هجــوم متــقـابل بـه کارگــران و زحمتكشان مــصر (5)
پیوست به گذشته
جولای ۲۰۱۱
حشام سلام
ترجمه ح بکتاش
هجــوم متــقـابل بـه کارگــران و زحمتكشان مــصر
(5)
بازنویسی تاریخ
به نظر میرسد که نظرسازانی که اصطلاح "خواستهای فیاوی" را عمومی کرده اند در یک تاریخ نویسی انتخابی غیر معمول از انقلاب ناتمام بیست و پنجم جنوری شرکت میکنند.
در پاسخ به اعتراض عمومی علیه تصمیم دولت مبنی بر ممنوعیت اعتصابات و تظاهراتها، نخست وزیر شرف در ماه مارس به روزنامه نگاران گفت که هدف این قانون حفاظت از انقلاب در برابر تظاهراتهای فیاوی هست.
یک هفته بعد یک فعال سیاسی به یک روزنامه گفت که شرف به "ائتلاف جوانان انقلاب" اطمینان داده است که قانون جدید به حقوق آنها در ایجاد تظاهراتهایی که بطور معمول هر جمعه در میدان تحریر صورت میگیرد تجاوز نخواهد کرد.
در شیوه برخورد دولت این مستتر است که تجمعات تحریر در ادامه انقلاب هستند، در حالیکه تظاهراتهای کارگری بعنوان ضدانقلاب حامیفیاوی مورد اشاره قرار میگیرند. دوگانگی در بیانیه های دولتی این عقیده را تقویت میکند که خواستهای توزیع عدالت (عدالت توزیعی) نقش محدودی در سقوط مبارک داشتند. این ادعا، در حالیکه شایع است، به سه دلیل ناقص است.
اول، در ماه جنوری قبل از قیام ما شاهد شدت گرفتن تظاهرات و اعتصابات کارگری بودیم. اینکه این فعالیتها نیروی محرکه ای برای شرکت توده ای در قیام را فراهم آورد یا نه تحقیقات بیشتری را میطلبد، اما این روندها حداقل نشانگر این هستند که بیشتر علائم نارضایتی عمومی بلافاصله قبل از قیام حول خواستهای بازتوزیعی چرخ میزدند ... چه برسد به سالها قبل از آن. چند نمونه از این فعالیتها شامل موارد زیر است:
یک تحصن توسط ١٥٠٠ کارگر بیمارستان دانشگاه منصوره که خواستار استخدام دائمی بعد از ١٥ سال کار موقت بودند، یک اعتصاب ٣٠٠ نفره کارگری در یک کارخانه چوب در داشنا که خواستار حقوق پرداخت نشده بودند، یک اعتصاب توسط بیست درصد از کارمندان کارگاه راه آهن در قاهره، یک اعتصاب توسط ٢٠٠ پرستار و تکنیسینها در بیمارستان آشمان در اعتراض کاهش یافتن مزایا، و یک تحصن توسط کارگران شرکت ال کرکات در اسماعیلیه و پورت سعید در اعتراض به نابرابری در ساعات کار کارمندان.
دوم، محلات کارگری مثل محله و سوئز که ناآرامیهای کارگری بزرگی را پشت سر گذاشته بودند، گذشته از نبردهای شدید با نیروهای امنیتی، شاهد تظاهراتهای هزاران نفری در جریان قیام ٢٥ جنوری بودند. این واقعیت اشاره به این دارد که خواستهای بازتوزیع ثروت که بعدها تحت عنوانفیاوی کاراکتریزه شدند در حرکت دادن مردم به سمت حمایت از انقلاب نقش داشتند. این همچنین اشاره به این دارد که کارگران در قیام شرکت کرده اند، هر چند بعنوان افراد و نه بعنوان طبقه کارگر سازمانیافته، همانطور که مورخ برجسته جنبش کارگری، جول بینین، و دیگران بحثش را کرده اند.
با وجود اینکه ممکن نیست نقش خواستهای بازتوزیعی را بطور دقیق ارزیابی کرد، فاصله عظیمی که توسط نظرسازان خاصی بین خواستهای استانداردهای زندگی انسانی و انقلاب برقرار میشود یک بزرگنمایی بنظر میرسد. این یک چیز است که بگوییم تظاهرات کنندگان خواستهای اقتصادی و اجتماعی خود را کنار گذاشتند و پشت سر یک پیام متحد برای برکناری مبارک به صف شدند، اما اینکه بگوییم مشکلات اقتصادی به تصمیم مردم برای به خیابان آمدن بیربط بودند چیز دیگریست.
سوم، تمرکز قابل فهم گزارشهای رسانه ای بر روی میدان تحریر و اتحاد فراطبقاتی در آنجا نباید موجب کاهش توجه به اهمیت ناآرامیهای کارگری خارج از میدانهای عمده در جریان آخرین روزهای مبارک باشد.
برای مثال، بعد از باز شدن دوباره تجارت در هفتم فوریه برای اولین بار بعد از بیست و هشت جنوری، اعتصابات و تظاهراتهای کارگری در سرتاسر استانهای مصر گسترش یافت. مطالبات این اعتراضات از "خواستهای فیاوی"، که بسیاری بعد از یازده فوریه با عجله محکومش کردند، متفاوت نبودند. نشانه های ناآرامیهای کارگری که در نهم فوریه، یک روز قبل از انتشار بیانیه شورای عالی، اتفاق افتاد شامل موارد زیر است:
تظاهراتهایی توسط هزاران کارگر در حیلذ، کافر ال دوار، کافر ال ظایات، یک تظاهرات بوسیله کارمندان موقتی در برابر مدیر مسئول ساختمان بیمه بهداشتی با خواست استخدام دائمی، یک تظاهرات بوسیله بیش از ٥٠٠ کارمند حلال قرمز از طرف کارگران موقت که برای بیست سال در استخدام موقت بودند، یک اعتصاب توسط کارگران کارگاه راه آهن بولاک که جمع شدند تا از تردد قطارها جلوگیری کنند، و یک راهپیمایی بوسیله هزاران پرسنل نظافت جاده ها در راستای خیابان سودان در محله قاهره از ناحیه "مهندیسین" برای مطالبات افزایش دستمزد و شرایط کار بهتر.
برخی ناظران نزدیک، مثل فعال اجتماعی و بلاگر حسام ال حملاوی، اعتقاد دارند که اعتصابات کارگری در هفته آخر قیام نقطه عطفی بود که مبارک را مجبور به استعفا کرد. هنوز یک تحلیل معتبری از زنجیر کامل اتفاقاتی که مبارک را از ریاست جمهوری کنار زد در دست نیست.
اما این حقیقت که یکی از اولین کارهایی که بعد از بدست آوردن قدرت شورای عالی برای انجام آن تلاش کرد این بود که به اعتصابات پایان دهد به این اشاره دارد که توقف ها در کار یک منبع عمیق نگرانی برای ژنرالهایی بود که در آخرین روزهای مبارک او را احاطه کرده بودند. بنابر این، این ادعا که این فعالیتها سقوط مبارک را تسریع کردند کاملا محتمل است.
گسترش واژه "فیاوی" برای توضیح خواستهای کارگری و تقلیل آن به منفعتهای کوته بینانه، و حتی ضدانقلابی بیشتر از صرفا انکار حق برخورداری از یک استاندارد زندگی انسانی هست. بیشتر از صرفا مسخره بودن فرضیه هایی که استفاده از این واژه بر روی آنها سوار است مورد کشمکش است.
رایج بودن این واژه یک توافق فزاینده بخش الیت (نخبه) جامعه را برجسته میکند که دارد تاریخ انقلاب در حال جریان مصر را بازنویسی میکند، معنی آن و اهداف آن- با هدف حاشیه ای کردن مشکلات شدید اقتصادی و اجتماعی و میلیونها مصری که از آنها رنج میبرند. در حالیکه بسیاری بر این اعتقادند که مصریها عمدتا در نتیجه نارضایتی اقتصادی و اجتماعی دست به شورش زدند، با سرعتی که شخصیتهای تاثیرگذار به واژه خفت آورفیاوی میچسبند نشانگر اینست که پرداختن به این مشکلات در مصر بعد از مبارک- چه رسد به گذاشتن آنها در دستور روز سیاسی ملی- شاید به آن آسانی نباشد که میشود فکرش را کرد. باید منتظر بود و دید که آیا عروج احزاب جدید و اتحادیه ها و سندیکاهای مستقل به کارگران و متحدان آنها در میان مدافعین عدالت توزیعی شانسی برای مقابله با این موج غیر بازنگرانه الیتیسم خواهد داد یا نه.
اما، در هر حال، روندها اشاره به این دارند که آنچه در انتظار کارگران مصر هست، بعد از دهه ها رومانس (داستان عشق و عاشقی) بد با استبداد مبارک، یک پایان شادی آور نیست، بلکه چالشهای جدید و آینده ای نامتعین تر هست.
…….