دوران سیاه «مک کارتیسم» در آمریکا
دوران سیاه «مک کارتیسم» در آمریکا
بهرام رحمانی
در فاصله سالهای 1945 الی 1989 میلادی، اسم
سناتور جوزف مک کارتی به عنوان یکی از چهرههای مخوف در عرصه سیاست و حاکمیت
آمریکا ماندگار است.
در این مطلب، به گوشههایی از این دوران اختناق
در آمریکا، که در فرهنگ سیاسی به دوره «مککارتیسم» نیز شهرت دارد اشاره داشته
باشیم. دلیل پرداختن به این دوره، به خصوص از آنجا ناشی شد که اخیرا یکی از
ماموران سیا که در بستر بیماری افتاده اقرار کرده است به دستور مقامات مافوقم از
جمله مریلین مونرو را ترور کرده است. این خبر را من هم در فیس بوکم منتشر کردم که
برخی رفقا به این خبر شک و تردید نشان دادهاند.
دورانی که حاکمیت آمریکا، دستکم بخشی از آن میخواست
با رعب و وحشت و ترور خطر «کمونیسم» را از این نقطه جهان دور کند علاوه بر فعالین
سیاسی چپ و کمونیست، تعدادی از هنرمندان و نویسندگان را نیز ترور کردند.
رهبری و سازماندهی این ترورها را نیز سناتور
«جوزف مک کارتی» به عهده داشت. هدف جوزف مک کارتی(Joseph R.McCarthy )، از ایجاد جو رعب و وحشت در آمریکا این بود که به
اصطلاح «شبح کمونیسم» بر سر آمریکا سایه افکنده بود را از بین ببرد. بنابراین،
کسانی که با دوران «جنگ سرد» بین شوروی و آمریکا پس از اتمام جنگ دوم جهانی آشنایی
دارند، نام سناتور جوزف مک کارتی برایشان نام آشنایی
است.
این دوران پس از پایان جنگ جهانی دوم، آغاز شد.
همانطور که اغلب کارشناسان پیشبینی میکردند، با قدرت گرفتن شوروی و آمریکا در
جهان سیستم دوقطبی در جهان به وجود آمد که منافع سیستم بینالمللی در راستای این
دو قطب تعریف میشد.
اخیرا برخی رسانههای انگلیسیزبان و فارسیزبان
عکس یکی از ماموران بازنشسته سازمان سیا را که در بستر بیماری افتاده، منتشر کرده
و نوشتهاند این مامور گفته که مریلین مونرو را من کشتم.
«مریلین مونرو را من کشتم»؛ تیتر خبریست که هفته
گذشته در بسیاری از شبکههای اجتماعی منتشر کردهاند. در خبر آمده است که یک مامور
بازنشسته سیآیای به نام «نورماند هادجز» در سن 78 سالگی و روی تخت بیمارستان فاش
کرده که به دستور مقامات مافوقش 37 شخصیت مهم را در فاصله سال های 1959 تا 1972
ترور کرده است. او، مریلین مونرو، ستاره افسانهای هالیوود را یکی از قربانیان
ترورهایش معرفی کرد و گفت ماموران به دلیل ارتباط مریلین مونرو، ستاره سینما با
جان اف کندی و فیدل کاسترو، او را برای امنیت آمریکا خطرناک قلمداد کردند و دستور...
«مریلین مونرو»، یکی از
بازیگرهای برجسته دهههای 60 و 70 بود که در هالیوود به یک ستاره درخشان تبدیل شده
بود. مونرو در اوج شهرت بود که دست به خودکشی زد و خبر مرگ او همه را شگفت زده
کرد.
اما پس از چهل سال از زمان مرگ وی ، اکنون یک
افسر آمریکایی که بازنشسته سازمان C.I.A است در سن 78 سالگی در
حالی که به علت بیماری با مرگ دست و پنجه نرم میکند، اعتراف کرد که مونرو خودکشی
نکرده و به خاطر مسائل امنیتی مجبور شده تا این هنرپیشه معروف را به قتل برساند و
طوری صحنهسازی کند که به نظر بیاید او خودکشی کرده است.
این مامور سازمان سیا میگوید: مونرو در اواخر
عمرش دیگر غیرقابل کنترل شده بود، او با چند تن از رهبران سیاسی مانند «کندی» و
«فیدل کاسترو، رهبر کشوری کمویست به نام کوبا» همبستر شده بود و اطلاعات محرمانه
زیادی را میدانست که آنها را در اختیار دیگران میگذاشت. این کار او تهدیدی بود
برای آمریکا و به همین خاطر دستور قتل او از طرف مقامات بالا صادر شد و من که عضو
یک گروه 5 نفره ترور بودم، این عملیات را بر عهده گرفتم و او را به قتل رساندم.
نرماند هادجز، در ادامه افزود: در بین سالهای
1959 تا 1972 به صورت محرمانه دستور قتل بسیاری از هنرمندان و افراد سیاسی مشهور
صادر شد و مونرو تنها زنی بود که من کشتم و از این کارم اصلا پشیمان نیستم. زیرا
مونرو دیگر غیرقابل کنترل شده بود و ممکن بود تا با اطلاعاتی که داشت باعث شود تا
کشور آمریکا ضربه ی سنگینی بخورد.
این افسر بازنشسته آمریکایی از همبستری مونرو با
رییس جمهور آن زمان آمریکا خبر داد و گفت: مونرو با کندی همبستر شده بود و حتی کار
به جایی کشیده شده بود که مونرو به همسر کندی، خانم جکی زنگ زده و به او گفته بود
که قرار است شوهرت به زودی با من ازدواج کند که در جواب، جکی به او میگوید:
«بسیار خوب، تو هم به این کاخ میآیی و تمام مشکلات آن هم مال تو میشود و من را
راحت میکنی.»...
پیش از این نیز در دی ماه 1391، اسنادی از سازمان
تحقیقات فدرال آمریکا(افبیآی) منتشر شد هبود که مرلین مونرو، یکی از هالیوودیهای
سرشناس دهههای 1950 و 1960 با حزب چپ کمونیست آمریکا رابطه داشت.
گزارشهای جسته و گریختهای از تحقیقات آن سالهای
«افبیآی» موجود است به عنوان نمونه، سازمان تحقیقات فدرال، در گزارشی به تاریخ
ژوئیه 1962، یعنی درست یک ماه پیش از مرگ مشکوک مونرو، نوشته است: «دیدگاههای
سوژه تماما و آگاهانه، گرایشهای چپ دارند.»
در همین گزارش آمده است: «اگر حزب کمونیست
فعالانه استفادهای از وی کرده باشد، فعالان جنبش در لوس آنجلس اطلاعی از آن
ندارند.» که میزان دقیق ارتباط وی با جنبش کمونیستی را همچنان در هالهای از
ابهام نگاه میدارند.
مرگ مشکوک این ستاره سرشناس سینمای هالیوود در
پنجم اوت سال 1962، به انگیزهای تبدیل شد تا تنور بحثهای مربوط به ارتباطهای وی
با جنبش کمونیستی آمریکا همچنان داغ بماند؛ به ویژه آن که فعالان سرشناس بسیاری
بودند که در سالهای تنشهای سرد نظامی و سیاسی آمریکا با شوروی سابق قربانی
عملیات تروریستی مخفیانه آمریکا میشدند.
دلیل مرگ مونروی ۳۶ ساله خودکشی مسمومیت حاد ناشی
از مصرف ماده باربیتورات اعلام شد؛ اما بسیاری از کارآگاهان آن زمان، از جمله «جک
کلمونز»، اولین افسر اداره پلیس لوس آنجلس که بر سر صحنه مرگ مونرو حضور یافت، آن
را رد کرده و قتل را عامل مرگ وی اعلام کردند.
تلاشهای مستمر برای افشای اطلاعاتی که بتواند
کمونیست بودن مونرو و به تبع، انگیزههای قتل وی را آشکار سازد، به درهای بسته افبیآی
می خورد، اما چند سال پیش خبرگزاری آسوشیتدپرس از افبیآی خواست تا به مناسبت
پنجاهمین سالگرد درگذشت مونرو اسناد تحقیقات مربوط به وی را افشا کند.
این تلاشها بیثمر بود تا آن که افبیآی
سرانجام در اواسط دی ماه 1391، موافقت کرد به موجب «قانون آزادی اطلاعات» نسخهای
عریض از این پروندهها را در اختیار آژانس خبری آسوشیتدپرس قرار دهد که این
خبرگزاری هم بلافاصله انتشار این اسناد را آغاز کرد.
در این اسناد انتشار یافته، بیش از هر چیز نشان
میدهند که افبیآی نگرانی دامنهداری درباره تمایلات مونرو به سمت جنبشهای چپ
داشته و تمامی حرکات وی را به دقت زیر نظر داشته است.
بر اساس اسناد افشا شده، افبیآی نظارت و پایش
مونرو را بعد از موفقیت وی در فیلم «خارش هفت ساله» در سال 1955 که وی را به عنوان
بزرگترین نماد جنسی جهان بر سر زبانها انداخت، آغاز کرده است.
مورلین مونرو، پیشتر آشکارا از تنفرش از «ادگار
هوور» مدیر وقت افبیآی سخن رانده و زبان به تحسین فعالیتهای رواج یافته در چین
گشوده بود؛ ضمن این که او خشمش را از رواج مک کارتیسم کمونیستستیزانه در سینمای
هالیوود که در غیاب ادله کافی بسیاری از شهروندان آمریکا را به کمونیست بودن و همدلی
با کمونیسم متهم میکرد هم پنهان نکرده بود.
جاسوسهای افبیآی که این گرایشهای ستاره
پرطرفدار آمریکایی را زنگ هشدار قلمداد کرده بودند، تحقیقات گستردهای هم درباره
روابط فردی و سفرهای وی آغاز کردند که در اسناد مذکور به آنها اشاره شده است.
اسناد مذکور نشان میدهند دوستی مونرو با «فردریک
واندربیلت فیلد» یکی از فعالان حزب کمونیست منشا نگرانیهای عمدهای برای افبیآی
بوده است. «فردریک واندربیلت» عضو خانوادهای ثروتمند بود که به خاطر ظن گرایشهای
چپ خود از ارث محروم شده بود. جد بزرگ وی «کورنلیوس واندربیلت» هزاران کیلومتر از
راهآهنهای قاره را ساخت و دانشگاه معروف «واندبیلت» امروزه به افتخار وی نامگذاری
شده است. فردریک فیلد که به خاطر ترس از دستگیر شدن به اتهام کمونیست بودن به
مکزیک گریخته بود، بعدها در کتاب خاطراتش به نام «از راست به چپ»، رسما کمونیست
بودن خود را علنی کرده است.
مونرو در خلال سفری به مکزیک برای خرید مبلمان با
فردریک فیلد آشنا شده بود و افبیآی هم «علاقه دو جانبهای» که بین آنها شکل
گرفته بود را تحت نظر قرار داد.
در اسناد افبیآی، آمده است: «این وضعیت نگرانی زیادی
در بین اطرافیان خانم مونرو و از جمله در میان گروه کمونیستهای آمریکایی در مکزیک
شده بود.»
فدرریک فیلد در خاطرات شخصیاش گفته است او و
همسرش، خانم مونرو را در خریدها و در رستوران همراهی میکردهاند. در این خاطرات،
تنها به یک یا دو جمله سیاسی از خانم مونرو بر میخوریم که در نوع خود جالب توجه
هستند.
فدریک فیلد در کتاب «از چپ به راست» مینویسد: «
او بیشتر از خودش میگفت و از بعضی افرادی که برای او مهم بودهاند یا هنوز
هستند. از این گفت که جنبش حقوق مدنی و برابری سیاهان برایش اهمیت بسیاری دارد و
از تحسین بسیارش برای آنچه در چین میگذرد، از خشمش از کمونیستستیزی و مک
کارتیسم و نفرتش از جی. ادگار هوور(مدیر اسبق اف بیآی)
اشاره مونرو به «نفرتش» از هوور میتواند به
این معنی باشد که او از تعقیب گسترده خود توسط افبیآی با خبر بوده است.
یکی از مواد جدیدی که این اسناد برای اولین بار
آشکار میکنند و پیش از این هیچ اطلاعی در مورد آنها وجود نداشت تقاضای مونرو به
همراه گروهی دیگر از هنرمندان چپگرا برای دریافت ویزای شوروی بود. افراد مشهور دیگری
که در لیست نظارت و پایش افبیآی قرار گرفته بودند، چارلی چاپلین و آرتور میلر که
زمانی همسر مونرو بود را شامل میشدند.
وقتی وارد دنیای بعد از جنگ جهانی دوم از دید
آمریکاییها میشویم، یک شتابزدگی نامعقولی در این برهه انجام میشود و به نوعی
سیاست خارجی آمریکا را تا حدود 45 سال شکل میدهد. پرچمدار این شتابزدگی نیز «هری
ترومن»، سی و سومین رییس جمهور آمریکاست که پس از فوت ناگهانی «روزولت» به عنوان
معاون رییس جمهور، طبق قانون اساسی آمریکا به ریاست جمهوری رسید.
هری ترومن تا آن زمان علاقه چندانی به سیاست
نداشت و از مهمترین برنامههایش، مثل برنامههای هستهای یا برخی جلسات سری اطلاع
چندانی نداشت. پس از مدتی از ورود او به بالاترین عرصه مدیریتی-اجرایی در حکومت
آمریکا(ریاست جمهوری)، ابتکار عمل به دست هری ترومن افتاد. هری ترومن و همکارانش(سناتور
مک کارتی هم جزو همین حلقه بود) اقدام به تدوین خطمشی سیاست خارجی جدیدی زدند که
چندین سال پس از دوران ریاست جمهوری ترومن به دکترین «سد نفوذ و مهار شوروی» مشهور
شد. این دکترین از ابعاد مختلفی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
به تدریج این طرز تفکر در ردههای مختلف خارجی
آمریکا تعمیق پیدا کرد و آمریکا اولویت اول سیاست خارجی خود را نابودی شوروی و محو
آن از نقشه جهان، قرار داد. منتقدین این دکترین، معتقد به این مسئله بودند که
بزرگترین اشتباهی که منجر به ظهور عصر چپاول جهانی به نفع دو دولت- ملت اتخاذ
همین استراتژی از طرف ترومن بود. ترومن با این کار خویش راه هرگونه مصالحه را بست
و فضای تقابلی سنگینی بین دو ابرقدرت به وجود آورد. یکی از انتقادات آمریکاییها
به شوروی این بود که کمونیستها به دنبال صدور انقلاب خویش هستند و لذا پیگیری
مسائل داخلی باید به نمایندگان معتمد دولت سپرده شود تا بتوانند از نفوذ کمونیسم
در داخل کشور جلوگیری نمایند. یکی از این نمایندگان سناتور مک کارتی، نماینده
محافظهکار(جمهوریخواه) سنا بود.
روشن بود که انقلاب اکتبر 1917 روسیه، جهان را
تکان داده بود. با اعلام اتحاد جماهیر شوروی، اثرات این انقلاب به تمام نقاط جهان
از جمله ایالات متحده هم رسیده بود و جوانان آمریکایی که گرایشات سوسیالیستی-کمونیستی
داشتند به سمت تشکیل سازمانیابی در آمریکا رفتند که در سال 1941 میلادی حدود
75000 عضو داشت. بعد از شروع موج دوم اختلافات آمریکا و شوروی در دوره موسوم به
دوران «جنگ سرد» این سازمان کمونیستی و اعضایش تحت تعقیب قرار گرفتند. تشدید گسترش
کمونیسم در اذهان روسای آمریکا در سال 1949، به صورت کابوس درآمده بود.
شورویها زودتر از انتظار کارشناسان مسائل نظامی
و استرتژیک به بمب اتم دست پیدا کرده بودند. در همان سال مائو، در چین توانسته بود
بر قدرت تسلط یابد. در واقع سال 1949، یکی از تلخترین سالها برای مقامات
آمریکایی بود. در سال 1950، جنگ دو کره در گرفت که هزینههای سنگین ناشی از فشار
کره شمالی و چین کمونیست بر کره جنوبی، طاقت آمریکا را کم کرده بود. دستگیری دو تن
از مقامات با دسترسی بالا در سیستم به اتهام فروختن اطلاعات مربوط به انرژی هستهای
در سال 1950، سرآغاز دورهای سیاه و پر از اختناق را در آمریکا برای مدتی شکل داد.
سناتور مک کارتی، منتخب ایالت ویسکانسین (Wisconsin) از حزب جمهوریخواه، تلاشهای
گستردهای را آغاز کرد تا نشان دهد خطر کمونیسم را مهم و خیلی بزرگتر از آنچه
دیگر فکر میکنند. برای مقابله با خطر کمونیسم در داخل آمریکا، اداره «افبیآی»
تشکیل شد و ماموریت یافت که با مک کارتی در زمینه تحقیقات افراد منتسب به دولت(به
صورت مستقیم و غیرمستقیم) همکاری نماید. همچنین سه کمیته دولتی برای پیگیری
فعالیتهای ضد آمریکایی تشکیل شد.
کمیته فعالیتهای ضد آمریکایی، کمیته امنیت داخلی
و کمیته دائمی تحقیقات در باره چهار ساله فعالیتهای خود حدود، 109 پرونده در مورد
فعالیتهای کمونیستی افراد و مجموعهها بررسی کردند. سخنرانی کارتی در مورد «لیست
سیاه هالیوود» است که او از انجمنی مخفی در بین هنرمندان خبر داد که زیر نظر کمیته
فعالیتهای ضد آمریکایی هستند: «اتهام خیانت و جاسوسی بدون ارائه دلایل محکمه پسند
و شفاف»؟!
در این دوره صدها نفر به عنوان مجرم شناخته شده و
راهی زندانها شدند. بین ده الی دوازده هزار نفر شغل خود را از دست دادند؛ در
بسیاری از موارد هنگامی که احضاریهای برای فرد جهت شرکت در دادگاه به دست فرد میرسید،
او بلافاصه از محل کارش اخراج میشد. در واقع، قربانیان طرح مک کارتی کسانی بودند
که هیچ وقت توانایی پاسخگویی به اتهامات واردشده بر علیهشان را پیدا نکردند.
نمونه جالبی از این قربانیان در زمینه فیلمسازی
و بازیگری مشاهده نیز میشود. 300 نفر از بازیگران و کسانی که در زمینه فیلم
مشغول به کار بودند، صرف ادعاهای بدون سند شغل خود را از دست دادند. اکثر افراد
این نمونه، به کشورهای دیگری گریختند و اقلیت آنها در جامعه آمریکا تا زمان
پایان مککارتیسم، منزوی و مورد اهانت واقع شدند.
در تابستان سال 1946، فردی به نام ساموئل کلاوز ( Samuel
Klaus) از مقامات امنیتی ایالات متحده، خاطراتی 160 صفحهای در مورد
فعالیتهای دولت شوروی علیه آمریکا منتشر کرد. این خاطرات نقطه عطفی در تحولات
مربوط به اقدامات امنیتی پس از جنگ سرد تلقی شد. این لیست شامل افرادی است که متهم
به کار کردن برای شوروی در سیستمهای امنیتی و غیره دولت هستند.(مزد بگیر دولت
آمریکا هستند و برای شوروی جاسوسی میکنند.)
در این لیست، افراد به دو گروه «مظنونین» و
«طرفداران» شورویها تقسیم شدند. در این لیست، نام 90 تن از کارمندان دولت موجود
بود که جزو مظنونین و طرفدارن شورویها محسوب میشدند. پس از گذشت چهار سال از
انتشار این خاطرات، اظهار نظرهایی همسو و غیر همسو با جهتگیریهای کتاب در
محافل سیاسی و امنیتی انجام شد.
یکی از افرادی که موافقت عجیبی با جهتگیریهای
نویسنده این خاطرات داشت سناتور «مک کارتی» بود. بعدها که طرح مک کارتی در سنای
آمریکا به تصویب رسید و به مورد اجرا درآمد، خاطرات ساموئل کلاوز از انظار عمومی
ناپدید شد. یکی از مشکلات در مورد بررسی مساله، اکتشاف در مورد منابع مک کارتی
است.
سناتور کارتی با سخنرانی مشهوری که در بین
گردهمایی زنان حزب جمهوریخواه آمریکا در شهر «ویلینگ» واقع در «ویرجینیای غربی»
داشت، اسم اش بر سر زبانها افتاد. او در این سخنرانی، به لیستی 205 نفره اشاره
کرد که با اسناد معتبر، وابستگی آنها به کمونیستها یا طرفداری و هواداری این طرز
تفکر اثبات میشود. بلافاصله تمامی این سخنرانی در رسانههای دولتی آمریکا پوشش
داده شد به طوری که به مدت چهار سال، جامعه آمریکا، به خصوص کارمندان سیاسی دولت،
هنرمندان و نویسندگان شاهد رعب و وحشت و کنترل امنیتی بود.
نخستين ليست سياه سيستماتيك هاليوود، در 25
نوامبر سال 1947 تهيه شد؛ يك روز پس از آن كه 10 نويسنده و كارگردان به دليل
شهادتندادن در برابر كميته بررسی فعاليتهای غيرآمريكايی به «توهين به كنگره»
متهم شدند. گروهی از مجريان استوديوها، كه تحت حمايت «انجمن سينمای آمريكا» فعاليت
میكردند، حكم اخراج اين 10 نفر، كه به «10 مرد هاليوود» مشهور شدند، را اعلام
كردند. سپس در 22 ژوئن 1950، جزوهای به نام «كانالهای سرخ» منتشر شد كه نام 151
نفر از فعالان حرفهای هنر را در خود داشت و آنها را فاشيستهای سرخ و هوادارانشان»
میناميد. مدتی نگذشت كه اغلب كسانی كه از آنها نام برده شده بود، به همراه گروه
ديگری از هنرمندان از فعاليت در عرصه هنر منع شدند.
مککارتیسم، نه تنها پاکسازی انديشه کمونیستی از
هاليوود، بلكه حذف هر نوع نگاه مخالف با سياستهای آمريكا را دنبال میكرد. از اینرو،
بسياری از چهرههای برتر هاليوود، از جمله «جان هيوستن» كارگردان و «همفری بوگارت»
و «لورن باكال» بازيگر، كميتهای تشكيل دادند و با تكيه بر اصلاحيه اول قانون
اساسی آمريكا به واشنگتن رفته و به حمله دولت به سينما اعتراض كردند. (الحاقیههای
قانون اساسی ایالات متحده آمریکا یا با عنوانی مشهورتر، «منشور حقوق ایالات
متحده»، نام ده اصلاحیهای بود که به قانون اساسی آمریکا الحاق شد. این متممها که
قدرت دولت فدرال را محدود و حقوق شهروندان ایالات متحده را تضمین میکرد، پس از
نبرد آمریکا با بریتانیا به قانون اساسی ایالات متحده افزوده شد. به موجب اصلاحیه
اول از این متممهای دهگانه، کنگره در خصوص ایجاد مذهب، یا منع پیروی آزادانه از
آن یا محدود ساختن آزادی بیان یا مطبوعات یا حق مردم برای برپایی اجتماعات آرام و
دادخواهی از حکومت برای جبران خسارت هیچ قانونی وضع نمیکند.)