بخش دوم نبرد خونین شیخ مجیب الرحمان برای استقلال "بنگله دیش "
اکادمیسین دستگیر پنجشیری
ای خصم کهن ، شعبده بازی تاکی
درمیهن من ، دست درازی تاکی
آخر بکنم ، پاره نقاب از رخ تو
با خلق وطن، زمانه سازی تاکی
" فروغ هستی "
بخش دوم
نبرد خونین شیخ مجیب الرحمان برای استقلال "بنگله دیش "
ومواضع بی تفاوت رهبران افغان ، درباره ی آزادی بلوچستان وپشتونخوا
درجريان کشمکش ها ونبرد خونين شيخ مجيب الرحما ن ، برای کسب استقلال سياسی « بنگه ديش »از چنگ نظامیگران پا کستان، بازهم اين امکان واقعی برای ملل و مردمان پشتونخوا و بلوچستان مهيا شد تا به پشتيبانی بيدريغ افغانستان مستقل وهندوستان و ديگر نيروهای صلحدوست منطقه و جهان، ازحق خود اراديت خويش به سطح ملی و بين المللی دفاع و جنبش ملی و رهايی بخش قومی خود را به پیروزی رساند .
اما حکومتهای دههً اخير سلطنت محمدظاهر شاه ، دراين مرحلهً ی بحرانی باز هم گویا پاکستان را ، از عقب خنجر نزد ند و به اين پندار واهی بوده اند که : مساله بلوچستان و پشتونخوا در شرايط صلح آميز ، راه حل عادلانهً ی خود را به شيوه ی خود بخودی و بدون مبارزه فعال سياسی قبایل دوسوی مرز دیورند خواهد يافت.
دهه ی قانون اساسی :
حکومتهای دهه ی قانون اساسی ( 1343 - 1352 خورشیدی ) ، به استثنای روانشاد محمد موسی شفيق صدراعظم، از چارچوب مانور های سياسی ، تبليغاتی ، بیانیه ها و مصاحبه های تشريفاتی و در نهايت از حدود بخششهای نقدی ، تحايف و پناه دادن رهبران سیاسی بلوچستان وپشتونخو ا، تجليل روز نهم سنبله « جشن پشتونستان " ، گامی فراتر نهاده نتوانستند.
بطور کلی عدم الحاق به دسته بندی های سياسی نظامی ، رعایت اساسهای کنفرانس باندونگ ، اعلاميه کنفرانس بلگراد ، دفاع از جنبش های آزادی بخش ملل و مردمان آسيا و افريقا، پشتيبانی شفاهی از مطالبات مردم بلوچستان وپشتونخوا ـ تقويت مناسبات دوستانه و برادرانه با کشورهای همسايه و ممالک اسلامی ، احترام به منشور ملل متحد و جلب همکاری های اين موسسه جهانی و پشتيبانی از ارزشهای اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، همه و همه گوهر و مضمون اساسی سياست خارجی حکومات دهه ی اخير سلطنت محمد ظاهر شاه بوده است.
ا گرکه محمد موسی شفيق آخرين صدراعظم " دهه ی دموکراسی " دولت پادشاهی افغانستان، با امير عباس هويدا صدراعظم ايران در ماه اپريل 1973 م قراردادی را در زمينه استفاده از آب دريای هيلمند امضاء کرد(9) و برای بهبود مناسبات با ايران گامهای « جسورانه » بلند نمود؛ اما اين اقدام موسی شفيق به واکنشهای جدی همه نيروهای دموکراتيک - ملی ، ترقيخواه از جمله : به واکنش هردو جناح " جمعیت دموکراتیک خلق افغانستان " ، افغان ملت و محمد هاشم ميوندوال رهبر" دموکرات مترقی"، مواجه گرديد. عليه امضاء اين قرارداد نابرابر وحدت عمل نيروهای دموکراتیک با ملی گرايان تامين شد.
در تظاهرات خيابانی، در مطبوعات و شبنامه ها ، خشم و خروش اعتراض آميز ميهنپرستان، از جمله هيجانات انقلابی حلقه های مخفی بازتاب يافت وضرورت واژگونسازی رژيم سلطنتی برای نخستين بارنخست در نشرات زير زمينی حلقه ی نوبنياد « گروه کار » دردانشگاه کابل پخش شد.
روانشاد موسی شفيق صدراعظم، برای حل مسالمت آميز مسالهً بلوچستان ارادۀ محافل حاکم کشور را دريک کنفرانس مطبوعاتی، یک روز پيش ازامضای قرارداد آب هيلمند پيشگويی کرد؛ ولی هنوز پروسهً ی مذاکرات با پاکستان آغاز نیافته و توافقنامه حل و فصل مسأله ی بلوچستان انجام نیافته بود که در نیمه های یک شب مهتابی وسفید ، در ( 25/ 26 سرطان 1352 ) ناقوس مرگ سلطنت و حکومت موسی شفيق به صدا در آمد و تاريخ درست 180 درجه عليه نظام شاهی وحکومت موسی شفيق چرخش تند کرد.(10)
پس از سال 1973م شبکه های جاسوسی عربستان سعودی، پاکستان و دیگر کشورهای منطقه درافغانستان گسترش یافت وهمانگونه که مؤلفان" حقایق پشت پردۀ اتحاد شوروی ..." نوشته اند : ساواک ایران شهنشاهی وسی . آی. ای . باهم همکاری میکرده اند و گهگاه فعالیتهای خودرا با دستیاری گروپهای مخفی وبنیادگرا به پیش میبرده اند .... گروپهای بنیادگرایی که همین مؤلفان " حقایق پشت پرده .. . " افشاء گری کرده اند ، با اخوان المسلمین مصر و رابطه ی عالم اسلام عربستان سعودی نیزار تباط داشته اند.
همچنان شاه ایران دردوران حکومت سردارمحمد داوود ، بصورت مشخص در سال 1974 م تلاشهای موذیانه ونافرجامی نمود که کابل را درچنبر اقتصادی و امنیتی جهان غرب شامل کند. این چنبر کشورها ی ایران ، افغانستان ، پاکستان ، هندوستان ودولتهای خلیج را دربر گیرد و از تهران اداره شود .
ایالات متحده امریکا، همانگونه که مؤلفان کتاب " حقایق پشت پرده ی تهاجم شوروی درافغانستان " نوشته اند ، " این پالیسی شاه ایران را به حیث جزء همکاری گسترده ی اقتصادی ونظامی واشنگتن ـ تهران ، درعملیات پوشیده ومخفی خود در جنوب شرق آسیا ، " تشویق و تایید نمود " . (11)
پس از کودتای 26 سرطان 1352 خورشیدی و استقرار رژيم جمهوری در افغانستان، سردار محمد داوود رئيس دولت و صدراعظم افغانستان در 10 ماه آگست 1976 م بنا به دعوت ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان به آن کشور مسافرت کرد و در اکتوبر 1977 م محمد ضياء الحق به کابل دعوت شد.
هردو جانب به اين تفاهم رسيده بودند که مسايل مرزی و حقوق مردم پشتونخوا -از طريق مذاکره حل و فصل شود. اين گرايش سازشکارانه ی رییس جمهور محمد داوود به واکنش نا مساعد رهبران « نشنل عوامی پارتی » مواجه گرديد. اجمل ختک در جشن پشتونستان امکان سخنرانی نیافت و در مراسم 9 سنبله ، خلاف تعامل سال های پیش، اشتراک مستقيم و فعال نتوانست.
با فهم این واقعیتهای تاريخی، مغاير آنچه ا. هارون مؤلف کتاب « داود خان ، د کی جی بی په لومو کی » در صفحه 114 نوشته است؛ ( 12 ) شناخت وپیوند رهبران نشنل عوامی پارتی از دولت ها ، احزاب و شخصيت های با نفوذ پاکستان و از اهداف استراتيژيک ، غايی و منطقه يی آنان به مراتب ژرف تر ، دقيق تر و صحيح تر از سردار محمد داوود و تنظيمهای تندرو، کندرو و ميانه رو اسلامی افغانستان بوده است.
خلاصه سردار محمد داود رئيس جمهورآن وقت، با درک تناسب و توازن جديد قوای سياسی منطقه ، به زير فشارهای گوناگون نظامی ، سياسی داخلی و خارجی « در مسايل خيلی حساس ملی » نظير استفاده از آب دريای هلمند در مقابل ايران و پیرامون تأمين حق خود اراديت خلق بلوچستان و پشتونخوا در برابر محافل حاکمه ی پاکستان زانو زد وبه عقب نشینی مرگباری تن در داد و زیر فشار، سياسی دولت نظامی پاکستان وجنگهای پراگنده ی تنظيمهای جميعت اسلامی و حزب اسلامی از مواضع قبلی خود زبونانه چرخش کرد و راه سازش و گذشت غير اصولی را پيش گرفت ودریک سخنرانی رادیویی، خلاف مشی سیاسی قبلی خود چنين اظهار کرد:
« افغانستان بعد ازاين برای نار اضیان پشتون و بلوچ که در مقابل رژيم ذوالفقار علی بوتو ، مبارزه ميکنند يک جای امن و پناه گاهی نيست. "
سردار محمد داوود ، از پذيرفتن پناه گزينان جد ید بلوچستان که قوای مسلح پاکستان را ترک کرده و به افغانستان فرار ميکرده اند ، انکار نمود و اين خود موجبات آزرد ه گی و نفرت نيروهای ملی - دموکرات بلوچستان ، پشتونخوا و افغانستان را فراهم کرد و او را بیش از پیش منزوی ساخت. هر چند حفيظ الله امين در نخستين سالرزو پيروزی قيام 7 ثور 1978 م علیه حاکمیت سردارمحمد داوود ، پشتونهای آنسوی خط استعماری ديورند را صلای عام زد تا از بيمارستانها ، مکاتب ، دانشگاهها ، مراکز تعليمی و فرهنگی و تحصيلات عالی افغانستان استفاده کنند؛ ولی وی پس از کشتار فاجعه آميز و بيرحمانه نورمحمد تره کی رهبر ح.د.خ.ا و دولت ج.د.ا. و شمار ديگری از کادرهای نظامی و ملکی اين حزب و مخالفين، درهمان برهه تاریخ که از زمين و آسمان ، داخل و خارج ، از سوی ابر قدرتهای دور و نزديک ، دوست و دشمن و دولتهای واپسگرای منطقه زير ضربات هم آهنگ و مرگبار قرارگرفته بود، برای نجات ازاين وضع دشوار و پيچيده ، راهها وسايل و سياستهای خارجی ، مستقل و قابل پيش بينی ديگری را ، آزمايش کرد و حاضر به انجام مذاکره و حل مسائل مورد اختلاف با دولت پاکستان و مشتاق پذيرايی آغاشاهی وزير خارجه پاکستان شد؛ اما از سوی مارگيران کی جی بی . با هجوم برق آسا ، قدرت سياسی را از دست داد و حاکميت فرکسيون خلق و زندگی سياسی خود را قربانی پاليسی ماجراجويانه ، روحيه نظاميگری و سياست عظمت طلبانه ملی ساخت. ( 13)
اگر چه اسدالله سروری ، سيد محمد کلابزوی ، محمد اسلم وطنجار وشیر جان مزدوریار چهار تن ازهواداران روانشاد نورمحمد تره کی با ديگر رهبران و کادر های متعادل جناح خلق در مرحله حضور نظامی شوروی ، به مقصد تأمين نظم و امنيت، صلح و ثبات درکشور ، يکجا با جناح پرچم به رهبری زنده یاد ببرک کارمل و تعدادی از روشنفکران و تکنوکراتهای حکومتهای پيشين، دولت جديدی را تشکيل داده همه زندانيان سياسی را آزاد نموده، برنامۀ صلح و آشتی ملی رااعلام داشتند؛ اما دولت نظامی پاکستان از همان صبح فردای 6 جدی 1358 در خط اول جبهه ضد اتحاد شوروی و ضد حاکميت ح.د.خ.ا. قرار گرفت و در عمل به صدور ضد انقلاب پرداخت و با استفاده از هوا و فضای بين المللی و امارات کشورهای عربی و خليج، به فکر خام دخالت و مداخله ی نظامی و سلطه ی افزارهای سياسی خود به افغانستان شد و فرایند عودت قطعات شوروی و تغيير در پيچ و مهره های حاکميت ح.د.خ.ا. را در دستور کارنامه های خالی از افتخار وانگلیس مشربانه خود قرارداد.
دکتور نجیب الله نیز در شرايط پيدايی گرايشهای نوين در سياست خارجی گرباچف و تسلط " تفکر نوين سياسی! " در کشور شوراها ، برای حل مسايل مورد اختلاف تلاش ورزيد. از جمله با رهبران طریقه های نقشبندی، قادری تنظيمهای با نفوذ حزب اسلامی ، جميعت اسلامی ، با فرمانده احمدشاه مسعود در داخل ، با غلام اسحا ق خان رئيس جمهور پاکستان و اعضای خانواده ی بينظير بوتو و لوی درستيز اسلم بيگ به شکلی از اشکال تماسها و پيوندهای پنهانی و پشت پرده برقرار کرد.
از آنجايی که تلاشهای داکتر نجيب دور ازنظر اکثريت رهبران حزبی، فرماندهان قوای مسلح و مردم کشور بصورت " مرموز" و سری انجام می يافت؛ او نيز قربانی اشتباهات تاريخی تک روانۀ زيرکانه و عظمت طلبانۀ ملی و قربان سياست جهانی و منطقه يی خويش گرديد و سرانجام به دام نيروهای مسلح دشمن افتيد ( 13 ) و بدون محاکمه و همزمان با ملا بورجان به احتمال قوی به دستور فرماندهان نظامی پاکستان از سوی جلادان تير باران وبه دار آویخته شد و به کرامت انسانی او استهزاء واهانت ناهنجار وضد اسلامی صورت گرفت.
اما طوری که ديده شد، به هنگام انتقال داوطلبانه قدرت سياسی از سوی رهبران حزب وطن به رهبران تنظيمهای تندرو، کندرو ، ميانه رو و بويژه در سال 1993 و صدمين سال انقضای ميعاد قرارداد استعماری ديورند ، به علل دخالت و مداخلهً آشکار ميراث خوران استعمار و پادوهای منطقه يی آنان بازهم مناسبات سياسی افغانستان و پاکستان عادی نشد و مساله حق خود اراديت بلوچان آنسوی خط استعماری ديورند راه حل دموکراتيک و عادلانه يافته نتوانست.
درحال حاضر نيز استقلال ملی ، تماميت ارضی و حاکميت ملی کشور ما مورد تهاجم افزارهای منطقه يی سرمايه سالاران و جامعه جهانی قرار گرفته است. اما باور تزلزل ناپذير دارم که قدرتهای طرفدار تعصب ، تحجر و توحش هرگز با اربابان غربی ، عربی و پاکستانی خود ، ازطريق نظامی وعملیات بزدلانه ی خودکشی بسرمنزل مقصود رسیده نمی توانند . برعکس عقل سليم حکم ميکند که راه حل نظامی مسايل مورد اختلاف افغانستان و پاکستان فاقد دورنما و آينده روشن است.
فقط حل وفصل صلح آميز مساله مورد منازعه ، يگانه راه صحيح ، اصولی ، عادلانه و دموکراتيک است- اين راه حل منطبق به منافع و مصالح خلقهای بلوچستان ، افغانستان ، ايران ، پاکستان، هندوستان و ديگر کشورهای ايکو، منطقه و جهان ما ميباشد.
انديشه های صلح، دموکراسی، تر قی اجتماعی پيروز ميشود و بزرگترين افتخار مداخله گران، طالبان جبون ، خود کش وبیگانه پرور، بزرگترين خجلت و شرمساری تاريخی برای اربا بان استکباری آنان خواهد بود.
از تمام اين رويداد های تاريخی به اين نتایج منطقی ميتوان دست يافت که :
محافل حاکمه افغانستان به مسأله ی " حقوق حقه ی! " بلوچان و پشتونخوا تا آن حدودی علاقه میگرفته اند که به دوام و بقای حاکميت آنان مساعدتی ميتوانسته است. بيست و پنج سال جار و جنجال های تبليغاتی حکو متهای افغانستان، بويژه پس از جنگ عمومی دوم جهانی ، بدون ترديد بخاطر تامين اهداف و مقاصد ضدملی دشمنان مردم افغانستان صورت گرفته است و هيچگونه توجيهی ديگری شده نميتواند.
حکومتهای افغانستان پس از دهه ی دموکراسی و مشروطيت جز در موارد معينی - همواره سياست انتظار ، ترصد ، دفع الوقت و حتی نهضت شکنی را در پيش داشته اند و به تاسی ازاين پاليسی سازش کارانه و تسليم طلبانه خود ، از گسترش و توده يی شدن جنبش ملی و آزادی بخش خلق بلوچستان آنسوی خط استعماری ديورند به شيوه های آشکار و پنهان جلوگيری ميکرده اند. تکذيب ناپذيرترين دلايلی که رياکاری محافل کهنه کار افغانستان را نسبت به نهضت ملی و آزادی بخش خلق بلوچستان و پشتونخوا فاش و رسوا ميکند عبارتست از:
نخست : پشتیبانی از حقوق مردم بلو چستان وپشتونخوا ، در حلقه های رسمی و
دولتی، توسط عاليترين مقامات رهبری دولت ازجمله تحت نظر سردارمحمد نعیم وزیر خارجه ، وزیر مطبوعات ورییس مستقل قبایل وتحت يک نوع نظارت پوليسی بصورت تشريفاتی طرح ميگردید ودر حقيقت طرح خام و نيم بند این مساله در مقابل رشد همه جانبه بنيادی جنبش آزادی بخش ملی بلوچستان و آزادیهای دموکراتیک خلق پشتونخوا، موانع تازه ايجاد ميکرد.
ثانيا: طرح مساله بلوچستان و پشتونخوا در داخل افغانستان به شکلی صورت ميگرفت که موجب تقويت مواضع مستبدين، سرآورده گان دوسوی خط دیورند و محافل حاکمه مسلط فئودالی ميشد و همچنان شرايط پيدايی و شيوع انديشه ها و گرايشهای ناسالم عظمت طلبی ملی، تفوق ملی ، استثنا ء طلبی ملی، جدايی ملی و خصومت ملی را فراهم می ساخت.
ـ در نتيجۀ چنين گرايش های ناسالم و تنگ نظرانه و تعقيب سياست تبعيض در ميان خلقهای برادر افغانستان ، ستم ملی و اجتماعی تشديد می یافت و شور شوق انقلابی اقليتهای ملی و مذهبی در مقابل جنبش های ملی ـ خلق پشتونخوا فروکش ميکرد و برضد نهضت ملی خلق پشتون و بلوچ آن سوی خط استعم