امپــریـالیــسم، بـهـار عـربــی و بـحـــران 4

امپــریـالیــسم، بـهـار عـربــی و بـحـــران

 

گفتگو با طارق علی

 

ترجمه: نوژن

 

 

(4)

 

اجازه دهید به ضربه ناشی از بحران اقتصادی در ایالات متحده و اروپا بپردازیم. چگونه به اینجا رسیدیم؟

ما بدلیل تغییرات عظیمی که در دهه 90 میلادی روی داد به اینجا رسیدیم. تغییراتی که "توافق واشنگتن" نام گرفت، و دارای دو جنبه بود. نخست، ما دیگر با هیچ گونه تهدید ایدئولوژیکی در هیچ جایی از دنیا مواجه نبودیم. اتحاد شوروی سقوط کرده بود و تهدید آن برای غرب از میان برداشته شده بود. چین نیز در آن زمان متحد غرب بود. چینی ها در حال رشد و توسعه سرمایه داری خود بودند و غرب در حال سرمایه گذاری بود. چینی ها نیروی کار عظیمی داشتند و می توانستند کالاها را با هزینه ای بسیار پایین تر از غرب تولید کنند. غربی ها با خود گفتند چرا کارخانه ها و صنایع و سرمایه داری نباید متکی به کارگران ارزان قیمت چینی شوند تا کالاها را با هزینه ای پایین تر تولید کرده و سود بیشتری بدست آورند؟

تا در آینده با سرمایه گذاری های امروز پول روی پول بگذاریم. بعبارت دیگر، امروز سرمایه به هیچ وجه سرمایه سود آور نیست، و تنها برای امور مالی مورد استفاده قرار می گیرد. بایستی دید که نظام سرمایه داری در مرحله جهانی سازی آن هم با سرعت بسیار زیاد با چه تحولاتی مواجه شد که اینک به بحرانی عظیم مبتلا شده است. ایالات متحده خود با تصمیم گیری هایش در این مسیر قرار گرفت و اروپائیان نیز از آن پیروی کردند. بریتانیا بیشترین تقلید را از ایالات متحده نمود و امروز اقتصادش با بحران جدی روبرو شده است. آنان با افتخار می گفتند که شهر لندن جایی است که بیشترین آزادی وجود دارد و شما می توانید بدون کنترل هر کاری می خواهید انجام دهید در حقیقت می گفتند شهر لندن گوانتاناموی دنیای سرمایه داری است. تبلیغ می کردند که به اینجا بیایید و از هر مانعی فرار کنید و آنچه می خواهید انجام دهید.

اما در همان زمان هم بسیاری از اقتصاددانان پیش بینی می کردند که این وضعیت به طول نخواهد انجامید. بایستی اشاره کنم که در این میان رابرت برنر استاد دانشگاه کالیفرنیا مقاله ای مفصل در نشریه نیو لفت ریویو (مجله چپ نو- مجله نومارکسیستها- م.) به چاپ رسانید که پس از آن بیشتر به این موضوع پرداخت و کتابی تحت عنوان "تلاطم جهانی اقتصادها" را به چاپ رساند و در آن بحران سود دهی و ایجاد آسیبهای بسیار ناشی از آن را پیش بینی نمود.

ویژگی نظری سرمایه مالی در بیست پنج سال اخیر وضعیت سرمایه داری در حالت یک کازینو قرار داده است که در آن با پول قمار بازی می شود. آنچه روی داده نتیجه اقتصاد کازینویی بوده است. با یک میلیارد وارد بازی شده ایم و در نهایت یا پنج میلیارد برده ایم و تمام دارایی مان را از دست داده ایم. چه کسی به این مسائل توجه می کرد؟ البته این پول ها پول ما نبوده است پول سهام داران بورس ها و پول مردمی بوده که پول خود را که حاصل یک عمر کار و  حقوق بازنشستگی شان بوده به سهام داران سپرده اند. با تمام این پول ها قمار شد و در نهایت نتیجه عمل نابجای خود را در سال 2008 دیدند زمانی که نظام وال استریت با بحران جدی مواجه شد

آن زمان لحظه ای کلیدی برای ایالات متحده بعنوان رهبر نظام سرمایه داری در تاریخ جهان بود که بگوید بچه ها دیگر بس است ! اکنون بایستی تغییری ایجاد کنیم و این دولت که به بانکها و ثروتمندان ضمانت های بی حدو حصر داده است نیز باید تغییرات را آغاز کند. ما بسوی افزایش هزینه برای تامین اجتماعی حرکت می کنیم: احداث خانه، ایجاد شغل، تغییر چهره آمریکا با ایجاد یک سیستم حمل و نقل عمومی و استخدام افرادبرای ساخت خطوط راه آهن. تمام این کارها امکان انجام داشت.

اما شما رئیس جمهوری داشتید که از نظامی برآمده بود که باور داشت نمی تواند تغییر جدی ای ایجاد کند. در کتاب اخیرم "سندروم اوباما" اشاره کرده ام که زندگی اوباما در دوران جوانی بعنوان یک سناتور در انجمن ایلینویز در شیکاگو مشغول به فعالیت سیاسی بوده است جائیکه سایر آمریکائیان آفریقایی تبار علیه قطع هزینه های اجتماعی از سوی دولت معترض بودند. اوباما در آن زمان به معترضان گفته است:" ما بایستی بیاموزیم که محتاط و دور اندیش باشیم." این چهره مردی است که تا به امروز به آن هشدار خود وفادار بوده است و تا مدتها از سخت گفتن در مورد خیلی چیزها ابا داشته و محتاطانه رفتار کرده است. بنابراین، چنین رئیس جمهوری که بسیاری از پولهای خود را از وال استریت بدست آورده است، و خود به اندازه بوش پشتیبان وال استریت بوده نه می خواهد و نه می تواند کاری انجام دهد.

در واقع، آنان بر روی محل خونریزی مغزی نوار زخمی قرار داده اند که تاثیری ندارد و خونریزی بطور مداوم و آهسته ادامه دارد. آنان بجای آنکه در پی حفظ جان بیمار باشند از نوار چسب برای جلوگیری از خونریزی استفاده کرده اند.

چنین وضعیت بحرانی ای امروز سرتاسر اروپا را نیز فرا گرفته است: اقتصاد ایرلند فلج شد همین طور یونان، اسپانیا و پرتغال نیز در آستانه فروپاشی اقتصادی قرار گرفته اند، اقتصاد ایتالیا نیز در حال خرد شدن است و با این حال تا امروز هیچ تغییری در سیاست ها صورت نپذیرفته است. اعضای گروه نجات اروپا از بحران اعتماد به نفس بسیار بالایی دارند زیرا هیچ کاری که ممکن است آنان را دچار چالش بیشتری کند انجام نمی دهد گویی نابینا هستند و برای فرار از مشکلات به زیر میز پناه برده اند! در مورد یونان می توانم بگویم، در شرایط پیشا انقلابی قرار دارد. انقلابی که شاید روی ندهد اما این احساس من است. در حالیکه مردم معترض به خیابان ها می ریزند جالب است که در آنسو حزب پاسوک و احزاب چپ میانه در پارلمان آن کشور به ادامه طرح ریاضت اقتصادی رای مقبت می دهند. یونان سراسر خشم است.

در آخر جنبش اشغال وال استریت در اینجا (ایالات متحده) رشد کرد که بسیار خوب بود و درست رفتار کرد و در برخی موارد بسیار خشمگینانه رفتار کرد. اما این کافی نیست. زیرا میزان فشار مورد نیاز را وارد نمی کند. اگر میزان اعتراضات عمومی در یونان نتوانست مردم را بسوی تغییر مسیر کشور سوق دهد بدلیل ماهیت ارتجاعی رهبران آنان بود. شما برای ایجاد تغییرات نیازمند شورش عظیم از پایین هستند. امیدوارم این امر روی دهد. تا اینجای کار که این چنین نبوده و در آینده نیز راه دیگری جز آنچه به آن اشاره کردم وجود نخواهد داشت.

اما به پرسش شما بازگردم، اقتصاد چین به بازار عمده جهان تبدیل شده است، بازاری برای اروپا آزاد که تنها وام می گرفت، پول خرج می کرد و مصرف می کرد. مصرف از طریق وام و بدهی. در اینجا و اروپا کودکانی هستند که به شما می گویند بانکها آنان را بیرون خواهند راند. لطفا پول قرض بگیرید. شما به اندازه کافی وام نگرفته اید و مردمانی که همین کار را انجام دادند و امروز اسیب آن را متحمل شده اند. برای اقتصاد آمریکا این مصیبت بسیار عظیم تر بوده است.

و این اصلا خوب نیست که دموکرات ها می گویند" آه، جمهوریخواهان مسبب این مصیبت هستند." دموکرات ها در سنا و کاخ سفید در دوسال اول ریاست جمهوری اوباما دارای اکثریت بودند. آنان نمی توانند صرفا جمهورﯼ خواهان را سرزنش کنند. آنان باید خود را سرزنش کنند. خوب است در آینه نگاهی به خود بیندازید. شما دقیقا همان کارهایی را انجام دادید که جمهوری خواهان را بدان خاطر سرزنش می کنید. چرا شما نباید متفاوت از آنان می بودید؟ ارائه چهره ای از اوباما بعنوان یک زندانی در چنبره نیروهای دست راستی چهره ای پذیرفتنی نیست. این نشانه بیچارگی لیبرالها در ایالات متحده است آنان در وجود خویش می دانند که بسیار بدبخت اند. اما حاضر به پذیرش آن نیستند، زیرا پذیرش آن یعنی پذیرش این مسئله که در طول این مدت هیچ موفقیتی بدست نیاورده اند.

رکود ویژگی همیشگی سرمایه داری در طول قرنهای متمادی بوده است. آیا رکود اخیر اساسا متفاوت از رکودهای پیشین سرمایه داری است؟  

خیر، و من مخالف این عقیده ام که سرمایه داری در حال فروپاشی است. سرمایه داری در طول تاریخ بحران های جدی ای را متحمل شده است، و می دانم که این لنین انقلابی بود که در انقلاب روسیه گفت:

" پایانی برای سرمایه داری نیست مگر آنکه در مقابل آن آلترناتیوی وجود داشته باشد."   بنظرم او درست می گفت. من نظام سرمایه داری را ارتجاعی می دانم نظامی که قابلیت بیرون آمدن از بحران را دارد. سرمایه داری ظرفیت به بار آوردن ویرانی بر سر مردم را دارد. در صورتی که مردم از آن پیروی کنند سرمایه داری نیز به ویرانگری خود ادامه خواهد داد. پاسخ من اینست فروپاشی ای خود به خودی در نظام سرمایه داری روی نخواهد داد.

اینک ما در ارتباط با بحران اقتصادی دچار بحران سیاسی شده ایم. ما کشور به کشور در اروپا و ایالات متحده تحت زمامداری افراط گرایان، چپ های میانه راست های میانه قرار داشته ایم. آنان کارهایی مشابه هم انجام می دهند. بوش و اوباما. بلر و کامرون. سارکوزی و هرکس دیگری که جایگزین وی گردد. در آلمان اغلب شاهد دولتهای ائتلافی هستیم.

اکنون وضعیتی بوجود آمده که شاهد بیگانگی بیشتر جوانان از این دولتها بدلیل سیاست های افراطی شان در زمینه اقتصاد و در ارتباط با جنگهای خارج از مرزها هستیم. اکثر مردم دچار نفرت از دولتهایشان هستند اما نمی توانند بدون توجه به کسانی که به آن ها رای می دهند تغییراتی را بوجود آورند. اکنون دچار موقعیتی خطرناک از نظر سیاسی شده ایم.

اجازه دهید در این باره نمونه هایی را ذکر کنم. برنامه جبهه ملی فرانسه، اصلی ترین حزب راستگرای افراطی در فرانسه به رهبری مارین لوپن، دقیقا همان برنامه نئوفاشیست های آلمان و ایتالیاست، آنان بگونه ای وحشتناک از ایده اخراج مهاجران و مسلمانان حمایت می کنند اما اگر به ایده های اقتصادی شان بنگرید، مارین لوپن، رهبر ملی گرایان افراطی فرانسه، به روشنی نظرات خود را اظهار داشته است. وی سخنان پدر خود را تکرار نمی کند. زمانی که از او پرسیده شد:

"شما به چه چیزی اعتقاد دارید؟"  گفت:  " به جمهوری فرانسه، اما جمهوری ای که دولت در آن کنترل کننده اقتصاد باشد." وی در ادامه گفت  " : دولتی که بهداشت، آموزش، اب، گاز ، خطوط راه آهن را تامین کند و کنترل آن در دستش باشد زیرا تمام مردم به اینها نیاز دارند." ایده ای که برای مردم جذاب است در حقیقت وی برای جلب آرای عمومی از نظر اقتصادی چپ ها سوء استفاده کرده است. ترکیب شوونیسم (ملی گرایی افراطی)، بیگانه هراسی و یک برنامه اقتصادی رادیکال  می تواند بی نهایت خطرناک باشد.

در اینجا پرسش من اینست که چرا یک حزب چپ میانه سوسیال دموکرات چنین مطالباتی را مطرح نمی کند، مطالبات تاریخی خود را ؟ این مشکل اساسی آنان است.من فکر نمی کنم که بحران اقتصادی مالی کنونی بحرانی ناتمام باشد اما وقوع تغییرات وابسته به آن است که آنان در کشورهای خود چه اقدامات مهمی را انجام خواهند.

نظام سرمایه داری از یک نظام سوسیال دموکراتیک به نظامی تغییر یافت که امروز می بینیم. آنان از سوسیال دموکراسی برای رقابت با اتحاد شوروی بهره گرفتند و می گفتند: " سوسیال دموکراسی ما نمونه ای دموکراتیک از آن چیزی است که شوروی اجرا نموده است."

اما امروز سرمایه داری نیازی به آن ندارد زیرا اتحاد جماهیر شوروی ای وجود ندارد بنابراین نظام سرمایه داری اکنون چنگ و دندان خود را به رخ می کشد. استدلال این نظام آنست که ما شما را استثمار می کنیم تا بصورت تدریجی بمیرید ما این کار را انجام می دهیم چون می توانیم! این ماهیت نظامی است که ما تحت آن زندگی می کنیم و گمان می کنم که جوانان بایستی ماهیت آن را دریابند.

ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﺩ

 

ﺗﺮﺗﯿﺐﻭ ﺍﺭﺳﺎﻟﯿﯽ:

ﺵ . ﺭ