیستم سیاسی ابزار طبقۀ حاکم است و در خدمت اوست. و در نتیجه، اگر امروز این ابزار به بورژوازی خدمت می کند، آنوقت فردا، زمانیکه حاکمیت آنها شکست و سیستم نوین سیاسی ـ دیکتاتوری پرولتاریا ـ جای آن را گرفت، باید درک کرد که این سیستم نوین همان دیکتاتوری خواهد بود، اما این بار نه از طرف بورژوازی، بلکه از طرف پرولتاریا. و این چنین است سیمای روشن دیکتاتوری طبقاتی دولت نوین طبقۀ کارگر حاکم.
8- نقش کلیدی تئوری. یکپارچگی پیشرو طبقه کارگر بدون وحدت ایئولوژیک نمی تواند وجود داشته باشد، و ایدئولوژی نمی تواند در ردۀ اصول دینی قرار گیرد. وجه ممیزۀ اساسی کمونیستها از دیگر طرفداران عدالت اینست که فقط کمونیستها می توانند راه دستیابی واقعی به این عدالت را توضیح دهند. چونکه خود عدالت علمی است. فقط کمونیستها می توانند برنامۀ جامعۀ آینده را، نه بر اساس تصورات واهی و آرزوها، بلکه بر اساس مطالعه و بررسی قانونمندیهای رشد جامعۀ کنونی ارائه دهند. به همین دلیل و.ا.لنین نوشت:
“نقش مبارز پیشتاز را فقط حزبی می تواند اجرا کند، که مسلح به تئوری پیشرو است”. (مجموعه آثار روسی جلد 6 ص 25).
علایم اساسی ایدئولوژی مارکسیستی را می توان اینچنین نام برد: حزبیت؛ علمی بودن؛ ساختار منطقی؛ بیان روشن ویژگیهای طبقاتی؛ یکپارچگی؛ بر خورد مشخص تاریخی به حوادث جاری.
همانا درک علمی پرولتاریا از منافع خود و چگونگی اجرای آن، از لحاظ ایدئولوژیک او را شکست نا پذیر می سازد. چونکه آینده متعلق به ایدۀ علمی و درک ضرورت باز سازی کمونیستی جامعه است، نه متعلق به ایمان، همچون ایمان به خدا. و همانا همین تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی در رشد خلاقانه آن می تواند به پرولتاریا چنین جهان بینی و درک علمی را ارائه دهد.
ادامه دارد