تعمیق بحران، اعتراضات جهانی

سالِ ۲۰۱۱

تعمیق بحران، اعتراضات جهانی

 

نصرت تیمورزاده

 

شبح دهشتناکی که از اواخر ماههای ۲۰۰۸ میلادی نمودهای اولیه خود را از آمریکا آغاز نمود، در گستردهترین شکل خود سیمای سال ۲۰۱۱ میلادی را ترسیم کرد. اگرچه بحران در قدرتمندترین اقتصاد جهان نقطه آغازین خود را یافت، ولی در پروسه گستردگی خویش، در اروپا تمرکز پیدا کرد. دولتمردان سرمایه در روزهای اول سال ۲۰۱۱ به مردم جهان وعده دادند که بحران را مهار کردهاند، که تدابیر کافی اتخاذ شده است که مجددا شکوفایی اقتصادی به وجود آید، که بانکها تحت کنترل قرار گرفتهاند و... همچنان که آن زمان دروغ گفتند اکنون نیز در پایان سال و بعد از آخرین نشست اضطراری سران اروپا و در دهمین سالگرد پول مشترک یورو از قدرت جهانی یورو و ثبات آن صحبت کرده و باز هم با وقاحت تمام دروغ میگویند. در همان زمان ما گفتیم که تمام انداموارههای اقتصاد جهانی در جریان حرکت سریع و بلا انقطاع این شبح دهشتناک به بستر بیماری کشانده شدهاند. شبحی که از خویشتن خویش یک نظام واژگونه سر برآورده و تمام برج و باروی قلعههایی که فتح ناشدنی مینمودند، ترکهای عظیمی برداشتهاند.

سرمایهداری نه تنها به مثابه یک سیستم اقتصادی اعلام ورشکستگی نموده، بلکه از نظر ایدئولوژیک  نیز جوهر ارتجاعی خود را به نمایش گذاشت. آنهائی که با هزاران ترفند در گوش مردم جهان میخواندند که بازار خود قادر به تنظیم روابط خویش است، بیشرمانه خواهان دخالت دولتها در تنظیم روابط بازار گشتند. آنهائی که در گوشه گوشه جهان بازارهای بورس به راه انداخته و میلیاردها دلار در یک چشم به هم زدن از طریق رد و بدل اوراق بورس به جیب زده و شبها با خیال راحت به خواب میرفتند، فریاد برآوردند که بانکها و بازارهای بورس را باید کنترل نمود. آن غول مالی را که از درون شیشه بیرون آورده و تمام مرزهای جغرافیایی را برای جولانش بدون برج و بارو نهاده بودند، انبوهی از خرابیها را برجا گذاشت. اگر چه دول سرمایهداری با تزریق ارقام نجومی ورشکستگی بانکها را تا درجه معینی مهار کردند، ولی خود در چنبره بدهیهای میلیاردی و ورشکستگی گرفتار گشتند.

با وجود همه این ترفندها ناشی از این که از سويي بانکها اعتماد خود را به بانکهای دیگر از دست داده و هیچ بانکی حاضر نبود که اعتبارات مالی در اختیار سایر بانکها قرار دهد، چرا که بیم آن میرفت که با ورشکستگی بانکی بانکهای دیگر با خطر ورشکستگی روبرو شوند و از سوی دیگر بانکها حاضر به واگذاری اعتبار جهت سرمایهگذاری در رشتههای تولیدی و خدماتی نبودند، نتیجتا دو فونکسیون اصلی بانکها یعنی رد و بدل پول بین یکدیگر و اختصاص اعتبار جهت سرمایه گذاری، همچنان در طول سال ۲۰۱۱ در انجماد به سر بردند. در سپتامبر سال ۲۰۱۱ تقاضا برای تولیدات صنعتی در منطقه پولی یورو معادل ۶،۸درصد کاهش یافت (مجله اکونومیست - نوامبر ۲۰۱۱) و این رقم شدیدترین کاهشی بود که از زمان آغاز بحران مؤسسات تولیدی و صنعتی را با خود مواجه ساخت.

اگر چه در اوایل سال ۲۰۱۱ دولتمردان پول مشترک یورو حاضر نبودند که ورشکستگی دولت یونان را بپذیرند، به این بهانه که اعلام این امر ثبات پول مشترک یورو را از بین خواهد برد، ولی همچنان که بارها و بارها دیده شده است، واقعیت جان سختتر از آن بود که بتوان آن را در زیر پرده نگهداشت. در حالیکه دولتمردان اروپا در حال پیچیدن نسخههایی جهت «نجات» دولت یونان بودند، که در واقع امر نجات بانکهای خود بود، معلوم گشت که ایتالیا، اسپانیا، ایرلند و پرتغال وضعیت بهتری ندارند. سقف صندوق چتر مالی اروپا از ۱۱۰ میلیارد یوروی آغازین خود به بیش از یک بیلیون دلار افزایش پیدا کرد.

 بانک مرکزی اروپا نرخ بهره خود را به ۱درصد کاهش داد، با این امید که بانکها از این صندوق جهت واگذاری اعتبارات به مؤسسات صنعتی و تولیدی و معاملات مالی با یکدیگر استفاده کنند و انجماد حاکم بر بانکها از میان برداشته شود. ولی تنها عملی را که بانک ها انجام دادند این بود که تنها در یک روز چهارصد و نود میلیارد یورو از بانک مرکزی اروپا وام گرفته و به جای آن اوراق قرضه دولتی کشورهای مختلف اروپایی را تحویل بانک مرکزی اروپا دادند. و از این رهگذر هم سودهای میلیاردی به جیب زدند، بدون این که فرجی در ارتباط با واگذاری اعتبار به مؤسسات تولیدی و صنعتی و یا معاملات مالی با بانکهای دیگر به وجود آید. و این چیزی جز نشانه عمیق بی اعتمادی بانکها به یکدیگر و به دولتهای اروپایی نبود و حتی نوسانات بورس نیز آرامش نیافت.

 در طول سال ۲۰۱۱ بورس آلمان ۱۵ درصد ارزش خود را از دست داد. در مقایسه با سال ۲۰۰۷ یعنی یک سال قبل از آغاز بحران این رقم معادل ۲۷ درصد است. در یک اقدام بعدی چتر حمایتی مالی اروپا به رقم ۴ بیلیون یورو افزایش پیدا کرد تا دولتهای ورشکسته از طریق واگذاری اوراق قرضه خود به بانک مرکزی اروپا، مفری برای تنفس بیابند. در این میان این حقیقت را نباید فراموش کنیم که بدهی نجومی دولتهای سرمایهداری در بیشترین بخش خود نتیجه ترکیدن حبابهای بازارهای مالی اشپیکولاتیو، نتیجه تزریق ارقام نجومی به مؤسسات مالی ورشکسته و اجتماعی کردن نتایج هولناک حاصل از بحران جهانی میباشد. کافی است بدانیم که مثلا بدهی دولتهای ایرلند و اسپانیا قبل از آغاز بحران جهانی بسیار کمتر از دولت آلمان بود.

بلندگوهای بورژوازی به مردم جهان گفتند که این آز و طمع گروهی از بانکداران بود که بحران را به وجود آورد. در فاز بعدی اعلام کردند که ورشکستگی دولتها ناشی از این بود که مردم این کشورها فراتر از قدرت مالی خود زندگی کردهاند و صد البته این اوج بی شرمی بود و میبایست زمینه تهاجم به زندگی و معیشت تودههای میلیونی کار و زحمت را فراهم سازند، و همه این تبلیغات برای این بود که خاک در چشم مردم پاشیده و این توهم را ایجاد کنند که گویا نه جوهر خود سیستم سرمایهداری است که بحران زاست و نه بحران در نمودهایی از آن از نوع بحران بانکها، بحران بدهی دولتها، بحران دولتها و...

مردم جهان در گرد و غبار حاصل از این هیاهو باید فراموش میکردند که تمام تاریخ دویست و اندی سال نظام سرمایهداری نشان داده است که سرمایه به آنجایی میرود که نرخ افزایش سود بالا بوده تا موجب افزایش سرمایه گردد. این البتّه در ذات سرمایه است. این نمودها نشانههای بحران مجموعه یک سیستم است که خود را در بحرانهای دورهای عرضه میدارد. در واقع امر تمام ترفندهای به کار رفته از زمان آغاز مهار بحران در شاخههای نمادینش راه حلی برای مهار بحران جهانی نبود. روشن هم بود که تمام این راه حلها راه حلهای سرمایهدارانه بوده و توجه نداشت و نمیخواست داشته باشد که بحران در این نمادها نشان از بحران خود نظام سرمایهداری با تضاد ذاتی خویش یعنی تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی است.

آخرین تیر ترکش دول اروپایی برای نجات یورو در انتهای سال ۲۰۱۱ که در جلسه اضطراری دسامبر سران بازار مشترک به تصویب رسید، پیشنهاد تغییر قانون اساسی اروپا مبنی بر کنترل اوضاع مالی کشورهای اروپایی بود. این پیشنهاد طرحی جهت مستعمره کردن کشورهای ضعیف اروپا توسط آلمان - فرانسه بود. این عمل جراحی نمیتوانست مورد قبول دولت بریتانیا، دومین کشور قدرتمند اروپا قرار گیرد. آنها بلاجبار از دایره تصمیمات این نشست خارج شده و اروپا عملا گامهای نخستین تجزیه خویش را برداشت. این امر البته نتیجه منطقی حادتر شدن بحران بود. هر چه بحران اقتصادی در کشورهای اروپایی عمیقتر گشت، تضاد منافع مابین دول مختلف اروپایی و گروهبندیهای سرمایه ملی نیز عریانتر در جامعه ظاهر گشت. این امر البته پدیده نوظهوری برای مارکسیستها نبود.

 در عصر امپریالیسم، اتحاد بین امپریالیستها و منافع اقتصادی آنها در تقابل با یکدیگر و حتی در تقابل با دول پیرامونی قرار دارد. ایجاد بازار مشترک اروپا، بعدها کشورهای عضو واحد پول مشترک یورو و اکنون ائتلاف آلمان و فرانسه از این سیاست پیروی میکنند. لنین در اوت ۱۹۱۵ در نوشتهای تحت عنوان «درباره راه حل دولت های مشترک اروپا» نوشت:

 «طبیعی است که در لحظاتی توافق و ائتلاف در میان سرمایه داران و دولتها امکان پذیر باشد. از این زاویه قرار داد ایجاد اروپای متحد به مثابه قرارداری بین سرمایهدارن امکان پذیر است. این قرارداد و این ائتلاف در خدمت این امر است که چگونه متحدا سوسیالیسم در اروپا را سرکوب کنند و چگونه مستعمرات به چنگ آورده را در مقابل آمریکا و ژاپن حفظ نمایند... تحت سیستم سرمایهداری هیچ امکان دیگری موجود نیست جز این که در زمانهای متفاوت توازن قوای به هم ریخته را یا از طریق بحران در حوزه اقتصادی و یا از طریق جنگ در حوزه سیاسی مجددا سازمان دهند.»

طرح تغییر قانون اساسی اروپا توسط آلمان و فرانسه را باید در بستر تحلیل فوق مورد ارزیابی قرار داد. طرح جدید آخرین استقلال مالی دولتهای اروپا را قربانی منافع کلونیالیستی کشورهای قدرتمند اروپا و به ویژه آلمان مینماید. هنگامی که نخست وزیر یونان پاپاندریو اعلام کرد که این امر را به رفراندم مردم یونان خواهد گذاشت، تحت فشار ترویکای سه