جهانی شدن و سرمایه آفرینی مالی
پیوست به
گذشته جهانی شدن و سرمایه آفرینی مالی سمیرامین برگردان: ب. کيوان بخش 1 (iv) من این جا به دیدگاه جاریی سیستم
- جهان می پیوندم که تمام تاریخ مدرن از 1500 را
سرمایه داری توصیف می کند. این پیوستن بدین معنا نیست که اهمیت دگرگونیی کیفیی که
از 1800 زمینه ساز صنعت مدرن گردید، ندیده گرفته شود. III- داوهای جهانی شدن در تاریخ: امپراتوری ها، سرکرده
گی ها، سرمایه آفرینی مالی 1- در وضعیتی که فرضیه های بسیار متضادی این
جا پیشنهاد شده اند (پس مسئله عبارت از فرضیه هاست، نه تزهایی که برای در نظرگرفتن
واقعیت ها با تکیه بر پایه یی پارادیگمی Paradigm و مفهومی عمل می کند)، بحث دربارة ابراز
مفهومی موجود که در بخش گذشته پیشنهاد شد، باید به ما، در روشن کردن سئوال مرکزی: جهانی شدن چیست؟ داوهای آن کدام اند؟،
چه چالش هایی جامعه ها بنا بر وضعیت خود با آن روبرو هستند یاری رساند، یا دست کم
باید به ما در روشن کردن بخشی از تزهای بدست آمده (البته همیشه به طور نسبی موقت)
و روشن کردن سئوال هایی که در عمل بدون پاسخ قانع کننده باقی مانده اند، کمک کند. اصطلاح جهانی شدن (یا گلوبالیزاسیون بنا بر سنت ادبی
انگلیس) به ترتیبی که اغلب مسئله در علم های اجتماعی مطرح است، در معنی های بسیار
متفاوت بکار می رود. پس بنا بر دیدگاه ها از جهانی شدن، شکل بندی بازارجهانی ثروت
ها وسرمایه ها، خصلت عمومی فن شناسی های رقابتی، پیشرفت درراستای تشکیل یک سیستم
تولیدی جهانی، نیروی سیاسی که نظام جهانی در مسابقه هژمونی های جهانی یا منطقه یی
بکار می بندد و جنبه فرهنگی جهان شمولی و غیره استنباط می گردد. از این رو، تعریف
های کم و بیش وسیع، کم و بیش ضرور حفظ می گردد. بر
پایة این واقعیت، تئوری های مربوط به طبیعت کم و بیش الزام آور جهانی شدن مورد
بحث، ثبات (یا بی ثباتی)، پیشرفت پیوسته یا ناپیوستة آن و مرحله های احتمالی که
تشکیل می دهد، بر حسب تعریف های مفهومیی حفظ شده، فرق می کند. با این همه، نظم زدایی که سیاست پذیرفته و آگاهانه ای است
که -- به
اجرا درمی آید نه یک واقعیت طبیعی که
توسط آن تحمیل گردد-- به استراتژی های شرکت های بزرگ امکان می دهد از
اجبارهایی که می توانند نمایشگر سیاست های دولت در نبود آن باشند، رو برتابند. با وجود این، واقعیت ها نشان می دهند که این راهبردهای
مستقل شرکت های خصوصی مجموع همبسته ای را که ثبات نظم جدید را تضمین کند، تشکیل
نمی دهند. بر عکس، آن ها هرج و مرج می آفرینند و از این راه آسیب پذیری این نوع
جهانی شدن را که بنابراین واقعیت به احتمال زیر سئوال قرار می گیرد، آشکار می
سازند. جهانی شدن در معنی وسیع آن، به وجود رابطه ها میان منطقه
های مختلف جهان و تأثیر متقابلی که بنا بر این واقعیت جامعه ها در یکدیگر دارند،
باز می گردد. در این معنی، من شکلواره ای توصیفی از “سیستم قدیمی جهان” یعنی سیستم
عصر خراجی از 500 -300 پیش از میلاد تا
1500 بعد از میلاد ارائه کرده ام که سه مرکز مهم خراجی (چین، هند، خاورمیانه) و
پیرامونی ها ( اروپا، آفریقا، جنوب شرقی آسیا، کُره، ژاپن) را طی دو هزار
سال در ارتباط با هم در بر می گیرد و بیانگر مفهوم های ويژة مرکزها و پیرامون های
خاص این گذشتة پیش از سرمایه داری است. این مفهوم ها در قلمرو مسلط سازمان قدرت،
نه در قلمرو اقتصادی، آن طور که در سرمایه داری است، تعریف می شوند. از این رو، از
به عقب نسبت دادن مفهوم های خاص سرمایه داری که متأسفانه اغلب نزد برخی تئوری
پردازان سیستم - جهان دیده می شود، می پرهیزم). تحلیلی که من از سیستم
پیشین به عمل آورده ام مرا به یک نتیجه گیری هدایت کرد که از نظر من این جا از حیث
نشانه گذاری اهمیت دارد: و آن این که سیستم پیشین بنا بر سرشت خود قطب بندی کننده
نبود، بلکه برعکس به “فرارفت ها” (از عقب ماندگی تاریخی) کمک کرد. (بنگرید به فصل
1 کتاب، سیستم های منطقه ای پیشین) فرارفت اروپا از عقب ماندگی تاریخی نمونة روشنی
از آن است، چنان که این منطقه در مدت تاریخی کوتاهی از وضعیت پیرامونی به وضعیت
مرکز جدید (در گذار از فئودالیسم به حکومت های سلطنتی مطلقه) با سمت گیری به سوی
سرمایه داری فرارویید و بنابراین واقعیت، برای نخستین بار در تاریخ، به مرکز
(منحصر به فرد) در مقیاس جهانی تبدیل شد. آریگی، این خصلت غیرقطب بندی کنندة سیستم پیشین را، در
تحلیلی که به رفتاربه ظاهرعجیب چین در دورة مینگ ها مربوط است، به تصویر می کشد و
نشان می دهد که این کشور قدرتمند با این که در آن دوره کاملاً قادر بود فرمانروایی
اش را بر دریاها اعمال کند، از این کار اجتناب کرد. در آن وقت چین پیشرفته تر از
اروپا بود و از این رو ناگزیر نبود چیزی از اروپا بخرد و بنابراین واقعیت، نگران
نظارت بر راه دریایی به سمت اقیانوس نبود. بدین ترتیب، چین به اروپایی ها: پرتغالی ها، هلندی ها و بعد انگلیسی ها و
فرانسوی ها مجال داد که نظارت خود را بر راه دریایی به سمت شرق برقرار کنند و این
به آن ها امکان داد که عقب ماندگی شان را پشت سر گذارند. سیستم مرکانتیلیستی که اروپایی ها از فتح آمریکا وساختمان
آن به عنوان پیرامون نوع جدید، تابع منطق اقتصادی مسلط انباشت سرمایه،
برقرارکردند، نمونه کیفی جدید ومتفاوتی است. درواقع این سیستم به طورکیفی، نمونة
جدید ومتفاوت پیرامونی شدن درتاریخ رابه نمایش گذاشت. سیستم جدیدجهانی مرکانتیلیستی]مکتب
سوداگری[ روی ویرانه های سیستم
قبلی که به طوراسلوبی ازمیان می رود وجریان مبادله ها به سود مرکزدرحال ساختمان
اروپایی بازسازی می شود، برپا گردید. بدیهی است که در این مفهوم سال 1500 نمایشگر
یک نقطه عطف مهم تاریخی است. در این صورت بنا بر این قرائت، از زاویة دید جدید ما، دورة
مرکانتیلیستی (1800-1500) به مثابه لحظة گذاربه سرمایه داری جلوه می کند، هرچند
شکل کامل سرمایه داری لحظه ای است که صنعت مدرن ایجاد می شود و سرمایه داریی صنعتی،
منطق انباشت خود را به سرمایة تجاری پیشین
تحمیل می کند. البته، اگر موضوع از این قرار باشد، در این صورت
شکل های جهانی شدن که به وسیلة مرکانتیلیسم برقرار گردید، به ترتیب خاصی با عامل
های درونی دگرگونی خاص اروپا (که من آن را در تحلیل موضوع هژمونی بورژوایی که در
چارچوب سازماندهی قدرت حکومت های مطلقه ی
سلطنتی عمل می کند، مطرح کرده ام) متفاوت از هژمونی های
خراجی کامل پیوند یافته اند. در این مفهوم، تاریخ 1800 ،
دومین نقطة عطف تاریخی محسوب می شود. در اختلاف با سیستم
جهانی خراجی که بنا بر سرشت خود غیر قطب بندی کننده است. سیستم مرکانتیلیستی]مکتب سوداگری[ بر عکس استوار بر ساختمان قطب بندی جدید است. ادامه دارد