ملک عبدالله ولينعمت مجاهدين ـ طالبان افغانستان ،سازمانده و حامی تروريستهای جهان درگذشت
عبد الواحد فيضی
ملک عبدالله ولينعمت
مجاهدين ـ طالبان افغانستان ،
سازمانده و حامی
تروريستهای جهان درگذشت
هفته
ی قبل رسانه های گروهی جهان اطلاع دادند که ملک عبدالله بن عبدالعزيز ، آل السعود،
پادشاه عربستان سعودی که در سال 2005 پس
ازدرگذشت ملک فهد برادر بزرگش بر تخت سلطنت تکيه زد و بحيث يک ديکتاتور جبار و
ستمگر، بر سرنوشت مردم آن سرزمين فرمان می راند؛ بعد از سال ها جنايت عليه بشريت و
مردم ترقيخواه و عدالت پسند جهان، بويژه با صدور دستور قتل عام مردم آزادی دوست
افغانستان در دهه ی هشتاد ترسايی و حمايت همه جانبه از مجاهدين فی سبيل
الريگن و البيگن ـ طالبان سيه دل و القاعده و داعش ، حمام خون را جاری ساخته بود؛ ؛
روز پنج شنبه مورخ 2 دلو 1393 مطابق 22 جنوری 2015 ، بعمر 90 سالگی ، درگذشت.
درمورد زندگی نامه ملک عبدالله ، مبنی بر
اين که وی بيش از 30 بار ازدواج کرده ؛ از ثمره ی اين ازدواج ها 20 دختر ـ 16 پسر
دارد؛ 11 زوجه اش را طلاق داده ، 3 همسر ديگرش وفات کرده اند؛ 4 خانمش بصورت رسمی
درقيد نکاح وی قرار داشتند ؛ از سرنوشت 12 زن ديگرش معلومات دردست نيست، که آيا
آنان نيزهمسان يک خانمش که در انگلستان زندگی می کند و چهار دختر آن ( سحر ـ جواهر
ـ مها ـ و هلا) 13 سال است که در تحت نظارت، در زندان خانگی محصور هستند و از هرگونه ارتباط با مادرشان و
حتا جهان خارج محروم می باشند؛ قراردارند ويا به سرنوشت ديگری گرفتار شده اند؛
همينگونه پيرامون جناياتی که وی طی ده سال زمامداری خود در داخل عربستان سعودی و
ساير کشورهای اسلامی منطقه و جهان اسلام انجام داده و سازمانهای تروريستی (مجاهدين
افغانستان ـ طالبان ـ القاعده ـ داعش ـ سپاه صحابه ـ جيش المسلمين ـ جماعت اسلامی
پاکستان ... ) را حمايت مالی و معنوی کرده و فعاليت انديشه يی آنها را رهبری نموده
است؛ رسانه های گروهی جهان ـ منطقه و افغانستان ، حقايق را بطور گسترده منتشر کرده
اند. بنابران نياز به توضيح بيشتر ديده نمی شود.
سحر ـ جواهر ـ مها ـ و هلا
اما اين ضرورت احساس می گردد تاديده شود که
اين خانواده (آل السعود ) چگونه و توسط کدام قدرت های بزرگ جهان و سهمگيری کدام نيروهای
مذهبی افراطی داخل آن کشور، بر اريکه ی
قدرت تکيه زدند و چی گل هايی را به آب دادند(!).
در مورد اين خاندان و پاسخ به پرسشهای بالا ؛
دو پژوهشگر مشهور و با اعتبار جهانی، با انتشار دو اثر معتبر: (1 ـ سياست پردازی و
نيرنگ کميته 300 ـ نويسنده دکتر جان کولمن ـ ترجمه دکتر يحی شمس ـ بخش دوم ـ جنگ
غير قانونی خليج فارس ؛
2 ـ بازی شيطانی ـ نويسنده روبرت دريفوس
ـ ترجمه فروزنده فرزاد ، که بداخل 34 بخش در سايت سپيده دم منتشر شده است) توضيحات لازم ارائه داشته
اند.
اينک قسمتی از بخش سوم " بازی شيطانی
"، غرض معرفی اين خاندان مجدداً منتشر می گردد:
عبدوالعزیز با چرچیل
« بريتانيا
در بازي خويش براي کنترل عراق و عربستان نيازمند نيرويي در برابر قدرت حاکم ترکان
در سرزمين پهناور و شنزار عراق بود.
نخستين گام براي رسيدن به
اين هدف ايجاد پيوند اتحادي بلند مدت ميان انگلستان و شاه آينده ي عربستان سعودي
از يک سو و جنبش اسلامي وهابي از سوي ديگر بود. براي پي بردن به چگونگي چنين
پيوندي، نخست بايد به پس و به سده ي 18 بازگرديم زماني که نخست ميان
"السعود"، خاندان سلطنتي آينده و "الشيخ" خانواده ي
اسلامگرايان وهابي تفاهمي رخ نمود.
در ميانه ي سده ي هجدهم مسلمان
مروج دوره گردي مناطق شمالي و اسلام خيز شبه جزيره ي عربستان را از مکه و مدينه تا
بيايانهاي "الاحساء" در شرق بصره، بغداد و دمشق درنورديد. او "محمد
بن عبدالوهاب" متولد 1703 بود که، اقامتگاهي دائم نداشت و شهرنشين نبود، و
زحمت آموزش در مراکز روشنفکري جهان عرب را بخود نميداد. "عبدالوهاب" با
انگيختن جهاد اسلامي پرخاش ميکرد که مسلمانان بايد خود را از قيد هر آنچه از هزار
سال پيش، از مرگ پيامبر اسلام به بعد آموخته اند رها سازند. اين، جنبشي احياگر از
نوع کلاسيک آن بود، با هواداراني مشتاق که خيمه ها را به فراموشخانه ي تاريخ سپرده
بودند.
محمد بن عبدالوهاب
مهمترين
فردي که به آيين جديد عبدالوهاب گرويد، "محمد بن السعود"، موسس خاندان
السعود، بود. "ابن السعود" آشکارا خود را نسخه ي قرن هجدهمي پيامبر
اسلام مي دانست و براي گسترش اسلام اقدام به فتح سرزمينهايي مي کرد و ايمان اسلامي
خويش را در متصرفاتش تحميل مي کرد. عبدالوهاب، ابن السعود و هواداران شان براي
تحميل عقايد خود شيوه ي زشت کشتار دگرانديشان را داشتند. آنان شهرها، مساجد و
زيارتگاههاي متعلق به مخالفان شان را نابود ميکردند.
پس از
آنکه عبدالوهاب در عربستان ملقب به "معلم" يا "الشيخ" شد،
نوادگان و منسوبان او نيز "الشيخ"خوانده مي شدند.]34[ اتحاد خانواده هاي "السعود" و "الشيخ"
در شکل دولت عربستان سعودي در دهه ي 1920 تجلي يافت. البته ظهور چنين دولتي فراز و
نشيب هاي فراوان داشت. از اوايل سده ي هجدهم تا اواخر دهه ي 1920 بارها دولت تاسيس
شده به وسيله ي خاندان ابن "السعود" بتناوب از سوي ترکان عثماني که
قدرتي بيشتر جهاني و کمتر فناتيک بودند يا متحدان مصري ايشان و يا قبائل رقيب
برچيده مي شد.
در نوشته
هايي درباره ي صعود وهابيون چه بسا با احترام گفته مي شود که آنان مسلماناني
اصلاحگر و متجدد بوده اند و نيز آنها شبه جزيره ي عربستان را گرد ايده ي
"توحيد" يکپارچه ساختند. (واژه ي "وهابيت" از سوي حاملان اين
ايده توهين آميز تلقي مي شود، آنها عنوان "توحيد گرايي" را مي پسندند)]35[. واژه ي "وهاب" اغلب در توصيف متفکري که در کار فلسفي و
تفسير قرآن پيشگام است، بکار مي رود. که البته چنين نيست. Hamid” Algar” معتقد است که محيط جغرافيايي عربستان در به اصطلاح تئولوژي
عبدالوهاب موثر بوده است؛ او مي نويسد:
"چنين به نظر ميرسد که همواره جغرافياي بي
حاصل عربستان در تاريخ فکري او انعکاس يافته است"]36[. وي ميافزايد: "آنچه که با تسامح "ميراث فکري محمد
عبدالوهاب" خوانده شده است چيزي بسيار ساده و سطحي است که در واقع نسخه ي
تکرار شده ي مجموعه ي گفته هاي پيامبر اسلام است و فاقد بسط و بيان بيشتري
است".Algar به اين توجه ميکند که حتي نگاهبانان وهابي،
"از انديشه ي خشک و سطحي عبدالوهاب احساس شرمساري دارند"]37[. آري او هرگز انديشمندي بزرگ نبوده است.
اما عبدالوهاب در
حمله به مسلمانان مترقي و متهم کردنشان به خروج از اسلام، ارتداد، بدعت گذاري در
دين و بدتر از آن استاد بود. وهابيون که سده ها در سراسر سرزمين عربي به تاخت و
تاز و غارت و ويرانگري ميپرداختند، اينک با پيوستن به نيروهاي ابن السعود، قدرتي
توانمند پديد آورده اند. بگفته ي يکي از نويسندگان انگليسي قرن نوزدهم، آنان (وهابيون) به "ترجيح
کشتار بر غارتگری" بهنگام پيروزيهاي شان شهره بودند]38[ و کشتار هرگز پايان نداشت. در سده ي 1700، اتحاد سعودي -
وهابي "عملياتي از کشتار و غارت در سرتاسر عربستان" ببارآورد. آغاز
کارشان از مناطق مرکزي عربستان بود، آنگاه به "عسير" در جنوب عربستان و
قسمتهايي از يمن و سرانجام به رياض و حجاز رو نهادند.]39[ آنان در 1802 به شهر مقدس شيعيان، کربلا، که هم
اکنون در عراق است، يورش بردند و اکثريت جمعيت اين شهر را به قتل رساندند و گنبدها
و قبور مقدس شيعيان را ويران کردند و " دارايي، سلاح، جامه، فرش، طلا، نقره و
نسخ گرانبهاي قرآني" را به يغما بردند . ]40[ در حقيقت وهابيون مهر "ويرانگران
گنبد ها" را بر پيشاني داشتند.]41[
به زعم اينان،
در اوايل سده ي نوزدهم، مي بايست گنبدهاي اماکن مقدس در مکه نيز ويران شود. (امروز
نيز در عمل چنين ديدي ادامه دارد. عربستان سعودي خواستار دگرگوني بنيادي مکانهاي
اسلامي در يوگسلاوي سابق بود. " جان اسپوزيتو" [1] مينويسد:
"سازمانهاي سعودي تحت حمايت عربستان مسوول ويران کردن يا بازسازي ديگرگونه ي
مساجد تاريخي، کتابخانه ها، مدارس قرآني و قبرستانهاي بسياري در بوسني و کوزوو
هستند که به زعم ايشان معماري، نقوش اسليمي و سنگ قبرهاي آن با زيبايي شناسي ضد
شمايل وهابي همخواني نداشت.")]42[
"ويرانگران
گنبدها"، همچنان که قدرت خويش را در عربستان گسترش مي دادند، سرانجام با
بريتانياي کبير تماس يافتند. پيوندهای بريتانيا با خاندان السعود
در اواسط سده ی نوزدهم آغاز شد. زماني که کنسول بريتانيا با دربار السعود در
رياض، شهر بياباني خاموش، که بعدها پايتخت عربستان شد تماس گرفت.Algar گزارش
ميکند که "نخستين تماس در 1865 انجام شد و بريتانيا سيل کمک هاي مالي خود به
خاندان سعودي را که تا آغاز جنگ اول جهاني بتناوب افزون ميشد، سرازير کرد."]43[
لرد کرزن
لرد کرزن نايب السلطنه ي آن هنگام هند در 1899 در تدارک
فرمانروايي دست نشانده در کويت، پيوندهاي لندن با خاندان "السعود" و
"وهابيون" را با جديت پايه نهاد. خاندان السعود که براي تحميل خويش در
عربستان تلاش مي کرد، از سوي بريتانيا براي تشکيل دولتي در کويت دعوت شد. کويت، آن
زمان امارت کوچکي در جنوب بصره بود که مي رفت تا هر چه بيشتر نقش نگهبان قدرت
امپرياليستي بريتانيا را داشته باشد.]44[ تنها سه سال بعد خاندان السعود حاکميت خويش را بر شبه جزيره
ي عربستان استوار کرده بود. طبق گزارشي، "امير کويت ابن السعود را که آن
هنگام 20 سال داشت براي بازپس گرفتن رياض از دست رشيديون (هواداران عثماني) بدانجا
فرستاد."]45[ در 1902 رياض بدامان ابن السعود افتاد و در اين هنگام او نام
"الاخوان" را براي گروه هراس انگيز خويش برگزيد.]46[ او جنگجويان "الاخوان" را از قبايل باديه نشين گرد
آورد و آنان را با عقايد مذهبي متعصبانه و بنيادگرايانه مسلح ساخت و به ميدان جنگ
فرستاد. تا پيش از 1912 شمار "برادر خوانده ها" ("الاخوان")
به 11000 تن رسيده بود و ابن السعود منطقه ي نجد در نواحي مرکزي عربستان و
"الاحساء" در بخش شرقي اين کشور را در کنترل داشت.
در ميانه ي 1899 تا آغاز جنگ يکم جهاني شايعه ي وجود نفت
در خاورميانه به واقعيت رسيد، و نخستين "توافقنامه"ي يکطرفه و
امپراليستي نفت بوسيله ي مردان نفتي که پشتشان به قدرتهاي بزرگ گرم بود و در
شرايطي که رهبران قبايل زنداني بودند، به امضا رسيد. اينگونه، به ناگاه خاورميانه
اهميت استراتژيک يافت. از نظر بريتانيا، عربستان و شيخ نشين هاي خليج حلقه يي از
زنجيري بودند که از کانال سوئز تا هند کشيده ميشد. آرام آرام عکس قضيه به نظر درست
تر مي آمد، به اين معني که سوئز و هند براي حفظ منافع نفتي بريتانيا در جنوب ايران
و عراق و شيخ نشين هاي خليج اهميت استراتژيک روز افزون يافت. "ويليام
شکسپير"[2] مامور
سياسي انگليس در کويت، نخستين از چندين متحد مشهور خاندان ابن السعود، آغازگر
نخستين توافق رسمي ميان انگلستان و عربستان سعودي بود، که در سال 1915 امضاء شد.
شکسپير در جريان نبردي در رويارويي بياباني ميان "السعود" و قبيله ي
رقيب او "الرشيد" کشته شد و ماموريت او ناکام ماند. اما توافقي که
او طرح کرد سالها پيش از آنکه عربستان سعودي کشوري مستقل شود لندن و عربستان را
بهم گره زد. " اين توافقنامه بطور رسمي ابن السعود را تحت الحمايه ي انگلستان
بعنوان حاکم مستقل نجد و مناطق وابسته بدان ميشناساند. در عوض "ابن
السعود" متعهد مي شود که توصيه هاي بريتانيا را دنبال کند. [47]
عبدوالعزیز با چرچیل
ظهور دولت عربستان سعودي نقطه ي اتکائي براي
بريتانبا در قلب جهان اسلام، مکه و مدينه پديد آورد. از نظر استراتژيست هاي
پراگماتيک امپرياليسم بريتانيا، اينگونه به نظر مي رسيد که نيروهاي مسلح ابن
السعود برتري ارزش خويش را نسبت به نظرات تئولوژيکي و عرفاني سيد جمال الدين
افغاني، شيخ محمد عبده و انجمن هاي پنهاني آنان ثابت کرده بودند و تجربه ي لندن از
سيد جمال و عبده کاملا موفقيت آميز نبود. بويژه سيد جمال ثابت کرده بود که کالايي
امپرياليستي اغفال گر است و در حالي که از نگاه برجستگان بريتانيايي ايده ي
"دولت متحده ي اسلامي" او جالب بود اما در جلب توده ها ناکام ماند و با
مخالفت هاي عيني از سوي حاکمان ترکيه و ايران مواجه شد.
تشکيل دولت سعودي بوسيله ي انگلستان پايه ي ظهور
اسلامگرايي در دهه هاي بعد شد. براي انگلستان و سپس ايالات متحده ي آمريکا دولت
عربستان سعودي لنگرگاه اهداف امپرياليستي در سده ي بيستم بود. تا اين زمان هنوز
وهابيت در درجه ي نخست نيرويي مذهبي بود تا نيرويي سياسي و مي توانست وفاداري خويش
را به سعودي ها ثابت کند و فراتر از آن، خود را به اهل تسنن جهان اسلام در سطحي
وسيع بقبولاند. اما با نگاهي امروزي به مسائل، اسلام سياسي تا آنهنگام پديد نيامده
بود، و حلقه ي گمشده ي آن نيروي سياسي اسلامي با پشتوانه يي توده يي بود، که بتواند
عليه ايدئولوژيهاي جذاب و ضد امپرياليست سده ي جديد، يعنی کمونيسم و ناسيوناليسم عمل
کند. هنوز دانه هايي که سيد جمال و عبده کاشته بودند جوانه نزده بود. با حمايت و
مراقبت ويژه ي وهابيون عربستان سعودي و اينتليجنس سرويس يک نيروي اسلامي جديد از
خاکي که عبده در آن بذرش را کاشته بود سر برآورد. براي نخستين بار در شهري کنار
کانال سوئز، نه چندان دور از عربستان سعودي حزب بنيادگراي اسلامي ]اخوان
المسلمين[ با
پشتوانه ی مردمي پديد آمد.
) بازی شيطانی ـ فصل اول قسمت 3 منتشره ی
سايت سپيده دم )
خانواده ی السعود ( پسران عبدالعزيز که حدود
نزديک به جهل تن بوده اند،تمام شاه رگ های قدرت ، اعم از سياسی ـ اقتصادی ـ نظامی
ـ امنيتی و حتا قضايی را بين خود تقسيم کرده اند ؛ بنابران در تمام تصميم گيری ها
و تعيين سرنوشت مردم آن کشور مانند آل يحی ( نادرخان ـ هاشم خان ـ شاه محمود خان ـ
ظاهر خان وداوود خان در افغانستان) و همچنان صدور دساتير درمورد سرکوب نهضتهای
ترقيخواهی در دول اسلامی و کليه نقاط جهان نقش داشته اند.
از اين که پيش از ملک عبدالله ، زمام قدرت درعربستان
سعودی بدست ملک فهد برادر بزرگش بود و ملک عبدالله در جايگاه دوم (معادل صدراعظم)
در تمام تصميم گيری های داخلی و خارجی در کنار ملک فهد نقش مهم و برجسته داشت.
بنابران بيمورد نخواهد بود تا معلومات مان را پيرامون عملکردهای جنايتبار و زندگی
برانداز اين خاندان در زمان پادشاهی ملک فهد در دهه ی هشتاد ميلادی، که در شعله ور
ساختن جنگ خانماسوز در افغانستان انجام داده اند؛ گوشه ای از آن را که 9 سال
قبل،(در سال 2005) بمناسبت در گذشت ملک فهد ، از خامه ی اين قلم در سايت سپيده دم به
نشر رسيده بود ، برای بار دوم منتشر سازيم و قضاوت پيرامون آن را به داورتاريخ و
نسل جوان بگذاريم :
آيا ملک فهد، مصلح و خير انديش بود؟