افغانستان در چنبره یی جيو اکونومی امريکابخش چهارم
تهیه و نگارش: میر عبدالواحد سادات
افغانستان در چنبره یی جيو اکونومی امريکا
(پايپلاين ها، پايگاه ها، جنجاال ها)
چي بايد کرد؟
بخش چهارم
تنظیم برخوردهای ایدیولوژیک :
پرآوازه ترین اندیشه پردازی ها در فردای «ختم جنگ سرد»، عمدتاً در دو بخش ارایه گردید:
1 - پایان تاریخ :
فوکویاما اندیشه پرداز معروف امریکایی که اکنون از کج فهمی وتعبیر متفاوت اندیشه های خود حرف می زند، در آن هنگام سقوط اتحاد شوروی ، برآمد امریکا در وجود یگانه ابر قذرت و «سلطان جهان» را، به حیث برد ستراتیژیک اندیشه و ایدیولوژی جناح راست نیو لیبرالیزم محافظه کار امریکا ارزیابی، و گویا «یاپان تاریخ»را به حساب بی بدیل بودن این راه و رسم « اعلام» کرد.
نظریه ی «پایان تاریخ » در بعد زمانی عمر کوتاهی داشت در حالی که دو دهه از آن تیوری پردازیها می گذرد امروز صحبت از شکست نیو لبرالیزم راست و « بوشیسم» صورت می گیرد و بحران اقتصادی امریکا و قرار گرفتن آن کشور در منجلاب جنگهای عراق و افغانستان، بر شکست آن« تیوریها» صحه می گذارد.
2- برخورد تمدن ها :
ساموییل هانیتگتون نظریه ی برخورد تمدن ها (Clash of Civilisation) را طراحی کرد . این نظریه را می توان نوعی زمینه سازی برای تقابل و دشمنی غرب با مسلمانان و اعراب و تخم پاشی برای رویش و پرورش «تروریسم »قلمداد کرد.
منسجم ترین برخورد در برابر این اندیشه از طرف مسلمانان،توسط سید محمد خاتمی زیر نام « گفتگوی تمدن ها» مطرح گردیدکه با واکنش مثبت جهانی رو به رو شد و از طرف مووسسه ی ملل متحد سال (0 200 م) به این عنوان مسمی گردید.
در واقع هر دو اندیشه ی فوق الذکر نیاز های برخاسته از اهداف مرحله ی جدید ژیواکونومی را باز تاب می دهند و در خدمت تحکیم مواضع جهانی امریکا و گسترش سیطره ی آن طراز بندی گردیده است . در این مورد کمی توضیح می دهیم. با سقوط اتحاد شوروی و چنان چی ریکلام گردید «سقوط کمونیسم»، در حالی که برد ستراتیژیک امریکا تأمین گردید ، اما یک خلای جدی ، ناشی از نه بود "دشمن خطرناک" را که موجودیت و علت وجودی دم ودستگاه « دولت پاسدار منافع امنیت ملی» را توجیه نماید ، به وجود آورد. از این رو در همان لحظاتی که شمارش معکوس برای پایان عمر اتحاد شوروی آغاز کرید ، «اندیشه پردازان» در جستجوی «شیطان جدید» بر آمدند و آن را در وجود «اسلام »تشخیص و اعلام کردند. چنان که دوتن از محققین امریکایی در تحقیق مشترک شان می نگارند: «تصور می رفت نیومحافظه کاران از مرگ دشمن به وجد آیند ،اما واقعیت متفاوت بود ، آنان قبل از هرچیز نگران «مشروعیت سیاسی» و «مشروعیت فرهنگی» ،«حاکمیت امریکا» بودند ، لذا در جستجوی یک «شیطان» جدید که باعث اتحاد و هوشیاری مردم گردد ، شدند» .
اما چرا اسلام را انتخاب کردند؟
در رابطه به این سووال موارد آتی اهمیت اسلام را مشخص می سازند:
- اسلام در مقیاس جیوپولیتیک مطرح است ؛
- اسلام در مناطق حساس ،کلیدی و تقاطع های ستراتیژیک دارای اهمیت ژیواکونومیک(انرژی محور) قرار دارد .
- تعداد پیروان دین اسلام در پنج قاره وجود داشته ،تا به 3ِ،1 ملیارد می رسد ، و کشورهای اسلامی بیشتر از ربع کشورهای جهان را تشکیل می دهد.
- اسلام سیستم را مطرح کرده و اکنون بنیادگرایان دارای « ایدیولوژی سیاسی اسلامی» می باشند .
- اسلام قدرت بسیج دارد و افاده های "جهاد " و "سیف الاسلام"برای اهداف «صلیبی ساختن» جهان مؤثر می باشند .
- انگلستان و بعداً امریکااز قدیم الایام دارای ارتباطات گسترده ی با جهان اسلام می باشند و در چند قرن گذشته در ایجاد و تحریک بسیاری از شورش ها و جنبش ها و تنظیم های اسلامی نقش داشته، و این تحرکات تحت نظر و توسط خوشان ایجاد گردیده است .
- هر قدری که جهان اسلام را با خود داشته باشند در مقیاس جهانی بُرد خویش را تضمین کرده اند.
واضح است که این بازی ،یافتن «شیطان جدید»- دوگانه بوده و طراحان آن همزمان به خاطر در اختیار داشتن کشور های مقتدر اسلامی ،نتیجه ی بازی را به نفع سیطره ی جهانی خویش ارزیابی کرده اند .
در این مرحله ی بعداز ختم جنگ سرد- همچنان از « نظم نوین جهانی» نیز به صورت وسیع صحبت می گردد.
تجربه ی دو دهه ی اخیر نشان داد که این«نظم نوین» غیر از تأمین سیطره ی گسترده ی جهانی امریکا ــ انگلستان ، چیزی دیگری نه می باشد . تمام « تیوری سازیها» اعم از «جنگ با تروریسم» ،«حقوق بشر» ، گلوبالیسم (گلوبالیزاسیون سرمایه)،" آسیای میانه ی بزرگ" و " شرق میانه ی بزرگ" همه و همه در خدمت همان هدف اساسی قرار دارند .بهتر است توضیح این "هدف اساسی" را از زبان«دیک چینی» که در زمان جنگ «طوفان صحرا» وزیر دفاع امریکا بود و یکی ازچهره های شاخص « نیولیبرالیسم و افراطیت » محسوب می گردد ، مطالعه نماییم: «این جنگ (طوفان صحرا)پیش درآمدی بر نوع منازعاتی است که ما احتمالاً در عصر جدید با آنان سر و کار خواهیم داشت ... غیر از آسیای جنوب غربی ، ما در اروپا ، آسیا ، اوقیانوس آرام ،امریکای لاتین و مرکزی نیز منافع عمده داریم ، ما باید سیاست ها و نیروهای خود را به شکلی سازمان بدهیم که قادر باشند در آینده از بروز چنین خطرات منطقه یی جلو گیری کرده و یا سریعاً آن ها را سرکوب نمایند » .
البته در مورد کم و کیف حمله ی صدام بر کویت و گرفتن چراغ سبز از امریکا از طریق سفیر امریکا مطالبی زیادی به نشر رسیده ، که همه مبین اهداف از قبل پلان شده آنان می باشند.
ستراتیژی های واضح و پالیسی های مبهم و چند پهلو
ذکر این مطلب باین دلیل اهمیت دارد که قدرت های بزرگ ، از جمله ابر قدرت بزرگ امریکا دارای ستراتیژی مشخص ، واضح و قابل درک می باشند که در ورای اسناد موسسات دولتی ، کتاب ها ، مقالات و ابراز نظر های شخصیت های کلیدی انعکاس می یابند.
اما سیاستها و پالیسیها به خاطر تحقق آن، همیشه کجدار و مریز و چند پهلو است و بی جهت نه بوده است که آن را « پالیسی اکروباتیک» قلمداد کرده اند که بیشتر با نمایشات "سرکس" شباهت می داشته باشد. مصداق عملی این پالیسی را می توان در ده سال حضور گسترده ی نظامی امریکا -انگلستان در افغانستان مشاهده کرد . واضح است که آنان آگاهانه زمینه ی تطبیق اهداف ستراتیژیک شان را فراهم می نمایند ، اما کفاره ی آن را مردم افغانستان می پردازند و بالاجبار باید قربانی بدهند . اگر همچو پالیسی های اکروباتیک وجود نه می داشت و اگر بحران تعمیق نه می یافت و دامنه ی آن در منطقه گسترش نه یابد چگونه خواهند توانست نفوذ نظامی شان را متحقق بسازند.
یک گوشه ی این تیاتر ، بازی «موش و پشک» با رهبران القاعده و طالبان است که در دسترس امریکا و انگلستان قرار دارند و عندالزوم همانند اسامه بن لادن به دریا و بحر (بعد از اجرای مناسک اسلامی!) انداخته خواهند شد.
تداوم و گسترش سازمان نظامی ناتو
ناتو میراث جنگ سرد است و بر اساس «منطق وجودی» آن باید همزمان با سقوط اتحاد شوروی و انحلال پیمان نظامی وارسا ، منحل می گردید. اما پلان های وسیع و سیطره جویانه در مقیاس جهانی در مرحله ژیواکونومی قبل از هر وقت دیگر«ضرورت سیطره ی نظامی» را مطرح نموده است . بی جهت نیست که طی دو دهه ی اخیر همین مرحله، قدرت نظامی ایالات متحده ی امریکا به بالا ترین حد توان نظامی خود رسیده و مسابقات تسلیحاتی دیوانه وار گسترش یافته است .
بنابر همین« نیازمندیها» سازمان ناتو به عوض انحلال ، قبل از هر وقت دیگر فعال گردیده و دایره ی نفوذ آن تا به دروازه ی روسیه رسیده است و برای نخستین بار در کوهپایه های افغانستان ماموریت تاریخی و خارج از اروپا را انجام می دهد و چنان که گفته شده است این سازمان ماموریت تاریخی دارد تا جیوپولبتیسم «آسیای جنوب غربی» را دستخوش دگرگونی و تغییرات نماید. بدین ترتیب دیگر این سازمان اروپایی تابع محدودیت «جغرافیایی» نه می باشد.
به خاطر تحقق سیطره ی جهانی سیستمی که ایالات متحده امریکا در رأس آن قرار دارد و عمدتاً به خاطر منافع امریکا ، خود را متعهد به تعییر بسیار عام پیرامون به اصطلاح «کشورهای دیموکرات» می داند، اکنون دیگر پلان های ناتو با نقشه های جیواکونومیک عیار گردیده و مسوولیت خود را در شاهرگهای حیاتی انرژی در جهان انجام می دهد.
بازیگران عمده در افغانستان و منطقه
قدرت های درگیر در بحران افغانستان اعم از دولتها، سازمانهای بین المللی، سازمانهای بنیادگرا ، تروریستی و باندهای مافیا را می توان چنین مشخص نمود:
الف : دولتها:
- امریکا و انگلستان
- اروپای اتلانتیک
- روسیه و چین
- هندوستان
- پاکستان وایران
- سه همسایه ی شمالی
- عربستان ســـعودی
ب : سازمانهای بین المللی:
- مؤسسه ی ملل متحد
- ناتو(NATO ) سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
- صندوق بین المللی پول(IMF)
- (NGO) ها
- سازمان شانگهای
ج:سازمان های تروریستی وبنیاد گرا:
- القاعده ویکتعداد دیگر
- طالبان ویک تعداد دیگر
(دو گروه اخیر به صورت منظم از طرف سازمان استخبارات نظامی اردوی پاکستان(ISI)، حمایه و تجهیز می گردند و مورد مواظبت استخبارات ایران نیز قرار دارند ودر ظاهر کار مورد
بی مهری امریکا قرار دارند .)
د :باند های مافیا :
- مافیای مواد مخدر
- مافیای سنگ های قیمتی
- مافیای آثار عتیقه
- مافیای آدم ربایی
- مافیای چوب
- سایر باندهای مخوف خطرناک
(هر سه کتگوری «ب» «ج» و «د»،در کشمکش های جاری ،به حیث ابزار و وسایل مورد استفاده قرار می گیرند و طبیعی است که به دست قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقه یی قرار دارند در لابلای صفحات بعدی مواردی در رابطه تذکر خوهد یافت )
در حالی که افغانستان در اشغال امریکا و انگلستان قرار دارد ، اروپای غربی و جاپان هم بنابر منافع شان در منطقه و هم بر اساس صلاحدید و صوابدید خودشان در قبال ایالات متحده ی امریکا ، در مسایل افغانستان کشانیده شده و سهیم اند. رسماً از حضور چهل و هشت کشور در گیر با مسایل افغانستان صحبت می شود. پاکستان و ایران که به اساس نظر سنجی های BBC به برکت «قمی ها» و «دیوبندیها» در زمره ی منفورترین کشور های دنیا ردیف بندی گردیده اند ،به حیث همسایه های حریص و طماع در نقش قبر کن افغانها عمل می نمایند . البته این دو کشور که دارای سیستم قوی قوای مسلح ، استخبارات و دارای تعریف و شناخت از مصالح کشور خود می باشند بر اساس منافع ملی شان عمل نموده و بقای خویش را در تداوم و تعمیق بحران در افغانستان مشاهده می نمایند.
افغانستان متاسفانه نه توانسته تعریف مشخص و دقیقی از منافع ملی و مصالح کشور ارایه نموده و برخورد دقیق و شفاف را در برابر «منافع مشروع » آنان در افغانستان تنظیم و سیاست واضح را در قبال تجاوز و مداخله ی پاکستان و دسایس ایران اتخاذ نماید .
کشورهای بزرگ مانند هند ، روسیه و چین به حیث قدرت های بزرگ همجوار افغانستان در کشمکشهای جاری جیوپولیتیک شامل و بر اساس منافع ملی شان ، تضاد منافع ، تداخل و تقابل آن را همزمان به پیش می برند.