ﺍﻧﺎﺭﺷﯿﺴﻢ ﻭﺟﻨﺒﺶ ﺿﺪ ﮔﻠﻮﺑﻮﻻﯾﺰﯾﺸﻦ

ﺍﻧﺎﺭﺷﯿﺴﻢ ﻭﺟﻨﺒﺶ ﺿﺪ ﮔﻠﻮﺑﻮﻻﯾﺰﯾﺸﻦ

anarshism 

 

نوشته: باربارا اپستین

از نشریه: مانثلی ریویو

ترجمه و تلخیص: نادر احمدی

امروزه در میان جوانان فعال سیاسی رادیکال و بخصوص  در میان آنهایی که در مرکز مبارزه بر علیه گلوبالیزیشن و بر علیه شرکتهای چند ملیتی قرار دارند، آنان اغلب خود را آنارشیست می دانند. اما فلسفه و نگرش و پرسپکتیو حاکم بر آنان را می توان یک تمایل و سمپاتی برای آنارشیسم قلمداد کرد تا آنارشیست بودن.

بر خلاف مارکسیست های رادیکال دهه شست که فریفته آثار لنین و مائو بودند، امکان ندارد که مبارزان آنارشیست امروزی فریفته آثار باکونین بشوند.

برای مبارزین جوان رادیکال آنارشیست امروزی، آنارشیسم به مفهوم تشکیلات فقدان مرکزیت متمرکز بر اساس منافع و علاقه و همکاری مشترک و سیستم تصمیم گیری بر اساس تفاهم متقابل و برابری و مخالفت با هر نوع سلسله مراتب قدرت اجتماعی، سوء ظن نسبت به هر نوع قدرت و بخصوص سوء ظن نسبت به قدرت انواع دولتها و زندگی بر اساس ارزش های برابر است.

جوانان مبارزی که خود را آنارشیست می دانند آنان نه تنها دشمن شرکت های چند ملیتی بلکه دشمن نظام سرمایه داری نیز هستند. خیلی از آنها خواهان جامعه ای بدون وجود دولت و بر اساس جوامع  خود مدیر کوچک و برابر هستند و از نظر تعداد دیگری از آنارشیست ها نظام آینده یک موضوع باز برای گفتگو است. برای آنان آنارشیسم به عنوان یک ابزار سازماندهی و پایبندی به برابری مهم است و یک نوع فعالیت سیاسی است که بجای تعیین یک استراتژی، به افشای حقایق و آگاهگری می پردازد که بطور قاطع در حرکت و تحول است.

آنارشیسم و مارکسیسم یک تاریخ طولانی از تضاد دارند. باکونین در قرن نوزدهم نوشت که طبقه کارگر برای اعمال قدرت خود نباید از قدرت حکومتی به عنوان یک ابزار استفاده کند بلکه بر عکس باید آنرا نابود کند. بعدها آنارشیستها با هدف تبلیغ پراتیک و تهییج قیام عمومی دست به تروریسم بردند. در قرن بیستم آنارکو- سندیکالیستها می گفتند که بر اساس منطق مبارزه طبقاتی اتحادیه های کارگری رادیکال باید مشی انقلابی را در پیش بگیرند.

مارکس و لنین معتقد بودند که لازمه تحقق سوسیالیسم یک دوران گذار انقلابی از دولت است ( و سرانجام دولت طبقاتی محو می شود).

اما آنارشیست ها استفاده ابزاری مارکس از دولت را مورد انتقثاد قرار دادند. به نظر آنارشیست ها، دولت نه یک ابزار بلکه یک وسیله سرکوب است که مهم نیست در دست کی است و تجربه و عملکرد دولت استالینیست مؤیدی بر این ادعا است اگرچه طرز تفکر جوانان آنارشیست امروزی ارتباط کمی با بحث رایج بین مارکسیستها و آنارشیستها دارد و بیشتر دارای محتوای عدالتخواهانه و مخالفت با دولت ها و حکومت ها است.  

بخش هایی از آنارشیست ها شدیدأ فردگرا و غیر سوسیالیستی هستند اما اینها با آنارشیست های رادیکال و فعال که توسط کسانی مانند: نوآم چامسکی و هاوارد زین یا باکونین یا کروپوتکین نمایندگی می شوند هیچ وجه اشتراکی ندارند. کمونیست ها و آنارشیست ها  در مورد انتقاد از نظام طبقاتی و تعهد به برابری همنظر هستند.

اما تضادهای رایج بین مارکسیسم و آنارشیسم در ذهن مارکسیستها باعث ایجاد چنان تفکر کلیشه ای در مورد انارشیسم در بین آنان شده است که مانع دیدن وجه تشابهات بین آنان شده است. تضاد آشتی ناپذیر و مطلق آنارشیسم با هر نوع دولت و خلوص ایدئولوژیک آنان نه تنها مانع ایجاد یک جنبش گسترده عدالتخواهانه اجتماعی شده است بلکه چشم انداز ایجاد یک جامعه آنارشیستی را نیز مشگل کرده است. درس هایی وجود دارند که مارکسیستها باید از فعالین آنارشیست یاد بگیرند. فعالیت آنارشیست ها ترکیبی است از  انگیزه های ایدئولژیک، تحقق ایده آلهای ایدئولژیک از طریق پراتیک اجتماعی با این هدف که در حالی که ماهیت سرکوبگری قدرت را افشا می کند در همان حال آنرا نیز تضعیف می کند. امروزه در حالی که آنارشیستها جوانان زیادی را به طرف خود جذب می کنند اما مارکسیستها اینطور نیستند .

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم جنبش آنارشیستی در بین طبقه کارگر آمریکا چنان چهره رادیکال از خود بروز داد که بعدها مارکسیست ها با ظهور بلشویسم از خود بروز دادند. اگرچه تعدادی تشکیلات کارگری آنارشیست وجود داشتند اما اتحادیه کارگری-آنارشیست “اینداستریال ورکر آف د ورلد” تبلور قدرت آنارشیست ها نبود آنطور که بعدها مارکسیست ها این قدرت را داشتند.

هویت آنارشیستی با عضویت در یک تشکیلات آنارشیستی مرتبط نبود آنطور که عضویت در اتحادیه های کارگری به عضویت در یک حزب مارکسیست مرتبط بود. با وجود این آنارشیسم، دارای قدرتی بود مشابه قدرتی که بعد ها مارکسیست ها داشتند. در حالیکه اتحادیه های کارگری آمریکایی مانند”نایت آف لیبر” و “آ.اف.ال” در ابتدا مواضع رادیکالی را اختیار کرده بودند اما با بهبود شرایط اقتصادی مواضع رادیکال خود را تعدیل کردند.

سرانجام یک آلترناتیو کارگری به نام”فدراسیون کارگران معدن” در پاسخ به “آ.اف.ال” ظهور کرد که دارای هویت مبارز و دارای تمایلات سوسیالیستی- آنارشیستی بود و در نتیجه اتحادیه کارگری جدیدی به نام”آی.دبلیو.دبلیو” با ماهیت آنارکو- سندیکالیستی ایجاد شد که شامل:

“فدراسیون کارگران معدن” و دیگر اتحادیه های نزدیک به آن و  کارگران رادیکال و کارگران غیر عضو اتحادیه های کارگری و کارگران سیاه پوست و دیگر کارگران غیر متخصص را شامل می شد.

در ده های بیست، سی و چهل میلادی، مارکسیسم جایگزین آنارشیسم شد و در حالیکه مارکسیست ها تشکیلات قوی ایجاد کردند که می توانست در مقابل فشار کارفرمایان مقاومت کند اما آنارشیست ها فاقد چنین قابلیت هایی بودند.

ﭘﺎﯾﺎﻥ