مکانیسمهای تجزیه اتحاد شوروی و «قاعده دومینو»(بخش نخست)

مکانیسمهای تجزیه اتحاد شوروی و «قاعده دومینو»

(بخش نخست)

gorbachov

  

 

 از  :(Yelena Ponomaryova)

با مقدمه و برگردان: ا. م. شیری

 

مقدمه مترجم

نوشتار «مکانیسمهای تجزیه اتحاد شوروی و قاعده دومینو» را بدین سبب ترجمه و مطالعه آن را به علاقمندان به سرنوشت میهن و مردم پیشنهاد می کنم که همین مکانیسمها و قاعده بازی همچنان بطور مستمر برای تخریب و تجزیه همه کشورهای «نامطلوب» و «نافرمان» از جمله میهن ما، ایران بکار بسته شده و می شود.

اگر پروسه ایجاد هرج و مرج، اشغال و تجزیه، ویرانی و قتل عامهای جنون آمیز مردم کشورهای یوگسلاوی، عراق، سودان، لیبی و کشورهای هنوز تجزیه نشده افغانستان و سومالی، نیجریه، ساحل عاج و هم امروز سوریه و بسیاری کشورهای دیگر را مورد توجه قرار دهیم، معلوم می شود که امپریالیستهای مهاجم غرب امروزه علاوه بر کاربست همان مکانیسمها و قواعدی که برای تجزیه اتحاد شوروی بکار بردند، برای تجزیه، تخریب و اشغال کشورهای مختلف به اهرمهای مداخلات نظامی- تروریستی نیز تکیه می کنند.

 اعمال تحریمها و فشارهای اقتصادی، جنگ روانی دائمی و گسترده، شستشوی مغزی و انحراف افکار عمومی، جوسازی از طریق اشاعه گسترده اخبار جعلی و اطلاعات گمراه کننده بواسطه امپریالیسم رسانه ای، ستایش خشونت و … همواره وجه مشخصه و دست مایه تمام مداخلات امپریالیستی بوده و هست.

در ضمن این، بسیار مایل هستم در مقابل آن کسی که تجزیه اتحاد شوروی و تخریب سیستم سوسیالیسم جهانی را برای اولین بار فروپاشی ترجمه کرد، چند سؤال ساده مطرح سازم. ولذا، از آگاهان و مطلعین تقاضا می کنم برای یافتن پاسخ پرسشهایم مرا یاری رسانند.

علاوه بر این، از مدیران و مسئولین برخی تارنماهای چپنما، بخصوص شورای سر دبیران سایت «کارآنلاین» که اغلب نقش «عالم ربانی» و «معلم اخلاق» را هم ایفاء نموده و از درج ترجمه ها و تألیفات اینجانب خودداری می کنند، انتظار دارم ایرادات و انتقادات خود را نسبت به مقاله تحقیقی حاضر بیان نمایند تا معلوم شود که چرا آمپریالیسم آمریکا، پادشاهی های انگلیس، بلژیک، اسپانیا، دانمارک، عربستان سعودی، قطر، اردن و … فرونپاشیدند، دو جمهوری یمن «متحد» شدند ولی، اتحاد شوروی و سوسیالیسم «فروپاشیدند»، جمهوریهای چک و سلواکی از هم جدا شدند… آیا صرفا وجود «دموکراسی» و فقدان مشکلات و نارسائیهای اجتماعی- اقتصادی و سیاسی دلیل پابرجایی و «وحدت» این دولتها و کشورها بوده و هست؟

*********

از میان حوادث پیچیده و بغرنج جهان کنونی، از میان حوادث فاجعه بار و اغلب خونین سالهای گذشته تاریخ نزدیک، حادثه تجزیه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بسیار آموزنده است. اگر چه در زمانهای اخیر در میان سیل سهمگین جعل و دروغ، آثار علمی و اجتماعی جدی زیادی در این باره خلق شده است، اما لازم است بار دیگر مجموعه متدها و تکنولوژی استفاده شده برای از میان برداشتن این قدرت ارو-آسیایی مورد توجه قرار گیرد. این مسئله امروز بسیار مهم است … همانطور که بژینسکی در یکی از مصاحبه های زیاد خود در اوایل دهه نود در پاسخ به تبریک بمناسبت پیروزی بر اتحاد شوروی گفت: «ما با روسیه پیکار می کنیم- صرفنظر از آنکه چه نامی بر آن بگذاریم». و این، «شروع دوباره»، یکی از اشکال این مبارزه است.

دوایت آیزنهاور، ۳۴- مین رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۵۴ ضمن بررسی اوضاع ویتنام، «اصول دومینو» را چنین فرمولبندی کرد: انداختن یکی از مهره های دومینو، باعث افتادن سریع تمام مهره های چیده شده می شود.

فراموش نکنیم که ابتدا، انقلابات «مخملی» در اروپای شرقی روی دادند. پس از آن، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی تخریب و یوگسلاوی در پی یک جنگ خونین تجزیه شد. شروع «انقلابات رنگی» در پائیز سال ۲۰۰۰ در یوگسلاوی، بسرعت به یکسری از جمهوری سابق اتحاد شوروی سرایت کرد و راه رشد گرجستان و اوکراین، قرقیزستان و ازبکستان را تغییر داد. و اینک ما شاهد «بهار عربی» بدنام هستیم.

از بین بردن نظام شورایی و جهان دو قطبی، آغازی بود بر ترسیم مجدد نقشه سیاسی جهان. امروز غرب برای دستیابی به اهداف ژئوپلیتیک از تکنولوژی پیشرفته تر (ساختارهای شبکه ای، منابع جدید اینترنتی، پولهای الکترونیکی و غیره) استفاده می کند، اما در خود مجموعه اصول تعیین شده برای نیل به اهداف تغییری داده نشده است. به همین سبب، مناقشات زمان حاضر، که بمثابه ویژگی های بلاتغییر «دوران جهان متفرق» بحساب می آیند، ما را به بررسی مجدد و مجدد حوادث سالهای پایانی قرن گذشته وادار می سازند. و اگر روسیه نمی خواهد به پیاده کوچکی در «صفحه شطرنج بزرگ» ساخته دولتهای غربی تبدیل شود، باید به دانش و آگاهی در باره گذشته بعنوان اولین شرط بقاء ما و اعمال کنترل بر اوضاع، مسلح شود.

بازخوانی حوادث قرن گذشته توجه به شرط دیگری را نیز ضروری می سازد: ضرورت ارزیابی از تخریب اتحاد شوروی بعنوان عملیات خوب سازماندهی شده و مداوم برای نابود کردن رقیب استراتژیک.

مسئله عبارت از این است که، اتحاد شوروی، بمثابه یک پروژه عظیم اجتماعی که درشرایط بسیار بغرنج جهانی واقعیت یافت، با اینکه دارای تناقضات زیادی بود، ولی هیچکدام از این تناقضات موجودیت آن سیستم واحد را تهدید نمی کردند. «تناقضات»، مثل سلولهای سرطانی یا ویروسی در داخل این اندام (ارگانیسم) مستحیل شدند. فرهنگهای خطرناک کشنده خاص هر جامعه دارای سازمانیافتگی پیچیده، اگر با این یا آن وسیله به فعالیت وادار نشوند، می توانند دهها سال در حالت ایزوله چُرت بزنند.

 در رابطه با ما، فعال سازی این سلولها با استفاده از باصظلاح «تسلیحات سازمانیافته»، بعبارت صحیح تر، با بکارگیری انواع ویژه تکنولوژی اطلاعاتی و مدیریتی «دو منظوره» علیه اتحاد شوروی رخ داد. این تکنولوژیها مراکز حیاتی اندام اجتماعی را مختل ساخته و همزمان با این، عناصر مخرب آن را آزاد ساختند.

بدون اینکه مدعی پاسخگویی به این سؤال جامع باشم که «چرا اتحاد شوروی به قتل رسید؟»، تنها بر روی مهمترین مسائل، از دیدگاه من، عواملی که نه فقط از میان رفتن اتحاد شوروی، و حتی معنی مبارزه سیاسی جهان امروز را تعیین نمودند، تکیه می کنم.

مکانیسمهای اقتصادی تخریب اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی

جنگ اقتصادی ایالات متحده آمریکا برعلیه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و همه بلوک شوروی در عرصه، پیش از همه، درعرصه های انرژی، فناوری و مالی انجام شد. رهنمودهای تنظیم شده از سوی رونالد ریگان، ۴۰- مین رئیس جمهور آمریکا، از سال ۱۹۸۲ (دستورالعملهای تأمین امنیت ملی ۳۲، ۷۲، ۱۶۶ و غیره) (National Security Decision Directives :NSDD)، مجموعه کاملی از تدابیری را در محتوای خود گنجانده بودند که اجرای آنها می بایست به نابودی دشمن اصلی منجر شود.

 در میان مسائل اقتصادی «استراتژی ریگان»، سازماندهی کارزار:

 ۱- کاهش ناگهانی درآمدهای ارزی اتحاد شوروی از طریق کاهش قیمت نفت در همکاری با عربستان سعودی و همچنین اعمال محدودیت بر صادرات گاز طبیعی اتحاد شوروی به غرب؛

 ۲- مجموعه کامل اقدامات دیپلوماتیک مخفی در مقیاس جهانی بمنظور اعمال محدودیتهای حداکثری در راه دستیابی اتحاد شوروی به فناوری غرب؛

 ۳- کاربست گسترده تکنولوژی بخوبی سازمانیافته اطلاعات گمراه کننده با هدف تخریب اقتصاد اتحاد شوروی در نظر گرفته شده بود.

تحقق این اهداف فقط در صورت ایجاد یک جبهه واحد علیه اتحاد شوروی ممکن بود. درست به همین سبب، در ۱۹ ژانویه سال ۱۹۸۲ دیدار مخفیانه کوکوم برگزار گردید. لازم به یادآوریست که کمیته همآهنگی کنترل صادرات، موسوم به کوکوم (Coordinating Committee for Multilateral Export Controls, CoCom)، یعنی سازمان بین المللی نظارت همه جانبه بر صادرات به اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی در سال ۱۹۴۹ توسط کشورهای غربی تشکیل گردید. دفتر مرکزی آن در پاریس بود.

 در سالهای جنگ سرد کوکوم لیست کالاها و فناوری های استراتژیک غیرقابل صدور به کشورهای بلوک شرق را تنظیم نمود و همچنین، بر استفاده از کالاها و فناوریهای مجاز برای صادرات در موارد استثنائی، محدودیتهایی بر قرار کرد. کمیته، «استراتژی شکاف تکنولوژیک قابل کنترل» را تدوین کرد و به اجرا درآورد. کوکوم در ۳۱ مارس سال ۱۹۹۴ بر اساس «توافقنامه واسِنار» (wassenaar agreement) به فعالیت خود پایان داد. ۱۷ کشور ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا، ژاپن، بریتانیای کبیر، بلژیک، دانمارک، فرانسه، آلمان فدرال، یونان، ایتالیا، لوکزامبورگ، هلند، نروژ، پرتقال، اسپانیا و ترکیه عضو کوکوم بودند. علاوه بر آنها، کشورهای اطریش، فنلاند، زلاندنو، سوئد و سویس نیز در امور صادرات با این سازمان همکاری می کردند.

بدین ترتیب، ۱۹ ژانویه سال ۱۹۸۲ ایالات متحده آمریکا در کنفرانس کوکوم موافقت خود را با بسته اقدامات اقتصادی علیه اتحاد شوروی مبنی بر:

اولا- ممنوعیت فروش فناوریهای استراتژیک به مسکو، شامل کامپیوترهای نوین، تجهیزات الکترونیکی، نیمه هادی ها و فناوری فرایند استخراج و ذوب فلزات را اعلام کرد. افزون بر آن، اعمال محدودیت بر احداث مؤسسات صنعتی در حریم بلوک شوروی توسط شرکتهای غربی نیز پیش بینی شده بود.

 ثانیا- ایالات متحده آمریکا بمنظور اجتناب از احتمال تحویل تکنولوژی محرمانه، پیشنهاد کرد که کلیه معاهدات بیش از ۱۰۰ میلیون دلاری با کشورهای سوسیالیستی باید بطور اتوماتیک برای تأئید به کوکوم ارائه شود. در واقع، این پیشنهاد واشینگتن را از حق وتو بر همه قراردادهای تجاری اروپا با مسکو برخوردار می ساخت.

 پیشنهاد سوم به تنظیم لیست خیلی محرمانه تکنولوژی و کالاهای مورد تحریم مربوط می شد. البته، همه کشورهای اروپایی با این پیشنهادات فورا موافقت نکردند ولی، آمریکایی ها بتدریج این ایده ها را عملا به همه قبولاندند.

مسئله فناوری در ارتباط با احداث خط لوله گاز «اورنگوی-۶»(Urengoy-6) که می بایست اتحاد شوروی را با سیستم گازرسانی اروپای غربی، واقع در فرانسه، غرب آلمان و ایتالیا متصل بسازد، به مسئله بسیار حاد تبدیل شده بود. این پروژه از اهمیت زیادی برای اتحاد شوروی برخوردار بود. درآمد این مؤسسه برای کشور که در آن دوره از فروش گاز ۳۲ ملیارد دلار بود، اهمیت درجه اول داشت و چشم انداز بسیار وسیع در مقابل کشور می گشود. آمریکایی ها افزایش حداکثری قیمت و تأخیر در ساختن آن را بعنوان مهمترین وظیفه در نظر داشتند که اجرای آن چندان ساده نبود.

واقعیت مسئله عبارت از این است که اروپا در احداث این خط لوله بسیار ذینفع بود. زیرا، مسئله بیش از آنکه به خود گاز مربوط شود، با قیمت گاز ارتباط داشت. مسکو شرط بی سابقه تثبیت قیمت در طول ۲۵ سال را پیشنهاد نمود. در مقابل آن، دولت اتحاد شوروی به مشارکت مالی بانکهای غربی برای خرید تجهیزات و همچنین، خود ساخت و ساز با نرخ بهره پائین تضمینی از سوی دولتهای آنها امیدوار بود. در عین حال سرمایه گذاران غربی به ازای تحویل گاز در آینده، فروش تجهیزات پیشرفته را مطرح کردند. چنین منظره اقتصادی واشینگتن را ناراضی کرده بود. و لازم به گفتن است که واشینگتن نه فقط به انهدام آن، حتی به ایجاد دشواریهای واقعا جدی در راه همه مجموعه های اقتصادی کشور ما موفق شد.

واشینگتن ۱۶ روز پس از اعلام «حکومت نظامی» در لهستان، در روز ۲۹ دسامبر سال ۱۹۸۲ مشارکت آمریکا در احداث خط لوله گاز اتحاد شوروی را تحریم کرد. این تصمیم، در حدود ۶۰ شرکت آمریکایی را تکان داد و پروژه توسعه معادن نفت و گاز با همکاری ژاپن در ساخالین را متوقف ساخت. در سال ۱۹۸۲ کشورهای عضو کوکوم به این استراتژی پیوستند و در سال ۱۹۸۶ تحریم فناوری بحد اعلای خود رسید. اما این هنوز پایان کار نبود.

در سال ۱۹۸۴ سازمان سیا و پنتاگون برنامه سرّی اطلاعات جعلی فناوری را راه اندازی کردند. بگفته پ. شوایتزر که چند اثر جنجالی در باره استراتژی آمریکا برای نابود کردن اتحاد شوروی نوشته است، این برنامه که انتقال «اطلاعات و داده های جعلی و یا بخشا ساختگی به اتحاد شوروی را در نظر می گرفت، متخصصان اتحاد شوروی را به اتخاذ تصمیمات نادرست تکنولوژیکی وادار ساخت. یعنی، شکستها و کاستی های اقتصاد اتحاد شوروی را تشدید کرد.

 سازمان سیا این طرح را بکمک مجاری مختلف، با اشاعه داده های ناقص و نادرست به اجرا درآورد. برخی شرکتهای جعلی سازم