امپــریـالیــسم، بـهـار عـربــی و بـحـــران(3)

امپــریـالیــسم، بـهـار عـربــی و بـحـــران

 

گفتگو با طارق علی

 

ترجمه: نوژن

 

 

 

 

(3)

 

ایوب خان، ضیاء الحق.

ایوب خان در سال 1958 به قدرت رسید زیرا وی و آمریکائی ها احساس می کردند که در صورت برگزاری انتخابات عمومی در ماه آوریل سال بعد، امکان پیروزی احزابی که خواهان سوق دادن پاکستان به بیرون آمدن از پیمان امنیتی پاکستان و ایالات متحده وجود خواهد داشت، اندیشه آن احزاب ریشه گرفته از ایده جنبش غیر متعهد نهرو و اعتقاد وی به رعایت اصل بی طرفی بود که از محبوبیت عمومی برخوردار بود. بنابراین به این نتیجه رسیدند که بهترین کار جلوگیری از برگزاری انتخابات است و این کار را انجام دادند. سپس در سال 1977، بوتو قدرت را بدست گرفت. نخستین قانون جنگی در نهایت باعث زوال پاکستان در سال 1971 شده بود و در نهایت شرق پاکستان با اعلام جدایی زمینه ساز تشکیل کشور بنگلادش شد.

 پس از آن کودتای ژنرال ضیاء روی داد که به همان اندازه جدایی ارضی بخشی از پاکستان برای آن کشور زیان بار بود. ایوب پاکستان را تجزیه کرد و ژنرال ضیاء در مجموع شالوده سیاسی و فرهنگی پاکستان را با اجرای مراسم شلاق زنی و اعدام در ملاء عام نابود کرد. در پایان نخست وزیر انتخاب شده ذوالفقار علی بوتو نیز به این رویه ادامه داد و تمام این کارها تحت پوشش اسلامگرایی و تحت نام قوانین اسلامی به انجام رساند، در دوره ی وی حقوق زنان در حد وسیعی پایمال شد.دوره هایی که ذکر کردم باعث ایجاد چهره ای زشت از پاکستان شد که آثار منفی آن تا به امروز باقی است. ضیاء الحق در انجام اقدامات خود با دست باز عمل می کرد زیرا متحد ایالات متحده و مخالفان شوروی در جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان بود. 

یکی از دلایلی که آمریکائی ها هیچ اقدامی برای حفظ بوتو در قدرت انجام ندادند، امتناع وی از توقف ساخت بمب اتمی بود. در آن زمان کیسینجر به وی هشدار داد:"در صورتی که از ساخت بمب دست بر ندارید، علیه شما کاری خواهیم کرد که عبرتی دهشتناک در بر خواهد داشت." و بوتو نیز پاسخی مشابه وی داد. پس از وی ژنرال ضیاء جانشین مطلوب وی،] با استفاده ازاوج جنگ سرد و دوام و تشدید جنگ اعلان ناشده علیه جمهوری دموكراتیك افغانستان؛ ش . ر [کار ناتمام بوتو را تمام کرد و بمب اتمی را تولید کرد. آمریکا در سیاست خود در قبال پاکستان شکست خورد زیرا تمامی زمامداران پاکستانی کار خود را انجام دادند، این گونه بود که هند نیز به سلاح هسته ای دست یافته بود، در آن زمان هیچ نظامی ای به ضیاء الحق نگفت که دست به ساخت بمب و مخاطرات آن نزند. گویی ضیاء و آمریکائی ها دچار کوربینی سیاسی شده اند، ضیاء گمان می کرد که بمب اتمی به منظور شکست شوروی در افغانستان یاری رسان خواهد بود.  

من در کتاب "ایا پاکستان می تواند باقی بماند؟" یک پرسش اساسی را برجسته نمودم. من در آن کتاب، در آن دوره زمانی (1984) تمامی نشانه ها را حاکی از فروپاشی پاکستان می دیدم. نشانه هایی که تا امروز پابرجا هستند. اما دولت پاکستان تا امروز باقی مانده است، ستون فقرات این دولت نظامیان به همراه سلاحهای اتمی پاکستان بوده اند. دو عاملی که نابودی پاکستان را بسیار دشوار کرده است. ایالات متحده می تواند این کار را انجام دهد و می خواهد انجام دهد اما هزینه آن برایش بسیار بالا خواهد بود. آمریکائی ها از مکان سلاحهای اتمی پاکستان مطلع نیستند. آنان گمان می کنند که جای آن ها را می دانند. برخی از این سلاحها در مکانهای مخفی ای قرار دارند که تنها عده ای انگشت شمار و مورد اعتماد از پاکستانی ها از جای آن ها آگاهی دارند.  این یک روند پیش رونده است که هر روزه جریان دارد.

با این وجود، ما یک به اصطلاح دموکراسی با سیاستمداری بنام آصف علی زرداری همسر بی نظیر بوتو را داریم، بوتو در جریان کمپین انتخاباتی خود به قتل رسید. در مدل جنوب آسیا وی نمونه ای خاص بود که گفت:

" من حزب را بدلیل مراقبت از فرزندم ترک کرده و تا رسیدن فرزندم به سن بلوغ همسرم عهده دار فعالیت های سیاسی حزبی خواهد شد." چنین اقدامی اقدامی قرون وسطی ای بود که به دوره پادشاهی های کهن باز می گشت. سلاطین مغول نیز از تعیین فرزندان خود بعنوان جانشین خودداری می کردند تا از بروز جنگ داخلی خودداری کنند اما اغلب این جنگ در می گرفت. بی نظیر بوتو منحصر بفرد بود، وی "شاهزاده دموکراسی" خوانده می شد، نویسنده ای آمریکائی این لقب را به وی داده بود. او حزب خود را برای خانواده اش به ارث گذاشت. حزبش تبدیل به ارثیه ای خانوادگی شد.

اگر منصفانه قضاوت کنیم، بایستی گفت که اصف علی زرداری هیچ گاه منکر نشده که تنها هدفش در سیاست، پول در آوردن است، طبیعتا شما زمانی که رئیس جمهور باشید خیلی بیشتر از زمانی که همسر نخست وزیر و یا یک وزیر باشید می توانید پول به جیب بزنید چنانچه زرداری در سالهای زمامداری بی نظیر بوتو این کار را انجام داد و پس از مرگ وی نیز بسیار بیشتر به مال اندوزی پرداخت.  در نتیجه ما رئیس جمهوری داریم که شاید بتوان گفت فاسد ترین رهبر در دنیاست، دنیایی که در آن میان رهبران در درجه فساد رقابتی سنگین وجود دارد! صدها داستان در مورد شیوه مال اندوزی زرداری وجود دارد. زمانی که در سال 2012 در پاکستان سیل آمد، خواهر زرداری به بازرگانان کراچی گفت:

"ما تحت عنوان فرزندان بوتو هستیم. به بنیاد بوتو کمک کنید." بازرگانان نیز مقاومت کردند و گفتند:" به ما بگوئید به چه کالایی نیاز دارید. برنج؟ لباس؟ دارو؟ شما ما را از مکانهایی که به این مواد نیزا وجود دارد مطلع سازید. ما آنها را تهیه کرده و بدست آسیب دیدگان می رسانیم. ما این کمکها را به هیچ بنیادی نخواهیم داد." بنابراین وی با ممانعت بازرگانان از همکاری مواجه شد.

هر کسی می دانست وضعیت از چه قرار است. مردم نیازمند کمک بودند و شرایط بدتر و بدتر می شد. در مرزهای شمالی پاکستان، افغانستان درگیر جنگ بود. ما شاهد امتداد جنگ به داخل پاکستان بودیم، امری که من در اکتبر 2001 امکان تحقق آن را پیش بینی کردم. ارتش پاکستان در منطقه بلوچستان دست به اقدام نظامی زد و در نتیجه آن رهبران بلوچ به سفارت آمریکا رفته و از آن کشور درخواست حمایت از اعلام خودمختاری بلوچستان را نمودند. در این میان هر دو طرف شکست خوردند. پس از آن در دوسال و نیم ریاست جمهوری اوباما شاهد حملاتی بیشتر از دوره زمامداری بوش نسبت به پاکستان بودیم.

ایا شما شباهتی میان موضع واشنگتن علیه پاکستان با آنچه آنان در مورد کامبوج در دهه 60 میلادی اظهار می داشتند، می بینید؟ کامبوج مکانی حفاظت شده بود و امکان پیروزی ایالات متحده در جنگ ویتنام را ناممکن ساخته بود. تهاجم در طول مرزهای دو کشور آغاز شده بود و منجر به حمله نهایی با ابعادی وسیع در اوایل دهه 70 میلادی شد. در آن زمان پیامی مشابه از سوی جنگجویان نظامی به گوش می رسید که پاکستان نیز نقشی مشابه ایفا می کند به اعضای شبکه حقانی پناه داده اند و بطور غیر مستقیم از طالبان حمایت می کند. چشم انداز تهاجم ایالات آمریکا علیه پاکستان چیست؟

گمان می کنم آنان بسیار فرومایه اند. نظامیان آمریکائی نمی خواهند در کشوری دیگر در باتلاق فرو روند. پاکستان کشور کوچکی نیست. افغانستان جمعیتی 26 میلیونی دارد اما پاکستان جمعیتی در حدود 200 میلیون نفر دارد. زمانی که به کشوری چون پاکستان حمله  کنید خود را دچار چالشی جدی کرده اید. من گمان نمی کنم پنتاگون اجازه چنین کاری را دهد همان گونه که در مورد ایران نیز مخالف با بمباران آن کشور است. 

فراموش نکنیم که جنگ طلبان آمریکائی چگونه از بطرزی پوچ این مسائل را مطرح می کنند. اوباما شخصا در جلوی دوربین ها به مردم گفت که طرح توطئه بزرگی را کشف کرده ایم، خیال پردازی ای خوشمزه، طرح ترور سفیر عربستان سعودی آن هم از سوی ایرانیان، چند لحظه فرصت دهید. هرشخصی در ایران به این خبر خندید. آنان می دانند که اوباما خود دوست داشته که ایرانیان چنین کاری را انجام دهند در حالی که حقیقت آنست که اگر ایران قصد انجام تروری را داشت خود از شیوه های دیگری برای حمله بهره می گرفت و دیگر آنکه چرا ایران باید چنین فردی را در سفارت عربستان آن هم در واشنگتن به قتل رساند؟ او که بود؟ تنها یک سفیر. این سفیر قادر نبود هیچ اقدام مهمی انجام دهد و چیزی را تغییر دهد. صرفا محرکی برای افزایش تمرکز بر ایران و بالابردن هیجان در این مورد بود. بنظرم بسیار رقت انگیز بود.

در مورد پاکستان، البته، این برای آنان جدی تر است اما آنان از آن اطلاع دارند. این امری شگفتی آور نیست. آنان بخوبی می دانند که دولت پاکستان بدلایل خاص خود، چه شما دوست داشته باشید و چه نداشته باشید به افغانستان اجازه تسلیم در مقابل هند را نمی دهد. عروسک خیمه شب بازی ای بنام کرزای وارد مذاکره برای همکاری های نظامی وارد مذاکره با هندی ها شده است و ارتش و سازمان امنیت پاکستان از این موضوع آگاه اند. بنابراین اقدامات شبکه حقانی نه تنها مورد تایید دستگاه امنیتی پاکستان که باعث رضایت فرماندهان بالارده ی نظامی پاکستانی نیز می باشد.

در جنگ 1980 جهاد علیه اتحاد جماهیر شوروی چطور

دستگاه امنیتی پاکستان تنها در جنگ افغانستان از خود استقلال عمل داشت. این تنها زمانی بود که آنان تا حدودی مستقل بودند. گاهی اوقات برخی از افسران دون پایه این سازمان بطور خودسرانه عمل می کردند اما در کل آنان در اتحاد با ارتش پاکستان بودند و منظم با یکدیگر عمل می کردند. در نتیجه هر زمانی که مردم گفته اند آی اس آی (دستگاه امنیتی پاکستان) منظور این بوده که در آن برهه خاص ارتش پاکستان خود بطور مستقیم وارد عمل نشده است. این نکته ای است که باید به آن توجه داشت.

بله، آنان دست گروه حقانی را باز گذاشتند تا به افغان ها بگویند که این ما هستیم که در مرکز کابل حضور داریم، بمبگذاری می کنیم به سوی سفارت آمریکا و قرارگاه های ناتو برای بیست سال آتش می گشاییم. اما چرا شما نمی توانید این اقدامات را متوقف کنید؟ زیرا اقداماتی آزاردهنده بوده که تنها تهدیدی نظامی نبوده است. اما تاثیرات روانی و سیاسی آن هم چون اقدام جبهه رهایی بخش ملی ویتنام علیه سفارت آمریکا در سال 1968، اشغال آن سفارت و برافراشتن پرچم آن سازمان برفراز ساختمان سفارت ایالات متحده در سایگون بود. نمادگرایی ای که حرفهای زیادی برای گفتن دارد. حمله ی اخیر اما با مردمانی بسیار متفاوت صورت پذیرفت، اما نمادگرایی نظامی آن چندان متفاوت نبود.

در ایالات متحده، از پترائس تا دیگر مقامات آمریکائی همگی خشمگین شدند زیرا احساس کردند که احتمالا در این جنگ بازنده اند و گفتند این جنگ، جنگی مداوم و ابدی خواهد بود، فرزندان ما بزرگ خواهند شد و این جنگها تا آن روز ادامه خواهد داشت. خب، افغانها با آنان موافق نیستند. ابعاد شورش ها روز به روز گسترش می یابد. این حملات هشداری از سوی پاکستان به کرزای و آمریکائی ها بود با این هدف که به کرزای بگویند فکر پس زدن ما و نزدیکی به هند را از سر خود بیرون کن.

شما نوشتید:

" کمپین انتخاباتی اوباما در 2 می 2011 با حرارت بسیار، با انتقام گیری از اسامه بن لادن آغاز شد." اما تقریبا همگان بر این نظرند که ظرفیت تاثیر گذاری القاعده تا حدود بسیاری کاهش یافته است. اسامه بن لادن در پایان عمر قیافه ای رقت انگیز داشت. ظاهری شبیه بازیگران هالیوودی از یک مرد سالخورده که در خانه ای در حال تماشای ایفای نقش خود در سالیان گذشته بود.

القاعده برای مدت طولانی از تهدید جدی دست کشیده است. حقیقت آنست که آنان تهدیدی جدی ای نبوده اند. آنها گروهی با حداکثر عضو در حدود 2000 نفر بودند که به نهادهای نماینده ایالات متحده ضربه می زدند. آنان برای هدف خود برج های دوقلوی تجارت جهانی، نماد سرمایه داری آمریکا و پنتاگون نماد قدرت نظامی آمریکا را برگزیدند] ودر حقیقت امر، هنوز هــم چگونگیی سازماندهیی این حادثه یی تروریستی، در پرده ی ابهام باقی مانده است.  كتاب «دروغ بزرگ»، اثرتری میسان را، كه پیرامون ماجرای یازدهــم سپتمبر نبشته شده است، بار بار وتكرارن ، بایدمطالعه گرد ;ش. ر [ .من گمان نمی کنم که آنان توان تکرار چنین اقداماتی را داشته باشند. اقدامی بسیار دراماتیک بود. تمام دنیا سرجای خود نشستند و تصاویر را بارها و بارها تماشا کردند

اما  اقدامی تازه نبود. تصویر ارائه شده تازه بود زیرا هیچ کسی تا پیش از آن در این شکل مرتکب عملی تروریستی نشده بود. با وجود آنکه گروههای تروریستی گوناگون در بخش های مختلف جهان در طول سالیان دراز وجود داشته اند. کل مطلب آنست که آنان باور نمی کردند که توان سازماندهی وسیع مردم وجود داشته باشد. 

آنان به اقدامات تهییج کننده باور داشتند. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آنارشیستها به پادشاهان و روسای جمهوری ضرباتی را وارد نمودند. این آن چیزی بود که انجام دادند. موجی از اعتراض را بوجود آوردند اما سرکوب شدند و از طریق قانونی دستگیر شدند. من می دانم که هم آنارشیستها و هم اسلامگرایان، از دست من بسیار عصبانی خواهند شد زیرا که من القاعده و بن لادن را تلفیق اسلامگرایی و آنارشیسم یعنی نوعی اسلام-آنارشیسم می دانم. اما حقیقت آن است که آنان دقیق اند همین اند. آنان ضربه بزرگی به ایالات متحده زدند اما توان تکرار آن را ندارند.

واقعیت آنست که هر کسی که عموما در سرزمین های اشغال شده علیه ایالات متحده دست به اسلحه ببرد، بنام القاعده عنوان می شود که خیلی متقاعد کننده نیست.

 بن لادن و الظواهری که ما القاعده را با نام آنان می شناسیم در کشورهایی با دولتهای بسیار ضعیف بسر می برند و سازماندهی بسیار ضعیفی دارند و هر روز نیز ضعیف تر می شوند.

ادامــه دارد

تهیه وارسال از سوی:

ش. ر