جنایت علیه بشریت، تحت لوای دفاع از دموکراسی

جنایت علیه بشریت، تحت لوای دفاع از دموکراسی

 

عارف   

 

قریب به 500 سال است که سرمایه‌داری غرب در جنایت علیه بشریت وقفه ایجاد نکرده است. پس از کشف قاره آمریکا توسط  کریستف کلمب، سفید‌ پوستان اروپائی به جان سرخ‌پوستان بومی افتادند و میلیون‌ها تن را وحشیانه قلع و قمع و نابود ساختند. بعدها با وقاحتی که تنها از امپریالیسم بر‌می‌آید، با ساختن فیلم‌های وسترن هالیوودی سرخ‌پوستان را وحشی و سفید ‌پوستان را متمدن جلوه داده و به راحتی نوشیدن آب این جنایت علیه بشریت را, توجیه کردند.

با رشد سرمایه‌ دری و رشد صنایع، نیاز به مواد خام و بازار فروش کالا هر روز بیشتر شد. کشورهای سرمایه‌داری هر یک بر آن شدند که برخی از کشورها را مستقیماً به استعمار خویش درآورند و سلطه بلامنازع خود را بر آنها بگسترانند، از نیروی کار ارزان آنها استفاده کرده، مواد خام آنها را بربایند و کالای خویش را نیز آب کنند.

 بدین طریق یک سری از کشورهای آسیائی، افریقائی... به مستعمره تبدیل شدند. با بالا گرفتن رقابت‌ها و بروز بحران‌های عظیم، جنگ‌های اول و دوم جهانی را جهت چپاول مواد خام و بیرون کشیدن مناطق تحت نفوذ از چنگال رقیب، به راه انداختند که در آنها میلیون‌ها نفر از مردم جهان یا به عنوان گوشت دم توپ و یا در اثر بمباران‌ها و یا گرسنگی جان باختند. در مبارزه علیه کمونیسم با براه انداختن جنگهای خونین و ضد بشری در ویتنام و کره صدها هزار قربانی گرفتند و در اندونزی باعث نابودی بیش از یک میلیون نفر از کمونیست‌ها و هواداران شان شدند.

با گسترش مبارزات ملی و ترقی‌خواهانه ملل جهان علیه حکومت‌های دست ‌نشانده و وابسته به امپریالیسم – که از انقلابات پیروزمند اکتبر روسیه می‌گرفت – نظیر ایران، شیلی، آرژانتین، برزیل، اوروگو، کنگو ... امپریالیسم بر آن شد تا علیه حکومت‌های تازه به قدرت رسیده ملی وارد کارزار شود و با کمک عوامل و عناصر خود فروخته و وابسته داخلی با انجام کودتاهای خونین این رژیم‌های نوپای ملی را یکی پس از دیگری ساقط و عوامل وابسته به خود را بر مسند امور گمارند. استعمار کهن تبدیل به "استعمار نوین" گشت. در این گیر و دار چه شکنجه‌ها، کشتارها که صورت نگرفت، چه زندان‌ها که از آزادیخواهان، ملیون، کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها لبریز نگشت.

اما امروز با رشد اقتصادی روزافزون کشورهائی نظیر برزیل، هند، روسیه و بویژه چین از یکسو و دست‌بگریبان بحران‌های لاینقطع و لاینحل ‌بودن امپریالیسم (از آمریکا گرفته تا اروپا) از سوی دیگر، امپریالیست‌ها بر آن شدند تا استراتژی جدیدی در پیش گیرند و آن چیزی نیست جز تجاوز مستقیم به کشورهائی که به هر تقدیر از وابستگی به امپریالیست‌های غرب سر باز می‌زنند.

این امر بویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا تمرکز یافته است. زیرا 65 درصد ذخائر نفتی جهان در این منطقه نهفته است.

این مناطق علاوه بر نفت، اورانیوم، مس، کروم و طلا نیز به وفور در یافت می‌شود. ایجاد خط دفاعی از هندوکش تا شمال آفریقا در مقابل چین و روسیه، دو قدرت بزرگ اقتصادی، نظامی و اتمی برای امپریالیسم در حال احتضار آمریکا و اتحادیه اروپای غرق در مشکلات لاینحل مالی، از اهمیت استراتژی ویژه‌ای برخوردار است.

بی‌جهت نیست که امپریالیسم آمریکا تنها در منطقه خاورمیانه 35 پایگاه نظامی و قریب به 200 هزار سرباز و هواپیماها و ادوات جنگی مستقر کرده‌ است. تنها طی 6 ماه گذشته آمریکا به سه کشور عربستان، قطر و امارات 20 میلیارد دلار اسلحه فروخته است. اما برای پی‌بردن به عمق و وسعت فجایعی که در کشورهای منطقه، تحت لوای “دفاع از مردم بی‌دفاع“ و “دفاع از دموکراسی“نظیر افغانستان، عراق، لیبیا و احتمالاً در آینده سوریه، لبنان و شاید هم ایران رخ داده و خواهد داد. باید به ماهیت، اهداف و عملکرد واقعی امپریالیسم که سال‌هاست برنامه آن را تدارک دیده‌اند، پی‌برد.

چشم و گوش سپردن به تبلیغات دروغین وسایل ارتباط‌ جمعی غرب مبنی بر “استقرار دموکراسی“در ممالک دیکتاتوری» زده و یا “دفاع از مردم بی‌دفاع“و باور کردن آنها، یا از خوش‌بینی ساده‌لوحانه نشأت می‌گیرد و یا ریشه در خیانت و وطن فروشی دارد.

این قسمت را با نقل قولی از کتاب "دکترین شوک"The Shock Doctrine   نوشته "نائومی کلاین"(Naomi Klein) روزنامه‌نگار و نویسنده آمریکائی آغاز می‌کنیم:

"سرمایه‌داری بنیادگرا نه فقط با دموکراسی عجین نیست، بلکه نوزادی است که قابله‌اش بی‌رحمانه ترین شکل قهر و اجبار بوده است – قهر و اجباری که ضرباتش هم بر پیکر جامعه سیاسی و نیز بر بدن‌های رنجور تعداد بی‌شماری از افراد جامعه وارد آمده است." (ص. 41)

چه کودتاهای امپریالیستی گذشته و چه تجاوزهای نظامی امپریالیستی قرن حاضر (از یوگسلاوی، گرانادا و هائیتی گرفته تا عراق، افغانستان و لیبیا...) که جملگی به منظور رقابت‌ میان امپریالیست‌ها جهت تامین مواد خام، بازار فروش، گسیل سرمایه و ایجاد پایگاه نظامی – و نه استقرار دموکراسی ادعایی – صورت پذیرفته‌اند، همگی از یک اصل ارتجاعی پیروی کرده‌اند:

"دکترین شوک".

همانگونه که در زندانهای مخوف ایران، شیلی.... با وارد آوردن شگنجه و شوک به جسم و روح مبارزین می‌توانستند "ذهن‌های معیوب" را تهی کرده و سپس بر آن "لوح پاک نانوشته" از نو شخصیت‌های نوین ترسیم کنند، در جوامع غیر مطیع نیز باید شوک ایجاد کنند، که به آن خواهیم پرداخت.

"دکترین شوک" را مخالفین سرمایه‌داری از خود درنیاورده‌اند. دکتر "ایوون کامرون" (Yvonne Cameron) رئیس انستیتوی روانپزشکی دانشگاه "مک گیل" کانادا (McGill University) که با "سیا" یا آمریکا مستقیماً در ارتباط بود، می‌گفت: "یک رشته شوک به مغز انسان‌ها می‌تواند ذهن‌های معیوب را تهی کند و از هر چیزی به زداید و سپس بر آن "لوح نا نوشته" از نو شخصیت‌های نوین را ترسیم کند".

در دوران کودتاها هدف آن بود که افراد و جریان‌های طرفدار امپریالیسم را بر مسند قدرت نشانند از اینرو "دکترین شوک" می‌بایست مخالفین را یا خنثی سازد و یا به خدمت کارگزاران امپریالیسم درآورد. امری که هم میهنان ما هم در دوره رژیم شاه و بویژه در دوران رژیم جمهوری اسلامی به وفور شاهد آن بوده‌اند. شوهای تلویزیونی با زندانیان سیاسی ثمره چنین جنایتی است که بانیانی چون دکتر کامرون کانادائی دارد.

اما در دوران کنونی – دوران تجاوز آشکار و مستقیم نظامی امپریالیسم به کشورها – با و یا بدون مجوز سازمان ملل – نه تنها "دکترین شوک" بر روی افراد مخالف – زندان ابوغریب در عراق و گوانتانامو در آمریکا – اعمال می‌شود بلکه با بمباران‌های بی‌رحمانه هوائی کشور را با خاک یکسان می‌سازند – یعنی از یکطرف بر جامعه شوک وارد می‌کنند تا بتوانند هم با سر درگم‌ ساختن و گیج‌ کردن مردم شرایط را برای سلطه خویش آماده سازند و هم از نو بازسازی کنند و سودهای کلان برند.

پدر نئولیبرال‌ها  "میلتون فریدمن" (Milton Friedman) واردکردن شوک‌های اقتصادی را وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف نئولیبرال‌ها می‌دانست. دکتر "کامرون" شوک الکتریکی و شکنجه‌های سبعانه را تجویز می‌کرد. "فریدمن" شوک اقتصادی را.

یعنی برنامه‌های فراگیر "بازار آزاد" و "بازار جهانی" طبق نظریه ضد بشری تدوین کنندگان سند ننگین “شوک و ارعاب، نیل به  سلطه آتی" (دکترین نظامی آمریکا که مبنای حمله 2003 آمریکا به عراق را تشکیل میداد).

حالا روشن می شودکه چرا آمریکا می‌خواست با توسل به هر دروغ و دغلی به عراق حمله کند. نیروی مهاجم باید کنترل محیط را در دست گیرد و دشمن را از  نظر قوه ادراک و فهم رویدادها فلج، یا او را چنان ورای توانش درگیر کند که یارای مقاومتش نباشد. می‌بینیم که دقیقاًعملکرد روی جامعه شباهت قریبی با عملکرد روی زندانی دارد. زیرا شوک اقتصادی نیز از همین روش سود می‌جوید. ممکن است مردم در برابر تغییرات تدریجی واکنش نشان دهند. ولی وقتی از هر سو و به یکباره با ده‌ها تغییر و فشار مواجه شوند، احساس خواهند کرد که همه تلاش‌ها عبث خواهد بود و باید تسلیم برنامه‌های سرمایه‌داری شد.

بحرانی فرامی‌رسد، زلزله، سونامی، حمله تروریستی و یا بحرانی می‌آفرینند، جنگ‌های تحمیلی و بمباران‌ها و .... ترس و وحشت جامعه را فرامی‌گیرد، طراحان سرمایه‌داری و نظریه‌ پردازان در خلاء ناشی از بحران و جو وحشت،آغاز به کار می‌کنند و به نفع شرکت‌های عظیم وارد عمل می‌شوند. این آن روش موذیانه ای است که نائومی کلاین آن را "سرمایه‌داری فاجعه" می‌نامد.

شرایط تحمیلی بسته ریاضت اقتصادی در اتحادیه اروپا به یونان نیز خود نوعی شوک درمانی بشمار می‌آید. بی‌کارسازی فله‌ای کارگران و کارمندان، پائین‌آوردن سطح حقوق کارگران و کارمندان و حتی بازنشستگان، بالابردن مالیات‌ها و ... آن ضربه‌های مهلک سرمایه‌داری‌اند که مردم را گیج و مستاصل و در نهایت تطمیع می‌کنند. و آنگاه با بوجودآوردن شرایط جدید بیش از پیش به استثمار مردم مشغول می‌شوند و به ثروت‌های بی‌کران خود می‌افزایند. سرمایه‌داران و بانک‌ها فربه‌تر و کارگران، کارمندان، کشاورزان... تهی‌دست‌تر خواهند شد.

ماکیاول هم میگفت:

"صدمات را باید سریع و ضربتی وارد کرد".

نه تنها کودتاهای دوران گذشته و جنگ‌های تحمیلی و بمباران‌های ضدبشری امروز بلکه، حمله‌های تروریستی، زلزله، سونامی یا توفان‌های سهمگین نیز زمینه را برای زمین‌خواران و سرمایه‌داران حریص و طماع آماده می‌سازد. نمونه آن عملکرد امپریالیسم آمریکا پس از وقوع سونامی در نیوراورلین (New Orleans) و یا واقعه 11 سپتامبر است.

 "نائومی کلاین" می‌نویسد:

"شیوه‌های افراطی به نمایش گذاشته شده در عراق و نیوراورلین که زمین‌خواران مناطق ویران شده را تصاحب کردند. اغلب به اشتباه ناشی از بی‌لیاقتی یا پارتی‌بازی کاخ سفید پنداشته می‌شود. در حالی که این هنرنمائی‌های دولت بوش صرفا نمایشگر نقطه اوج خلاقانه و بی‌نهایت خشن مبارزه 50 ساله برای آزادی کامل شرکت‌هاست.“(ویرانگری خلاق)

بمباران‌های صربستان، عراق، افغانستان و لیبیا نیز  همین نقش را ایفاء می‌کند. قوه ادراک و فهم رویدادهای مردم را فلج می‌کند، یارای مقاومت را از او می‌گیرند. او را در مقابل صفر قرارمی‌دهند تا به هر شرایطی تن در دهند. اول تخریب و بعد بازسازی و چپاول.

ناتو بیش از هزار و دویست حمله هوائی تحت لوای "حفظ جان مردم" (!!) بر فراز کشور لیبیا انجام داد که نه تنها ویرانی عظیم بوجود آورد، بلکه در نتیجه آن 50 هزار نفر از مردمی که قرار بود "جان شان حفظ شود" جان باختند.

تلفات غیر نظامیان صرب در سه هفته اول دخالت نظامی ناتو بیش از تلفات سه ماه درگیری در کوزوو بود که تحت نام فاجعه انسانی برای همه ما آشناست.

 در عراق با حمله آمریکا و انگلیس حدود چهار هزار و پانصد نظامی امریکائی کشته شدند که جرج بوش بی شرمانه آن را هزینه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی برشمرد. تهاجم نظامی این دو کشور به عراق باعث کشته شدن 100 هزار غیر نظامی شد.

امروز ]درافغانستان[،  آمریکا با از دست ‌دادن] بیش از [1200 سرباز و کشتار ده‌ها هزار افغان و نابودی منطقه، به فکر شرکت طالبان در حکومت افغانستان افتاده است، همان طالبانی که دست ‌پرورده خودشان در پاکستان بود.