تصميم هاي ويرانگررادرپاکستان برعليه همسايگانش کي ميگيرد؟؟؟
تصميم
هاي ويرانگررادرپاکستان برعليه همسايگانش کي ميگيرد؟؟؟
پيوست به گذشته
(تحقيق وپژوهش استاد صباح)
- > پژوهش مستند درعملکرد سازمان جهنمي وجاسوسي {
آي اس آي }
پس ازاستقلال پاکستان درسال نوزده چهل هفت ميلادي، دو سازمان جدید
اطلاعات دراین کشورایجاد شد، اداره اطلاعات (IB) واطلاعات نظامی (MI)، عملکرد ضعیف اداره اطلاعات درهماهنگی
اطلاعاتی بین اردو، نیروی دریایی وهوایی در زمان جنگ هند-پاکستان درسال نوزده چهل
هفت ميلادي موجب تاسیس سازمان اطلاعات داخلی موسوم به ( آی اس آی) درسال نوزده چهل
هشت شد .تشکيلات این سازمان بگونه ی است که نیروهایش ازبین افراد سه گانه نیروهای
اردوانتخاب و مامورجمع آوری وارزیابی اطلاعات خارجی اعم ازنظامی یا غیرنظامی میشوند.
( آی اس آی ) زاییده افکار یک افسر استرالیایی الاصل اردو انگلیس به نام کاتوم
است. در ابتدا ( آی اس آی ) هیچ گونه نقشی در جمع آوری اطلاعات داخلی، جز منطقه
مرزی شمال-غرب و کشمیر آزاد، نداشت. دراواخر نوزده پنجاه که ایوب خان، رئیس جمهور
پاکستان شد، نقش ( آی اس آی) را در حفاظت ازمنافع پاکستان و تحت نظر گرفتن سیاستهای
اپوزیسیون و حفظ نقش اردو در پاکستان افزایش و توسعه داد. اين سازمان پس از شکست
درجنگ هند- پاکستان درسال نوزده شصت پنج، مجددا در سال نوزده شصت شش سازمان دهی
شد. در این دوره مسئولیت جمع آوری اطلاعات سیاسی داخلی در شرق پاکستان نیز به این
سازمان واگذار شد. بعدا در زمان انقلاب ملی گرایانه بلوچ ها در بلوچستان در اواسط
نوزده هفتاد( آی اس آی ) ماموریت یافت قلمرو بلوچستان را نیز پوشش دهد.
همه کسانی که جریانات سیاسی و تصمیمگیری
درپاکستان را مورد مطالعه قرار میدهند، بدونشک نیازمند این موضوع هستند که دو
کانون مهم قدرت در پاکستان را بشناسند.از زمان استقلال پاکستان ازهند بریتانیایی
کماکان دو کانون قدرت و تصمیمگیری در پاکستان وجود داشته است که یکی نهاد دولت و
دیگری اردوي پاکستان است.
اردوي پاکستان و به خصوص سازمان اطلاعات آن مهمترین نهاد تصمیمساز در عرصه سیاستهای
داخلی و خارجی این کشور هستند از اینرو در برخی برههها میان دولت و نظامیان
همگرایی وجد داشته و در برخی مواقع نیز واگراییهای منجر به تنش بر این رابطه
حکمفرما بوده است.
تا آن زمان که دولتهای نظامی مانند دولت جنرال پرویز مشرف قدرت را در دست داشتند،
اردو نیز با خیالی راحت نسبت به حفظ منافع خود در داخل و خارج از پاکستان روندی
آرام در سیاستگذاری خود پیشه کرده است.
اما با دخالت کشورهای غربی و بازیگران جهانی و آنجایی که در سال دوهزاروشش ميلادي
حکومت شبهدموکراسي آصف علی زرداری سکان هدایت کشور پاکستان را به عهده گرفت، اردو
و سازمان اطلاعات آن به شدت احساس خطر کرده و رویکردی تقابلی دربرابر تصمیمهای
دولت اتخاذ کردند.
با پایان دوره حکومت زرداری و روی کارآمدن حزب نواز شریف وانتصاب وی در سمت نخستوزیر
به نظر میرسد روند تقابلی میان دولت و اردو شدت گرفته است.
نواز شریف که خاطرات بد دوران مشرف را هرگز فراموش نمیکند ازابتدای آغاز به کار
دولت خود، سعی کرد تا اردو و به دنبال آن ( آی.اس.آی) را به حاشیه براند غافل از
اینکه اردودر تمامی نهادهای رسمی وغیررسمی پاکستان ریشه دوانده و اجازه آرامش به
دولتهای غیرهمسو به خود را نخواهد داد.
یکی ازمشکلات دولتهای مختلف در پاکستان حضور و فعالیت گروههای متعدد شبهنظامی
در مناطق قبایلی این کشور است و تاکنون دولتها یا راه مبارزه را پیش گرفتهاند و
یا مذاکره که درهر دوحالت نیز تاکنون توفیقی حاصل نشده است. دولت نواز شریف نیزپس
ازگذشت روزهای کوتاه تصمیم گرفت بدون مشورت و مشارکت ( آی.اس.آی) از در مذاکره با
طالبان پاکستان درآمده و اوضاع در مناطق قبایلی را در دست گیرد.
با این حال شاهد آن هستیم که اردو پاکستان تاکنون مانع بزرگی بر سر راه این موضوع
ایجاد کرده و مجوز تصمیمگیری در مذاکرات را صادر نکرده است. حال با توجه به
مطالبی که عنوان شد مشخص میشود که دولتها در پاکستان چارهای جز کنار آمدن با
اردو و( آی.اس.آی) ندارند که درغیراین صورت در پیشبرد اهداف و سیاستهای خود با
مانعی بزرگ روبرو خواهند بود.
به گفته هیلاری کلینتون وزیرامورخارجه آمریکا، دلیل بزرگترین مشکلی که پاکستان با
آن مواجه است، این است که آمریکا پاکستان را پس از جنگ سرد رها کرد بدون آنکه
شبکههای جهادی را که برای مقابله با نیروهای شوروی شکل گرفته بود، خلع سلاح
کند.این مسئله باعث هرج و مرج در جامعه پاکستان شد و مشکل امروز پاکستان ریشه در
جنگ افغانستان و همراهی با آمریکا دارد.تعداد زیادی ازپاکستانیها جنرال «حمید گل»
رئیس سابق اطلاعات اردوي پاکستان را مسئول شکلگیری طالبان میدانند. حمید گل
بارها تأیید کرده است که خود وی طالبان را شکل داد تا دربرابر روسیه مبارزهای
مقدس کنند اما دیگر موفق نشد آنها را خلع سلاح کند.
منطقه قبایلی که به اختصار( FATA
یا ) «منطقه به لحاظ اداری خودمختار» خوانده میشود، به وسیله خط دیورند (خط مرزی
افغانستان و پاکستان که هیچگاه مورد قبول افغانستان واقع نشده است) ازافغانستان
جدا میشود. به لحاظ جغرافیایی، منطقه قبایلی ازغرب با افغانستان همسایه است، از
شرق با دوایالت سرحد و پنجاب پاکستان و ازجنوب با ایالت بلوچستان پاکستان هممرز
است. براساس ارقامهاي ارايه شده نفوس این منطقه سه تاچهارمیلیون نفراست. اکثر نفوس
این منطقه بگونه قبیله ی زندگي دارند وفقط سه تاچهاردرصد آنها در شهر زندگی میکنند.
مهمترین شهرهای این منطقه عبارتند از- میرانشاه، رازمک، دارا بازارو وانا. منطقه
قبایلی به هفت ناحیه قبیلهای تقسیم میشوند که عبارتند از- مهمند، باجور، کورام،
اورکزی، خیبر، وزیرستان جنوبی و وزیرستان شمالی. اگرچه ساکنان این منطقه همگی
پشتون هستند اما خود به گروههای قومی کوچکتر تقسیم میشوند که با نام همان نواحی
قبیله ی خوانده میشوند. این منطقه بهصورت خودمختار اداره میشود واگرچه در خاک
پاکستان قرار دارد اما دولت مرکزی پاکستان و یا دولتهای ایالتی حق مداخله در امور
داخلی این منطقه را ندارند.
تا قبل از مداخله آمریکا درافغانستان، منطقه قبایلی فقط درپرتو اختلافات پاکستان
وافغانستان برسر«خط دیورند» مورد توجه قرارمیگرفت اما پس ازحمله آمریکا، طالبان
دراین منطقه مستقر شدند وازاین زمان به بعد بود که منطقه قبایلی به محلی برای
مشاجره تبدیل شد. این مشاجره دارای سه وجه بود، پاکستان و سران منطقه قبایلی،
پاکستان و آمریکا، پاکستان و افغانستان. مشاجره پاکستان با سران قبایل یک وجه
تاکتیکی و یک وجه استراتژیک داشت، وجه تاکتیکی حول مخالفت ظاهری پاکستان با سران
قبایل بهدلیل پناه دادن به طالبان و القاعده دور میزد. وجه استراتژیکی تلاش
پاکستان برای بهرهبرداری از وضع موجود جهت بسط حاکمیت خود به منطقه قبایلی بود.
درهمین حال افغانستان و آمریکا، دولت پاکستان را به دلیل استقرارطالبان والقاعده
درخاک این کشور (منطقه قبایلی) مورد نکوهش قرار دادند.
صرفنظر ازاین مسائل، واقعیت این است که منطقه قبایلی میتواند به عنوان ابزاری
دردست پاکستان یا افغانستان جهت تعدیل و تنظیم رفتار یکدیگر مورد استفاده قرار
گیرد. قومیت وخودمختاری منطقه قبایلی یک عامل کلیدی در نقشآفرینی این منطقه
درمناسبات افغانستان و پاکستان است.
هرگاه افغانستان اراده کند میتواند با
بهرهگیری ازناسیونالیسم قومي وزباني، ساکنین قبایل را علیه پاکستان تحریک کند
وبرعکس پاکستان نیزمیتواند با تحریک همین احساسات آنها را علیه دولت کابل تحریک
کند. درحال حاضر به دلیل استقرارطالبان دراین منطقه و نیز بهدلیل حمایت پاکستان
از طالبان، منطقه قبایلی بهسود پاکستان عمل میکند. اما هرگاه پاکستان قصد داشته
باشد علیه طالبان عمل کند ویا حاکمیت خود را براین مناطق گسترش دهد، ساکنین قبایل
به سمت افغانستان وعلیه پاکستان وارد عمل میشوند.
ازميان افسران پر نفوذ پاكستان كه هدايت
سياست هاى پيچيده اين كشور را در عرصه افغانستان بر عهده داشته اند،
جنرال حميد گل شهرتى افزون تري دارد. جنرالى كه در تقاعد همچنان مؤثرترين فرد
در رابطه با افغانستان و گروه طالبان شناخته مى شود. ردپاى افسر سايه نشين پاكستانى ها را در همه
كانون هاى تصميم ساز مى توان سراغ گرفت. او به طور مستقيم يا با واسطه
در همه نشست هايى كه پيرامون مسائل استراتژيك طالبان در پايتخت هاى
اروپايى و عربى برگزار مى شود حضور دارد؛ علاوه بر اين در اسلام آباد، سرحد و
كويته دفتر جنرال و شركايش محل آمد و رفت ديپلمات ها يا مأموران كشور ها يا
عناصر مؤثر قبايل و گروه هاى افغانى و پاكستانى است.
حميد گل در كنار نقش هاى امنيتى و ضداطلاعاتى ، به كار مطالعاتى و مراودات
رسانه اى همت مى گمارد ، داراى مؤسسه طرح در حوزه افغانستان و كشورهاى
اسلامى است و به طور پيوسته مقالاتى به قلم خود يا همكارانش در نشريات منطقه يا
رسانه هاى فرا منطقه اى به چاپ مى رساند.
حميد گل همه اين نفوذ وشهرت خويش را مديون رياست مهم ترين ركن قدرت
پاكستانى ها يعنى سازمان اطلاعات اردو يا همان آى اس آى است. سازمانى كه زمانى
نيروى پشت صحنه قدرت يابى طالبان به حساب مى آمد اما امروز همه مردم عادى
افغانستان و پاكستان آن را مى شناسند. البته برخى ناظران بر اين باورند كه
بيش از آن كه حميد گل نفوذ خويش را مديون اين سازمان باشد اين سازمان آى اس آى است
كه نفوذ افسانه اى خود بويژه در زمينه طالبان را در سايه يك دهه ايام رهبرى
او كسب كرده است.
اين سخن با واقعيت هاى تاريخ افغانستان و مستندات ظهور پديده عرب هاى
افغان كه بعداً منجر به تولد جريان طالبان شد تناسب دارد زيرا حميد گل درست در
برهه اى بر كرسى رهبرى سازمان ISI
تكيه مى زند كه آن توافق تاريخى سه جانبه ميان آمريكا ، عربستان سعودى و
پاكستان براى تجهيزو تسليح تندروهاى سلفى شكل مى گيرد يعنى سال هاى 1987 تا 1989. آن گونه كه منابع آمريكايى نيز بار ها اعلام
كرده اند. در پروسه راه اندازى هسته اول نظاميانى كه بعداً به القاعده
وسازمان «اسامه بن لادن» شهرت يافت دو عنصر عالى رتبه اطلاعاتى عربستان و پاكستان
نقش آفرين بوده اند: شاهزاده تركى الفيصل رئيس استخبارات عربستان و جنرال
حميد گل رئيس وقت I. S. I .
صرفنظر از داستان هايى كه در رسانه هاى غرب راجع به دوستى آن روز
الظواهرى و بن لادن با شاهزادگان سعودى و حميد گل نقل شده اين نكته در گزارش اغلب
منابع اطلاعاتى قيد شده كه تشكيل شبكه فرامليتى سلفى هاى تندرو در
سال هاى منتهى به فروپاشى شوروى در سايه تعليم شيوه هاى نوين عملياتى و
آموزش هاى ايدئولوژيك صورت گرفت كه افسران تحت امر حميد گل و مربيان تحت پوشش
سعودى ها آن را به انجام رساندند. اغلب كارشناسان افغانستان در توصيف ميراث تفكر
اين جنرال از او به عنوان كسى كه در عين داشتن باورهاى ايدئولوژيك توانايى شايانى
در محافظه كارى و مصالحه دارند ياد مى كنند. به باور اين كارشناسان، حميد گل
از زمره افسرانى است كه از حيث بازيگرى سياسى در سطح بالاترى از جنرال مشرف قرار
مى گيرد.
گواه اين امر نيز همانا باقى ماندن او در
مركز مناسبات سياسى پاكستان نزديك دو دهه پس از ترك آى اس آى است. اما گواه مهم تر از اين ارتباطات سياسى
امروز جنرال است. او با آن كه اكنون پرچم يك ايدئولوژيست اسلامى را برافراشته
ومدعى آن است كه نقش يك نيروى پشتيبان را در تقويت جريان هاى ضد غربى
ايفا مى كند اما در عين حال همه ارتباطات سنتى خود را با كانون هاى
ديپلماسى غرب و نيز كشورهاى شيخ نشين عرب حفظ كرده است.
براى درك اين بخش از نقش هاى جنرال كافى است به سفر ها ومذاكراتى كه او
در جريان توافقات مشرف و بوتو با طرف هاى انگليسى و سعودى در لندن و ابوظبى
انجام داد، نگاه شود.
همانند ساير افسران سياست پيشه اسلام آباد، پيچيده ترين وجه از شخصيت حميد گل
آنجا نمايان مى شود كه او در يك سو نقش عقبه فكرى طالبان و حركت هاى به
اصطلاح ضد آمريكايى را ايفا مى كند و در سوى ديگر در کانون بحران هاى
منطقه طرف مشورت مديران ادارات انگليس، عربستان يا آمريكا قرار مى گيرد. چند
وجهى بودن انديشه و شخصيت اين جنرال در آخرين مواضعى كه او پيرامون بحران اخير
پاكستان و افغانستان اتخاذ كرده به وضوح پيداست. او جنگ آمريكا و ناتو عليه طالبان
و نيز درگيرى مشرف با نيروهاى تندرو سلفى را به چالش مى كشاند. پس از هر سفر
مقام هاى نظامى و سياسى آمريكا به پاكستان، حميد گل نشست خبرى براى نقد
اين سفر ها برگزار مى كند و دائم در باره خطرات نفوذ آمريكا و غرب در
اين خطه از سرزمين هاى اسلامى سخن مى راند.
تحليلگران معتقدند كه در روابط اين جنرال با طرف هاى آمريكايى حوادث مهمى رخ
داده است كه او را به اتخاذ اين تاكتيك مبارزاتى واداشته است. برخى از اين
تحليلگران گفته اند كه حميد گل پس از ضياء الحق قويترين نامزد رهبرى سياسى
پاكستان بود و جنرال، همانند اسلاف نظامى اش خود را براى نشستن بر كرسى رياست
جمهورى مهيا ساخته بود اما چند اتفاق موجب شد موضوع نامزدى او نزد آمريكا در سال
هاى آخر دهه نود برهم خورد.
عامل اصلى از ديد اين ناظران چرخش موضع
سران القاعده و سپس حادثه يازده سپتامبر بود كه نيروهاى وفادار به حميد گل را به
سمت رويارويى با آمريكا در افغانستان كشاند.
حميد گل به حمايتش از اسامه بن لادن رهبر القاعده و طالبان ادامه داد. نشريه دى
سايت آلمان نوشته است كه جنرال در اين برهه خواسته هاى دولت بوش براى همكارى
اطلاعاتى جهت تعقيب و بازداشت سران القاعده وطالبان را رد كرد. او در واقع وقتى
ميان شراكت با آمريكا و دوستى با طالبان مخير شد گزينه دوم را ترجيح داد. بر اساس
گزارش اين رسانه اين تصميم تاريخى جنرال در آن برهه لطمه جدى به نقشه جنگ ضد ترور
وارد كرد تا حدى كه يك كارشناس گفته بود كه اشراف او بر شبكه سلفى ها به
اندازه اى بود كه گفته مى شد «اگر كسى بخواهد بداند كه بن لادن
اكنون كجا است، بايد از ISI و
حميد گل سراغ گيرد.»
آنچه از گفته هاى جنرال بر مى آيد او مايل بوده كه حتى پس از حضور نظامى
آمريكا در افغانستان نوعى مصالحه ميان شاگردانش با طرف هاى آمريكايى به وجود
آورد اما وقتى نقشه سقوط طالبان را مى بيند نگاه او تغيير مى كند. پس از
اين است كه آهنگ سخن او خطابه هاى دشمنى و ستيز با آمريكا را پيدا
مى كندتا حدى كه در فرداى سقوط طالبان از افغانستان فرياد بر مى آورد:
خدا آمريكا را نابود سازد. حميد گل بعد ها در مصاحبه خود داستان اين
رويگردانى خود را به وضوح روايت كرده ومى گويد: بيرون كردن طالبان از افغانستان را
خيانت به ملت افغان و علت روگردانى من از آمريكا شد و من از آمريكا رو گردان شدم،
زيرا آنان به ملت افغان خيانت كردند. اما برحسب گزارش هاى منتشر شده، واقعه
ديگرى كه روابط نيروهاى امنيتى آمريكا با اين جنرال را به حالت تعليق مى آورد
حمايت او از قديرخان پدر اتمى پاكستان است و اين كه اين جنرال از زمره كسانى است
كه همه اهرم هاى نفوذ خود را به كار مى گيرد تا مانع از دسترسى
شبكه هاى اطلاعاتى آمريكا به مركز قدير مى شود.
معيارهاى دوستى ودشمنى جنرال متفاوت از آن چيزى است كه ما تصور مى كنيم. او
با آن كه يك نيروى كاركشته اطلاعاتى است اما در روابط بين الملل خويش همانند
يك ديپلمات عمل مى كند. نكته اى كه از ديپلماسى اين جنرال مى توان
فهميد اين است كه او نمى خواهد ميراثى كه خود با عنوان مبارزان
رهايى بخش از آن ياد مى كند و ما به عنوان طالبان يا عرب هاى افغان
مى شناسيم از بين برود. حميد گل اين ايده خود را در آخرين مصاحبه اش به
اشپيگل مى گويد : بلى من از مبارزان رهايى بخش در افغانستان پشتيبانى مى كنم
- طالبان براى من مبارزان رهايى بخش هستند. آنان عليه اشغال و بردگى توسط غرب
مبارزه مى كنند، چنان كه آنان پيش ازاين عليه شوروى ها و انگليس ها جنگيده
اند. به اين صورت پس از يك دوره ، جنرال در حالى كه
برگ نفوذ خود در شبكه شبه نظاميان طالبان را حفظ كرده در پروژه جديدى طرف مشورت
نيروهاى تصميم گير غرب واعراب قرار مى گيرد. پيش از آنكه نمايندگان عربستان و
انگليس به ديدار او بروند جنرال چراغ سبز اوليه را نشان داده بود. او كارنامه مشرف
را ناكام خوانده و در مقام يك استراتژيست اعلام كرده بود كه يكى از راه هاى
گريز از شكستى كه در كمين مشرف و شركاى غربى آن نهفته است همانا بازگشت رهبران
تبعيدى، وپياده كردن تز دولت ملى در كشور است.
حميد گل اين جمله را بار ها خطاب به مشرف و غرب بيان كرد كه مردم
سرخورده پاكستان با نااميدى از حكومت مشرف واقعاً به افراطى ها رو مى آورند.
اين سخنى بود كه به مذاق همه تصميم گيران غرب خوش آمد و با همين ايده بود كه
آمريكا و شركاى منطقه اى آن در اين سوى خليج فارس سناريو بازگرداندن بوتو
وشريف را دنبال كردند. اكنون كه اين سناريو تاحد زيادى به بار نشسته است جنرال خود
را كامياب مى بيند.
حميد گل بخشى از فعاليت هاى تشكيلاتى خويش در رابطه با عرب هاى افغان
وطالبان را در زمان نخست وزيرى بى نظير بوتو به انجام رساند، از همين روست كه
او در يكى از گفت وگوهايش پس از بازگشت بوتو به پاكستان، به دوستانش توصيه
كرد كه تهديد هاى بى نظير در زمينه مبارزه با طالبانيسم را چندان جدى
نگيرند.آشفتگي سياست در پاكستان تأثير مستقيم و دامنهداري بر اوضاع افغانستان
خواهد گذاشت
.از اين منظر ميتوان گفت كه آشفتگي سياسي و
اجتماعي پاكستان تأثير منفي بر سياست
خارجي اين كشور خواهد گذاشت چراكه اين بينظميها توجه و دلمشغوليهاي دولت را به داخل معطوف ميكند و مانع از پيگيري مؤثر
سياست خارجي ميشود
.علاوه بر اين، ضرورت تخصيص منابع جهت
استقرار ثبات در داخل، باعث كاهش تخصيص منابع به
حوزههاي خارجي ميشود
.بنابراين ميتوان به اين نتيجه رسيد كه
آشفتگيهاي سياسي – اجتماعي در پاكستان بر سياست
خارجي اين كشور در افغانستان تأثير منفي ميگذارد. درخصوص
تأثير تحولات اخير پاكستان بر افغانستان بايد اين ملاحظه مدنظر قرار گيرد كه كدام بخش از تحولات اين كشور از برجستگي
بيشتري برخوردار بوده و وجه غالب در تحولات
سياسي اين كشور به حساب ميآيد
.اگر دو ماه اخير را مبناي تحولات
سياسي افغانستان قرار دهيم، چند اتفاق مهم در پاكستان
حادث شده است
:تفاهم مشرف – بوتو برسر تقسيم قدرت.
جنگ اعلام نشده گروههاي راديكال عليه مشرف و ائتلاف او با بوتو.
انتخابات رياستجمهوري .اعلام وضعيت فوقالعاده.
تأييد رياستجمهوري مشرف از سوي ديوان عالي
پاكستان.
اگرچه تمام اين مسائل در چهارچوب زماني و موضوعي خاصي اتفاق افتاد اما هريك از آنها داراي تأثيرات و پيامدهاي خاص خود بوده است. از اين منظر، هم ميتوان آثار هريك از اين تحولات را به تنهايي بر اوضاع افغانستان مورد ارزيابي قرار داد و هم