مناسبات مصربا شوروى ، آمريکا،انگليس ، فرانسه واعراب قسمت دوم

مناسبات مصربا شوروى ، آمريکا،انگليس ، فرانسه واعراب

قسمت دوم - تحقيق وپژوهش ( استاد صباح )

 

پیروزی بزرگ سیاسی ناصر پس ازعقب نشینی بی قید و شرط فرانسه، انگلیس و اسرائیل در ۱۹۵۶سبب شد تا اسرائیل به دنبال زمان مناسب برای تلافی باشد و فرانسوی ها نیزبا تقویت اردوي این کشور بویژه نیروی هوایی آن می خواستند تا ضربه ناصر را تلافی کنند. اما از آن طرف مصر، سوریه و اردن در طول سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۶ میلادی بطور دائم در حال تقویت توان نظامی خود بویژه نیروی هوایی بودند چرا که برای آنها شکی باقی نمانده بود که اسرائیل به مرزهای ۱۹۴۸ قناعت نمی کند. درسال ۱۹۶۶ در جبهه اعراب دو کشور اردن و مصر طرفدار جنگ نبودند اما سوریه و فلسطینیان قصد جنگ را داشتند از آن طرف در اسرائیل نیز جبهه جنرالها اسحاق رابین، موشه دایان و بن گوریون طرفدارآغاز جنگ  قبل از آنکه اعراب دست به حمله بزنند  بودند حال آنکه لوی اشکول صدراعظم با استناد به برتری هوایی و زمینی اعراب خواستار مشی اعتدال بود.

بعد از بحران كانال سوئز، در منطقه خاورميانه اتفاقاتى افتاد كه تماماً به سود ناصر بود و به استقرار حكومت او انجاميد. از آنجا كه نفوذ شوروي در سوريه روزافزون بود، جهان عرب مى ترسيد سوريه به دامن شوروي ها بيفتد. از اين رو سورى ها از ناصر خواستند كه سوريه و مصر متحد شوند. در فبروري سال ۱۹۵۷ اين اتحاد عملى شد.  

ملك سعود كه به دشمنى با ناصر معروف بود، جاى خود را به برادرش ملك فيصل داد. ملك فيصل در آن زمان به طرفدارى از ناصر شهرت داشت. در لبنان طرفداران ناصر با «كاميل شمعون»، نخست وزير طرفدار غرب به مخالفت برخاستند و اين مخالفت ها به يك جنگ داخلى منجر گرديد.  در ۱۴ ژوئيه ۱۹۵۶ در عراق كودتا شد.

 عبدالكريم قاسم و افسر زير دستش عبدالسلام عارف در يك كودتاى خونين، فيصل دوم پادشاه عراق و ماماي او امير عبدالله و صدراعظم عراق نورى السعيد را كشتند و خانواده سلطنتى قتل عام شدند.اين حوادث پياپى به جمال عبدالناصر فرصت آن را داد كه به عنوان رهبر جهان عرب و ناسيوناليسم عربى، غرب را به مبارزه بطلبد. بدين ترتيب دولت هاى خاورميانه كه تا آن تاريخ از رخنه كمونيسم در هراس بودندو ناسيوناليسم عربى ترس و واهمه داشتند. در حمله به كانال سوئز، دولت فرانسه و انگلستان با اتخاذ يك استراتژى نظامى غلط، آشكارا خشم بين المللى را براى خود خريدند.  آنچه هيچ كس روى آن حساب نكرده بود عكس العمل شديد آمريكا بود.

 ايالات متحده بيست وچهار ساعت پس از اولين حمله اسرائيل به كانال سوئز قطعنامه شديداللحنى تسليم شوراى امنيت كرد و به نيروهاى مسلح اسرائيل دستور داد «هر چه سريع تر به پشت خطوط تعيين شده در زمان صلح موقت، عقب نشينى كنند» مسأله حائز اهميت اين بود كه در اين قطعنامه هيچ گونه اشاره اى به تروريسم مصرى يا محاصره غيرقانونى «خليج عقبه» توسط اعراب به چشم نمى خورد. جنرال آيزنهاور رئيس جمهورى ايالات متحده همان روز به وسيله تلويزيون پيامى فرستاد و اظهار داشت: همان گونه كه اتخاذ چنين تصميماتى حق مسلم هر يك از اين كشورهاست، ما هم حق داريم با آنها اختلاف عقيده داشته باشيم. ما معتقديم كه اين اعمال بنا به عقايد نادرستى اتخاذ گشته زيرا استفاده از زور راه مناسبى جهت حل و فصل منازعات بين المللى نيست. البته بايد در نظر داشته باشيم كه چشم پوشى غير مشروط از قدرت، اصلى نبود كه دولت آيزنهاورهميشه به كار برده باشد، مثلاً اين آمريكا بود كه دو سال پيش از آن مقدمات سرنگونى دولت گواتمالا  را فراهم كرده بود و يا دو سال بعد از آن آيزنهاور با اعزام نيروهاى آمريكايى به خاك لبنان اين اصل را زير پا گذاشت.

 به هر تقدير در ماجراى كانال سوئز اين اولين و آخرين بار بود كه ايالات متحده دوشادوش اتحاد جماهير شوروى عليه نزديك ترين متحدانش رأى مى داد.  بدين ترتيب اختلاف آشكار ميان آمريكا و متحدان اروپايى اش به مسكو فرصت داد تا با كم ترين خطر، نقش پشتيبانى از مصر را بر عهده گيرد. شپيلوف وزير امور خارجه اتحاد جماهير شوروى به رئيس شوراى امنيت ومارشال بولگانين صدراعظم روسيه شوروى براى ايدن صدراعظم  انگلستان و گى موله صدراعظم فرانسه و ديويد بن گوريون صدراعظم اسرائيل نامه هايى فرستادند.   صدراعظم  اتحاد جماهير شوروى هر يك از مخاطبان خود را به گونه اى تهديد كرده بود. بولگانين  در نامه خود براى ايدن  صدراعظم  انگلستان براى اولين بار به طور آشكار جهان غرب را به استفاده از سلاح راکتى تهديد كرده بود.
بولگانين علاوه بر تهديد استفاده از سلاح راکتي نوشته بود: «ما كاملاً مصمم هستيم كه با استفاده از زور متجاوز را نابود كرده و صلح را در مشرق زمين حكمفرما كنيم»
 نامه بولگانين  براى صدراعظم اسرائيل تهديد آميزتر بود.   صدراعظم  اتحاد جماهير شوروى خاطر نشان كرده بود كه: «اقدامات اسرائيل موجوديت اسرائيل را به عنوان يك كشور به خطر مى اندازد». مهم تر از همه اين كه  بولگانين  در نامه خود به جنرال آيزنهاور نوشته بود: «اگر اين جنگ متوقف نشود ممكن است جنگ جهانى سوم آغاز شود». بدين ترتيب اتحاد جماهير شوروى درست به هنگامى كه نيروهاى نظامى اش نيروهاي مجارستان را قلع و قمع مى كردند جسارت آن را پيدا كرده بود كه به قول خودش براى قربانيان امپرياليسم غرب اظهار تأسف و دلسوزى كند.

 بولگانين در نامه خود به آيزنهاور خواستار مداخله مشترك شوروى و آمريكا در كانال سوئز شده بود كه اين پيشنهاد بلافاصله از سوى رئيس جمهورايالات متحده رد شد، رئيس جمهور آمريكا به بهانه اولتيماتوم اتحاد جماهير شوروى، فشار خود را بر فرانسه و انگلستان بيشتر كرد و نخستين نتيجه آن سقوط ناگهانى ليره استرلينگ در بازار جهانى بود و دولت ايالات متحده به عمد برخلاف گذشته از كمك مالى به انگلستان خوددارى نمود.  عميق ترين عواقب بحران سوئز از هر دو سوى كانال به درون اروپاى مركزى كشيده شد. انورالسادات  كه در آن زمان وزير تبليغات مصر بود در روز ۱۹ نوامبر ۱۹۵۶ اظهار داشت: اكنون تنها دو ابر قدرت در جهان وجود دارد، ايالات متحده و اتحاد جماهير شوروى. انگلستان و فرانسه قدرت هايى هستند كه نه بزرگ اند و نه قدرتمند! از عواقب ديگر بحران سوئز اين بود كه عبدالناصر بعد از آن سياست خود را در قبال غرب با متحدان عربش هماهنگ نكرد، يعنى موضع راديكال او به وى اجازه نداد اين حقيقت را تصديق كند كه فشارهاى آمريكا او را نجات داده است.

 از پى آمدهاى ديگر بحران سوئز اين بود كه عبدالناصر از آن پس توانست با تحكيم مواضع خود، حملات خويش را به دولت هاى ميانه رو و طرفدار غرب تشديد كرد. از پى آمدهاى ديگر، سقوط دولت طرفدار غرب در سرزمين عراق بود (كودتاى عبدالكريم قاسم) كه به تدريج به يكى از تندروترين رژيم هاى جهان عرب تبديل شد كه نهايتاً به استقرار رژيم صدام منتهى گرديد. در اين هنگام سوريه نيز به سياست راديكالى روى آورد. نتيجتاً از آن جا كه ايالات متحده عملاً جانشين موقعيت از دست رفته فرانسه و بريتانيا در خاورميانه شده بود آماج خشم راديكاليسم ناصر شد تا آن جا كه در سال ۱۹۶۷ به قطع روابط دو كشور منتهى گرديد. پى آمد ديگر اين كه دولت ايالات متحده آمريكا بعد از بحران كانال سوئز نتوانست آنچنان كه شايد و بايد موضع خود را در ميان بقيه دولت هاى غير متعهد توسعه بخشد، البته اين بدان معنا نيست كه تمايلات كشورهاى غير متعهد نسبت به آمريكا ناگهان دستخوش آسيب شده بود بلكه از اين نظر بود كه دولت هاى غير متعهد به قدرت خود پى برده بودند.

هنگامى كه ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروى از طريق شوراى امنيت سازمان ملل متحد، نيروهاى مشترك نظامى اسرائيل، فرانسه و انگلستان را از كانال سوئز وادار به عقب نشينى كردند، مصر فاتح نهايى جنگ شد. البته مصر دو سه هزار تن كشته و زخمى داد، پايگاه مهم نظامى اش در دهانه خليج عقبه نيز به تصرف اسرائيل درآمد، اما در برابر آنچه از دست داد، پيروزى هاى بزرگ ترى را به دست آورد. مهم ترين فايده اين جنگ براى مصريان اين بود كه ترس مردم ريخت و افراد غير نظامى در چند مورد در برابر دشمن جانانه مقاومت كردند و برخلاف پيش بينى متجاوزان مردم به جاى قيام عليه ناصر، پشت سر او ايستادند و جمال عبدالناصر ناگهان به صورت قهرمان جهان عرب صلاح الدين ايوبى زمان ، جلوه گر شد.  پيروزى مصر در اين بحران تأثيرات برون مرزى و منطقه اى گسترده اى داشت. مهم ترين تأثير خارجى اين بحران سقوط كابينه انگلستان بود. ايدن صدراعظم انگلستان كه پيش از آن دولت مصدق را در ايران ساقط كرده بود، اين بار توسط كسى كه بشدت از او تنفر داشت، يعنى جمال عبدالناصر سقوط كرد. نام ناصر براى ايدن  يك كابوس بود. او حاضر نبود كه حتى نام او را بشنود.

 در ماه مارچ ۱۹۵۶ كه در كابينه دولت انگلستان بحران آفرينى هاى ناصر مورد بررسى قرار گرفته بود، يكى از همكاران ايدن به نام ناتينگ  پيشنهادى براى جست و جوى يك راه حل سياسى جهت مهار كردن مسالمت آميز ناصر به كابينه وزرا داده بود. اين گزارش آنچنان ايدن  را برافروخته كرده بود كه درجا عكس العمل نشان داد و دستور داد ناتينگ را هركجا كه باشد، پيدا كنند تا به وسيله تلفون با او صحبت كند.

اتفاقاً آن روز ناتينگ در ضيافتى مشغول شام خوردن بود. به او اطلاع دادند كه  صدراعظم  مى خواهد صحبت كند. ناتينگ گوشى را گرفت ايدن  به محض شنيدن صداى او فرياد زد و اين گفت و گوها ميان آن دو رد و بدل شد. ايدن  با فرياد: اين مزخرفات چيست كه براى من فرستاده اى؟ يك كلمه اش را هم قبول ندارم.ناتينگ: جناب صدراعظم ، گزارش من حاصل تلاش براى آينده نگرى و توجيه موقعيت انگلستان در خاورميانه است تا از ضربه هايى كه ممكن است به حيثيت دولت پادشاهى انگلستان در خاورميانه وارد شود، جلوگيرى كنيم.

ايدن پس اين حرفهاى مفت راجع به منزوى كردن يا به اصطلاح تو خنثى كردن اعمال ناصر ديگر چه صيغه اى است؟ من مى خواهم سر به تن ناصر نباشد. فهميدى؟ مى خواهم اين مرد بركنار شود. ناتينگ - جناب صدراعظم  اين كاري عاقلانه اى است كه ما قبل از نابود كردن ناصر، براى جانشينى او كسى را پيدا كنيم كه دست كم از ناصر براى ما دشمن تر نباشد و با ما بهتر از ناصر تا كند و درحال حاضر چه خوب چه بد، جانشينى براى او وجود ندارد. صدراعظم  با بركنارى ناصر در مصر هرج و مرج مى شود. ايدن با فرياد  گور پدر جانشين. به درك كه در مصر اغتشاش و هرج و مرج مى شود! به هر تقديرايدن  كار خود را كرد و بهاى آن را هم كه بر باد رفتن تمام سوابق درخشان كارى و حيثيت اش بود، پرداخت. ايدن كه وضع مزاجى اش با شكست نظامى در كانال سوئز روز به روز بحرانى تر مى شد، از استراحتگاه خود در جامائيكا به لندن آمد و در ۱۸ دسامبر ۱۹۵۶ به كميته پرنفوذ حزب محافظه كار گزارشى را تقديم كرد و به طور تلويحى گناه شكست و سرشكستگى انگلستان را به گردن آمريكايى ها انداخت.

ايدن  تصور نمى كرد كه كابينه اش به اين زودى سقوط كند، اما به سرعت پايه هاى قدرتش سست شد. سقوط ايدن بيشتر معلول دو چيز بود- نخست اينكه نمايندگان حزب كارگر صراحتاً در برابر او موضع گرفتند و گفتند حمله به كانال سوئز اتفاقى نبوده و قبلاً برنامه ريزى هايى شده است و اين يك نظريه كاملاً درست بود. ديگر اينكه او صراحتاً دروغ گفت و اظهار كرد كه به هيچ وجه از اينكه اسرائيل به كانال سوئز حمله خواهد كرد، اطلاع نداشته است. در اين هنگام ايدن  عليل شده بود و مجبور بود كابينه را رها كرده رخصتي خود را تمديدكند و درغياب اومك ميلان كه وزير ماليه او بود زير پايش را سست كرد و خود به جاى او صدراعظم  شد. مك ميلان  در گزارشى به هيأت دولت ورشكستگى مالى انگلستان را به صراحت اعلام كرد. مك ميلان  خاطرنشان كرده بود كه تنها ايالات متحده آمريكا مى تواند انگلستان را از ورشكستگى نجات دهد. در اين ميان دولت ايالات متحده نيز تنها در برابر عقب نشينى بى قيد و شرط نيروهاى متجاوز حاضر بود به انگلستان كمك مالى بدهد.  مك ميلان  در گزارش مالى خود كه در ماه نوامبر ۱۹۵۶ تسليم كابينه انگلستان نمود، خاطرنشان ساخته بود كه انگلستان در ماه نوامبر ۱۹۵۶ ، ۲۷۰ ميليون دالر از دست داده است.اصرار مقامات انگلستان و به عبارت بهتر التماس آنها به مقامات آمريكايى اين بود كه كمك مالى همزمان با عقب نشينى صورت پذيرد. همفرى هم كه تا آن زمان در برابر انگلستان موضع بسيار خشنى داشت، مى گفت - فقط به شرط روشن شدن چراغ سبز مى توانيد انتظار كمك داشته باشيد. با عقب نشينى سريع متجاوزان از كانال سوئز در گنجينه آمريكا به روى انگلستان باز شد و موجباتى فراهم آمد كه انگلستان براى پركردن خزانه تهى خود ۵۶۱ ميليون دالر از بانك بين المللى وام بگيرد، به اضافه ۷۳۸ ميليون اعتبار براى آينده. بانك صادرات آمريكا نيز وامى به مبلغ ۵۰۰ ميليون در اختيار دولت انگلستان گذاشت. در ضمن علاوه سخاوتهاي هاى مالى، حمايت لفظى مقامات آمريكايى آغاز شد. آيزنهاور و نيكسون، معاون رئيس جمهورى و ساير مقامات بار ديگر مراتب حمايت خود از انگلستان را اعلام داشتند.

در اين هنگام گزارشات رسيده به مرکزاردوي مصر حاكى از آن بود كه نيروى هوايى مصر نابود شده است و ناصر در حالى كه از شنيدن اين خبر بسيار اندوهگين بود، توسط شكرى القوتلى رئيس جمهور سوريه پيامى دريافت داشت كه او را بيش از پيش آشفته و نگران كرد. پيام  شكرى القوتلى  رئيس جمهور سوريه كه در سفر مسكو با  خروشچف  ملاقات و مذاكراتى داشت اين بود- به ناصر از قول من بگوييد اتحاد جماهير شوروى حاضر نيست كه به خاطر كانال سوئز دست به قمارى بزند كه احتمالاً آلوده جنگ جهانى سوم شود.

 اگر قرار باشد كه اتحاد جماهير شوروى در چنين جنگى وارد شود زمان و مكان مناسب آن را به اختيار خود انتخاب مى كند، شكرى القوتلى  در پيام خود افزوده بود كه  خروشچف مى گويد: مصر هر چه زودتر صلحى با انگليس و فرانسه كه قدرت برترهستند و مقاومت در برابرشان بيهوده است برقرار كند. در صورت برقرارى صلح اتحاد جماهير شوروى از پشتيبانى و هرگونه كمك معنوى خوددارى نخواهد كرد . درهمين راستا خروشچف  به سفير يوگسلاوى گفته بود كه  شوروى با تمام قدرت از مصر حمايت مى كند و اگر پسرم بخواهد داوطلبانه در كنار مصريان با متجاوزان بجنگد او را از اين كار باز نخواهم داشت. آنتونى ناتينگ به استناد گفته هاى خود ناصر مى نويسد- ناصر از رك گويى  خروشچف  به قدرى يكه خورد كه فوراً تلگرام مزبور را پنهان كرد و اين راز را از همه كس پنهان نگاه داشت. اين راز همچنان پنهان بود تا اين كه در سال ۱۹۶۰ عبدالناصر به مناسبتى پرده از آن راز برداشت. ناصر به خوبى تشخيص مى داد كه اتحاد جماهير شوروى در مجارستان با يك انقلاب مردمى مواجه است و نمى تواند جز مشكل خود به مشكلات ديگران بپردازد. اما آنچه كه ناصر رامتحير و آزرده كرد اين نكته بود كه چرا خروشچف تا اين اندازه خط مشى خود را عوض كرده و در حساس ترين لحظات مصر را تنها گذاشته است.

بعدازدريافت پيام خروشچف ،جمال عبدالناصر با حالتى رنجيده ازآيزنهاور رئيس جمهور ايالات متحده آمريكا استمداد كرد و براى آن كه نشان دهد دست نشانده روس ها نيست دستور داد يك ميليون شماره از مجله معروف لايف  را كه در آن گزارشى از سركوبى وحشيانه قيام مردم مجارستان به چاپ رسيده بود تجديد چاپ كرده در سراسر مصر پخش كنند تا به آمريكايى ها بفهماند آنچنان كه شايع شده است دست نشانده روس ها نيست.
باوجودآمريكايى ها استمداد ناصر ازآيزنهاور را با احتياط تمام تلقى كردند زيرا در مورداهداف نهايى ناصر ترديد داشتند.
در وزارت خارجه آمريكا اين سؤال مطرح شد نكند ناصر به خاطر اين از آمريكا استمداد كرده است كه اگرآيزنهاورجواب مساعد نداد بلافاصله از روس ها تقاضاى مداخله كند.اما هنگامى كه عبدالناصر استمداد از اتحاد جماهير شوروى را تكذيب كرد و آيزنهاور مطمئن شد كه حيله اى در كار نيست براى آتش بس، فورى به سه دولت متجاوز اخطار جدى داد.  در آن گير و دار يكى از مشكلات بزرگ ناصر حفظ روحيه فرماندهان اردوي به ويژه اعضاى شوراى عالى انقلاب مصر بود. آنتونى ناتينگ نويسنده كتاب معروف ناصر در اين مورد مى نويسد: همين كه خبر اولتيماتوم مشترك انگليس و فرانسه در سراسر جهان منعكس شد، ناصر بى درنگ كابينه هيأت وزيران را به يك جلسه اضطرارى فرا خواند اما پيش از آنكه تمامى اعضاى كابينه حاضر شوند در لحظات پيش از تشكيل جلسه، جنرال عبدالحكيم عامر وصلاح سالم دو تن از اعضاى قديمى شوراى انقلاب نزد او رفتند و درخواست كردند كه به طور خصوصى پذيرفته شوند.

عبدالحكيم عامر وصلاح سالم  با نگرانى تمام به ناصر گفتند كار از كار گذشته بايد دسته جمعى به سفارت انگلستان برويم و اولتيماتوم را بى چون و چرا قبول كنيم. ناصر با آن كه در رد اولتيماتوم ترديدى نداشت خونسردى خود را حفظ كرد وعبداللطيف بغدادى عضو ديگر شوراى انقلاب را احضار كرد وازعبدالحكيم عامروصلاح سالم خواست تا آن چه را كه گفته بودند در حضور عبداللطيف بغدادى تكرار كنند. عبدالحكيم عامر فرمانده عمومي نيروهاى مصر با كلماتى نوميدكننده آن چه را كه به ناصر گفته بود تكرار كرد و اضافه نمود كه ارتدوي مصر در وضعى نيست كه در برابر حمله دو كشور امپرياليستى مقاومت كند. در صورت مقاومت سرزمين مصر بر اثر حملات دريايى و هوايى انگلستان يكسره نابود خواهد شد. صلاح سالم نيز گفته هاى عبدالحكيم عامر را تأييد كرد اماعبداللطيف بغدادى عضو ديگر شوراى عالى انقلاب گفت  اين كه در اين جنگ پيروز مى شويم يا شكست مى خوريم خارج ازبحث امروز است فقط بايد بدانيد اگر اكنون حاضر به جنگ نباشيد در آينده هرگز اراده چنين كارى را نخواهيد داشت.

بغدادى با تهورى بيش از آن چه عقل سليم اجازه مى دهد، افزود -  رهبران مصر بايد همگى به جبهه بروند و در صورت لزوم همانجا بميرند. اكنون جاى ما در كرانه كانال است نه در قاهره و اگر جنگ را باختيم و در جنگ كشته نشديم، بهتر است خودكشى كنيم و به دست دشمن اسير نشويم.
در اين هنگام عبدالناصر زكريا محى الدين  رئيس سازمان چريكى را احضار كرد و دستور داد كه براى تمامى اعضاى كابينه براى خود
كشى قرص سيانور تهيه كند و در اختيار يكايك اعضاى كابينه و سران مصر بگذارد. آنگاه جمال عبدالناصرعبدالحكيم عامر، فرمانده قوا و صلاح سالم را مخاطب قرار داد و گفت من هرگز اين اولتيماتوم خفت انگيز را قبول نخواهم كرد. در پايان جلسه عبدالحكيم عامر آمادگى خود را اعلام كرد ولى صلاح سالم قانع نشد و بيش از اندازه عصبى و ملتهب بود. به دنبال اين جلسه خصوصى و محرمانه جلسه اى با شركت اعضاى كابينه تشكيل شد. در اين جلسه كوتاه ناصر تصميم خود را مبنى بر رد اولتيماتوم اعلام كرد. چند نفرى مخالف بودند و نظرات و پيشنهاداتى داشتند، اما ناصر اجازه نداد بحث تسليم ادامه پيدا كند در پايان جلسه، كابينه مصر رد اولتيماتوم مشترك فرانسه و انگلستان را تصويب كرد. بدين ترتيب عبدالناصر با اسرائيل ودو دولت نيرومند اروپايى وارد جنگى شد كه اردوي مصر آمادگى آن را نداشت. تنها اميد ناصر اين بود كه ملت مصر در برابر اين هجوم ناگهانى پايدارى كند تا افكار عمومى جهان براى نجات مصر بسيج شود. اولتيماتوم آيزنهاور به فرانسه و انگلستان و حمايت اتحاد جماهير شوروى از مصر موجب آن شد كه دو دولت مقتدراروپايى آبرو باخته آتش بس را قبول كنند و اسرائيل هم كه آلت دست آنها بود سر جاى خود بنشيند.اكن