ﺑﻨﯿﺎﺩﮔﺮﺍﯾﯽ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺩﺭﭘﺮﺗﻮ ﺩﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺎ ﺑﻬﺎﺭﻋﺮﺑﯽ(IV)
پیوست به گذشته
ﺑﻨﯿﺎﺩﮔﺮﺍﯾﯽ
ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺩﺭﭘﺮﺗﻮ ﺩﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ
ﺍﺯ
ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺎ ﺑﻬﺎﺭﻋﺮﺑﯽ
(IV)
ﻋﻠﯽ ﺑﻬﺮﺧﯽ
جون ۲۰۱۳
ﺑﺨﺶ ﭼﻬﺎﺭﻡ: ﺑﻬﺎﺭ ﻋﺮﺑﯽ
قیام های توده ای که از آغاز سال
2011 در مهم ترین کشورهای منطقه در جریانند، شرایط موجود در این کشورها را به
معنای واقعی کلمه دگرگون ساخته و افکار عمومی جهان را به تعجبِ آمیخته به تحسین
واداشته است.
فراز و نشیب هایی که بهار عربی
تاکنون داشته، توجه دوستان و دشمنان خلق های منطقه (از جمله کشورهای مرکز سرمایه
داری) را به خود معطوف نموده است. در حالی که دشمنان در خفا و آشکارا به تقلا
افتاده اند که چگونه می توان قطار در حال حرکت بهار عربی را متوقف نمود، دوستانِ
مللِ دربند، خود را در مقابل پرسش هایی از این قبیل می بینند: چه دلایلی برای به
وجود آمدن جنبش های انقلابیِ توده ای در آنِ واحد و در چند کشور مختلف وجود دارد؟
این همه علاقه و اراده و پایداری توده های عظیم زنان و مردان در یک مبارزه ی
نابرابر با پایانی نامعلوم را چگونه می توان توضیح داد؟ پایان ماجرا به کجا ختم
خواهد شد؟ چگونه می توان به جنبش انقلابی آنجا کمک رساند؟ و...
مبارزه ای که اقشار پایین، جوانان،
زنان و روشنفکران این کشورها آغاز نموده اند حلقه ایست از یک زنجیر. مرحله ایست از
یک روند مبارزاتیِ پی در پی و به هم پیوسته که به مدت بیش از صد سال در منطقه در
جریان است. چندی پس از پایان مبارزات موفقیت آمیز ضد استعماری و تشکیل دولت های ملی،
اکثریت شکننده ی اهالی کشورهای منطقه به تجربه پی می برند که سرانجام کار سران و
رهبران حکومت هایشان به دیکتاتوری کشیده شده است. دولتمردان تازه به قدرت رسیده نه
فقط در پاس داشتن اصول اولیه ی آزادی و دموکراسی غفلت نمودند، بلکه قادر به تأمین
مبرم ترین نیازهای اجتماعی نیز نبودند. اکثریت جامعه به ناچار از آن ها دل کنده و
برای بهبود وضع خویش دست به کار گردیدند.
مبارزاتی که هم اکنون در منطقه در
جریان است یک بار دیگر به اثبات می رساند که ملت های منطقه مصمم به برکناری رژیم
های دیکتاتوری و به دست گرفتن سرنوشت خویش گشته اند تا اولین سنگ بنا برای زندگی
مطابق با حرمت انسانی را پی ریزی نمایند. ممکن است نیروهای نظامی "خودی"
و یا دیگر بخش های حکومت ها موفق گردند به کمک نیروهای خارجی، گردش چرخ تاریخ را
کند کرده و یا کاملاً متوقف سازند.
همین طور ممکن است که بهار کوتاه
مدت عربی، پاییزی تیره یا زمستانی سرد و تاریک در پی داشته باشد. اما آن چیزی که
به دست آمده حداقل به جوامع مدنی این کشورها اعتماد به نفسی خواهد بخشید که
توانایی انجام کارهای اعجاب انگیزی را دارند که تاکنون برای همگان غیرممکن به نظر
می رسید.
زنان و مردان عادی در تونس و مصر
بر علیه حکومت های پلیسی تا دندان مسلح جنگیدند و پیروز شدند. در تونس دیکتاتور
سرنگون و مجبور به فرار گردید و در مصر پس از به زیر کشیدن از قدرت، وی را روانه ی
زندان نمودند. این تجربیات در آگاهی جمعی انسان ها نه فقط در تونس و مصر بلکه در
سراسر منطقه حک شده و آنها را در مبارزات شان تقویت خواهد نمود.
از عواقب حاکمیت های دیکتاتوری
چندین دهه در این کشورها از جمله اینکه ساختارهای مدنی و خدمات ناقص و ناکارآمد
بوده و یا اینکه اصلاً به طور تام و تمام وجود ندارند. در حالی که دستگاه های عریض
و طویل بوروکراسی دولتی وظیفه ی اصلی اش را در کنترل و "رهبری" ملت می دید،
نسبت به نیازهای اساسی جامعه مانند تأمین کار، مسکن، بهداشت، آموزش عمومی و ... بی
توجهی و سهل انگاری شد.
دقیقاً در همین بخش های اجتماعی
است که جریانات مختلف اسلام گرا از شانس بزرگ تاریخی بی نصیب نمانده وبه مرور
کمبودهای ناشی از ناکارآمدی دولتی را پر نموده و از این طریق توانستند از دیدگاه
انسان های محروم، نیازمند و ناراضی به عنوان نیروهای بخشنده و فداکار ظاهر شوند.
مهم تر از همه این که نقش اپوزیسیون سالم و مردمی را بازی نمودند که انگار نه در
سمت دولت بلکه در مقابل آن قرار دارند و خرابی های آن را ترمیم می کنند.
در طول سال های دیکتاتوری این
جریانات موفق می شوند به همت کمک های مالی سرشاری که از منابع ثروتمندان داخلی و
خارجی می رسید، غذای رایگان توزیع کرده، خدمات پزشکی در اختیار بیکاران و ساکنین
حلبی آبادها و کارتن خوابان قرار داده و برای کودکان آن ها مدرسه و کلاس قرآن!
مهیا سازند.
بدین ترتیب رژیم های دیکتاتوری
نهایتاً شرایطی را فراهم می آورند که در آن جریانات اسلام گرا بتوانند نقشی دوگانه
داشته باشند. از یک سو نقش دوست و یار دست و دل باز محرومین و نیازمندان را بازی
کرده و از طرف دیگر از جایگاه اپوزیسیون نغمه ی بازگشت به گذشته را سر دهند!
مطابق با سطح تکامل اجتماعی هر
کشوری، اسلام گرایان نقش های متفاوتی را به عهده گرفته و اجرا می نمایند. تجربیات
انقلابی سال های 2011 و 2012 برای تخمین و شناخت گروه های اسلامی در درگیری های
سیاسی و اجتماعی سنگ محک مناسب و با ارزشی هستند. مصر به عنوان مهم ترین کشور عربی
و قلب تپنده ی بهار عربی و در عین حال کشوری که سازمان یافته ترین تشکیلات اسلامی
(اخوان المسلمین) را داراست، نمونه ی بسیار خوبی است.
وقایع میدان تحریر در شهر قاهره
نقطه ی اوج بهار عربی بود که یقیناً به عنوان سمبل دموکراسی مستقیم و قدرت غایی
نیروی لایزال توده ی انقلابی در به کرسی نشاندن خواسته های یک ملت به پا خواسته در
تاریخ به ثبت خواهد رسید. ده ها هزار انسان از جان گذشته در مقابل فشارهای پلیس،
حملات باندهای آدمکشِ اجیرشده از طرف دولت و توپ و تانک ارتش مزدور مقاومت نمودند.
آن ها نه تنها از تحقیر و تجاوز و
شکنجه در سیاهچال های رژیم بلکه از کشتارهای خیابانی نیز هراسی به خود راه ندادند
و در نتیجه ی همین روحیه ی مقاومت و فداکاری، جامعه تکانی خورده و به حرکت درآمد و
دیکتاتوری را وادار به عقب نشینی نمود. اما نکته ی جالب اینجاست که در آغاز جنبش
دموکراتیک، جوانان انقلابی مصر مشترکاً با زنان و مردانی از اقشار پایین و تهیدست
جامعه این مبارزه را به پیش می بردند. برای مدتی طولانی و سؤال برانگیز از اخوان
المسلمین "اصلاح طلب" که از تشکیلاتی منظم، منسجم و عمودی - که همچون
ارتش دارای سیستم فرمان دهی از بالا به پایین هستند - برخوردارند و دیگر گروه های
اسلامی (مثل سلفی های "رادیکال") در میدان تحریر هیچ خبری نبود.
همینطور در لحظات حساس و تعیین
کننده ی مبارزه از طرف این جریانات هیچ خواسته، بیانیه، رهنمود و شعار مکتوب و
فرموله شده ای انتشار نیافت تا جامعه اطلاع یابد این جماعت چه کسانی هستند و برای
حال و آینده به طور مکتوب و مستند چه می گویند و چه می خواهند. تنها زمانی که ورق
در حال برگشتن بود – زمانی که جرقه ی قیام میدان تحریر به شهرهای دیگر سرایت کرد و
خواست سرنگونی "فرعون جدید" عمومیت یافته و اجتناب ناپذیر شده بود-
اخوان المسلمین خود را به جنبش نزدیک نموده و اعلام وجود کرد که از خواسته های
دموکراتیک خلق پشتیبانی خواهد نمود.
نحوه ی موضع گیری و ورود اخوان
المسلمین به عرصه ی مبارزات مصر و تجربه ی دیگر گروه های اسلامی در کشورهای مشابه
نمونه های روشنی هستند که اثبات می کنند این جریانات نیروهای تغییر و پیشرفت
نبوده، بلکه تمام تلاش و توان خود را در جهت "شراکت" در قدرت سیاسی و در
صورت مهیا بودن شرایط، "تصرف کامل" آن به کار می گیرند.
از آغاز بهار عربی در منطقه در
مورد "انتخابات" بحث های فراوانی شده که اشاره به این مقوله نیز ضروری
است.
برای تعیین رییس جمهور، نمایندگان
پارلمان و یا هر مقام دیگر تنها زمانی می توان واژه ی "انتخابات" را به
معنی واقعی آن به کار برد که در حین انجام مراسم انتخابات، اصول اولیه و پیش شرط
های زیر به صورت عملی و عینی فراهم شده باشد:
حداقلی از مناسبات و مقررات دموکراتیک و متساوی برای انتخاب کنندگان و انتخاب
شوندگان تضمین و تأمین شده باشد.
کلیه ی کاندیداها در تمام مراحل
انتخابات از امکانات مساوی برخوردار باشند تا بتوانند با انتخاب کنندگان بدون
مزاحمت تماس سیاسی برقرار کنند.
انتخاب کنندگان در کنار حق رأی از
امکان تضمین شده ای برای کسب اطلاعات مورد نیاز در مورد کاندیداها، برنامه های
انتخاباتی و گذشته و حال سیاسی شان برخوردار باشند.
ساختارهای مربوطه ی مدنی – همچون
احزاب، سندیکاها، مطبوعات آزاد و ...- موجود باشند که برای بهره گرفتن از حقوق و
امکانات ذکر شده وجودشان بسیار مبرم و ضروری است.
به جرأت می توان گفت که قریب به
اکثریت " انتخابات" هایی که تاکنون در منطقه صورت گرفته، صحنه سازی هایی
هستند که شایسته ی نام انتخابات نبوده و بیشتر یادآور همان " انتخابات"
هایی هستند که قبل از بهار عربی توسط رژیم های دیکتاتوری برای گرفتن تأییدیه از
مردم به نمایش گذاشته می شد.
در مورد نقشی که اخوان المسلمین در
حین انتخابات پارلمان و ریاست جمهوری مصر ایفا نمودند، یکی از سخنگویان جوانان
انقلابی میدان تحریر در مصاحبه ای چنین گفت:
" انتخابات یعنی ادامه ی
حاکمیت دیکتاتوری. در حین انتخابات رسانه ها به خصوص تلویزیون زیر کنترل نظامیان
قرار دارند. اسلامیست ها جایگاه و زمان پخش برنامه های خود را به طور مستقیم از
نظامیان دریافت می کنند. کاندیداهای چپ ، مستقل و انقلابی کوچک ترین امکانی برای
پیشبرد یک مبارزه ی انتخاباتی مساوی را ندارند. آن ها تحت تعقیب قرار داشته و
دستگیر می شوند. اگر هم جان سالم به در بردند دیگر هیچ شانسی برای برقرار کردن
ارتباط با اهالی جامعه را نخواهند داشت..." (برگرفته از منابع آلمانی).
و در مورد "مبارزات
انتخاباتی" ریاست جمهوری که بین نماینده ای از طرف اخوان المسلمین و نماینده
ای از طرف ارتش در جریان بود، یکی از شهروندان قاهره در مصاحبه ای گفت: "... ما در مقابل انتخاباتی
قرار گرفته ایم که باید بین حصبه و وبا یکی را انتخاب کنیم..." (برگرفته از
منابع آلمانی- تابستان 2012).
بهار عربی برای مردم مصر و دیگر
کشورهای منطقه تجربه ای منحصر به فرد و فرصت تاریخی بی نظیری است که جریانات مختلف
سیاسی را در حرف و عمل به محک آزمایش گذاشته است. کسب چنین تجربه و شناختِ با ارزشی
از طریق هیچ کتابی هرچند علمی و معتبر و هیچ تئوری و نظریه ای هرچند دقیق و حساب
شده با این تأثیرعمیق و استوار امکان پذیر نبود.
ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﺩ