ﺗﺪﺍﻭﻡ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺟﻬﺎﻧﯿﯽ ﺳﺮ ﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﻮﻗﯿﺖ ﺟﻨﺒﺶ ﻛﺎﺭﮔﺮﯼ ﻭ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﯽ (2)
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﺗﺪﺍﻭﻡ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺟﻬﺎﻧﯿﯽ ﺳﺮ ﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﻮﻗﯿﺖ ﺟﻨﺒﺶ ﻛﺎﺭﮔﺮﯼ ﻭ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﯽ
(2)
ﺗﻨﮕﻨﺎﻫﺎﯼ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯼ، ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﻭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺴﱰﺵ ﺟﻨﺒﺶ ﻛﺎﺭﮔﺮﯼ
مقایسه اجمالی بحران کنونی با بحران 1933- 1929 تنگناها و محدودیت های تاریخی نظام سرمایه داری برای عبور از آن و اجتناب ناپذیری تشدید مبارزه طبقاتی را نشان می دهد. آن بحران زمانی رخ داد که هنوز بخشهای وسیعی از جهان به مناسبات تولید سرمایه داری پا نگذاشته بود و نمی توانست مانند بحران کنونی فراگیر باشد.
در آن دوره انگیزه عظیمی برای تحرک و صدور سرمایه از کشورهای پیشرفته سرمایه داری به "کشورهای جهان سوم" و کسب فوق سود وجود داشت، فوق سودی که در کشور مادر می توانست هم در خدمت انباشت سرمایه قرار بگیرد، و هم این امکان را می داد که با اختصاص بخشی از درآمد های مالیاتی به تأمین بیمه ها و خدمات اجتماعی، سرمایه را از خطر ناآرامی های اجتماعی در امان نگاه دارد. آن بحران در انطباق با نیاز توسعه سرمایه داری مناسبات بین قدرت های امپریالیستی را از نو تنظیم کرد، نظام پولی بین المللی را سر و سامان داد، در عرصه داخلی دخالت دولت را در خدمت سود آوری سرمایه قرار داد، با ایجاد توازن نسبی میان رشد بارآوری تولید و درآمد کارگران و توده های مردم فروش کالاهای تولیدی و سودآوری را برای سرمایه داران تضمین کرد.
اما در بحران کنونی، سرمایه این افق ها را از دست داده است. یکی از ویژگی های بحران کنونی طولانی مدت بودن و پیوستگی آن است، بحران مزمن کنونی تداوم بحران دهه 70 قرن گذشته است که با افت و خیزهایی ادامه داشته است. این بحران فراگیر و جهانی است و از طریق مکانیسم بازار و سیاست های دیکته شده از جانب مراکز مالی جهانی به همه جا سرایت کرده وبا شدت و ضعف کمتر یا بیشتر تمام کشورهای سرمایه داری را فرا گرفته است.
بر خلاف ادعای نظریه پردازان بورژوایی، بحران کنونی تنها محدود به حوزه مالی نیست، با سقوط "وال استریت" معلوم شد که ریشه بحران در کاهش نزولی نرخ سود در عرصه تولید است. زمانی که دورافتاده ترین نقاط جهان به عرصه رقابت سرمایه های مختلف و قدرتهای مختلف جهانی و منطقهای تبدیل شده، چنگ اندازی به فوق سودهای امپریالیستی با محدودیت روبرو شده است.
در عرصه داخلی اگر زمانی تأمین بیمه های اجتماعی، دستمزدهای متناسب با سطح تورم و تأمین یک زندگی انسانی تضمین کننده بازار فروش و سود آوری سرمایه به حساب می آمدند، اکنون تعرض به این دستاوردهای طبقه کارگر به وسیله ای برای کاهش هزینه تولید و مقابله با کاهش نرخ نزولی سود تبدیل شده است.
اگر چه سرمایه داری در آمریکا و اروپا برای ممانعت از وخیم تر شدن اوضاع اقتصادی به نیروی کار ارزان کارگر چینی متکی است، و نیروی کار ارزان کارگران در چین است که امکان زندگی ارزان تر را برای هم طبقه یی های شان در سایر نقاط جهان بوجود آورده، اما این موقعیت شکننده است. با کاهش نرخ رشد اقتصادی در چین در نتیجه کم شدن حجم صادرات، امید به اینکه چین محرک نجات اقتصاد آمریکا و اروپا گردد نیز کاهش یافته است. در حالی که به علت بحران جهانی، تقاضاهای بین المللی کاهش پیدا کرده است، دولت چین مجبور است که بازار داخلی را برای افزایش تولید آماده کند. تأکیدات دستگاه رهبری چین بر بهبود زندگی مردم با هدف بالا بردن قدرت مصرف و افزایش تقاضا در بازار داخلی و به تعویق انداختن بحران انجام میگیرد.
هند به علت کاهش صادرات با معضل کسری حساب جاری روبرو شده است و برای جبران این کسری ناچار است که امتیازات هر چه بیشتری به مراکز مالی جهانی بدهد. دولت هند هم اکنون به نرخ رشد اقتصادی پایین تر تن داده و حمله به سطح زندگی و معیشت مردم را تشدید کرده است. اگرچه سرمایه جهانی به تشدید استثمار طبقه کارگر و توحش سرمایه در هند امید بسته اند تا با کسب فوق سودهای کلان، موتور تحرک اقتصادی دنیا شود، اما این فشارها در همانحال به جنبش کارگری در هند موقعیت انفجاری بخشیده است.
با این وصف بحران اقتصادی اخیر در اوج جهانی شدن سرمایه و در جدیدترین فاز آن، کل سیستم سرمایه داری را فرا گرفته و محدودیت های این نظام در غلبه بر آن، زمینهی گسترش جنبش کارگری را فراهم آورده است. اگر زمانی سیاست های نئولیبرالیستی به عنوان راه حل بحران سرمایه داری به سیاست رسمی دولت های حاکم تبدیل شد و توازن قوا را به زیان جنبش کارگری تغییر داد، اکنون با شکست نئولیبرالیسم، سه دهه کم تحرکی و رکود جنبش کارگری، پایان گرفته و گسترش مبارزات کارگری، به یک امر اجتناب ناپذیرتبدیل شده است.
دولت های سرمایه داری برای برطرف کردن بحران بانکها، هزاران میلیا رد دلار از پول مالیات مردم و ثروت های جامعه را به گلوی آنان ریختند و بانک ها را از ورشکستگی نجات دادند، اما اکنون خود این دولتها با بحران بدهی و مالی روبرو شدهاند.
دولتهای سرمایه داری همه جا در تلاش اند که از راه اعمال برنامه های ریاضت اقتصادی بحران بدهی را از سر بگذ رانند و به بودجه دولتی ثبات بدهند. اجرای این برنامه ها به افزایش نرخ بیکاری و سقوط زندگی کارگران انجامیده است. یعنی سرمایه داران و دولت های شان بحران را از نهادهاى مالى، به بودجه دولتى و سپس از راه اجرای برنامه های رياضت اقتصادى و ايجاد بيكارى، به کارگران و به اقشار پایین جامعه منتقل كرده اند.
بدون تردید کارگران و مردم محروم جهان همانگونه که در یونان، پرتگال، اسپانیا، ایتالیا، کشورهای حوزهی یورو، آفریقای جنوبی، خاورمیانه و شمال آفریقا نشان داده اند، اعمال این فشارها را بی پاسخ نمی گذارند. این اوضاع زمینه های عینی را برای یک مبارزه فراگیر علیه دستگاه دولتی فراهم آورده است.
کارگران و مردم حاضر نیستند هزینه این بحران را بپردازند. آینده ی این اوضاع تا حدود زیادی به روند پیشرفت مبارزه طبقاتی بستگی دارد. رادیکالیزه شدن این مبارزات و شکل گیری بدیل سوسیالیستی برای پاسخگویی به چنین اوضاعی یک امکان واقعی است.
ﻋﻮﺍﻣﻠﯽ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﯼ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﻛﺎﺭﮔﺮﻭ ﺟﻨﺒﺶ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
آیا گسترش و فراگیر شدن اعتصابات و مبارزات کارگران و اقشار پایین جامعه علیه پیامدهای ویرانگر اقتصادی و اجتماعی بحران جاری می تواند به یک جنبش نیرومند اجتماعی با افق سوسیالیستی برای به چالش کشیدن نظام سرمایه داری تبدیل شود؟
آنچه روشن است این است که بحران مزمنی که در اوج جهانی شدن سرمایه، این نظام را فرا گرفته است، فاکتورهایی را به نفع جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر تغییر داده است. یکی از این فاکتورها شکست نئولیبرالیسم است.
اگر در اوایل دهه 80 قرن گذشته تحت رهبری "تاچر" و "ریگان" اجرای الگوی اقتصادی بازار آزاد به سیاست رسمی و عملی بسیاری از دولت های سرمایه داری تبدیل شد و یورش این دولت ها به دستاوردهای مبارزاتی طبقه کارگر توازن قوای طبقاتی را به زیان طبقه کارگر تغییر داد، و سرانجام جشن و سرور نئولیبرالیسم "پیروزمند" بعد از فروریختن دیوار برلین در نوامبر 1989، فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد و اعلام "پایان تاریخ" از جانب ایدئولوگ های بورژوایی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر را در موقعیت دفاعی قرار داد، اکنون نوبت جنبش سوسیالیستی است که شکست نئولیبرالیسم را به زمینه پیشروی و تعرض طبقه کارگر تبدیل کند. اگر در آن زمان امواج سهمگین تبلیغات ضد کمونیستی وتعرض بورژوازی علیه سوسیالیسم و انقلاب کارگری، شرایط پیشبرد فعالیت کمونیستی را دشوار ساخت و تبلیغات نئولیبرالی کوشش کرد آنچه را که روی داده بود ... "مرگ و پایان کمونیسم" تفسیر کند و با سرمستی فریاد برآورد که برای همیشه سوسیالیسم را از میدان بدر کرده است، اکنون نوبت سوسیالیسم است که اوج گندیدگی سرمایه داری و پایان امکانات آن برای بهبود زندگی اکثریت جامعه ی انسانی را اعلام کند. شکست نئولیبرالیسم در همانحال که سرمایه داری را با بحران ایدئولوژیک روبرو کرده است، زمینه را برای پیشروی سوسیالیسم در این عرصه بیشتر فراهم کرده است.
رفرمیسم در کشورهای پیشرفته سرمایه داری که از دهه سوم قرن گذشته همواره به عنوان یک مانع جدی بر سر راه پیشروی کمونیسم در جنبش کارگری عمل کرده است، اکنون به حکم تحولات سرمایه داری و بحران مزمنی که این نظام به آن دچار شده است بیش از هر زمانی پایه اجتماعی آن در میان کارگران تضعیف شده است. استراتژی اتحادیه های کارگری و احزاب رفرمیست بورژوایی که در قالب احزاب سوسیال دمکرات ویا احزاب ارو کمونیست به حیات خود ادامه می دهند برای تأمین اشتغال کامل و بازگشت به دولت رفاه به بن بست رسیده است.
در دوران سلطه بی چون و چرای رفرمیسم بر جنبش کارگری، گرایش کمونیستی عملا نتوانست که تلفیقی درست بین مبارزه برای رفرم و مبارزه برای انقلاب و کسب قدرت سیاسی طبقه کارگر ایجاد کند. ناتوانی در دادن پاسخ عملی به این معضلات، گسترش نفوذ کمونیست ها در جنبش کارگری را با دشواری جدی روبرو کرده بود.
اگر زمانی به حکم افزایش شتابان بارآوری تولید، فوق سودهای امپریالیستی و در نتیجه مبارزه کارگران، دولت های حاکم در اروپا، محدودیت هایی را به کارفرمایان و مدیران شرکت ها برای قاعده مند کردن استثمار کارگران تحمیل کردند، در دوره تعرض نئولیبرالیسم، همین کارفرمایان و مدیران این قواعد را یکی بعد از دیگر زیر پا گذاشتند و جریانات رفرمیست هیچ دورنمائی برای پایان دادن به این وضعیت ندارند. دولتهای حاکم با اتکاء به همین موضع شکست طلبانه و سازشکارانه رهبران اتحاد یهها و احزاب رفرمیست اپوزیسیون است که بر اجرای برنامههای ریاضت اقتصادی خود پافشاری میکنند.
یکی دیگر از فاکتورهایی که به سود جنبش کارگری و سوسیالیستی این طبقه تغییر کرده است، این واقعیت است که پیامد تشدید بحران اقتصادی جهانی در حلقههای ضعیف نظام سرمایه داری پایه های نظام های دیکتاتوری را متزلزل ساخته است. پیامد ویرانگر این بحران در کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه موجبات شعله ور شدن خشم تودهها و خیزشهای عظیم انقلابی را فراهم آورد.
کارگران و زحمتکشان این جوامع که سالها قربانی سیاست های نئولیبرالی دولت های حاکم و بی حقوقی مفرط سیاسی بودند علیه حاکمیت رژیم های دیکتاتوری شوریدند. این تحولات انقلابی که در ماهیت خود ضد سرمایه داری بودند امید به انقلاب و تغییر از پائین و توسط اراده انقلابی توده های محروم را در دل میلیونها انسان در سراسر جهان زنده و شکوفا کرد.
در تونس و مصر کارگران و توده های زحمتکش جامعه برای تداوم انقلاب با دولت های تازه به قدرت رسیده دست و پنجه نرم می کنند. در دیگر کشورهای منطقه در نتیجه اعتراضات توده ای توازن قوای تازه ای به نفع جبهه مبارزه توده ای شکل گرفته است.
عامل دیگری که به سود مبارزهی انقلابی و سوسیالیستی تغییر کرده است افول قدرت امپریالیستی آمریکا است. این یک فاکت است که جنبش عظیم ضد جنگ در دوره تدارک لشکرکشی نظامی به عراق، به علت محدودیت هایی که داشت نتوانست جلو این جنگ امپریالیستی را بگیرد. اما بحران اقتصادی اخیر و فشارهایی که به قدرت دولتی آمریکا وارد آمده است، سیاست هژمونی طلبانه آنرا از راه لشکرکشی نظامی، با تنگناهای جدی روبرو کرده است.
لشکرکشی به افغانستان و عراق و اشغال این کشورها مرحله ای از تلاش آمریکا برای تحکیم هژمونی خود با هدف شکل دادن به مناسبات بین المللی مورد نظر و تسلط بر مناطق پراهمیت جهان بود.
دولت آمریکا با افول قدرت اقتصادی اش و با کسر بودجه ای بالغ بر یک تریلیون و 500 میلیارد دلار مجبور به عقب نشینی قبل از موعد نیروهایش از عراق و افغانستان شده است و در جریان حمله ناتو به لیبی ابتکار عمل را به فرانسه واگذار کرد.
این بحران اقتصادی و ابعاد جهانی آن درهمانحال که افول قدرت آمریکا را قطعیت بخشیده است، تضاد منافع، تناقضات و رقابت قدرت های مختلف امپریالیستی بر سر گسترش مناطق نفوذ را تشدید می کند و تشدید این تناقضات، جنبش های انقلابی را در موقعیت مناسب تری برای خنثی کردن دخالت های امپریالیستی قرار می دهد. اگر چه پدیده جهانی شدن سرمایه و حضور سرمایه چند ملیتی در عرصه بین المللی، زمینه همکاری قدرت های بزرگ صنعتی برای کنترل بحران را بوجود آورده است، و تشکیل گروه 20 بازتاب این همکاری هاست، اما رقابت قدرتهای امپریالیستی در بحران منطقه ای یک امر واقعی است.
ادامه دارد