ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻭﻧﻘﺶ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻭﻫﯽ، ﺩﺭ پیشبرﺩ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﻧﻈﺎﻡ ﺟﻬﺎﻧﯿﯽ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯼ

ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻭﻧﻘﺶ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻭﻫﯽ، ﺩﺭ پیشبرﺩ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﻧﻈﺎﻡ ﺟﻬﺎﻧﯿﯽ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯼ

ﯾﻮﻧﺲ ﭘﺎﺭﺳﺎ

 

1392/08/10

 ﺩﺭﺁﻣﺪ

 - امروزقدرت تصمیم گیری دراموراقتصادی وسیاسی دراکناف جهان دردست ”انحصارات پنجگانه” (تکنولوژی، امورمالی، ارتباطات، اطلاعات، منابع طبیعی وتسلیحات کشتاردسته جمعی) در کشورهای مسلط مرکز(آمریکا، اتحادیه اروپا وژاپن) قبضه گشته است. این کنترل ازسوی این انحصارات که اندازه وابعاد روزافزون آن درتاریخ سرمایه داری بیسابقه می باشد به نام ”کورپواُتوکراسی” (حکومت شرکت سالاری) نیزمعروف است. این نظم جهانی دارای سه ویژگی است که سرمایه داری واقعا موجود فعلی را به روشنی از گذشته های تاریخ تکامل آن، متمایز می سازند .

1 - این کمپانی های انحصاراتی که تعدادشان به بیشتر از پانزده کمپانی فراملی نمی رسند, نه تنها تقریبا کلیت حوزه های اقتصاد جهان، اکثر دولت ها، نهادهای فرهنگی و حوزه های سیاسی بلکه حتی بخش هائی از جامعه که بطور مستقیم مونوپولیزه نگشته اند را نیز تحت کنترل خود قرار داده اند .

۲ – دوم اینکه این انحصارات که بیش از هر زمانی مالی تر ، جهانی تر ، عمومی تر و میلیتاریزه تر شده اند از تبعات فاز فعلی حرکت سرمایه ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالی ) در تاریخ جهانی گرائی است که از عمرش بیش از سه دهه نگذشته است .

۳ – سوم اینکه سی سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ که پدیده شبکه نظامی – صنعتی در ادبیات سیاسی مبین ترکیب طبقه حاکمه آمریکا ( که بلافاصله بعد ازپایان جنگ دوم جهانی به قله راس نظام جهانی سرمایه رسیده و موقعیت هژمونیکی اتخاذ کرده بود ) محسوب می گشت ، به تدریج دستخوش تحویل و تحول قرار گرفت . توضیح اینکه شبکه دو بعدی نظامی – صنعتی به خاطر ورود نظام سرمایه داری به فاز جاری جهانی گرائی از یک سو و فعل و انفعالات بزرگ سیاسی (فروپاشی جنبش های رهائیبخش ملی و جنبش کارگری همراه با افول و تجزیه شوروی ) از سوی دیگر دستخوش دگردیسی قرار گرفته و به شبکه مثلث امپراطوری ” نظامی – صنعتی رسانه های گروهی ” تبدیل گشت .

- انحصارات پنجگانه در پیشبرد اهداف شان ( تسلط کامل بر زمام امور اقتصادی جهان و مدیریت سیاسی جهانی گرائی سرمایه ) بویژه در دو دهه اخیر موفق شدند که نهادهای رسانه گروهی جاری را که در دوره پیشین سرمایه داری کم و بیش و بطور نسبی خود مختار عمل می کردند ، مثل نهادها و مخازن فکری متعلق به مکاتیب متعدد مسلکی - عقیدتی بویژه دینی و مذهبی دربست در اختیار منویات هیئت حاکمه سه سره نظام و دولت های کمپرادور آن در جهان قرار دهند .

در اینجا سئوال مهم این است که چگونه این نهادهای متکثر و متنوع سمعی، بصری و نوشتاری در یک دوره کمتراز بیست سال عملا به مکمل فرمانبر شبکه نظامی – صنعتی در گستره خدمت به نظام جهانی سرمایه بویژه راس آن آمریکا ، تبدیل گشتند ؟

- در این نوشتار بعد از بررسی پیشینه رشد شبکه نظامی – صنعتی در دوره جنگ سرد (1991– 1947 ) به تشریح چگونگی تبدیل آن به مثلث امپراطوری نظامی صنعتی و رسانه ای در دوره بویژه بعد از پایان جنگ سرد به این سو می پردازیم .

 

ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺟﻨﮕﯿﯽ ﻛﯿنزﯾﺴﻢ ﻭ ﺷﺒﻜﻪ ﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺻﻨﻌﺘﯽ

 

- تعداد قابل توجهی از چالش گران ضد نظام بر آن هستند که خود ” شبکه نظامی – صنعتی ” در سال های اوجگیری جنگ سرد مولود اقتصاد جنگی کینزینسم نظامی است که بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز دوره جنگ سرد از سوی هیئت حاکمه آمریکا و دیگر حامیان نظام جهانی تعبیه و تنظیم گشت .

- در جنوری1944، یک سال و اندی پیش از پایان جنگ دوم جهانی ، چارلز ویلسون ، مدیر عامل کمپانی جنرال الکتریک و معاون ریاست ” دفتر تولیدات جنگی ” طی یک سخنرانی به بخشی از ارتشیان گفت که منبعد دولت آمریکا باید سیاست اقتصاد جنگی را در سیاست خارجی خود اتخاذ کند .

بر این اساس ، ایشان پیشنهاد کرد که هریک از کمپانی های بزرگ صنعتی در آمریکا باید یک نماینده به عنوان رابط با نهادهای جنگی آمریکا تعیین کند که با هم نقش مهم در توسعه ظرفیت صنعتی و پژوهشی در جهت تدارک جنگ ها ایفاء کنند . در واقع محتوی سخنرانی ویلسون جمعبندی نظر گاهی بود که در دوره جنگ سرد ویژه گی اصلی الیگارشی نظام را تشکیل داد .

شایان ذکر است که تا آن زمان بخش نظامی در خدمت بخش های دیگر اقتصاد بویژه در زمینه منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا قرار داشت ولی در آستانه پایان جنگ جهانی دوم رشد و گسترش اوضاع شرایط را برای افزایش قدرتیی بخش نظامی آماده ساخت .

تجربه شش سال شرکت فعال در جنگ جهانی دوم به هیئت حاکمه آمریکا آموخت که اقتصاد جنگی نه تنها آمریکا را از باتلاق بحران بزرگ سال های 1939 1929 بیرون آورد بلکه به آنها یاد داد که اقتصاد سرمایه داری با تزریق جوهر میلیتاریستی می تواند به دوران شکوفائی خود برسد . در نتیجه در سال های آغازین دوره جنگ سرد ما شاهد ظهور و عروج پدیده ای تحت نام ” کینزینسم ” شدیم :

ترویج نظرگاهی که توسعه تقاضا و حمایت از سودهای برآمده از انحصارات نظامی می تواند سرمایه داری آمریکا را به قله سروری و تفوق در جهان برساند . این امر بدون اخته کردن تئوری کینز نمی توانست به یک استراتژی هدفمند تبدیل گردد .

- جان کینز درکتاب معروف خود ” تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول” که درسال ۱۹۳۶ در بحبوحه بحران بزرگ منتشرگشت، گفت که راهکار برون رفت ازرکود و کساد اقتصاد سرمایه داری این است که دولت با ازدیادهزینه های بودجه خود یک تقاضای موثربرای تولیدات وخدمات را بین مردم (اقتصاد تقاضا گرا در مقابل اقتصاد عرضه گرا ) بوجود آورد .

بعد از پایان جنگ جهانی دوم ، ایدئولوگ های نظام بعد از ” اخته کردن تئوری کینز ، فرزند ناخلف او را تحت عنوان ” کینزینسم جنگی ” به دنیا آوردند :

به این معنی که دولت عوض آنکه ازدیاد هزینه های خود را درجهت گسترش تقاضای موثر دربازاراز طریق افزایش مالیات اضافی برسودهای کلان سرمایه داری اتخاذ کند، هزینه های نظامی خود را افزایش داد . به نظرنگارنده تولد این ”فرزند ناخلف” سرآغاز شکل گیری میلیتاریسم بی سابقه ای درتاریخ بشراست که امروز به سوزو ساخت و تارو پود نظام جهانی سرمایه تبدیل شده است. بعد از آن بخش قابل توجهی از ایدئولوگ های نظام که عموما خود را طرفداران کینز و ” دولت های رفاه ” معرفی می کردند بعد از پایان جنگ جهانی دوم با اختراع ” پرده آهنین ” و”جنگ سرد” علیه دشمنان خیالی و واقعی و با توسل به نظامیگری های ماجراجویانه ، بسط و گسترش پایگاه های نظامی آمریکا در اکناف جهان و بالاخره اشتعال جنگ های مرئی و نامرئی، تمام روسای جمهوری آمریکا ( از ترومن درسال ۱۹۴۷ گرفته تا اوباما در حال حاضر) را آماده ساختند که کسری بودجه دولت را به نفع انحصارات شبکه نظامی – صنعتی تعبیه و تنظیم سازند .

- در طول این مدت خواب طلائی کینز (استقرار” دولت های رفاه ” از طریق رونق سیاست های اقتصادی ” تقاضا محور” و ” مصرف مدار ” در بازار سرمایه داری ) به تدریج به یک ” کابوس وحشتناک ” در دوره اوجگیری جنگ سرد ( 1960– 1950 ) تبدیل گشت . در این دوره که نزدیک به ده سال طول کشید انباشت عظیم ناشی از میلیتاریسم در اقتصاد آمریکا که موقعیت هژمونیکی خود را به عنوان راس نظام جهانی سرمایه تثبیت ساخته بود، به عنوان یک هسته اصلی در تاروپود و متابولیسم نظام ادغام گشته و همراه با صنایع بزرگ انحصاری ، شبکه نظامی – صنعتی را بوجود آورد .

- بین مارکسیست های جهان درآن دوره اولین فردی که این دگردیسی یعنی تشدید افزایش انباشت سرمایه از طریق میلیتاریسم (اشتعال جنگ های منطقه ای، فروش اسلحه ، بست و گسترش پایگاه های نظامی در پنج قاره جهان، کودتاهای نظامی درکشورهای سه قاره ودیگرماجراجوئی های نظامی ) را مورد شناسائی و بررسی دقیق قرارداد، مایکل کالکی اقتصاددان سوسیالیست لهستان بود .

او در کتاب معروف خود تحت عنوان ” آخرین فاز در دگردیسی سرمایه داری ” بطور مبسوطی به تشریح پیشینه شکل گیری و رشد شبکه نظامی – صنعتی در تاریخ معاصر سرمایه داری پرداخته و تکامل آن شبکه ( کمپلکس ) به ” مثلث امپراطوری نظامی – صنعتی – رسانه ( M-I-M ) را در دهه های بعدی پیش بینی کرد . او در کتاب خود که در سال ۱۹۵۳ منتشر گشت ، پایه های مثلثی امپراطوری سرمایه را چنین معرفی می کند :

1 – امپریالیسم عمومابه ازدیاد سطح اشتغال به وسیله هزینه های سنگین درحیطه تولید سلاح و بازارهای مربوط به آن (مثل تنظیم و تامین بخش بزرگی از نیروهای نظامی و توسعه پایگاه های نظامی و استخدام کارمندان) خدمت می کند .

2 – سطح بالای اشتغال وافزایش سطح زندگی در دوره جنگ درمقام مقایسه با دوره پیش ازجنگ (به خاطرارتقاء فرایند تولید و نیروی کار) توده های وسیعی را به حمایت از شبکه نظامی – صنعتی جذب می کند .

3 – رسانه های جمعی تحت رهنمودها و رهبری طبقه حاکمه با تبلیغ و ترویج به نفع میلیتاریسم توده های وسیعی از مردم را به سوی حمایت از ساختار امپریالیسم مسلح به سلاح های مجهز جذب می کنند .

- ارتباطات و رسانه های گروهی جاری نقش کلیدی بویژه در بیست و اندی سال گذشته (از پایان دوره جنگ سرد در۱۹۹۱ به این سو) در رشد این مثلث امپراطوری ایفاء کرده اند . آنها مجموعا امروز همراه با چهارمونوپولی (یا اولیگوپولی های) دیگر– انحصارات تکنولوژی، مالی، منابع طبیعی و تسلیحات کشتار دسته جمعی – مجموعه ” انحصارات پنجگانه ” را تشکیل می دهند که کلیت نظام جهانی سرمایه ( سرمایه داری واقعا موجود = امپریالیسم جهانی ) را به نفع ” یک در صدی ها ” تحت کنترل دارند .

پروسه ادغام و درهم تنیده گشتن اجزاء سه گانه این مثلث نزدیک به شصت سال پیش در آغاز دهه ۱۹۵۰ در آمریکا آغاز گشت . در آن دوره که بعدها به نام دوره ” شکوفائی ” سرمایه داری معروف گشته و آمریکا مقام اول را درجهان درحیطه های تولیدات صنعتی و صدور کالا به کشورهای جهان اتخاذ کرد، هیئت حاکمه آمریکا به تدریج اکثر رسانه های گروهی جاری آن دوره ( روزنامه ها، رادیوها، تلویزیون ها و...) را به اطاعت ازنظام واداشت.

درآن دوره کالکی وبعدها پال باران طی نوشته های تحقیقی و آموزشی خود تشریح کردند که چگونه وظیفه اصلی رسانه های جاری که تا آن زمان از یک موقعیت خودمختاری نسبی دردرون نظام برخورداربودند، بتدریج به اطاعت، سرسپردگی از منویات(مقاصد) شبکه نظامی – صنعتی نظام ، تبدیل گشت. از آن دوره به بعد وظیفه و شکل اکثر رسانه های گروهی این شد که افکار و انظار عمومی را اول در آمریکا و سپس درخارج بویژه در کشورهای اروپای غربی، در جهت حمایت از جنگ های دائمی و کودتاهای نظامی و دیگر ماجراجوئی های ساخت آمریکا تنظیم و تامین سازند .

- از اواسط دهه 1950 به این سو اجزاء شبکه نظامی – صنعتی در آمریکا موفق شدند که اقتصاد نظامی – جنگی را برای تثبیت و تامین نظم سیاسی و اقتصادی نظام جهانی سرمایه که آمریکا به تازگی در راس آن قرار گرفته بود ، تعبیه و به راه اندازند. مضافا در همین دوره که بنام دوره جنگ سرد و نیز به دوره مکارتیسم معروف است ، شبکه نظامی – صنعتی با همکاری رسانه های گروهی فرمانبر که تعدادشان روزانه افزایش می یافتند ، توانستند تقریبا کلیه اتحادیه های کارگری را ( برخلاف کشورهای اروپای غربی ) تحت سلطه سیاست های داخلی و خارجی آمریکا قرار دهند . با در نظر گرفتن این واقعیت که آمریکا در آن دوره دارای بزرگترین طبقه کارگر در سراسر جهان بود ما بیشتر متوجه عمق کامیابی راس نظام جهانی در تسلط بر رسانه های گروهی جاری می شویم .

- شایان توضیح است که کارگران و حتی تعداد قابل توجهی از رهبران اتحادیه های کارگری در آمریکا صرفا و ماهیتا ارتجاعی نبوده و نیستند . بلکه آنها به طور دائم و خارق العاده ای ( دوباره برخلاف کارگران و رهبران اتحادیه های کارگری در اروپا ) شدیدا تحت تاثیر و نفوذ ایدئولوژیکی و تبلیغاتی رسانه های گروهی مجهز و متخصص قرار گرفته و ابعاد فرمانبرداری آنها از فرامین اولیگوپولی های پنجگانه بطور چشمگیری دربیست واندی سال گذشته تعمیق یافته است. رسانه های گروهی جاری بطور دائم و سیستماتیک به کارگران و دیگراقشار توده های مردم شب و روز القاء می کنند که ” امنیت ملی آمریکا ” و دفاع از منافع اقتصادی مونوپولی های پنجگانه درسراسر جهان چیزی غیر از یک روح در دو کالبد نیست.

به نظرنگارنده این امریعنی نفوذ فوق العاده رسانه های گروهی دربین توده های مردم یکی ازویژه گی های مشخص ومتمایزامپریالیسم آمریکاست که درتاریخ صد وسی ساله دوران سرمایه داری انحصاری بی نظیر وکم سابقه است. به عبارت دیگر، هیچ نیروی امپراطوری در کل تاریخ و هیچ نیروی امپریالیستی در تاریخ تکامل سرمایه داری انحصاری در صد و سی سال گذشته نتوانسته بودند به ادغام و درهم تنیده گشتن سه عضو موثر امپراطوری در بدنه واحد نظام خود ، موفق گردند .

- نظرگاه کالکی درباره شکلگیری و تکامل مثلث امپراطوری در دهه 1950، نزدیک به یک دهه بعد توسط پال باران و پال سویزی در کتاب معروف آنان تحت نام ” سرمایه انحصاری ” مشروحا سیستماتیزه گشت . در این کتاب باران و سویزی بطور مبسوطی شرح می دهند که حداقل پنج هدف سیاسی – اقتصادی معین امپریالیستی ، اولیگارشی آمریکا را به سوی میلیتاریزه ساختن اقتصاد سرمایه داری سوق می دهند . این پنج هدف عبارتند از :

1 – دفاع و حفاظت هژمونی جهانی امپراطوری سرمایه در مقابل تهدیدهای خارجی . این تهدیدهای خارجی که به شکل های گوناگون امواج خروشان انقلابی در اکناف جهان بوقوع می پیوندند به نظر حامیان نظام چیزی به غیر از ” تهدید یک پارچه کمونیستی ” نیست که بسترش شوروی است .

2 – تاسیس یک پلاتفرم ” امن ” برای فراملی های آمریکا که انحصارات اقتصادی خود را بوسیله آن در جهان گسترش دهند .

3 تاسیس یک بخش پژوهشی وتوسعه در داخل دولت کاملا تحت کنترل و تسلط فراملی ها باشد .

4 – ایجاد جمعیت کاملا دپلیتره شده (سیاست زده شده) که تحت نفوذ اندیشه های اولتراناسیونالیستی هوادار جنگ های دائمی و پیوسته باشد ، نقشی که عمدتا به عهده رسانه های گروهی جاری است .

5 – جذب و اخذ ظرفیت فرآیند اضافی و افزایش در صد سود از طریق هزینه های سرسام آور نظامی و جنگی .

- نتیجه عملکرد مجموعه ای از این پنج هدف و یا عامل تاسیس بزرگترین و فراگیرترین ماشین جنگی عظیم دردهه های۱۹۶۰،۱۹۷۰ ، ۱۹۸۰ بود، که درتاریخ بی سابقه است. برای اعضای درون طبقه حاکمه آمریکا وایدئولوگ های نظام رابطه مکمل و” دو روی یک سکه ” بودن هزینه های سرسام آورنظامی و توسعه اقتصادی که به اسم ” کنیزینسم نظامی” معروف گشت، به قدری ازطرف تبلیغات شبانه روزی رسانه گروهی مورد ” مسرت و چهچه ” قرار گرفت که کسی را یارای حتی یک انتقاد ملایم هم نبود .

ایدئولوگ های رژیم در دوره جنگ سرد پیوسته اعلام می کردند که جنگ سرد تقاضا را برای کالاها افزایش داده وباعث افزایش اشتغال به کار می گردد. این امر به پیشرفت های تکنولوژیکی منجر گشته و لاجرم باعث اعتلای سطح زندگی می گردند. رسانه های گروهی جاری در آمریکا با حمایت جدی از روند جنگ سرد به شکل های گوناگونی دائما به تبلیغ این امر پرداختند که یک ” فرمول جادوئی” برای ” عمر بی پایان” رفاه وشکوفائی اقتصادی را کشف کرده اند :

” جنگ سرد ” که به گسترش هزینه های نظامی کمک می کند موتور و عامل اصلی روند رفاه و عمر بی پایان شکوفائی اقتصادی است . ایدئولوگ های نظام و رسانه های گروهی در این دوره که نزدیک به چهار دهه طول کشید ، به  اجماع رسیدند که ” کینزینسم نظامی ” عامل اصلی رفاه اقتصادی است .

- زمانی که دوایت آیزنهاور که خودش در گسترش اندیشه و عملکرد کینزینسم نظامی نقش ایفاء کرده بود ، در سخنرانی پایان ریاست جمهوریش در ۱۷ ژانویه ۱۹۶۱ نگرانی خود را از شبکه نظامی – صنعتی اعلام کرد ، این شبکه کاملا در متابولیسم نظام جا انداخته شده بود و اعمال و گسترش جنگ های دائمی و بی پایان و گسترش پایگاههای نظامی آمریکا در اکناف جهان به ستون اصلی در تاروپود و ساخت و ساز نظام امپریالیستی آمریکا تبدیل شده بود .

از این زمان به بعد به قدری از کمپانی های کوچک و بزرگ و کارمندان عالیرتبه دولتی و غیر دولتی به بخش نظامی و شاخه های آن از هر نظر وابسته گشتند که اگر کسی می خواست کوچک ترین تغییری در جهت کاهش هزینه های نظامی بوجود آورد بلافاصله ایزوله و حتی بی اعتبار و بیکار می گشت .

شایان توجه است که رشد و گسترش شبکه نظامی – صنعتی در این دوره و بعد از آن عمدتا به خاطر گسترش و توسعه اقتصادی نبود بلکه هدف اصلی این بود که به این وسیله عمر نظام جهانی سرمایه را با سرکوب قیام ها و جنبش های رهائی بخش در اکناف جهان ( که علیه سیاست های مداخله گرانه و هژمونی طلبانه آمریکا دائما در حال اوج گیری بودند) طولانی سازند. این نظامیگری را که در ساخت و ساز نظام قرار گرفته نه در زمان جنگ سرد و نه در دوره بعد از جنگ سرد نمی توان بدون براندازی خود نظام لغو و منحل ساخت. در واقع در تمامی این دوران، میلیتاریسم یا به طورمستقیم با برپائی جنگ های ساخت آمریکا از جنگ کوریا در سال ۱۹۵۰ گرفته تا جنگ سوریه در ۲۰۱۳ و یا بطور غیر مستقیم با رواج ترس و ارعاب علیه مردم جهان بویژه در کشورهای پیرامونی به بقای زالووار خود ادامه داده است .

- مهمترین تحلیلگران چپ صاحب نظر درباره تکامل میلیتاریسم (کالکی در دهه ۱۹۵۰ ، پال باران و پال سویزی در دهه های ۶۰ و ۷۰ و هری مگداف در دهه ۱۹۸۰ ) متفق القول بودند که عامل اصلی هزینه جنگی و نظامی آمریکا و افزایش دائمی آن ” تحدید ” شوروی نبود بلکه هدف هزینه های جنگی این بود که میلیتاریسم بقای نظام امپراطوری سرمایه انحصاری را در مقابل چالش ها و جنبش های ضد نظام تضمین و تامین سازد.

رویدادهای سیاسی بعد از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ تاکنون حقانیت ارزیابی دقیق این تحلیلگران را ثابت می کند . کما اینکه بعد از فروپاشی شوروی و آغاز دوره بعد از جنگ سرد ما شاهد افزایش هزینه های نظامی و جنگی آمریکا بویژه در قرن بیست و یکم بوده ایم .

 

ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﺩ