عروج بحران نظام جهانیی سرمایه و افزایش بی اعتباریی گفتمان های رایج (2)
پیوست به گذشته
عروج بحران نظام جهانیی سرمایه و افزایش بی اعتباریی گفتمان های رایج
(2)
در دوره جهانی شدن عصر سرمایه که از عمرش تقریباً 500 سال می گذرد، نسبت شکاف بین مرکز و پیرامونی از نسبت 10 به 1 در قرون 17 و 18 به نسبت 30 به 1 در قرن نوزدهم، بعدها به نسبت 60 به 1 در قرن بیستم و اکنون در بحبوحه بحران عمیق ساختاری نظام به نسبت 80 به 1 رسیده است
یونس پارسا بناب
گفتمان سوم: جهانی شدن سرمایه یعنی جهانی شدن اجتماعی
این گفتمان نیز مثل گفتمان های پیشین پر از تضاد و طنزهای تاریخی است. حامیان نظام جهانی ادعا میکنند که جهانی شدن فقط محدود به جهانی شدن سرمایه نیست بلکه این جهانی شدن سرتاسری بوده و کلیه شئون زندگی انسان در حیطه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... را در بر میگیرد.
اگر جهانی شدن را بدون نقش حاکم سرمایه در نظر بگیریم و آنرا با در نظر گرفتن رابطه های مهم بین مناطق متعدد جهان تعریف کنیم، متوجه میشویم که تمایل بشر به جهانی شدن با آغاز تمدن بشری شروع می شود. تا آن جا که اطلاع داشته و می دانیم، جهانی گرائی و تاریخ تمایل به جهانی شدن به دوران نسبتاً طولانی 500 سال قبل از میلاد مسیح تا 1500 میلادی بر می گردد.
بررسی وجود جاده های به اصطلاح ابریشم در دنیای قدیم، انتقال تکنولوژی ها و گسترش ادیان و مذاهب در دنیای قدیم (آسیا، آفریقا و اروپا) واقعیت وجود جهانی شدن را تائید میکنند. موقعی که واسکوگاما (جهان گرد معروف) در سواحل هندوستان در سال 1498 لنگر زد با تعجب مشاهده کرد که بخش قابل توجهی از جمعیت کلکته مسیحی بودند و نه هند و.
بررسی تاریخ عصرقدیم نشان میدهدکه بیش از هزارو پانصد سال پیش مردمان ساکن ارمنستان و گرجستان در منطقه قفقاز و اتیوپیا (حبشه) درمنطقه شاخ آفریقا به دین مسیحیت گرویده بودند. در حدود 1700 سال پیش اکثریت اویغورهای ایالت شین جان درشمال غربی چین که قرنها بعد به اسلام گرویدند، پیرو دین مسیحی بودند و مشخصا به شاخه نسطوریان تعلق داشتند.
این امردرمورد گسترش اسلام از آسیای جنوب غربی به کشورهای چین و ماچین مثل اندونزی، مالزی کنونی و میندانائو درجنوب فیلیپین وهمچنین جهانی شدن بودائیسم و گسترش آن از نپال در آسیای جنوبی به مغولستان و برمه و ... نیز صدق می کند. بدون تردید، انتقال تجارب و تکنولوژی ها و وجود جاده های ابریشم نقش فوق العاده ای در پروسه ی جهان گرایی (که بهتر است از آن به عنوان "گلوبالیزاسیون عصر قدیم" نام ببریم) ایفا می کردند.
اما این نوع گلوبالیزاسیون از نظرمنطق حاکم بر آن بی اندازه با گلوبالیزاسیون عصر حاضر که در آن منطق حرکت سرمایه حاکمیت مطلق و نهایی دارد، تفاوت داشت.
سه "مرکز" عهد گلوبالیزاسیون قدیم (چین، هندوستان و خاورمیانه – شمال آفریقا) 80 درصد کل جمعیت آن عصر را در بر می گرفتند. در صورتی که کشورهای مسلط مرکز امروز فقط 20 در صد جمعیت کل جهان را در برمی گیرند.
نظام های جهانی قدیم دارای دولتهای واحد و متمرکز بوده ولی از نظرصورت بندی اقتصادی – اجتماعی (شیوه ی تولید، تقسیم کار، مناسبات تولیدی و ...) بی نهایت متکثر، متنوع و خودگردان بودند. در صورتی که نظام جهانی سرمایه یک نظام جهانی اقتصادی است که دارای بازار واحد جهانی بوده ولی به هیچ وجه دارای یک دولت واحد جهانی نیست و بر خلاف گلوبالیزاسیون عصر قدیم،جهان امروز به شکرانه حرکت سرمایه و منطق حاکم بر آن به متجاوز از 200 کشور و ملت – دولتهای متفاوت و متنوع با مرزها و سرحدات معین و شناخته شده تقسیم گشته است.
باز برخلاف نظام های امپراتوری "عصر گلوبالیزاسیون قدیم"، آنچه که امروز مرز و بوم نمی شناسد و به طور آزاد و بی قید و شرط به تمام نقاط کره خاکی حق عبور، اقامت و سکونت، سرمایه گذاری و ... دارد فقط سرمایه است و الا در مقابل حرکت، سفر و مهاجرت نیروهای کار و زحمت از کشوری به کشور دیگر اولیگاریشی های وابسته به اولیگوپولی های نظام هزاران مانع به صعب العبوری "دیوار چین" به وجود آورده اند.
شایان توجه است که درجهانی گرایی ها و پروسه های جهانی شدن عصر قدیم امر پولاریزاسیون در گستره یی توسعه و رشد (شکاف بین فقر و ثروت بین مناطق مختلف جهان) خیلی کم, در صورتی که در دوره جهانی شدن عصر سرمایه که از عمرش تقریباً 500 سال می گذرد، نسبت شکاف بین مرکز و پیرامونی از نسبت 10 به 1 در قرون 17 و 18 به نسبت 30 به 1 در قرن نوزدهم، بعدها به نسبت 60 به 1 در قرن بیستم و اکنون در بحبوحه بحران عمیق ساختاری نظام به نسبت 80 به 1 رسیده است. پولاریزاسیون که ویژه مشخص گلوبالیزاسیون عصر جدید نظام جهانی سرمایه است بطور دقیق و یقین یک پدیده بی نظیر و بی سابقه در تاریخ بشریت است.
در مسیر دو قرن از آغاز قرن نوزدهم تا آخر قرن بیستم، گلوبالیزاسیون قادر گشت که جمعیت کشورهای مسلط و حاکم مرکز نظام را که امروز عمدتا اجزای سه گانه امپریالیسم دسته جمعی (آمریکا، اروپای متحد و ژاپن) را تشکیل می دهند به بیست در صد جمعیت کره خاکی کاهش دهد. در این مدت شکاف طبقاتی و توسعه بین این مرکزها و کشورهای پیرامونی (که 80 در صد جمعیت جهان را در بر می گیرند) پیوسته افزایش یافته وعمیق تر گشته است.
مسئله کلیدی که گلوبالیزاسیون عصر جدید منطق حرکت سرمایه در اذهان مردم مطرح میکند این است که پولاریزاسیون نقش تعیین کننده در گسترش جهانی شدن سرمایه ایفاء کرده و درنتیجه امکان "رسیدن به آنها" (اینکه کشورهای پیرامونی در بند زمانی به کشورهای مسلط "برسند") را برای همیشه از بین می برد. برخلاف این واقعیت، حامیان نظام دایما در گفتمان جاری خود ادعا می کنند که تنها راه "رسیدن" به "آنها" آن است که کشورهای پیرامونی درهای خود را بدون قید و شرط به روی امواج "بازار آزاد "جهانی سرمایه باز کنند.
بررسی تاریخ پانصد ساله ی جهانی شدن سرمایه نشان می دهد که روند تشدید پولاریزاسیون درسرمایه داری واقعاً موجود مراحلی مشخص به خود داشته و اشاره به آنها حائز اهمیت است.
در صد و پنجاه سال گذشته (از 1800 تا 1950) پولاریزاسیون عموماً مترادف با شکاف بین کشورهای صنعتی شده و کشورهای صنعتی نشده بود. این دوئیت و دوگانگی بعد از پایان جنگ جهانی دوم به چالش طلبیده شد.
پیروزی انقلاب چین در 1949 و سپس گسترش موفقیت های سیاسی جنبش های رهایی بخش ملی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در عهد "باندونگ" از 1955 تا 1970 بیانگر بیداری و عروج امواج رهایی مردمان کشورهای در بند پیرامونی (قربانیان اصلی جهانی شدن سرمایه و پولاریزاسیون منبعث از آن) با هدف توسعه مدرنیزاسیون و صنعتی سازی آن کشورها بودند.
با عروج و پیروزی انقلابات سوسیالیستی از یک سو و جنبش های رهایی بخش ملی از سوی دیگر، نظام جهانی مجبور به عقب نشینی و اتخاذ تعدیل درسیاستهای جهانی خود در دهه های 1960 و1970 گشت.
کشورهای مسلط مرکز به رهبری آمریکا بعد از بهبودی و باز یافتن قدرت در دهه های 1980 و 1990)بعد از فروپاشی شوروی، افول جنبش های کارگری در اروپا و انحطاط و ریزش جنبش های رهایی بخش ملی در آسیا و آفریقا) به یورشی بزرگ تحت مقررات بازار آزاد نئولیبرالیسم و ترویج گفتمان "تینا" دست زده و دوباره به سطح و عمق روند پولاریزاسیون شدت بخشیدند.
در این دوره جدید از جهانی گرایی و شکاف بندی که از پایان عصر جنگ سرد شروع و تا کنون ادامه دارد، دو واقعیت کلیدی نقشی مسلط در روند پولاریزاسیون ایفا می کنند. واقعیت یکم چرخش در نوع وآرایش نیروهایی است که در تولید و بازتولید پولاریزاسیون نقش کلیدی بازی می کنند.
در گذشته نوع و آرایش نیروها بر اساس اصل صنعتی شدن کشورهای مرکز و عقب ماندگی صنعتی کشورهای پیرامونی بود. در دوران کنونی آن امتیازاتی که به نیروهای مسلط (امپریالیسم دسته جمعی) اجازه میدهند که موقعیت مسلط خود را علیرغم صنعتی شدن بخش بزرگی از کشورهای دربند پیرامونی جنوب حفظ کنند تصاحب بی قید و شرط و کنترل بلامنازع آن نیروها (کشورهای جی 3) در پنج گستره انحصاراتی است.
این 5 انحصارات عبارتند از:
1- کنترل تکنولوژیکی
2- کنترل حرکتهای مالی (قوی ترین کلید جهانی شدن سرمایه)
3- انحصار دسترسی به منابع طبیعی کل کره خاکی
4- کنترل بر وسایل اطلاعاتی و ارتباطی
5- انحصار تسلیهات دسته جمعی
با استفاده از این انحصارات، کشورهای مسلط مرکز قادر شده اند که کشورهای صنعتی پیرامونی را در خدمت و اختیار خود قرار دهند وشکافی که دهه ها جهان را به دو بخش کشورهای پیشرفته صنعتی و کشورهای غیر صنعتی تقسیم می کرد امروز به شکل و نوع پولاریزاسیون بر اساس "تبادل نابرابر" تقسیم و تبدیل گشته است.
به هر رو ما وارد مرحله جدید ی از تاریخ می شویم که در آن تشدید بحران عمیق ساختاری نظام (مدیریت یک جانبه گلوبالیزاسیون به وسیله اولیگو پولی های عمدتا مالی: پروسه مالی شدن سرمایه) از یک سو و بروز و گسترش جنبش های بیداری و رهایی بخش به ویژه در کشورها و مناطق پیرامونی که اندیشه ها و جنبش های ارتجاعی بنیاد گرایی و یا پان ایستی رایج نیستند، از سوی دیگر سیمای واقعی جهان کنونی را ترسیم می کنند. در پرتو این شرایط و نیروبندی های جدید، آینده این جهان را چگونه می توان پیش بینی کرد؟
بخش نتیجه گیری، نیم نگاهی به تصویر ارایه شده توسط بخش قابل توجهی از چالش گران ضد نظام می اندازد.
نتیجه گیری
بررسی های جامع و تحلیل های تاریخی همه جانبه نه تنها از سوی مارکسیست های متعلق به مکتب ها و کمپ های گوناگون درون خانواده چپ جهانی بلکه از سوی حتی آکادمیسین های منتقد ولی حامی نظام نشان میدهند که سرمایه داری واقعاً موجود (نظام جهانی سرمایه) وارد فازی از رشد خود گشته که پایان آن علائم انحطاط و سقوط نظام را نشان میدهند.
انقلاب مدام تکنولوژیکی و پی آمدهای آن – روند سریع کامپیوتر سازی، تمرکز زدائی سیستم های تولیدی (تولید در کشورهای پیرامونی نظام و مدیریت و مصرف تولیدات در کشورهای مرکز نظام)، تشدید روند پولاریزاسیون (عمدتا بر اساس تبادل نابرابر = تاراج منابع طبیعی و انسانی کشورهای دربند پیرامونی) و مهمتر از همه اتمیزه ساختن کارگران بویژه ماهر و نیمه ماهر در سراسر جهان در جهت استثمار بیشتر کار ارزان – ویژگی های این فاز از تاریخ تکامل سرمایه داری را تشکیل می دهند. گفتمان مسلط جاری در مورد این دگردیسی ها بر آن است که این انقلاب منجر به توسعه خواهد گشت.
مک لوهان نویسنده کتاب معروف "دهکده جهانی" ادعا میکند که آن چه بر تاریخ جوامع بشری حاکمیت دارد چیزی به غیر از تکنیک و تکنولوژی نیست.
به نظر نگارنده این تز یک فرضیه ساده لوحانه بیش نیست زیرا آن چه که مسیر پرپیچ و خم تاریخ را تعیین و کنترل میکند مبارزه شدید و وسیع برای کنترل منابع منجمله تکنیک و تکنولوژی است. این مبارزه امروز با شیوع بحران عمیق ساختاری نظام و عروج امواج خروشان بیداری و رهائی از یوغ سرمایه به یک تضاد عمده در جهان تبدیل گشته است.
این تضاد چیزی به غیر از تضاد بین منطق اقتصادی سرمایه داری واقعاً موجود (نظام جهانی سرمایه = امپریالیسم دسته جمعی) از یک سو و آمال و آرزوهای دموکراتیک و رهائیبخش قربانیان نظام از سوی دیگر نیست که بطور فزاینده حاد تر و جهانی تر میگردد.
بدون تردید این تضاد به آسانی حل نخواهد گشت. تا زمانی که این تضاد توسط قطب اول (اولیگارشی های حاکم در کشورهای مسلط مرکز) تحت کنترل قرار دارد نظام با گلوبالیزاسیون بیش