4-ﺩﻣﻮﻛﺮﺍﺳﯿﯽ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﯽ
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﺩﻣﻮﻛﺮﺍﺳﯿﯽ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﯽ
(4)
حمد قراگوزلو
استدلال مارکس که
با برخورد پیشین اوخوانایی دارد و بر مفهوم حق رای همه گانی متکی است حق رای را
بخشی از چارچوب دموکراتیک عامتر میداند. این استنباط در پس این جریان پاسخ
سوالاتی از این قبیل را جستوجو میکند:
آیا رای دهنده
گان اطلاعات کافی [در عصر ما مدیا و امکان برابر تبلیغات] دراختیار دارند
تا موقع انتخابات بتوانند تصمیم آگاهانه بگیرند؟
آیا رای دهنده
گان محدودیتی دارند؟ [در عصر ما انتخاب میان بد و بدتر] چه حقی به مجمع ملی
داده میشود؟
آیا مجمع ملی در
نهایت امر با این حق توافق دارد؟
مارکس درصدد است
مشخص کند که آیا شرایط ضروری برای بیان و ابراز مناسب اصل حاکمیت اکثریت وجود
دارد؟
بر مبنای این
معیارها مجمع ملی از نظر مارکس نارسایی های فراوانی داشت. بنابراین، به انقلاب به
مثابه ی اختیار تامی که برای هر چیزی که مصلحت به نظر رسد “محملی” فراهم سازد
متوسل نمیشد. در مقابل از استدلال های بسیار ویژه یی استفاده میکرد که شیوه ی بیان
دموکراتیک دارد و مشروعیت مجمع ملی را مورد پرسش قرار میدهد.
البته باید دید
مارکس این استدلال ها را تا چه حد جدی میگرفت. شاید از آنها به مثابه ی “محملی”
برای تخفیف حساسیت های شورای عمومی انجمن کارگران مرد (یعنی هیاتی که به او
ماموریت داده بود این اثررا بنویسد) استفاده کرده است. با این همه، چنین تفسیری می
بایست توضیح دهنده ی نگرانی مارکس در معرفی کمون به مثابه ی شکل عالیتر دموکراسی
نسبت به مجمع ملی باشد. بی تردید نگرانی مارکس معطوف اقدامات انقلابی، خشونت آمیز
و البته کوتاه مدت علیه به اصطلاح “نهادهای دموکراتیک” نبوده است.
مارکس بر اساس
این برخورد احساس کرد که آزاد است از رهبری گارد ملی پاریس به خاطر آنچه او
برخوردی بس مشروطه خواهانه می دانست انتقاد کند.
«ازآنجا که کمیته
ی مرکزی نمی خواست جنگ داخلی را که تیر با حمله ی تجاوزکارانه به مونمارت آغاز
کرده بود ادامه دهد، این بار خود را به خاطر خطای بزرگ دیگری مقصر دانست: اینکه
بلافاصله به ورسای – که در آن زمان کاملاً بی دفاع بود – حمله نکرده بود و به
توطئه های تیر و روستاییان طرفدارش پایان نداده بود. درعوض، حزب نظم اجازه یافته
بود روز ۲۶ مارچ (انتخابات کمون دریایی) در پای صندوق های رای قدرت نمایی کند.»
(پیشین، ص:۳۱۸)
در اینجا مارکس
استدلال میکند که در شرایط درگیری نظامی جوانب دموکراتیک را نمیتوان به تمامی
رعایت کرد. این امر انقلابیون را از وظایف دموکراتیک معاف نمی کند. در حقیقت
کمون این ظرفیت را در اختیار مارکس میگذارد تا مدل مثبت دموکراسی انقلابی
را بسط دهد. یکی از عناصر اصلی این مفهوم حق رای همه گانی است.
مارکس توجه دارد
که کمون ثمره ی حق رای همه گانی است، اما پاسخگو بودن نماینده گان منتخب را می
بایست با مسوولیت دادن به آنها و یا برکناری شان در کوتاه مدت ارتقاء داد. نماینده
گان می بایست تابع دستورات کتبی انتخاب کننده گان خود باشند.
(د.دوتن، مقاله
ی: حق رای همه گانی و دموکراسی انقلابی، ترجمه ی ح. ریاحی)
ﺑﻌﺪ ﺗﺤﺮﯾﺮ
·· دموکراسی کارگری نه فقط عالیترین نوع دموکراسی است،
بلکه، از آن تحت هر عنوانی از جمله “دیکتاتوری پرولتاریا” یا “دموکراسی مستقیم”
یاد شود؛ تنها نظام مطلوب سیاسی است که منافع اکثریت مطلق جامعه را نماینده گی
میکند.
·· دموکراسی کارگری در مرزبندی آشکار با دموکراسی
پارلمانتاریستی شکل می بندد و هیچ گونه امتیاز یا حق نماینده گی تاریخ دارد و معین
به منتخبین و نماینده گان نمیدهد.
·· دموکراسی کارگری محصول اراده ی معطوف به انتخابات آزاد
و شرایط متکی به آزادی و برابری تمام آلترناتیوهای موجود در جامعه است. نگفته
پیداست که در موقعیت انباشت سرمایه و بهره مندی یکسویه ی بورژوازی از تمام امکانات
جامعه سخن گفتن از انتخابات آزاد سفاهت مطلق است.
·· حق رای همه گانی و برآیند آن (دموکراسی کارگری)، متاثر
از لغو همه ی پیش شرط هائی است که بورژوازی برای انتخاب شونده گان و انتخاب کننده
گان قائل میشود.
·· این امر به منزله ی برگزاری انتخابات آزاد، همه ی
امکانات موجود در جامعه را به طور برابر دراختیار تمام داوطلبان نمانیده گی قرار
میدهد.
·· احراز موقعیت نماینده گی حامل و حاوی هیچ حق ویژه (فی
المثل مصونیت قضائی) و برتری بر سایر شهروندان نیست.
و…
در
روزگاری که کوه دموکراسی بورژوایی موش هائی در اندازه ی سارکوزی، اوباما، مرکل،
برلوسکونی، پوتین، هوجیانیگ تائو، دیوید کامرون و… میزاید، چپ کارگری نباید از
کاربرد اصطلاح دموکراسی کارگری پرهیز کند.
پینوشت:
1. چندان اتفاقی
نیست که پدر خواندهی لیبرالیسم ایرانی (موسا غنینژاد) نیز به تأسی از فیلسوفان
قرن هجده، دموکراسی را در تحدید قدرت تعریف میکند و در همین راستا جناب مهندس
موسوی نیز در سال یاد مشروطه، محدود و مشروط کردن قدرت سیاسی را دستآورد انقلاب
مشروطیت میداند و فراخوان رجعت به آن سنتها را صادر میفرماید! همین حکم جناب مهندس
یعنی دستکم دویست سال عقب گرد تاریخی!
۲٫ دوتوکویل
اگرچه به دموکراسی اعتقاد داشت و جامعهی دموکراتیک را جامعهیی میدانست که در آن
تمایز میان مراتب اجتماعی از میان رفته و برابری کامل برقرار شده است، اما از یکسو
برابری طلبی او در بازار آزاد شکل میبست و از سوی دیگر طرح موضوع وحشت از استبدادِ
اکثریت، او را در برابر دموکراسی قرار میداد. ترس دوتوکویل از استبداد در کسوت
افکار عمومی (دموکراسی در آمریکا، ۱۸۳۵، جلد ۱) و برداشت وارونه از دموکراسی
بورژوایی آمریکایی، او را برای همیشه در قفس لیبرالیسم حبس کرد. در این زمینه
بنگرید به “فکر دموکراسی سیاسی” به همین قلم صص: ۲۸۶-۲۸۰ (نقد حکومت اکثریت)
۳٫ دویست سال پس
از انقراض نظریهی میل، هنوز هم در ایران معاصر کسانی از مدل دموکراسی لیبرال میل
پیروی میکنند. فیالمثل در انتخابات نهم ریاست جمهوری اسلامی(۱۳۸۴) حزب مشارکت در
مقابلِ – به تعبیر خود – “دموکراسی پوپولیستی” گروه رقیب با گزینش – باز هم به
تعبیر خود – “کاندیدای دانشگاهی” همهی نظر خود را بر مبنای شعارهای به اصطلاح
“حقوق بشر” معطوف جمعآوری آرای باسوادان و دانشگاهیان کرد!! عباس عبدی و سایر
سران حزب مشارکت فرموده بودند: “یک رای کاندیدای ما مساوی صدها رای کاندیدای رقیب
است!!” اصولاً لیبرالهای وطنی با تاکید بر “دموکراسی نخبهگی” به رای کارگران و
زحمتکشان هیچ گاه بها ندادهاند.
۴٫ بوخارین در
بخشی از کتاب “الفبای کمونیسم” به توصیف دیکتاتوری پرولتاریا پرداخت و از جمله
چنین نوشت:
«علیه دیکتاتوری
پرولتری از همه جوانب ضدیت میشود. قبل از همه از جانب آنارشیستها، آنان میگویند که
با هر دولتی مبارزه میکنند. حال آن که کمونیستها معتقد به قدرت شوراها هستند. به
نظر آنان هر حکومتی در حکم تجاوز به آزادی و محدود کردن آن است. بنا بر این باید
تمام بلشویکها سرنگون شوند. این فقط ظاهر امر است. در حقیقت آنارشیستها چپتر از
کمونیستها نیستند، بلکه راستاند. چرا ما به دیکتاتوری احتیاج داریم؟ برای آنکه
به طور متشکل ضربهی نهایی را به مالکیت بورژوایی فرود آوریم. وقتی بورژوازی
کاملاً مغلوب شده باشد ما دیگر به دیکتاتوری پرولتاریا نیاز نخواهیم داشت.
سوسیال دموکراتها هم علیه دیکتاتوری قد عَلَم میکنند. در برنامهی قدیمی
که ما مشترکاً با منشویکها روی آن کار کرده بودیم با وضوح تمام قید گردیده
بود: شرط بلاتغییر انقلاب سوسیالیستی در دیکتاتوری پرولتاریاست. اما در موقع عمل،
در مورد صدمه خوردن به آزادی بورژوازی، اعتراضشان بلند میشود. آن وقتها،
حتا پلخانوف با کمال میل بیگذشتترین تدابیر را بر ضد بورژوازی پذیرفت. او گفت ما
مجازیم حق رای بورژوازی را از او سلب کنیم. منشویکهایی که اکنون به اردوگاه
بورژوازی پیوستهاند، همهی اینها را فراموش کردهاند.»
نگفته پیداست که
مصداق بارز منشویسم ایرانی کدام جریانها و افراد هستند. ما بارها و از جمله در
مقالهی “سیاست خارجی جنبش کارگری” و “جنبش کارگری و امپریالیسم” از این طیف ضد
کارگری یاد کردهایم و فحاشی آنان از مدیای سرمایهداری آمریکایی و انگلیسی
و”افغانی” به پشیزی نمیارزد.
گزیده ی منابع
بوردو. ژرژ (۱۳۷۸) لیبرالیسم،
برگردان: عبدالوهاب احمدی، تهران: نشر نی
دریپر. هال (بیتا) دیکتاتوری
پرولتاریا از مارکس تا لنین، بیتا
دوتن. د (بیتا) مارکس
و انگلس و مسالهی دموکراسی، برگردان: ح ریاحی. بیتا
روسو. ژانژاک (۱۳۴۱)
قرارداد اجتماعی، برگردان: غلامحسین زیرکزاده تهران: چهر
قراگوزلو. محمد
(۱۳۸۷) فکر دموکراسی سیاسی، تهران: موسسهی انتشاراتی نگاه
مارکس. کارل (۱۳۸۱) دربارهی
مسالهی یهود، گامی در نقد فلسفهی حق هگل، برگردان: مرتضا محیط، تهران: اختران
-
(۱۳۸۰) جنگ داخلی فرانسه ۱۸۷۱، برگردان: باقر پرهام، تهران: نشر مرکز
میل. جان استوارت
(۱۳۶۳) رساله دربارهی آزادی، برگردان: جواد شیخالاسلام، تهران: علمی فرهنگی
- Kolakowski.
Lezek (1968) Toward a marxist Humanism, trans,
Jane zielonko
peel New York: Grove Press.
- Marx. Karl, Engels. Friedrich (1978) The Marx – Engels Reader, ed Robert