ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﮔﺬﺍﺭ: ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻮﻧﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺑﺨﺶ ﺍﻭﻝ "II"

ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﮔﺬﺍﺭ: ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻮﻧﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ

ﺑﺨﺶ ﺍﻭﻝ

 (II)

 

ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ: ﺍﻟﯿﻒ ﭼﺎﻏﻠﯽ

ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ: ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻮﺑﺨﺖ

 

آن چه که باید در این جا مورد بررسی قرار دهیم، یک جامعۀ کمونیستی [فاز پایین آن- مترجم] است، جامعه ای که بر پایۀ خود نروئیده، بلکه برعکس از درون جامعۀ سرمایه داری پدیدار شده است و به ناچار در تمام زمینه های اقتصادی، اخلاقی و فکری، هنوز علائم ویژۀ جامعۀ کهنه را که از بطن آن زاده شده، داراست.

به این ترتیب، فرد تولیدکننده دقیقاً همان چیزی را از جامعه دریافت می دارد-البته پس از کاستن اقلام لازم- که به شکل دیگر با توان کار به جامعه تحویل داده بود. برای مثال، کار اجتماعی روزانه، شامل جمع ساعات کار افراد [آن جامعه] است، و ساعات کار فردی تبلور سهم هر یک از این افراد از کلّ کار اجتماعی روزانه است. فرد سندی از جامعه دریافت می دارد که تعداد ساعات کارش در آن (پس از کاستن ساعاتی که صرف صندوق اشتراکی شده) مشخص گشته و در ازای این سند او می تواند به میزان ارزش کارش از انبار اجتماعی وسایل مصرفی برداشت کند. به عبارت دیگر، همان مقدار کاری که فرد (در فعالیت تولیدی) به جامعه ارزانی داشته، در شکل دیگر بازمی ستاند (7).

مکانیزم قیمت، که توأم است با توزیع کالاها، و پول به عنوان واسط مبادله و حامل ارزش مبادله در نظام سرمایه داری، در در سوسیالیزم عملکردی ندارد. بنابراین برنامه ریزی که در دورۀ سوسیالیزم بر مکانیزم اقتصادی حکمفرما خواهد شد، بر ساعات کار اجتماعی متکی خواهد بود و نه بر مکانیزم قیمت-پول.

نکتۀ مهم دیگری که باید در مورد «نقد برنامۀ گوتا» به خاطر داشت، مفهوم «حقوق برابر» است. همان طور که می دانید، هنوز در فاز نخست کمونیزم هر فرد نمی تواند مطابق با توانایی اش سهمی به جامعه بدهد و مطابق با نیازش دریافت کند. در دورۀ سوسیالیزم، یک اصل به شکل اعطای سهم برابر از انبار مصرفی جامعه در ازای دوره های برابر کار، اجرایی خواهد شد. این امر از این پیشبینی نشأت می گیرد که وفور و فراوانی لازم برای اصل «از هر کس به اندازۀ توانش، به هر کس به اندازۀ نیازش» هنوز در نخستین فاز کمونیزم قابل دستیابی نیست.

به همین دلیل، فاز نخست کمونیزم دوره ای خواهد بود که درآن تقسیم عملکردی کارفکری-یدی درمیان تولیدکنندگان هنوز به طور کامل ناپدید نمی شود، بلکه آغاز به اضمحلال می کند. تنها در فاز بالاتر، یعنی زمانی که کار دیگر نه یک اجبار، بلکه تفریح و لذت است و وفور و تکامل فرهنگی به حدی است که هر فرد را قادر می سازد تا هر کاری را که می خواهد انجام دهد، این تقسیم می تواند تماماً مغلوب شود. با این حال مِن باب یادآوری یک نکتۀ مهم، باید بگوییم که با آغاز از فاز نخست کمونیزم، تقسیم طبقاتی در درون جامعه پایان خواهد گرفت؛ یعنی تقسیم کار فکری-یدی به عنوان یک طبقهبندی اجتماعی یا تقسیمِ حکومت کننده- حکومت شونده دیگر وجود نخواهد داشت.

بنابراین مقصود از این که تقسیم کار فکری-یدی در سوسیالیزم از میان نمی رود، صرفاً تفاوت های عملکردی میان تولیدکنندگان مستقیم متکی بر کار آن ها، است. حتی در این مورد هم تنها با پیشرفت ها و جهش هایی در نیروهای مولد و تکنولوژی است که می توان بر آن فائق آمد.

قطعاً محتمل است که سطح کنونی نیروهای مولد در جهان در حال حاضر بتواند پتانسل هایی را برای وفور به مراتب بیشتری در قیاس با دورۀ مارکس، ایجاد کند. با این وجود در عین حال نمی توانیم نیازهای فزایندۀ جمعیت رو به رشد جهان و تخریب عظیم توان کار و طبیعت به دست سرمایه داری را نادیده بگیریم. مارکس مدت ها قبل روشن کرده است که سرمایه داری می تواند تولید مادی را تنها با تضعیف دو منبع کلّ ثروت توسعه دهد: توان کار بشر و طبیعت.

بیایید به توضیح مارکس بازگردیم. مارکس می گوید که در فاز پایین تر کمونیزم، حقّ برابر به مفهوم بورژوایی هنوز پشت سر گذاشته نشده است. یعنی دو نفر که در واقع برابر نیستند (یکی نسبت به دیگری از لحاظ فیزیکی یا ذهنی برتری دارد، یکی نسبت به دیگری فرزندان بیشتری دارد و نظایر این ها) می توانند سهم برابری از انبار مصرف جامعه به ازای ساعات کار برابر در نظام سوسیالیزم دریافت کنند. این همان مفهوم بورژوایی از برابری بوده و کوته بینی و افق محدود آن هنوز پشت سر گذاشته نشده است.

فاز پایین تر، که در آن کار هنوز نه «خواستۀ اصلی» زندگی، بلکه «ابزار اجباری معیشت» است (چون به استثنای کسانی که قادر به کار نیستند ، اصلِ «اگر کار نکنی، شکمت را سیر نمی کنی» هنوز به اعتبار خود باقی است)، در قیاس با گذشته یک پیشرفت عظیم محسوب می شود. با این حال این فاز معرّف سطحی از تکامل اجتماعی است که در آن هنوز برخی محدودیت ها در مقایسه با فاز بالاتر- که بر بنیان های خود تکامل خواهد یافت- به حیاتش ادامه می دهند. محدودیت مذکور به این دلیل نیست که مردم قادر به مطالبۀ یک قانون عالی تر، به اصطلاح برابری حقیقی، نیستند، بلکه به آن دلیل است که قانون هرگز نمی تواند بالاتر از ساختار اقتصادی جامعه و توسعۀ فرهنگی آن باشد.

در فاز بالاتر کمونیزم، برابری حقیقی با اعطای سهم نابرابر از انبار مصرف جامعه به افرادی که در واقع نابرابر هستند، حاصل می شود. در این فاز، افراد سهم خود را نه بر اساس ساعات کار خود، بلکه مطابق با نیازهایشان دریافت می دارند. بنابراین افق محدود اصل برابری بورژوایی، که فقط یادگار قانون بورژوایی است، پشت سر گذاشته خواهد شد و تولیدکنندگان آزاد قادر خواهند بود به یُمن وفور اقتصادی که خود خالق آن بوده اند و تغییر فرهنگی مشروط به آن، آغاز تجربۀ برابری و آزادی واقعی و فارغ از اجبار و اضطرار نمایند.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستی، یعنی پس از این که تبعیت اسارتبار انسان از تقسیم کار پایان گیرد، هنگامی که آنتی تز میان کار بدنی و کار فکری از جامعه رخت بربندد، هنگامی که کار نه فقط یک وسیلۀ معاش، که به یک خواستۀ اساسی زندگی مبدل گردد و بالأخره هنگامی که نیروهای مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد افزایش یابد و چشمه های ثروت تعاونی جامعه فوران نماید، تنها در آن زمان است که می توان تماماً از افق محدود حقوق بورژوایی فراتر رفت و جامعه خواهد توانست این شعار را بر پرچم خود بنویسد که:

«از هر کس بر حسب توانایی اش و به هر کس بر حسب نیازش» ((8).

و انگلس در اثر خود «آنتی دورینگ»، دگرگونی و تحولی را که زندگی بشر در مقیاس جهانی و به واسطۀ تصاحب ابزار تولید به دست جامعه و پایان دادن به تولید کالایی، دستخوش آن خواهد شد، توصیف نمود:

با تصاحب وسایل تولید از سوی جامعه، تولید کالایی و همراه با آن سلطۀ فرآورده بر تولیدکننده از بین می رود. سازماندهی نظاممند و معین، جایگزین هرج و مرجی می شود که در تولید اجتماعی وجود دارد.. مبارزه برای بقای فردی، خاتمه می یابد […] نیروهای عینی بیگانه ای که تاکنون بر تاریخ مسلط بوده اند، تحت کنترل خود انسان در می آیند. تازه از همین زمان است که انسان ها با آگاهی کامل، تاریخ خود را می سازند، تازه از این لحظه است که علل اجتماعی که به وسیلۀ او به حرکت درآمده اند، عمدتاً و در مقیاس پیوسته فزاینده ای معلول های دلخواه او را نیز به دست می دهند و این همانا جهش بشریت از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی است (9).

در نهایت تمامی توضیحات مارکس و انگلس دربارۀ «آزادی» بر فراوانی نیروهای مولد استوار است. آن ها به مفهوم آزادی انتزاعی در جامعۀ بورژوایی و بحث های عبث بر سر این موضوع اعتراض کردند. با این حال، برخی نویسندگان که قادر به درک ذاتِ مارکسیزم نیستند، این رویکرد بنیان گذاران مارکسیزم را که متکی به «سطح نیروهای مولده» است، به «دترمینیسم اقتصادی» و غیره متهم کردند. الآن کاملاً به موقع خواهد بود تا جملات زیر را از مارکس به عنوان ردّی موجز و فشرده علیه ذهنیت خرده بورژوایی بیاوریم؛ ذهنیتی که قادر به فهم این موضوع نیست که آزادی نه یک کُنش روشنفکرانه، بلکه یک سطح اقتصادی است که نوع بشر در تکامل اجتماعی خود می تواند به آن دست یابد:

دست یافتن به رهایی واقعی، تنها در دنیای واقعی و با به کارگیری ابزارهای واقعی ممکن است […] بردگی نمی تواند بدون موتور بخار و دستگاه ریسندگی و بافندگی الغا شود؛ سرواژ نمی تواند بدون بهبود کشاورزی الغا شود، و  […] به طور کلی مردم مادام که قادر به ابتیاع کمیت و کیفیت مناسبی از خوراک و نوشیدنی، مسکن و پوشاک نباشند، نمی توانند آزاد گردند (10).

ادامه دارد

ﭘﺎﻧﻮﺷﺖ ﻫﺎ:

[1] Marx and Engels, Selected Works, Vol. III, p.26.

[2] Marx and Engels, Selected Works, Vol. I, p.38.

[3] Marx and Engels, Selected Works, Vol. I, p.514

[4] Marx, Capital, Vol. I, Lawrence & Wishart, London, 1977, p.181

[5] Marx and Engels, Selected Works, Vol. III, p.17.

[6] Marx and Engels, Selected Works, Vol. III, pp.16-17

[7] Marx and Engels, Selected Works, Vol. III, pp.17-18

[8] Marx and Engels, Selected Works, Vol. III, p.19

[9] Engels, Anti-Dühring, pp.335-6

[10] Marx and Engels, Selected Works, Vol. I, pp.26-27