(2)ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯼ ﯾﻮﺭﻭ، ﻏﯿﺮﺍﺯ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ، ﺑﺪﯾﻞ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﭼﺮﺍ
ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯼ ﯾﻮﺭﻭ، ﻏﯿﺮﺍﺯ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ، ﺑﺪﯾﻞ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ؟
(2)
ﺍﺣﻤﺪ ﺳﯿﻒ
پیش تر گفتم که
یکی از دلایل نزدیکی کشورهای اروپایی کنترل آلمان بود ولی روشن نشد که پس از ایجاد
پول واحد قدرت اقتصادی آلمان را در درون منطقه ی پول واحد چه گونه باید کنترل
کنند؟
درمقایسه با
دیگر کشورهای اروپایی اقتصاد آلمان در سال های بعد از دو جنگ دو مشخصه ی چشمگیر
داشت:
- بسیار
کارآمد بود.
- بازدهی کار
و سرمایه در آن در مقایسه با دیگر کشورها بسیار بالا بود.
پیش از آن که به این نکات بپردازم باید به چند
غفلت چشمگیر درباره ی نظام پولی واحد بپردازم.
در حالت عادی یک دولت سرمایه داری برای مقابله
با مشکلات اقتصادی تعدادی ابزار در اختیار دارد.
اگردراقتصاد تورم افزایش یابد، دولت می تواند با
افزایش نرخ بهره بکوشد تا میزان تقاضا در اقتصاد کم تر شود.
کسری بودجه را می توان با چاپ پول چاره کرد. این
که چاپ پول کار درستی هست یا خیر در اینجا مد نظر من نیست.
وقتی اقتصاد کسری تراز پرداخت ها دارد دولت می تواند
با در پیش گرفتن سیاست های مشخص برای کاهش ارزش پول ملی توان رقابتی کشور را دربازارهای
بین المللی بیشتر کند. وقتی واحد پول داخلی با کاهش ارزش روبه رو می شود، قیمت
کالا های وارداتی بالا می رود و به همین نحو قیمت محصولات صادراتی در بازارهای
دیگر کاهش می یابد و اگر شرایط دیگر هم آماده باشد کسری تراز پرداخت ها کم تر می
شود.
با ایجاد پول واحد این سه وسیله از دولت های عضو
گرفته شد. آن چه که من آن را غفلت نامیده ام این بود که اروپاییها از خود
نپرسیدند وقتی اقتصاد یک کشور عضو با این مشکلات روبرو شود, در نبود این ابزارها
چه باید بکند و یا چه می تواند بکند!
به نظر می رسد که پس از ایجاد پول واحد تنها
وسیله ای که برای تأمین مالی کسری بودجه و کسری تراز پرداخت ها باقی مانده بود، وام
ستانی بود. اما قبل از ایجاد پول واحد خبر داریم که در موارد مکرر کشورهای عضو اتحادیه
ی اروپا کوشیدند با کاهش ارزش پول ملی خود با کسری تراز پرداخت ها مقابله کنند و
کسری بودجه هم که با چاپ پول تامین مالی می شد.
وقتی قرار شد در راستای وحدت پولی قدم بردارند در
ابتدا اعضای غیر آلمانی کوشیدند ارزش پول ملی خود را به ارزش مارک وابسته
کنند درنتیجه، درعمل امکان کاهش ارزش پول ملی را کنار گذاشتند. کیفیت برتر کالاهای
آلمانی باعث شد که تجارت آلمان با این کشورها کسری روزافزونی داشته باشد.
ناگفته روشن است که پیام اقتصادی وابسته کردن
ارزش پول ملی به مارک آلمان در واقع این بود که این کشورها عملاً مدعی شده بودند
که درعرضه ی کیفیت کالاها و بازدهی کار این کشورها هم تراز آلمان هستند که البته
نبودند و این به گمان من عمده ترین دلیلی بود که کوشش های قبل از پول واحد برای
حرکت در راستای وحدت پولی ناموفق ماند؛ مانند بحران نظام ارزی در 1992.
به جای وارسیدنی واقع بینانه از واقعیتی که وجود
داشت سیاست پردازان در 1992 یک تصمیم نادرست گرفتند و این که پول واحد ایجاد کنند.
از آن تاریخ به بعد است که «مشکل آلمانی» نه فقط دیگر در کنترل نیست بلکه هر ساله
بزرگ تر و قدرتمندتر می شود.
همه ی کشورهای عضو پول واحد کسری تراز پرداختهای
هر سال افزون تری با آلمان دارند و تا زمانی که می توان وام گرفت می کوشند با
وام ستانی این کسری را تأمین مالی کنند. همان طور که پیش تر گفته بودم آلمانیها
روی دو مقوله ی اقتصادی به شدت حساسیت دارند.
- یکم، کنترل
تورم
- دوم هم
کاهش ارزش پولی ملی ـ که این هم به مقوله ی تورم مربوط می شود. آلمانی ها
بر این باورند که استفاده از این ابزار موجب ظهور تورم وارداتی می شود. به
همین خاطر هم بود که در ایجاد نظام پولی واحد آلمانی ها نظامی را پی ریختند
که نه امکان چاپ پول دارند و نه عملاً امکان کاستن از ارزش پول واحد. به همین
خاطر هم که هست که «بانک مرکزی اروپا» که عمدتاً روی الگوی بانک مرکزی آلمان
شکل گرفته است امکانات و ابزارهای یک بانک مرکزی معمولی در دنیای سرمایه داری
را ندارد.
- برای مثال
بانک مرکزی اروپا نمی تواند اوراق قرضه ی دولت های عضو را خریداری کند ـ
کاری که بانک مرکزی انگلیس یا فدرال رزرو امریکا در موارد مکرر انجام می دهند.
به علاوه بانک مرکزی اروپا «وام دهندهی آخرین» هم نیست و این هم برخلاف
وظیفه ای است که بانک مرکزی انگلیس دارد.
بانک مرکزی اروپا اگرچه از دولت های عضو مستقل
است ولی یک هدف بیش تر ندارد و آن هم کنترل تورم است.
البته توجه دارید که درشرایط این سالها مشکل
اصلی اقتصادی منطقه ی پول واحد تورم و یا خطر افزایش تورم نیست. بلکه بیکاری و
رکود گرفتاری اصلی این اقتصادهاست و به همین خاطر، بانک مرکزی اروپا در وجه عمده
تنها یک نظارت گر است و کاری نمی کند ـ در واقع در مسئولیت آن نیست که کاری
انجام بدهد.
به این ترتیب، براساس این نظامی که در حال حاضر
وجود دارد به غیر از ریاضت اقتصادی بدیلی نیست و ناگفته روشن است که تداوم این
سیاست خطرناک ریاضت اقتصادی پی آمدهای خوفناک اجتماعی و اقتصادی برای اکثریت مطلق
این منطقه دارد.
چه باید کرد و یا چه می توان کرد:
·
کوشش برای ایجاد «ایالات متحد
اروپا» ـ یعنی ایجاد یک
نظام فدرال در میان کشورهای عضو که در آن صورت وظایفی بهعهدهی دولت فدرال خواهد
افتاد. من فکر نمی کنم که اروپا برای این راه اکنون آماده باشد و یا ارادهی
سیاسی لازم برای این کار وجود داشته باشد.
·
تبدیل بانک
مرکزی اروپا به یک بانک مرکزی که برای ادارهی اقتصاد سرمایه داری لازم است. برای
مثال همانند بانک مرکزی انگلیس یا امریکا. این تغییر اگرچه امکان پذیر است ولی به
نظرم بعید می رسد. با وضعیتی که وجود دارد این کار بدون توافق آلمان غیر ممکن است
و به خاطر نابرابری گستردهای که وجود دارد تبدیل بانک مرکزی اروپا به یک بانک
مرکزی از نوع بانک مرکزی انگلیس درعمل موجب انتقال منابع هنگفتی از آلمان و
احتمالاً هلند به کشورهای پیرامونی می شود که به نظر بعید میرسد.
شاید این راه کمهزینه
ترین راه برون رفت از وضعیت بحرانی کنونی باشد ولی احتمال به واقع نزدیک تر
تداوم وضعیت کنونی و احتمالاً فروپاشی پول واحد و دور تازهای از بحران فراگیر
جهانی بود.
چه خواهد شد؟ نمی دانم.
باید منتظر ماند و دید آینده چه پاسخی می دهد.
نوامبر
2014
- [1] این متن
بازنوشته ی یک درس گفتار من در دانشگاه ریجنتز است.
[2]
- همه اطلاعات آماری را از کتاب مارک بلایث گرفته ام که مشخصاتش این است:
Mark Blyth:
Austerity: The History of a Dangerous Idea, Oxford 2013
ﭘﺎﯾﺎﻥ
ﻣﻨﺒﻊ: pecritique.com
ﺍﺭﺳﺎﻟﯽ ﻉ . ﻋﻠﯿﻢ