ﺗﻮﻧﺲ! ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﻤﺎﻡ

ﺗﻮﻧﺲ! ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﻤﺎﻡ

tunis

ﺑﻪ ﻗﻠﻢ: ﻧﺼﺮﺕ ﺗﯿﻤﻮﺭ ﺯﺍﺩﻩ

 

 

 

ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﺟﻼﺱ ﻓﻮﺭﻡ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ

برگزاری دوازدهمین اجلاس "فروم اجتماعی جهانی" به مدت پنج روز از روز سه شنبه 8 ﺣﻤﻞ  1392 برابر با 26 مارﭺ 2013 در تونس، بار دیگر تناقضات و چالش های موجود در تونس را در شرایط جدید بعد از سقوط بن علی ظاهر ساخت. بویژه اینکه آغاز کنفرانس با بحثی درباره حقوق زنان انگشت بر زخمی نهاد که با به قدرت رسیدن جریانات اسلامی در مصر، تونس و ... دهان باز کرده و به حق به یکی از چالشهای اساسی در پیشروی مبارزات انقلابی در این منطقه تبدیل گریده است.

قصد این نوشته بررسی " فروم اجتماعی جهانی " در پروسه دوازده سالی که از بنیانگزاری آن می گذرد، نیست. اشاره ای مختصر به آن اما به دلیل وجود همان محدودیتهایی که جنبش های انقلابی در شمال آفریقا و خاورمیانه با آن روبرو هستند، قابل اهمیت است. در عین حال با کمی اغماض می توان "فروم" را آیینه تمام نمای تمام جنبش های جهانی از نوع جنبش ضد جنگ، جنبش ضد جهانی سازی، جنبش اشغال وال استریت و ... دانست. بیان این محدودیت ها در مقیاس جهانی و پاسخ به آنها بدون تردید همان چالشی است که در برابر حرکت سوسیالیستی هم در یک کشور، هم در یک منطقه و هم در بعد جهانی قرار گرفته است .

منشور"فروم اجتماعی جهانی " با بندهای چهارده گانه خویش با وجود اشاره درست به برخی از مفاهیم و واژه ها نظیر " مخالفت با نئولیبرالیزم، تسلط سرمایه و تمام اشکال امپریالیسم " و یا اینکه فروم "همه اشکال استثمار انسان به وسیله انسان را رد می کند " و یا شعار محوری فوروم در سالهای گذشته یعنی " جهانی دیگر ممکن است " آنجا که به استراتژی جهت میل به این " جهانی دیگر " می رسد ، بی پاسخ مانده و یا در حد کلمات و جملات مبهمی نظیر " اجرای واقعی دمکراسی مشارکتی با حقوق برابر" و یا " فروم جایی کثیر و متنوع ، غیر دینی ، غیر حکومتی، غیرجانبدار" فراتر نمی رود.

این جملات مبهم نه تنها سدی در مقابل سازمانهای غیر دولتی که از حمایت های مالی دولتها و نهادهای سرمایه داری برخوردارند، نمی شود بلکه در مرور زمان اینها به علت قدرت مالی ،اکثریت شرکت کنندگان در اجلاس های فروم را تشکیل می دهند. در واقع فروم پرسش هایی نظیر اینکه این "جهانی دیگر" چگونه شکل واقعی و مادی به خود می گیرد، اینکه کدام نیروی اجتماعی "جهانی دیگر" را سازمان می دهد، مختصات این " جهانی دیگر" چیست، اینکه فوروم "غیر جانبدار "هست به چه مفهومی است؟ پرسش هایی هستند که نه تنها بی جواب مانده اند بلکه سبب گردیده اند که گرایشات و گروه بندی های رفرمیستی و قدرتمندی در آن شکل بگیرند.

گرایشاتی که در رویای بازگشت به نظام سرمایه داری قبل از نئولیبرالیسم بوده و با گفتمان هایی نظیر" دولت رفاه"، " سرمایه داری با چهره انسانی"، "تنظیم بازار توسط دولت ها"، "مالیات بر بورس" بر این باورند که رفرم در ساختارهای نهادهای مالی ممکن بوده و می توان از طریق دیالوگ و اتخاذ روش های مشارکتی نظام سرمایه داری را اصلاح نمود. حتی سخنگویان رادیکال این فروم نظیر سمیر امین بر این باورند که " سوسیالیسم جهانی تنها پاسخ انسانی به یورش جهانی سرمایه داری وحشی، امر امروز و فردا نبوده و افقی متحرک است و لذا باید انترناسیونالیسم خلقها را در مقابل انترناسیونالیسم سرمایه سازمان داد " اگر اولی ها افق شان در چارچوب همین مناسبات پاسخ خود را می تواند بگیرد، دومی ها هنوز اسیر در چارچوب ادبیات و حتی استراتژی جهان دو قطبی بعد از جنگ جهانی دوم و تفکر اردوگاهی گرفتار هستند، جهانی که دورانش سپری گشته است و توازن قوا و قطب های جدیدی صحنه جامعه جهانی را آرایش داده اند.

این امر تصادفی نیست وقتی که نخستین فروم اجتماعی اروپا 15 فوریه سال 2013 را روز جهانی اعتراض به جنگ اعلام کرد، "فوروم اجتماعی جهانی" را با تناقض های جدیدی روبرو ساخت. این تناقض ها اگر چه در ظاهر امر خود را در تعریف رابطه فوروم با جنبش ضد جنگ نشان داد ولی در واقع بیانگر چالشی بود که فروم در درون و بیرون خویش با آن روبرو گشته بود.

تمام جملات زیبای مندرج در منشور فروم از جمله " مخالفت با تمام اشکال امپریالیسم" در مواجهه با یکی از بروزات جوهری امپریالیسم یعنی جنگ تا حدود زیادی رنگ باختند. و باز هم تصادفی نیست که نه فروم اجتماعی جهانی و نه فروم اجتماعی اروپا تاکنون قادر نبوده اند که حول " یک روز اعتصاب سراسری در اروپا "به یک توافق دست یابند، آن هم در شرایطی که به ویژه بعد از آغاز بحران جهانی سرمایه داری، جهان با اعتراضات و اعتصابات میلیونی روبرو گشت که بطور عینی ضد سرمایه داری بوده و میلیون ها تن علیه تهاجم دول سرمایه داری به خیابانها ریخته بودند .

دوازده سال بعد از تاسیس فروم جهانی هیچ داده ای نشان نمی دهد که فروم توان ایجاد جنبش های عظیم اعتراضی را داشته است. چه آنجا که نیروهای چپ گرا در برخی از کشورهای آمریکای لاتین قدرت را بدست آوردند ، چه آنجا که اعتراضات میلیونی در تقابل با راه حل های سرمایه دارانه جهت مهار بحران جهانی صورت گرفت، چه در خیزش های انقلابی در شمال آفریقا و خاورمیانه و حتی در شورش میلیونی مردم آرژانتین ، فروم اجتماعی جهانی منشاء اثری نبود. تمام این مبارزات و اعتراضات در جوهر خود به چالش کشیدن نظم موجود و حتی قدرت های سیاسی را هدف قرار دادند. این امر البته همان محدودیتی است که نه تنها "فروم اجتماعی جهانی " بلکه تمام جنبش ها یی که حتی بعد از آن بوجود آمدند، از آن رنج می برند. شعار "جهان دیگری ممکن است " بدون بیان استراتژی معطوف جهت رسیدن به آن نه تنها به پیروزی نمی انجامد بلکه تجربه نشان داده است که سرمایه داری توان تحمل چنین جنبش هایی را در درون خویش دارد .

با این مقدمه بازگشت به تیتر این نوشته یعنی "تونس: انقلاب نیمه تمام " آسانتر می گردد .

اگر انقلاب را به مثابه یک پروسه اجتماعی طولانی در نظر بگیریم که ناشی از تضادهای موجود در جامعه به وقوع پیوسته و  در بسیاری موارد با جرقه ای نقطه آغازین خویش را می یابد، در این صورت خطا نخواهد بود اگر از ادامه انقلاب در تونس یا دقیق تر بگوییم از کشاکش انقلاب و ضد  انقلاب نام ببریم.                                    

رویدادهایی که در تونس بویژه بعد از ترور شکری بلعید در جامعه جریان دارد بازتاب همان مطالباتی است که بن علی اولین دیکتاتور شمال آفریقا را مجبور به فرار کرد. بیکاری گسترده، بی افقی جوانان، سطح نازل خدمات اجتماعی، عمیق تر شدن شکاف های طبقاتی، دستمزدهای پایین کارگران، بازتولید جامعه مردسالار و ... همه اینها دست به دست هم داده و جامعه تونس را به سوی یک انفجار اجتماعی سوق دادند. در این میان جرقه ای لازم بود که این پتانسیل انفجاری عظیم را که در زیر خاکستر نهفته بود، به سطح جامعه بکشاند. خودسوزی محمد بوعزیزی بیکار 26 ساله فارغ التحصیل دانشگاه در شهر سیدی بوزید حکم چاشنی مورد نیاز انبوه متمرکز انفجار را بازی کرد. مردمی که دیگر کارد به استخوانشان رسیده بود پیش درآمد یک خیزش اعتراضی گردیدند که نه تنها برخی از دیکتاتورها را به زیر کشیدند بلکه هنوز هم پس لرزه های آن تاثیرات فراقاره ای بر جای نهاده است.

 ترور شکری بلعید رهبر " جبهه دموکراتیک میهنی " خود آغاز فرایند جدید ی از کشاکش طبقاتی و سیاسی در جامعه است. اینکه همه انگشت ها بلافاصله متوجه حزب اسلامی نهضت گشته و در بسیاری از شهرها دفاتر آنان مورد هجوم مردم خشمگین قرار می گیرد بیش از همه یک پیام سیاسی به حکومتگران جدید بود که  به زیر کشیدن شما جانشینان بن علی هدف این مقطع از پروسه انقلاب است. این پیام آنچنان روشن بود که غنوشی رهبر حزب اسلامی نهضت در پیام خود اعلام کرد که او بن علی نیست و شکری بلعید هم بوعزیز نمی باشد.

اگرچه حزب نهضت در جریان به اصطلاح یک انتخابات آزاد اکثریت را به دست آورد و دولت را تشکیل داد ولی نباید فراموش کرد که فقط نزدیک به 50 درصد از واجدین آراء در انتخابات شرکت کرده و حزب نهضت فقط   41.47 درصد آراء شرکت کنندگان را به خود اختصاص داده است. اسلامگرایان حتی به وظایفی که آن انتخابات به عهده  آنان گزارده بود یعنی تدوین یک قانون اساسی و انتخابات پارلمان در عرض یک سال عملا وقعی نگذاشتند. در عین حال در این فاصله از همه اهرمهای خود استفاده کردند تا مهر ایدئولوژیک - سیاسی خود را بر کلیه قوانین و ارگانهای دولتی بزنند. آنان همزمان میلیشیای خود را سازمان داده و نام آنان را "پاسداران انقلاب " نهادند که همان هدفی را دنبال میکنند که پاسداران در ایران بعد از سرنگونی رژیم ستم شاهی برای سرکوب انقلاب دنبال کردند. همین ها هستند که به صفوف نیروهای سکولار و چپ هجوم می برند، همینها هستند که دفاتر اتحادیه های کارگری را به آتش می کشند و همین ها هستند که به صفوف زنان معتر ض در خیابان حمله می کنند.

 بی جهت نیست که خشم عمومی چنین فوران می کند و بیش از همه حزب نهضت را آماج نفرت خویش قرار می دهد و بی جهت نیست زمانی که در 8فوریه 2013 احزاب اپوزیسیون و اتحادیه های کارگری فراخوان اعتصاب عمومی می دهند، بیش از 1.4 میلیون نفر از جمعیت 11 میلیونی تونس خیابانها و میادین شهرها را زیر پای خویش داغ می کنند. 

با وجود اینکه اتحادیه های کارگری با شعار " اعتصاب مسالمت آمیز علیه خشونت" در خیابان حضور یافته بودند، ولی ارتش تونس از ترس شورش عمومی همه جا  سنگر گرفته بود. تظاهر کنندگان شعار می دادند " مردم خواهان یک انقلاب جدید هستند " و البته این یک پیام روشن مردم به جمله غنوشی رهبر حزب اسلامی نهضت بود که گفته بود او بن علی نیست. تظاهرات 15000 نفره سازمان داده شده از طرف حزب نهضت که می بایست قدرت دولتی را به نمایش می گذاشت، در مقابل جمعیت میلیونی اعتراض کنندگان تنها نمایش کاریکاتوری از یک قدرت حکومتی بود.

 نارضایتی و موج مبارزات در عین حال صفوف حاکمین را هم به هم ریخته است. تا جایی که نخست وزیر که خود عضو حزب نهضت است  استعفاء داد . انتصاب وزیر کشور به عنوان نخست وزیر جدید که به علت ترور شکری بلعید خود آماج سخت ترین حملات بود را باید نشانه  دهن کجی حاکمین جدید به اعتراض عمومی و بیانگر فاصله عمیق آنان با مردم دانست.

در واقع امر موج جدید اعتراضات توده ای ادامه مبارزاتی است که از نیمه دوم سال گذشته آغاز گردیده است.  از جمله می توان از اعتصاب عمومی در نوامبر 2012 علیه بیکاری نام برد که باحمله نیروهای انتظامی به خشونت کشیده شده و بیش از 300 نفر زخمی گردیده اند. ماه دسامبر نیز ماه اعتصابات و اعتراضات کارگری بود .

بدون تردید مردم تونس بعد از سرنگونی بن علی انتظار زندگی بهتری را داشتند و این حقشان بود ولی نه تنها وضعیت اقتصادی آنان بهبود نیافته بلکه حتی رقم بیکاری افزایش پیدا کرده است و همزمان اعتراضات مردم  به شدیدترین وجهی سرکوب میگردد .

در واقع آنچه که در مصر و یا تونس اتفاق افتاده است سقوط دولتهای وابسته به امپریالیسم و جایگزینی آنان با نیروهای ارتجاعی اسلامی است.  هیچ کدام از این احزاب بطور واقعی خواهان بهبود شرایط زندگی و معیشت مردم نیستند. بالعکس آنان و بخصوص حزب نهضت در تونس مدافع کامل سیاستهای نئولیبرالی می باشند.

 همه فاکتورها نشان می دهند که جامعه تونس به سمت ناآرامی حرکت می کند هم به دلیل شدت یابی وضعیت فلاکتبار اقتصادی و هم به دلیل جرآت و آگاهی که طبقه کارگر تونس یافته است که لیاقت یک زندگی انسانی را داشته باشد. درست از این زاویه است که ادامه انقلاب همچنان در دستور کار  قرار دارد. زمانی سن ژوست یکی از رهبران ژاکوبین ها در انقلاب فرانسه گفته بود " انقلابی که در نیمه راه بماند گور خود را خواهد کند " این درس گرانبها همچنان به قوت خود باقی است .

چه کسی می تواند انکار کند که بویژه در تونس اعتراضات کارگری نقش برجسته ای در به زیر کشیدن بن علی داشته اند.  با وجود اینکه به علت حاکمیت استبداد و سرکوب عریان، طبقه کارگر از تشکل های توده ای رزمنده و حزب سیاسی خود محروم بود.

نباید فراموش کرد که در شرایط غلیان اجتماعی، تمام نیروهای سیاسی حتی خاموش ترین و حاشیه ای ترین آنها به صحنه جامعه رانده شده و هر یک برنامه ها و افق های خویش را جهت سازمان دادن جامعه ارائه می دهند . در شمال آفریقا هم همین وضعیت پیش آمد با این تفاوت که نیروهای اسلامی با تکیه به شبکه ی گسترده ای از مساجد و روحانیون و با تکیه بر ذهنیت و باورهای دینی و برخوردار بودن از امکان تبلیغات و نشریات علنی و نیمه علنی شرایط به مراتب مساعدتری را داشتند.

ادامه حاکمیت این جریانات اسلامی به دلایل عینی و درست بنا به مطالبات مردمی که دیکتاتورها را به زیر کشیده اند می تواند موقتی باشد. توهمات ابتدایی مردم به این نیروها خیلی زود با مطالبات واقعی آنها در تعارض قرار می گیرند. همچنان که در مصر و تونس قرار گرفتند .

در لحظه حاضر پیشروی انقلاب به چگونگی سازمانیابی طبقه کارگر گره خورده است. آیا این طبقه به ضعف تاریخی خود غلبه کرده و توانایی آن را می یابد که سازمانهای توده ای رزمنده و حزب سیاسی کمونیستی خویش را به وجود آورد و آیا این حزب سیاسی افق رهبری جامعه را در برابر خود قرار می دهد؟ پاسخ به این پرسش ها بیش از همه ارتباط به شناختن توان انقلابی طبقه کارگر از جانب پیشروانش دارد .

ﺍﭘﺮﯾﻞ  2013