سخت جانیی نئولیبرالیسم و ریاضت اقتصادیی کارگران

سخت جانیی نئولیبرالیسم و ریاضت اقتصادیی کارگران

 

طی دهه ­ی گذشته و به ویژه پس از علنی­ شدن بحران اقتصاد سیاسی نئولیبرالی، نگارنده کوشیده است در هر فرصت ممکن به نقد و ارزیابی  ساختارهای متناقض نظام سرمایه ­داری بپردازد و با تاکید بر دو نظریه­ ی علمیی  مارکس  ; اضافه­تولید" و"گرایش نزولی نرخ سود" ابعاد بحران اقتصاد  نئولیبرالی را تشریح کند. پس از رو شدن عمق بحران (سپتامبر 2008) دامنه­ی این  نقدها از سوی افراد وگروه­های صاحب­نظر چپ ضدسرمایه­داری در سطوح  جهانی گسترش یافت. صاحب این قلم در آخرین مقاله­اش (یونان دربن­بست  طرح تحول اقتصادی) کوشید در کنار طرح و شرح بن­مایه­های بحران اقتصادی  جاری در یونان؛ رد پای سیاست­های نئولیبرالی بانک جهانی و صندوق بین­المللی  را ترسیم کند و نشان دهد که این سیاست­ها چه­گونه تاعمق استخوان  زنده­گی طبقه­ ی کارگر وزحمت­کشان را درهم  میشکند.

تحقیقا ت همه­ ی چپ­های ضد سرمایه ­داری از بحران اقتصادی جاری تحت عنوان "پایان نئولیبرالیسم" یاد کرده­اند. تا آن­جا که صدها مقاله با همین عنوان ازسوی جریانات و گرایشات مختلف چپ منتشر  شده است. من نیز در مقالات خود به دفعات از "پایان عمر نئولیبرالیسم"- به مصداق سقوط هارترین ژانر سرمایه­داری - سخن  گفته­ام و فصل موجزی از کتاب "بحران" را به همین عنوان  اختصاص داده­ام. اینک دوستان زیادی می­پرسند:
       الف.آیا سقوط دولت حزب  لیبر در انگلستان و به قدرت رسیدن نئوکنسرواتیست­ها (همان تاچریست­ها) ناقض  نظریه­ی پایان نئولیبرالیسم نیست؟

ب. اتخاذ سیاست­های افراطی­تر نئولیبرالی موسوم به "ریاضت اقتصادی" توسط دولت­های عضو حوزه­ ی یورو به مثابه­ی "اعتلای مجدد برنامه­های نئولیبرالی" چه­گونه تفسیرپذیراست؟

این موضوع وقتی اهمیت بیشتر می­یابد که در نظر داشته باشیم تصویب  برنامه­های ریاضت اقتصادی در اروپا با اجرای همان سیاست­ها تحت عنوان "هدف­مندسازی یارانه­ها" درایران مصادف شده است.

از یک منظر واقعی می­توان گفت - و پذیرفت – که دو برنامه­ی پیش گفته در حوزه­ی یورو و ریال ترجمان دیگری از اجرای سیاست­های  نئولیبرالی­ست.

طرح­هائی که از سوی بانک جهانی و صندوق بین­المللی به عنوان تنها راه­حل بحران اقتصادی به همه­ی دولت­ها تحمی لشده است.  سیاست­هائی که با تفاوتی ناچیز از آتن تا تهران، از لندن تا پاریس، ازلیسبون  تا رم و... در دستور کار دولت­ها قرار گرفته و نتیجه­ئی جز فقر و فلاکت  روزافزون برای کارگران و زحمت­کشان نداشته است. مساله این است: نئولیبرالیسم  جان سخت] باسخت جانی[ در راه سقوط، مقاومت می­کند.

در این مقاله خواهم کوشید به اجمال ابعاد  مختلف جان سختی نئولیبرالیسم را در چند کشور بحران زده (درآستانه­ی بحران؟نشان دهم و تا حد امکان پاسخ مناسبی برای دوستانی که به صورمختلف نگارنده رامخاطب پرسش­های پیش گفته قرارمی­دهند بیابم. بدیهی است ارزیاب یی  دقیق این مهم در  چنین مجال مجملی نمی­گنجد. بدین اعتبار در این مقاله جنبه­های کلی بحران  نئولیبرالی در کشورهای مختلف مطرح خواهد شد و اگر "دست  تقدیر" امان دهد درآینده تبعات این سیاست­ها در زنده­گی  کارگران شکافته خواهد شد و آلترناتیوهای موجود مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این  مقاله جنبه ی "تفسیر"ی دارد. قسمت "تغییر"ی آن را در آینده پی خواهم گرفت.

استمرار بحران نئولیبرالی و تمهیدات  کنترلی یک دولت نئولیبرال واقعی به منظور غلبه بر بحران اقتصادی، کاهش تورم و حفظ  توازن مالی خود – که همواره با کاهش شدید مخارج عمومی و افزایش نرخ بهره­ی  سرمایه ­صورت
می­بندد – به چند اقدام کلی دست می­زند
:

·                   بازار کار متغیر(ملغا کردن قوانین بازار کار. در ایران: قراردادهای سفید و موقت کار.

·                   آزادسازی تجاری و تکیه بر بنیادگرائی بازار. (سپردن قیمت­گذاری اجناس  مورد نیاز
مردم به دست بازار آزاد).

·                    خصوصی­سازی خدمات عمومی و اِعمال سیاست­های مونتاریستی.

·                    ارزان­سازی نیروی کار. (به حقوق پایه ­ئی 303 هزار تومانی کارگران ایرانی توجه شود).

   حذف سوبسیدهای دولتی و به صفر رساندن حمایت­های مالی دولت از مراکز و امکانات مورد نیاز اکثریت فرودست جامعه مانند بهداشت، درمان،آموزش، آب، برق، سوخت،  بیمه، غذا و حمل و نقل. (در مورد وضع درمان و بیمه درایران دست­کم بنگرید به  دو مقاله­ی اخیر نگارنده: "از زخم قلب محمود صالحی"؛"در نکوهش  اصلاح­طلبان و ستایش از همبسته­گی کارگران").(در افزوده:

روز20 ژانویه­ی 1981 رونالد ریگان در مُقام عملهی ی  دکترین مکتب شیکاگوو در مَقام رئیس جمهوری آمریکا اعلام کرد "دولت راه­حل مشکلات  ما نیست بل­که دلیل وجودمشکلات است و دوران آن به پایان  رسیده..."هدف ظاهری ریگان کوچک کردن دولت از طریق حذف خدمات عمومی و  تقویت سرمایه­داری بازار آزاد و بخش خصوصی بود. اما تجربه­ی 30 سال  سلطه­ی سیاه دولت­های نئولیبرال عملاً نشان می­دهد که اگرچه حمایت دولت از خدمات عمومی محو گردیده اما هزینه­های دولت - به ویژه در بخش پلیسی، نظامی و امنیتی - به مراتب فربه­تر از گذشته - دولت­های کینزی – شده است.)

·                     پیش­گیری از فعالیت­های سندیکائی و مبارزه با اتحادیه­ها و  شوراهای مستقل کارگری، با هدف تلاشی اتحاد وهمبسته­گی طبقه­ی  کارگر.

·                   اتخاذسیاست­های سرکوب­گرانه­ی نظامی در مواجهه با هرگونه  اعتراض دموکراتیک و تحدیدحداکثری آزادی­های حداقلی!

·                   تکیه بر اقتصاد غیرمادی، بورس­بازی، اقتصاد کازینو، مقررات­زدائی از بازار و بانک­ها، توزیع دارائی رو به بالا و... (در تشریح تمام موارد  پیش­گفته بنگرید به کتاب "بحران"به همین قلم. 1388،  تهران: موسسه­ی انتشاراتی نگاه)

·                   سیاست ­سوبسید گرفتن دولت از مردم (نئولیبرالیسم) که صدای انتقادی اقتصاد خوانده­های لیبرالی همچون ژوزف استیگلیتز (مشاور سابق برتونوودز) را  نیز در آورده است با عناوین پر طمطراق و شیادانه­یی نام­گذاری شده است که  طرح و اجرای آن فقط از عهده­ی راست­ترین دولت­های سرمایه­داری بر می­آید.

 باری عبارت صوفیانه­ی ریاضت اقتصادی– که دولت­های بحران­زده­ی حوزه­ی یورو دربوق  کرنا کرده­اند – هیچ ربطی به منازل هفت­گانه­ی دراویش و عارفان  ندارد. دردنیای ریاضت اقتصادی قرار نیست انسان­ها از طریق وادی­های  صوفیانه­ی توبه، زهد، ورع، رضا، خشوع و... به کمال برسند.

 ریاضت اقتصادی ترجمان عوامفریبانه ­یی همان سیاست­های نئولیبرالیستی است که از سال 1979 و متعاقب  شکست اقتصادهای کینزی دردستور کار سرمایه­داری قرار گرفت و اجرای آن در  انگلستان به مارگارت تاچرواگذار شد و دو سال بعد رونالد ریگان در ایالات متحده  وظیفه­ی عملیاتی­سازی ­وحشیانه­ ترین و کثیف ­ترین  برنامه­های سرمایه­ داری را به قصد کنترل بحران به عهده گرفت. تنها تفاوت  ماجرا در تشدید فشاری­ست که دولت­های نئولیبرالی بااتخاذ برنامه­ی ریاضت در پیش گرفته­اند.

تبلیغات مغلوب واقعیت

این هم لابد از همان دست جن ­گیری­های سرمایه ­داری ­ست که در  اوج علنی شدن بحران نئولیبرالی (2008) انواع و اقسام رسانه­های گوش به فرمان از  کنترل بحران، بهبود شاخص­های بازار بورس و عبور صنایع و بانک­ها از مرز  ورشکسته­گی سخن گفتند و می­گویند - و تبلیغات پر سر و صدائی به راه انداختند  که به موجب آن گویا کومک­های مالی دولت­های امپریالیستی به صنایع و موسسات  مالی ورشکسته مفید واقع شده و به رونق بازار انجامیده است.
در تمام این مدت دو رقمی  شدن نرخ بی­کاری و اخراج دسته
­­جمعی کارگران چندان جدی تلقی نشد. در  چنین شرایطی و درست درزمانی­ که مفسران فاینشنال تایمز و گزارشگران داوجونز  اسناد مهار بحران را بااستشهاد محلی گنگستران عضو سندیکای قماربازان حرفه­یی  پُر می­کردند، حباب یونان ترکید. برای پیش­گیری از سقوط یونان کل اتحادیه­ی اروپا بسیج شد. وام­های کلان صندوق ­بین­المللی و بانک جهانی به سوی کیسه­های گشاد دولت این کشور سرازیرگردید. هیچ یک از این  وام­ها برای نجات زنده­گی کارگران و زحمت­کشان نبود.

 ازوام 750  میلیارد دلاری دولت آمریکا به موسسات مالی و صنایع ورشکسته­تا وام 110میلیارد  یوروئی اتحادیه­ی ارو