مناقشه در هرم امپریالیستی

مناقشه در هرم امپریالیستی

اتحادیه کشورها اروپائی که لنین در سال ۱۹۱۵ امکان ایجاد  آن را «ارتجاعی و یا غیرممکن» نامیده بود، دچار بحران است. همین‌طور درخاور میانه و نزدیک نیز خبری از صلح و آرامش نیست. این امر در بحث‌های موجود در جنبش صلح و در بین چپ‌های ضد فاشیست بازتاب پیدا می‌کند. عدم توافق بین آنها در مورد تحلیل امپریالیسم کنونی آشکار است…. هشدار داده می‌شود که هدف ناتو و ایالات متحد از محاصره روسیه٬ حمله نظامی به این کشور است و منطقاً باید نتیجه گرفت که باید به هواداری از «روسیه» و دولت این کشور برخاست …. اما در صحنه دیگر، یعنی در جنگ داخلی سوریه و مسائلی که پس از آن در مورد کردستان بوجود آمد ، ائتلافات دیگری پدید آمد که کنشگران این ائتلاف در کنار روسیه قرار نداشتند؛ بلکه حاضر به همکاری با ایالات متحده آمریکا بودند.

عصرما

۹ سپتامبر ۲۰۱۶

تارنگاشت عدالت

اتحادیه کشورها اروپائی که لنین در سال ۱۹۱۵ امکان ایجاد آن را «ارتجاعی و یا غیرممکن » نامیده بود، دچار بحران است. همین‌طور درخاور میانه و نزدیک نیز خبری ازصلح و آرامش نیست. این امر در بحث‌های موجود در جنبش صلح و در بین چپ‌های ضدفاشیست بازتاب پیدا می‌کند. عدم توافق بین آنها در مورد تحلیل امپریالیسم کنونی آشکار است.

از یکطرف به درستی هشدار داده می‌شود که هدف ناتو و ایالات متحد از محاصره روسیه٬ حمله نظامی به این کشور است و منطقاً باید نتیجه گرفت که باید به هواداری از «روسیه» و دولت این کشور برخاست و درنتیجه وجود پرچم روسیه در تظاهرات صلح امر غیرمعمولی نیست. البته برخی تقاطع سیاسی بین بخش‌هائی از بورژوازی انحصاری که دارای جهت گیری «یورآسیائی» است و جناح بورژوازی ترنس اتلانتیکی که بسیار قویتر از آن یکی است بوجود می‌آید که زیر پرچم حفظ استقلال و «حاکمیت‌گرائی»، گروه‌های دست راستی بورژوازی و حتا بخش‌هائی از طبقه کارگر را نیز بسیج می‌کند.

این یک صحنه بود. اما در صحنه دیگر، یعنی در جنگ داخلی سوریه و مسائلی که پس از آن در مورد کردستان بوجود آمد ، ائتلافات دیگری پدید آمد که کنشگران این ائتلاف در کنار روسیه قرار نداشتند؛ بلکه حاضر به همکاری با ایالات متحده آمریکا بودند. طی جنگ سوم خلیج در سال ۲۰۰۳ و تلاشی کشور عراق که بدنبال بمباران‌های امپریالیسم آمریکا صورت گرفت، گروه‌های کرد در شمال عراق واقعیت‌های ارضی خود را بوجود آوردند. سازمان‌های دیگر کرد امروز کوشش می‌کنند همین شیوه را در شمال سوریه اعمال کنند. در سال ۲۰۰۳ گروه‌های هوادارا PKK در آلمان خود را از جنبش صلح در این کشور جدا کردند زیرا که آنها مشخصاً حملات آمریکا به عراق را مورد تائید قرار می‌دادند. تکه‌تکه کردن عراق در امتداد خطوط دینی و نژادی که آزادانه از طرف کردها پذیرفته شد، علت اصلی جلوگیری از باز‌سازی ساختارهای کشوری عراق در حال حاضر است و امپریالیسم آمریکا و رهبری کردهای عراق هیچ‌گونه تمایلی به آن (باز‌سازی ساختارهای کشوری عراق) ندارند. این امر بخشی از سیاست کاربردی ایالات متحده برای ایجاد «خاورمیانه بزرگ» با مرزهای جدید است که منظور تجدید نظر در مورد قرارداد انگلیسی ـ فرانسوی سایکس پیکوت است که پس از جنگ اول جهانی مرزهای استعماری منطقه را تعیین کرده بود.

روشن است که نیروهای سیاسی که در سال ۲۰۰۳ از سیاست کاربردی کردها در شمال عراق پشتیبانی می‌کردند، همان نیروهائی که امروز پروژه کردستان سوریه  را بجلو می‌برند، نیستند. ولی باوجود همین اختلاف، رفتار رهبران امروز کرد در آنجا با رفتار رهبرانی که  از طرف نیروهائی دیگری مورد پشتیبانی قرار داشتند، بسیار با یکدیگر شباهت دارد. PKK و YPG به اتحاد سیاسی نظامی با ایالات متحده و هم‌پیمانان آنها تن داده‌اند، اتحادی که بمراتب عمیقتر از تفاهم موقت تاکتیکی علیه داعش است.

بزعم مدافعین این موضع‌گیری، رفتار PKK که به ناچار مجبور شده بطور موقت علیه «فاشیسم اسلامی»  «با شیطان پیمان ببندد» بی‌بدیل است. بطوری که وضعیت مشابه در سال ۲۰۰۳ نشان داد این بهانه دلیل اصلی نیست. این که رهبری PKK از مدت‌ها پیش و بدون این‌که با این وضعیت اضطراری نظامی روبرو شود، حاضر بود برای تحقق اهداف ملی خود با ایالات متحده آمریکا پیمان ببندد، به زعم عبداﷲ اوجلان اساس تاملاتی بود که مدتها پیش از این‌که وضعیت نظامی در حول کردستان سوریه بوقوع پیوندد وجود داشت. در دستور کار سیاسی رهبری و رئیس PKK، چرخش به سوی سیاست کاربردی ایالات متحده در رابطه با خاورمیانه بزرگ مشخصاً ذکر شده. اوجلان در سال ۲۰۱۰ نوشت:

«پروژه خاور میانه بزرگ (…) برپایه تحلیل‌های امپریالیسم  از سال ۱۹۹۰ پدید آمده و کوششی در جهت حل معضلات جاری است. این پروژه از این مبنا حرکت می‌کند، که نظمی که از طرف فرانسه و انگلیس پس از جنگ جهانی اول استقرار یافت، دارای اشتباهاتی است و  بیش از این پاسخگوی توقعات کنونی نمی‌باشد. ما حتا برخی از موضع‌گیری‌های انتقادی نسبت به خود (امپریالیسم) را شاهدیم. مثلاً آنها می‌پذیرند که پس از جنگ دوم جهانی  برای تثبت امنیت و ثبات، دیکتاتورها را مورد پشتیبانی قرار دادند. فقر عظیم مردم منطقه برای سیستم مضر و خطرناک تشخیص داده شده لذا باید توسعه اقتصادی ، آزادی‌های فردی، دمکراتیزه کردن و تامین امنیت پابه‌پای یکدیگر به پیش برده شود. با این مدل آنها قصد دارند معضلات و مناقشات مزمن (اسرائیل ـ فلسطین، کردها ـ اعراب، ترکیه و ایران)  را از بین ببرند و درعین حال اجزاء جامعه را از یوغ دیکتاتوری برهانند و ازاین طریق از ایجاد انفجار جلوگیری بعمل آورند. در اصل این یک نوع مارشال پلان نوین مختص منطقه است، مانند مارشال پلانی که در گذشته در اروپا محقق شد. اگر این منطقه برای سیستم خیلی مهم است (که هست) و در عین حال با فازی از اغتشاش روبروست، در آن صورت این پروژه با این اهداف لازم و عملی است وحتا بسیار دیر مطرح شده »، محتوای اجتماعی این سیاست کاربردی برای اوجلان دیگر مدتهاست که راه رسیدن به سوسیالیسم و یا کمونیسم نیست. تصورات وی در مورد جامعه آتی از دنیای خاطرات وی در مورد «جامعه طبیعی» سرچشمه می‌گیرد.

در نتیجه از مدتها پیش در PKK این ایده وجود داشت و هنوز وجود دارد که می‌توان یک جامعه آزاد کرد  را  در چار چوب طرح خاورمیانه بزرگ روی خرابه‌های کشوری مثل سوریه که توسط امپریالیسم ویران شده، و یا مثل کردهای عراق و کسی چه می‌داند شاید در آینده توسط کردها در ایران بنا کرد ؟به همین علت نیروهای کرد به شیوه خود در تلاشی سوریه و عراق (البته نه به معنی «ضد ملی» و یا مخالف با دولت، بلکه بطور عینی در چارچوب «ویران سازی خلاق» ) در جهت منافع امپریالیسم شرکت دارند.

اکنون ورق‌ها از نو بر می‌خورند. مثلاً پیمان مشترک بین نیروهای کرد و اسرائیلی در آینده غیرممکن به نظر نمی‌رسد و هم اکنون مورد استقبال اسرائیل است و توسط جامعه کرد در آلمان تبلیغ می‌گردد، البته به ضرر فلسطین. این روند هیچ ربطی به «انترناسیونالیسم» ندارد. در این زمینه وقتی رئیس سازمان جاسوسی ارتش اسرائیل در ماه ژوئن ۲۰۱۶ رسماً اعلام می‌کند که دولت او سوریه تحت اشغال داعش را به سوریه دولت اسد ترجیح می‌دهد، باید در انتظار درگیری‌های نوینی  مثل درگیری‌های مشابه کنونی بین سوریه، YPG، ترکیه و ایالات متحده در الحسکه و یا در مسئله آتش بس در جرابلس بود. در عین حال ترکیه و اسرائیل از نظر دیپلماتیک همان‌طور به یک دیگر نزدیک می‌شوند، که نزدیکی ترکیه و روسیه صورت می‌گیرد: نیروهای قوی و ضعیف امپریالیستی در حال حاضر برای برتری خود در خاورمیانه بزرگ که قرار است توسط ایالات متحده ساخته شود با یکدیگر در مبارزه‌اند. تا چه‌حد امیدهای PKK که قادر است در چنین وضعیتی بدست خویش کشورخویش را برپاکند، واقع‌بینانه است جای سئوال دارد اما آن‌چه که روشن است این‌که در مورد همه این موارد کسی نظر مردم سوریه  را نمی‌پرسد.

نیروهای ضدامپریالیستی و چپ‌های انترناسیونالیست در آلمان کماکان در مقابل این روند چشمان خود را می‌بندند و انتقاد به رفتارامپریالیسم‌پسند رهبری PKKرا خیانت به انترناسیونالیسم اعلام می‌کنند و از این رو مستقیماً به زائده و ضمیمه یک سیاست کاربردی می‌شوند و به دنباله رو قدرت رهبری کننده امپریالیستی تبدیل می‌گردند که آن را همبستگی انترناسیونالیستی و ضد ملی می‌نامند. این روند را می‌توان بطور جامع در دو متن مختلف (…) که مور بحث قرار گرفته شده، ملاحظه کرد.

مبداء حرکت هردو موضع کم و بیش اهداف مترقی است که فرموله شده است: مبارزه برای صلح، مواضع انترناسیونالیستی و ضد امپریالیسستی، برای یک کردستان آزاد … ولی هردو جناح در کشور خود مستعد تشکیل پیمان‌هائی با مواضع علناً راست و مردود شمارده شده مثلاً نزدیکی با جنبش Pegida و یا AfD  (جنبش/ حزب پوپولیستی راست و اسلام ستیز) از یک طرف و آمادگی تقبل اهداف ایالات متحده آمریکااز طرف دیگر می‌باشند.

این امر در هردو مورد ممکن و قابل اجراست، زیرا که هردو آنها برپایه تحلیل طبقاتی استدلال نمی‌کنند و از بیان نقش امپریالیسم آلمان در هر بخش سیاسی مربوطه  و یا حتا فراخوان به مبارزه علیه آن صرفنظر می‌نمایند.

هرکس که داعش را «اسلام فاشیستی» بنامد (که تعداد آنان در این طیف کم نیستند) و یا این نوع «تحلیل‌ها» را در صفوف هم‌پیمانان خود تحمل کند، عملاً تبلیغات جنگی و «ضد تروریسم» را ترویج می‌کند و برای گذار به مواضع امپریالیسم‌پسند، احتمالاً حتا توجیه ضدفاشیستی آن را ارائه می‌کنند: آیا پیمان اتحادجماهیر شوروی با امپریالیسم آمریکا علیه هیتلر لازم نبود؟ ژوزف فیشر (وزیر امورخارجه وقت آلمان سبزها) و رودولف شارپینگ (وزیر دفاع وقت آلمان سوسیال دمکرات) سال ۱۹۹۹ سلام می‌رسانند: امروز نیز مثل آنزمان مسئله برسر منافع منطقه‌ای امپریالیسم است و هیچ ربطی به «مبارزه ضدفاشیستی» ندارد. و چه کسی باید نقش اتحادجماهیر شوروی را ایفاء کند، کشوری که بدلیل خصلت طبقاتی خود قادر بود بخش اعظم وزنه سنگین سرکوب نظامی فاشیسم آلمان را عهده دار شود و اساساً برپایه کدام تحلیل اقتصاد سیاسی خصلت داعش  را باید فاشیستی محسوب کرد؟ همه این سئوالات بی‌پاسخ می‌ماند. (…)

نباید پیامبر بود که بتوان پیش‌بینی کردکدام یک از شرکای یک پیمان کرد ـ آمریکائی از نظر نظامی و در نتیجه از نظر سیاسی شریک پرقدرت تری است و کدام‌یک در درگیری بر سر استراتژی خاور میانه بزرگ که مورد قبول هردو طرف قرار گرفته گام‌های تعیین کننده را دیکته خواهد کرد. وقایع جاری نشان می‌دهد که ایالات متحده هم‌اکنون خود را در نقش غالبی بین ترکیه، روسیه، PKK و اسرائیل تحمیل کرده‌، گاه با PKK و گاه بر ضد PKK.

در آغاز جنگ جهانی اول در بین سوسیال دمکراسی گذار به طرف امپریالیسم «خودی» گهگاه با استدلال‌های «چپ» علیه تزاریسم مطرح می‌شد و از این طریق به نفع امپریالیسم «خودی» ، یعنی امپریالیسم «متمدن»، در مقابل «بربرهای» روس موضع‌گیری می‌شد.

در مقابل چپ‌های Zimmerwald اطراف لنین این شعار را مطرح می‌کردندکه این وظیفه حزب مارکسیستی است که پرولتاریای کشور خود را به حدی ارتقاء دهد که جنگ امپریالیستی را به جنگ داخلی علیه امپریالیست‌های «خودی» تبدیل نمایند، بجای آن‌که در جنگ امپریالیستی جانب این یا آن طرف مخاصمه را بگیرد.

برای سطح رشد دوران کنونی امپریالیسم، حزب کمونیست یونان  فرضیه هرم امپریالیستی را مطرح کرده است که منطبق بر تحلیل لنینی امپریالیسم مطابق با شزایط کنونی است. این فرضیه نشان می‌دهد که امروز در سطح جهان هیچ مناقشه سیاسی جدی وجود ندارد که در عین حال مناقشه بین قدرت‌های امپریالیستی نباشد. تناسب قوا در سطح جهان بشدت در حال تغییر است. متناسب با آن مدام درگیری‌ها و پیمان‌های امپریالیستی نوینی پدید می‌آید. هرگز مفهوم مبارزه طبقه کارگر بین‌المللی و احزاب انقلابی  آن این نیست که در این مناقشات به نفع این یا آن نیروی امپریالیستی موضع‌گیری کند. مانند سال ۱۹۱۴، در شرایط کنونی چپ مارکسیست، طبقاتی، ضدامپریالیست و انترناسیونالیست با اهداف انقلابی سوسیالیسم و کمونیسم هرگز و در هیچ‌جا نباید خود را در خدمت یکی از نیروهای امپریالیستی که برای کسب سرکردگی جهانی مبارزه می‌کنند، قرار دهد و یا بعنوان پیاده در صفحه شطرنج خود را در اختیار آنان قرار دهد. برعکس نیروهای چپ باید در همه سطوح ، در استقلال از سرمایه‌داری انحصاری «خودی» و یا غیرخودی در همبستگی کامل  بین‌المللی با تمام کسانی که در کشورخود در همین راه گام برمی‌دارند برای تلاشی سیستم سرمایه‌داری  مبارزه کند. این همبستگی امروز قبل از همه شامل حال خلق کرد، خلق سوریه و خلق فلسطین و سپس کلیه خلق‌های منطقه می باشد که از طرف امپریالیسم آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه، ترکیه و اسرائیل مورد سرکوب قرار گرفته و در جدال آنها برسر منافع خود با تشکیل پیمان‌های موقتی مختلف بازیچه دست نیروهای امپریالیستی شده اند.

امروز هرچه نیروهای چپ از وظیفه خود برای مبارزه علیه دشمن اصلی کشور دورتر شوند، سهم بیشتری در بدرازا کشاندن فلاکتی که با آن روبرو هستند و قصد مبارزه با آن را دارند، خواهند داشت و وقتی که برای این‌کار از شعارهای ضدامپریالیستی و انترناسیونالیستی استفاده کنند عملاً  سهم عظیمی در بی‌اعتبار کردن این شعارها ایفاء خواهند نمود.

آن‌چه که برای لحظه کنونی بسیار ضرور می‌نماید، فرموله کردن یک «موضع‌خارجی» ضدامپریالیستی است، موضع‌گیری که قادر باشد برخورد چپ‌های Zimmerwald در رابطه با جنگ امپریالیستی را تحت شرایط امروزی از نو فرموله کند و برای تحقق بخشیدن موفقیت‌آمیز آن کوشش نماید. هرگامی به آن سو، کاراترین کمک انترناسیونالیستی که بفکر می‌رسد خواهد بود.