وزارت عـدلیه(دادگــستـری) آمـریکا بایــد اشــغال شود

وزارت عـدلیه(دادگــستـری) آمـریکا بایــد اشــغال شود

"نـظـام کیـفری" در غــرب جایگزین "نظام اجـتماعی" شـده اسـت

یک پایگاه تحلیلی در مقاله ‌یی با اشاره به حادثه ی تیراندازی به "تریون مارتین" و محکومیت ناعادلانه "مومیا ابوجمال"، پرده از حجم گسترده فساد و رشوه‌خواری در اداره "پولیس  آمریکا برداشته و جایگزینی نظام اجتماعی غرب، با نظامی کیفری را پدیده‌ای غیرمتعارف و قابل‌تامل می‌داند.

پایگاه تحلیلی "زی ‌کامـینـیـوکیـشن" در مقاله ‌ای به قلم "مارک لوئیس تیلور" با گشودن پرونده دو جوان رنگین‌پوست، به تبیین اهداف جنبش اشغال وزارت دادگستری آمریکا می‌پردازد.

* شمــار زندانیان رنــگین ‌پوست در آمریکا، نسبت به دهـه ی هفتاد، 7 برابر شده است

"تریون مارتین" و "مومیا ابوجمال". یکی مرده، و یکی سی سال از عمر خود را در سلول محکومان به اعدام از دست داده است. فاصله سنی این دو از یکدیگر، به اندازه یک نسل بود. محل زندگی‌شان نیز متفاوت بود، و همینطور سرگذشتشان. اما داستان تحت نظر گرفته شدنشان، تعقیب کردنشان، و شلیک به آنها، شباهت عجیبی به هم دارد؛ داستانی یک شکل، که در مورد افراد بسیار دیگری نیز تکرار شده است

قرار است تریون و مومیا، هر دو توسط انبوهی از فعالان اجتماعی که در 24 آوریل در واشنگتن گردهم آمدند تا در "اشغال وزارت دادگستری" -حرکتی وابسته به جنبش "اشغال" - شرکت کنند، به دیگران معرفی شوند با این هدف که بتوان تغییرات مثبتی در پیش‌فرض متداول مجرم شناختن جوانان رنگین‌پوست ایجاد کرد.

تریون و مومیا شتاب‌دهنده‌های ارزشمندی برای ارتقای سطح آگاهی‌های ملی در مورد خشونت "پولیس ، سوءرفتار دادستانی، و حتی افزایش خیره‌کننده هفت برابری جمعیت زندانیان رنگین‌پوست در آمریکا از دهه 70 تا کنون -که چیزی بیش از 60 درصد کل جمعیت 4/2 میلیون نفری زندانیان آمریکا را تشکیل می‌دهند- محسوب می‌شوند.

 * در غــرب، "نظــام کیفــری"، جــایگــزین "نظــام اجتماعی" مــی ‌شود

رویه ی شدت‌ یافته مبنی برمجرم تلقی کردن مردم بی‌گناه رنگین‌پوست و فقیر نه تنها زندان‌ها را تغذیه می‌کند، بلکه می‌تواند دولت و سازمان‌های وابسته را با ثروت انباشته ‌شده در کیف پول طبقه بالانشین "یک درصدی‌ها"، به شکل نامتعادلی رشد یافته است، روز به روز پروارتر کند. همانطور که جامعه ‌شناس دانشگاه کالیفرنیا، "لوئیک واکان" در کتابش با عنوان "مجازات فقرا"، آورده است، افزایش زندان‌ها می‌تواند منجر به شکل گرفتن نظام کیفری نوظهوری گردد که در آن عاداتی چون تحت نظر بودن و آداب و رفتار "پولیس ی و دادگاهی "جایگزین یک نظام اجتماعی می‌شود؛ و سازمان‌های دولتی با بلعیدن بودجه‌های مصوب و دزدیدن از حقوق کارمندانشان، میزان کارآمدی جامعه در زمینه آموزش، همدلی و همیاری را تحلیل می‌برند."

*  پـس از واقـعـه ی یازده سپــتامبـر، همـه رنگــین ‌پوستان "مظـنـون" هسـتـند

تریون و مومیا تنها دو آمریکایی از میان خیل عظیمی از افراد - و به ویژه جوانان رنگین‌پوست و بسیاری از دگراندیشان- هستند که تحت نظارت "پولیس  قرار گرفته و با آثار مرگبارش نیز مواجه شده‌اند. "ما همه مظنونیم" عنوان کتابی است به قلم "ترم نگوین"، و ویراستاری "کالرلاینز"، که از مشکلات روزمره جوامع مهاجر، پس از واقعه یازده سپتامبر و همینطور مصائب تعداد حتی بیشتری از ما [ساکنین غرب] در نظام نظارتی دنیای امروز غرب سخن می‌گوید. تنها در همین دو ماه اخیر، شاهد شکل گرفتن فهرست طویلی از اسامی جوانان مرده‌ای بوده‌ایم که همگی به دست "پولیس  کشته شده‌اند:

 "رامارلی گراهام"، "جاستین سیپ"، "کندرک مک‌دید"، "دانته پرایس"، "رکیا بوید"، "کنث اسمیت"، "شیما العوادی"، و "اروین جفرسون". در حالی که هنوز یاد این افراد رنگین‌پوست، که به شکل مشابهی جان خود را از دست داده‌اند، از خاطره‌ها محو نشده است؛ "آمادو دیالو"، "وینسنت چین"، "مایکل چو"، "شان بل"، "آنتونی بئاز"، "اسکار گرانت"، "فونگ لی"، "تیشا میلر"، "متیو شپارد"، "جیمز برد"، "مارک داگن"، "النور بامپرس"، و تعداد بسیاری از افراد دیگر.

وقتی که با صحبت از مرگ تریون مارتین، می‌کوشم تا در خصوص جمعیت قابل‌توجه قربانیان خشونت "پولیس ، تلنگری به اذهان عمومی وارد آورم، افسردگی ویرانگری مرا دربرمی‌گیرد؛ افسرده می‌شوم زیرا می‌دانم این تلنگر باید از طریق همان رسانه‌های بی‌ارزشی منتقل شود که غالبا می‌کوشند چهره‌ای شیطانی از مردم رنگین‌پوست به نمایش بگذارند، یا اینکه آنها را به سادگی نادیده می‌گیرند، درست همانطور که نظام کیفری امروز را؛ افسرده می‌شوم زیرا می‌دانم که همین رسانه‌ها، به خود به تقویت این تصور غلط، که مورد تریون یک استثنا است، کمک می‌کنند

تریون مارتین، که توسط "جورج زیمرمن"، یک نگهبان منطقه‌ای داوطلب، زیر نظر گرفته شده بود، در 17 سالگی به قتل رسید. زیمرمن با تلفن همراهش به "پولیس  گفته بود که تریون "به نظر حال، خوشی نداره، انگار موادی، چیزی مصرف کرده." زیمرمن که پس تیراندازی، در ابتدا توسط "پولیس  دستگیر شده بود، اندکی بعد آزاد شد، زیرا "پولیس  و دادستان‌های رده بالا، داستان "دفاع از خود" او را باور کرده بودند؛ بخشندگی بزرگوارانه‌ای که به ندرت در پرونده‌هایی مشابه، که متهم آن جوانی رنگین‌پوست، و قربانی یک سفیدپوست است، دیده می‌شود.

 * تـریـون مـارتـین، در 17 سـالگـی، تـنها به عـلت پـوست ســیاه، و مــورد ظــن قــرار گــرفــتن از ســوی یک سفـید پــوسـت، بــه قتــل رســید

مقامات قضائی برای هفته‌ها هیچ کاری نکردند. اما سرانجام اعتراضات ملی موفق شد، پرونده تریون مارتین را مجددن باز کند، و در نهایت زیمرمن بار دیگر بازداشت شد. هرچند، او در این لحظه به قید کفالت آزاد است. هیچ مشخص نیست که در دادگاه چطور با ادعای دفاع از خود او برخورد خواهد شد. اما اگر به تاریخ نگاه کنیم، احتمال پیروزی تریون و خانواده‌اش بسیار اندک است.

* مومیا ابوجمال، بدون داشتن سابقه کیفری، از 15 سالگی تحت نظر نیروهای محلی و فدرال بود

حالا بهتر است به دیگر مرد جوانمان بپردازیم، مومیا ابوجمال. در سال 1982، زمانی که او محکوم به مرگ شد، 28 سال سن داشت، بدون هیچ سابقه کیفری. او از 15 سالگی زیر نظر مقامات محلی و فدرال قرار داشت. او که در یکی از محلات فقیرنشین فیلادلفیا متولد شده بود، در جوانی به یک اقدام‌گرا بدل شد و در دوره دبیرستان، به مدت 16 ماه به عضویت "گروه پلنگ‌های سیاه" درآمد. پس از آن به ریاست دانش‌آموزی دبیرستان خود رسید، اما زمانی که تلاش می‌کرد نام دبیرستان را از "بنجامین فرانکلین" به "مالکوم ایکس" تغییر دهد، با برخورد مسئولان مدرسه مواجه شد و با حکم تعلیقی که دریافت کرد، دیگر نتوانست تحصیلات خود را به پایان برساند.

اما با توجه به مدرک دیپلم متفرقه‌ای که مومیا موفق به اخذ آن شده بود، در 17 سالگی توانست وارد کالج گودارد ورمونت شود. او برای مدتی مرخصی گرفت تا به فیلادلفیا برگردد و کمک‌حال خانواده‌اش باشد. در آنجا به شغل خبرنگاری رادیویی مشغول شد و در این حرفه توانست جایزه نخست "انجمن خبرنگاران سیاه‌پوست" در فیلادلفیا را به خود اختصاص دهد.

* مومـیا به اعــدام محکوم شد، چـــون موفق شده بود از تیراندازیی پولیس  به قـــتل رسیده، جان ســالم به در برد

و تا اینجا او تازه 27 سال داشت. تا اینکه در سحرگاه شوم 9 دسامبر 1981، مومیا در حالی که به عنوان یک راننده تاکسی مشغول به کار بود - تا بتواند نیازهای اقتصادی خانواده‌اش را تامین کند- "پولیس  سفیدپوستی به نام "دنیل فالکنر" را دید که داشت برادرش را کتک می‌زد. مامور "پولیس  و مومیا هر دو مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و روی زمین افتادند. شاهدان عینی می‌گویند که در آن زمان مرد دیگری به سرعت از آنجا گریخت. مامور "پولیس  جان خود را از دست داد.

مومیا در سال 1982 به مرگ محکوم شد، به جرم شلیک به "پولیس ، و به جرم جان سالم به ‌در بردن از تیراندازی فاکنر. مومیا در زمان بازداشت در صحنه جنایت به شکل وحشیانه‌ یی توسط ماموران "پولیس  کتک خورده بود. مضحکه- دادگاهی که مومیا را به مرگ محکوم کرد، ماه‌ها پس از زمان دستگیری او برگزار شد. در سال 2000، "سازمان عفو بین‌الملل"، دادگاه سال 1982 و روند تجدید نظر را فاقد اعتبار لازم، و این پرونده را نیازمند به تجدید دادرسی اعلام کرد.

* مــومیا ابوجــمال، خبــرنگار موفق سیاه ‌پوست و مشهورترین زندانیی ســیاسی آمریکا، سی سال از عــمر خود را به ناحق در سلول محکومــان به اعــدام گذارنده است

در نهایت در سال 2011 و پس از تحمل سی سال مجازاتی ناعادلانه و مشقت‌بار در سلول کوچک محکومان به اعدام، دادگاه فدرال، حکم اعدام مومیا را غیرقانونی اعلام کرد. مومیا هنوز در حال گذراندن مجازات حبس ابد -بدون امکان عفو- در زندان عمومی پنسیلوانیا است. مبارزات مردمی برای "آزادی فوری" مومیا هنوز ادامه دارد؛ و در این مبارزه افراد بسیاری شرکت دارند، از برنده جایزه نوبل، تا اسقف اعظم، دزموند توتو.

مومیا رادیو و حرفه روزنامه‌ نگاری خود را همچنان از داخل زندان پیگیری می‌کند. حالا او به نامدارترین زندانی سیاسی آمریکا بدل شده است، به "صدای بی‌صدا" یی که با نقدهای کوبنده خود به سیستم‌های اقتصادی و سیاسی آمریکا می‌تازد. مومیا اخیرا از داخل زندان تریون مارتین را "فرزند مردم" نامید، زیرا "تریون‌های بی‌اسم و رسم فراوانی" در سرتاسر آمریکا بوده‌اند، که در شرایطی ناعادلانه کشته شدند.

 * ریــزو، رئیــس‌ پولیس فـیلادلفیا، عــلاقه وافــری به کتک زدن پسربچه‌های سـیاه‌پــوست داشت

مومیا نیز در نوجوانی زیر نظر "پولیس  فیلادلفیا و اف‌بی‌آی قرار داشت. "تری بیسون" در زندگینامه مومیا، که بر اساس منابع مستقل و مصاحبه‌هایی با خود مومیا و خانواده‌اش تنظیم شده است، می‌گوید او نوجوانی بسیار باهوش و خلاق بود که سوالات بزرگی در مورد زندگی و مسائل دینی داشت؛ و به علاوه، اشتهای فراوانی نیز به مطالعه کمیک‌استریپ‌های اسپایدرمن نشان می‌داد.

مومیا سال‌های نوجوانی خود را زیر سلطه شهردار و رئیس "پولیس  بدنام فیلادلفیا، "فرانک ریزو" گذراند. ریزو از سخت‌گیری‌های مدنی "قانون و نظم" جدید دولت فدرال در دهه 60 نهایت استفاده را می‌برد. او در نوامبر سال 1967 آماده بود تا با لذت تمام پسرهای سیاه‌پوست دبیرستانی را چنان به باد کتک بگیرد، که ردی از خون روی پیراهنشان به جا بماند.

یک روز، این پسرهای دبیرستانی از کلاس‌های درس به خیابان آمدند تا در رژه آرام و صلح‌آمیزی در خیابان‌های فیلادلفیا، خواستار "مطالعات سیاه"، و بهبود وضعیت ساختمان و محیط ویرانه دبیرستان خود شوند. مومیای 13 ساله درآن روز، پس ازمدرسه، برای مدتی کوتاه به شرکت ‌کننده گان در این رژه پیوست، ولی بعد به سرعت به خانه برگشت تا به درس‌هایش برسد. مومیا آن روز آنقدر در خیابان نماند که خشونت ریزو را تجربه کند، اما هنوز فرصت زیادی برای این کار داشت

* پــولیس مــومیا را به آغـوش پلنگ‌های سیاه انداخت

در سال 1968، مومیا در 14 سالگی، به همراه سه نوجوان دیگر به ورزشگاه فیلادلفیا رفت تا اعتراض خود را به نامزدی "جورج والاس"، فرماندار شدیدا جدایی‌گرای [خواستار جدایی سفیدپوستان از سیاه‌پوستان] آلاباما، در انتخابات ریاست‌جمهوری نشان دهد. به محض اینکه این نوجوانان حرکت خود را شروع کردند، گروهی از مردان گردن‌کلفت به آنها حمله کرده، و آن سه کودک را چنان زیر مشت و لگد گرفتند که مادر مومیا نتوانست او را در بیمارستان بشناسد. در طول این درگیری، او با فریاد از "پولیس  کمک خواست، اما اینطور که خود او می‌گوید، همانطور که روی زمین افتاده بود، متوجه شد که یکی از مهاجمان زیر لباس‌های شخصی‌اش، شلوار یونیفرم "پولیس  را به پا دارد. مومیا بعدها نوشت که با این اتفاق، "آنها او را به آغوش پلنگ‌های سیاه انداختند."

مومیا که در گروه پلنگ‌های سیاه، به عنوان افسر اطلاعات مشغول شده بود، تنها در فیلادلفیا کار نمی‌کرد، بلکه گهگاه به دفاتر نیویورک، شیکاگو، و اوکلند نیز رفت و آمد داشت. در 15 سالگی از محل ترور "فرد همپتون"، گنگستر پرجذبه‌ای که به یکی از اقدام‌گرایان پلنگ‌های سیاه تبدیل شد، دیدن کرد.

همپتون به دست "پولیس