در بازار سودا گری حرف های فرسوده و سترون (بخش هشتم(
غفار
عریف
در بازار سودا گری حرف های
فرسوده و سترون
(بخش هشتم(
درآغاز
و پیش ازادامه ی بحث بر مقال ” زمین سنتگرای ذهن ما ومارکسباوری روسی” ، چند حرفی
در باره ی هرزه گويی ها وسخن پراگنی های بی مايه ی آدم های تیره روز، سراپا شریر،
یک پارچه اغواگر و تا مغز استخوان تهی از اخلاق نیک وخوی های پسندیده که امروزه
روز با توسل به خود خواهی ، غرور کاذب، ترفند تراشی و پندارهای واهی... به اقتضای
چرک اندرون خویش، برعشق و شرف، خردمندی، پاكرايی، آزادگی، پاكدامنی و سایر ارزش
های عالی انسانی با تازیانه ی بداندیشی می كوبند و بدین طریق زهر خصومت، كینه توزی
و حسد ورزی خود را نسبت به نیكان و پاكدلان خالی می دارند.
این
آدم های فروافتاده در مرحله ی حضیض اخلاقی كه از هفتادو هفت پشت به قسم طفیلی حیات
به سربرده اند و در ضمیر و خمیره ی شان اندك ترین نشانه ی از صداقت وراستی سراغ
نمی گردد، با گرم نگهداشتن رونق بازار دروغگویی ، فریب و نیرنگ ، كژی و ناراستی ،
در كارزار سیاست های روز، با اجرای حركت های میكانیكی ، تلاش می ورزند تا گوهر
انسانیت را به هیچ فروشند ؛ پس آنان دشمن ترین ، دشمن آدمیت شناخته می شوند .
شیخ
شیراز گوید
:
خردمندی
را كه در زمره اجلاف سخن ببندد شگفت مدار كه آواز بربط با غلبه دهل بر نیاید و بوی
عنبر از کند سیر فروماند.
بلند آواز نادان گردن افراخت
كه دانا را به بی شرمی بینداخت
نمی داند كه آهنگ حجازی
فرو ماند ز بانگ طبل غازی
” کلستان سعدی”
خواجه
ی شیراز گوید
:
تا فضل و عقل بینی ، بی معرفت نشینی
یك نكته ات بگویم ، خود را مبین كه رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
كز اوج سربلندی افتی بخاك پستی
شمس
تبریزی گوید
:
ذره ای از ” چرك اندرون ” ،
آن كند كه صد هزار ، ” چرك بیرون ” ،
نكند
!
آن ”چرك اندرون ” را ، كدام آب ،
پاك كند ؟
...
- آب دیده ؟ !
- نه هر آب دیده
!
الا ، آب دیده ای كه از آن صدق خیزد !
” خط سوم”
حضرت بیدل گوید :
این جاه فروشان به غرور تب و تاب
یك سر زده اند غوطه در موج سراب
افسردن طبع را مخوانید كمال
چون گوهر گشت قطره ،خاك است نه آب
رودكی گوید :
بانگ زله كرد خواهد كر گوش
وایچ نا ساید بگرما از خروش
بر زند آواز دونانك به دست
بانگ دونانك سه چند آوای هست
❊
❊ ❊
طوری
كه مشاهده می گردد ، نویسنده ی مقال ” زمین سنتگرای ذهن ما ... ” با وجود داشتن گواهی نامه ی دانشگاهی
در رشته و مسلك حقوق ، متأ سفانه تا هنوز معنی و مفهوم واژه های سیاسی : "
نظام مردم سالار " ، "نهاد های مردم سالار " و " دهه ی مردم
سالار " كه بتوان " آن را دوره ی طلایی آزادی و هم آرامش خواند " ،
درك نه نموده است ؛ ورنه هذیان نمی گفت و سوداگری سخن نمی كرد .
حاكمیت
سیاسی یی را كه جناب حقوق دان ژرف نگر ( ! )، با خاك زدن به چشم مردم ، نظام مردم
سالار ( ! ) به معرفی گرفته است ؛ تهداب و پایه های ساختاری آن به شیوه ی ارتجاعی
واستبدادی بتاریخ 23 میزان1308 ( 1929 . 10 . 16)
با به قدرت رسیدن نا مشروع محمد نادر
خان ، گذاشته شد و تا سال 1342 خ )مارچ 1963) با وحشت و دهشت ، ترور،
اختناق سیاسی و اجتماعی ، سر كوبگری ، كشتارهای دسته جمعی ، سلب حقوق وآزادی های
فردی و اجتماعی شهروندان ، تبعید های
سیاسی ، قین و قانه - حبس و زندان روشنفكران وآزادی خواهان میهن ... ادامه پیدا
كرد ومرحله ی نخست آن با تعیین شدن دوكتورمحمد یوسف بحیث صدراعظم پایان یافت .
تاكنون
تاریخ ، وحشت ودهشت ، ترور و اختناق محمد گل خان مهمند، نماینده ی كامل اختیار سلطنت ارتجاعی
و استبدادی را كه با در پیش گیری روش های فاشیستی و برتری جویانه در مقابل
شهروندان ولایت های پروان و كاپیسا و مناطق شمال كابل ، همچنان در ولایت های شمالی
افغانستان ( بلخ، جوزجان ، فاریاب ، قطغن ، بدخشان...) بسط و گسترش داد ، فراموش نه نموده است .
تا
حال تاریخ ، جنایت ها ، فجایع و مظالم غیر انسانی را كه شاه محمود خان در ولایت
های شمال شرق افغانستان ( قندز، بغلان ، ﺗﺨﺎﺭ، بویژه خان آباد ( در برابر مردم روا داشته بود . از یاد
نبرده است
.
پس
آیا می شود با رقم زدن طومار خاطر خواهی ها ، مدحه سرایی ها و رجز خوانی ها در حق
دربار و در پیشگاه درباریان بازمانده ؛ آثار و علایم زخم های عمیق سیاسی - اقتصادی -
اجتماعی ناشی از سلطه ی حكومتهای خاندانی در سه دهه ی نخست سلطنت كه با وحشت ، بربریت ، قساوت و
بیرحمی در سراسر كشور یكه تازانه فرمان راندند ؛با آن همه بد نامی هایش ، فقط درمتن
كارنامه های حكومت های بی ثبات و كم دوام در دهه ی قانون اساسی ، زدوده شده و
التیام یافته تلقی كرد و نام آن را "نظام مردم سالار " ﮔﺬﺍﺷﺖ و در ستایش
از آن در حالت ” سكر و بی خودی ” زمین و زمان را نشناخت ؟ هر ﮔﺰ نه !
شاخص ها، مؤلفه ها و مشخصه های ”نظام مردم سالار” ، ” نهاد های مردم سالار ” و ” دهه ی مردم سالار ” را نمی توان تنها در وجود شهروندان ممتاز