علیه امپریالیسم (فصل دهم)- امپراتوری در دانشگاه ها

علیه امپریالیسم (فصل دهم)- امپراتوری در دانشگاه ها

 

اکثر کتب درسی بر دولت و سیاست خارجی آمریکا مبلغ تعصبات مرسوم در پوشش واقعیات سیاسی، ندیدن یا انکار شرارت و تجاوز فاحش غیردمکراتیک قدرت طبقاتی و امپریالیسم استبا پذیرش امپراتوری در شرایط خاص خود، سپس انکار وجود آن و تمام مسائل سختی که به بار می آورد، بسیاری از پژوهشگران دانشگاهی معتقدند که آنها به تفکیک علمی ناشی از آشفتگی حقیقت دست یافته اند. … مردم «به لحاظ درست سیاسی» نمی شنوند که چه کسانی ظاهرا حاکم بر جهان گفتمان هستندامروز یک شبکه ملی از گروه های راستگرا در دانشگاه ها، با بودجه ای از ۱۰۰۰۰ دلار گرفته تا ۱ میلیون دلار وجود دارداین شبکه، محافظه کار ترین فعالیت ها را در مدارس سراسر کشور هماهنگ می کنداین شبکه، بودجه بیش از صد انتشارات راستگرای دانشگاهی را تأمین می کند، که به دست بیش از یک میلیون دانشجو می رسد .انتشارات محافظه کار دانشگاه و سازمان هایی که میلیون ها دلار از بنیاد سیاف (Sciafe)، بنیاد اولین (Olin)، کورز (Coors)، و دیگر اهداء کنندگان راستگرای ثروتمند دریافت می کنندفقدان تقریبا کامل کمک مالی برای گروه های مترقی، خط بطلانی است بر این اتهام که ارتباطات سیاسی در دانشگاه در تسلط چپگرایان استدر مجموع، دیدگاهایی که کم تر باعث تحریک می شوند و به نظر بی طرف و خنثی هستند، اغلب بیشتر صرفا ایدئولوژیک معمولی هستندمطالعاتی که به طور ضمنی در دیدگاه اصولی تسلط سیستم سیاسی و اقتصادی غالب شریکند، تجربه گرایی فارغ از ارزش، و تحقیقی از جهان را « همانگونه که هست»، ارائه می هند.

 

علیه امپریالیسم (فصل دهم) – امپراتوری در دانشگاه ها

نوشتهمایکل پرنتی

برگردانآمادور نویدی

علیه امپریالیسم (فصل نهم) اقتصاد جادویی: جهان سومی کردن آمریکا

علیه امپریالیسم (فصل هشتم) – حکومت دمکراتیک علیه دولت

علیه امپریالیسم(فصل هفتم /بروز شده) – دلائل ارزشمند

علیه امپریالیسم٬ فصل ششم- مواد مخدر، دروغ، و جنگ های ویدئویی

علیه امپریالیسم٬ فصل چهارم- امپراتوری قدرتمند٬ جمهوری ضعیف

فصل سوم – مداخله: چه کسی نفع میبرد؟ چه کسی رنج میبرد؟

برعلیه امپریالیسم٬ فصل دوم- سلطه امپریالیستی به روز شده(آپدیت)

امپراتوری در دانشگاه ها

در دانشگاه های آمریکا افرادی هستند که به شرکت های بزرگ خصوصی برای سرمایه گذاری امن در کشورهای جهان سوم با «تجزیه و 

micheal parenti2

تحلیل ریسک» کمک می کنند. دیگران برای پاسخ مصرف کننده به تکنیک های بازار، ناآرامی های کارگری، و چگونگی متلاشی کردن اتحادیه ها کار می کنند. هنوز افراد دیگر روش های جدیدی برای کنترل مردم شورشی در داخل و خارج از کشور، ایجاد سلاح و فن آوری های جدید جهت نظارت و مبارزه ضد شورش ابداع می کنند. (ناپالم – بمب آتش زا در دانشگاه هاوارد اختراع شد.) می خواهد تحقیق در باره روستائیان آمریکای لاتین باشد، یا ساکنان داخل شهر، یا کارگران کارخانه. برای این که جهانی امن برای کسانی بسازند که صاحب آن هستند، هزینه خوبی به دانشمندان و پژوهشگرانی پرداخت می شود که نظریات درخشان و اغلب بیرحمانه ارائه می دهند.

در همان محوطه دانشگاه می توان برنامه های آموزش نظامی (ROTC) را دید که مشکل بتوان با هر استاندارد علمی نرمال توجیه شود. محیط دانشگاه، هم چنین برای به استخدام درآمدن در شرکت های بزرگ مختلف، سازمان اطلاعاتی آمریکا(سیا)، و نیروهای مسلح باز است.

در سال ۱۹۹۳، یک آگهی تبلیغاتی در روزنامه دانشجویی در سرتاسر کشور منتشر شد که «فرصت های شغلی و برنامه های دانشجویی» را با سیا ترویج می کرد. دانشجویان «می توانستند برای کارآموزی برای سیا واجد شرایط کمک مالی برای پرداخت هزینه تحصیل بشوند» و «تجربه کاری» و یا «حرفه ای » سیا را کسب کنند. آگهی تبلیغاتی توضیح نداد که چگونه دانشجویان تمام وقت می توانند به عنوان مأمور مخفی «تجربه» کسب کنند. آیا منظور گزارش دادن درباره اساتید دانشگاه و رفقای دانشجویی بود که نظرات خلاف اندیش داشتند؟

معبد دانش 

در همان دانشکده ها و دانشگاه ها می توان هیات علمی و مدیرانی را یافت، از جمله بسیاری که درگیر فعالیت های ذکر شده در بالا هستند، که با جدیت تمام، آشکارا استدلال می کنند که دانشگاه یک جامعه مستقل از دانشمندان بی طرف، جایی جدا از منافع فوری این جهان، و معبد دانش است.

در واقع، بسیاری از دانشگاه ها در شرکت های بزرگ آمریکا، به صورت اوراق بهادار قابل توجهی سرمایه گذاری مستقیم دارند. نهادهای آموزش عالی ما با خرید و ترغیب، با مؤسساتی در می آمیزند، که بیشتر سودآور هستند. در این راستا، دانشگاه ها مقدار کمی از دیگر نهادهای اجتماعی متفاوت هستند، مثل رسانه ها، هنر، کلیسا، مدارس، و حرفه های گوناگون، که همه آنها به دروغ ادعای استقلال از دیدگاه طبقه حاکم دارند. [برای بحث کامل تر در باره این نکته، به کتابم سرزمین خدایان دروغین: اسطوره شناسی سیاسی در آمریکا (نیویورک: انتشارات سنت مارتین، ۱۹۹۴) فصل ۷، «انحصار فرهنگ»] مراجعه کنید.

در اواخر سال های ۱۹۶۰، در تظاهرات و جلسات، بسیاری از دانشجویان و برخی از استادان دانشکده درباره بی عدالتی و وحشت جنگ دور افتاده در هندوچین، شروع به آموزش خود کردند. در ابتدا، آنها فقط جنگ را زیر سئوال بردند، سپس رهبرانی را که آن را به وجود آوردند، و پس از آن سیستمی را که رهبران را بوجود آورد، از جمله آن قسمتی که با همدستی فعال دانشگاه نمایندگی می شد. پس از عبور از خط شکایات لیبرالی به تجزیه و تحلیل رادیکال، برخی از تظاهرکنندگان محوطه دانشگاه به این نتیجه رسیدند، که جنگ ویتنام یک «اشتباه» نبود، بلکه بخشی از الگوی درازمدت مداخله آمریکا برای ساختن دنیایی امن بود که جهت استثمار شرکت های بزرگ چند ملیتی طراحی شده بود.

آنها، همچنین متوجه شدند که اعتراض تنها برای ایجاد بحث و قانع کردن رهبران به اصطلاح با حسن نیت نبود، بلکه برای رهبران بد آگاه بود. ترجیحا، مستلزم درگیری های دشوار فزاینده با قدرت سرکوبگر دولت و نهادهای کمکی آن، و با رهبرانی است که نه گمراه شده بودند و نه مغشوش، بلکه با کسانی بود که کاملا می دانستند که چه کار می کنند.

دانشگاه خود را به عنوان سنگر اندیشه آزاد نشان می دهد. حتی برای توصیف شرایط مورد علاقه اش واژه مخصوص «آزادی آکادمیک»، وجود دارد. در واقع، سیستم اداره کردن نهاد آموزش عالی در میانگین، بیشتر مدیون اسپارت است تا یونان. (اصطلاح انگلیسی)

اکثر دانشگاه ها و دانشکده ها، به عنوان انعکاسی از پیرامون جامعه بزرگ تر، بیشتر کارخانه های ایدئولوژیک هستند تا مخازن روشنفکری، مکان هایی که انتقاد از امپریالیسم عرضه کمیابی است و جایی است که دانش جویان آینده خود را به سرمایه داری به عنوان یک نظم اجتماعی گرو می گذارند.

برخی بحث های تاریخی

سرکوب ایدلوژیک در دانشگاه ها، به قدمت خود کشور- ملت است. در سرتاسر قرن های هیجده و نوزده، اغلب دانشکده ها با یکی از مکان های مذهبی ارتباط داشتند. دانشکده ها معمولا توسط هیئت امنای مؤمنی کنترل می شد که در وظیفه خودشان معتقد بودند باید اطمینان حاصل کنند، که دانشکده سلطه موعظه کنندگان مذهبی را قبول کند.

دگم های نژادپرستی نیز در جای امن مؤسسات آموزشی آن زمان لذت می برد. در اوایل سال های ۱۸۰۰، هیئت امنای دانشکده های شمالی، استادان را از درگیر شدن در بحث های انتقادی برده داری و دفاع از رهایی ممنوع ساخت. در دانشکده های جنوبی، هرگز سئوالی درباره هواداران مخالفت با بردگی وجود نداشت.

استادان دانشکده، به طور فعال بیشترانرژی روشنفکری خود را برای توجیه برده داری و تزریق مفهوم برتری سفید پوستان در تمام برنامه درسی (curriculum) اختصاص داده اند. داروینیسم در سال های ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰، بزرگ ترین مبحث تابو در آموزش عالی آمریکا بود. رؤسای برجسته نُه دانشکده شرقی برجسته به عنوان مانع کنندگان تدریس تئوری تکامل به ثبت رسیدند. چیزی که امروز «خلفت» نامیده می شود، تنها نقطه نظر قابل قبول در اکثر مدارس «آزاد و مستقل» کشور بود.

در سال های ۱۸۸۰، تجار ثروتمند بر هیئت امنای اکثر دانشگاه ها و دانشکده ها تسلط یافتند (که تا به امروز ادامه دارد). آنها، بندرت در تحمیل کنترل ایدئولوژیک تردید کرده اند. آنها، اعضای استادان دانشگاهی را از دانشگاه اخراج می کنند، که عقاید سیاسی اقتصادی مرتدانه خود را در داخل محوطه دانشگاه و خارج ابراز می کنند، در تجمع های احزاب مردمی شرکت می کنند، نظرات ضد انحصاری دارند، از آزادی سیلور حمایت کردند، مخالف امپریالیسم آمریکا در فیلیپین هستند، و یا از حقوق رهبران کارگری و سوسیالیست ها دفاع می کنند.

در میان آنها، محققان برجسته ای چون ریچارد الی (Richard Ely)، ادوارد بمیس (Edward Bemis)، جیمز آلن اسمیت (James Allen Smith)، هنری وید روجرز (Henry Wade Rogers)، تورستن وبلن (Thorstein Veblen)، ایی.ای. راس (E. A. Ross) و اسکات نیرینگ (Scott Nearing) بودند، که اخراج شدند.

اخراج استادان رادیکال، یا به عبارت دیگر مرتد در سراسر جنگ جهانی اول تشدید شده بود. معلمانی که درباره جنگ یا مخالفت با فروش اوراق قرضه آزادی یا حمایت از انترناسیونالیسم ابراز شک و تردید می کردند، کاری به کارشان نداشتند.

مقامات دانشگاه مثل نیکلاس مورری باتلر (Nicholas Murray Butler)، رئیس دانشگاه کلمبیا، به صراحت استادان را از انتقاد به جنگ ممنوع کرده بود، با این استدالال که چنین ارتدادی دیگر قابل تحمل نبود، برای این که در زمان جنگ، کله شقی، شورش بود و حماقت خیانت به حساب می آمد. مورخ برجسته، چارلز بیرد (Charles Beard)، توسط هیئت امنای دانشگاه کلمبیا، که نگران بود ممکن است نظرات او «از جمله بی احترامی به مؤسسات آمریکایی باشد» به سیخ کشیده شده بود. (اصطلاح انگلیسی، یعنی به سختی تنبیه شده بود) بیرد با انزجار از دانشگاه کلمبیا استعفا داد، اعلام کرد که متولیان و نیکلاس مورری باتلر در پی «بیرون کردن یا تحقیر یا ارعاب هر انسانی است که دارای نظرات مترقی، لیبرال، و یا غیرمتعارف در مورد مسائل سیاسی است». دانشگاه، مطمئنا هرگز پذیرای افراد متقاعد به ضدسرمایه داری نبوده است. حتی در روزهای رادیکال سال های ۱۹۳۰، تعداد نسبتا کمی کمونیست در میان تدریس کنندگان دانشکده وجود داشت، و آنها معمولا معاون بودند، مربی، و شغل های حاشیه ای و ناامن دیگری داشتند. شناسایی آشکار کمونیسم بودن افراد، برای بقای حرفه مساعد نبود.

سرکوب مرتدان محوطه دانشگاه در اواخر سال های ۱۹۴۰ و اوایل سال های ۱۹۵۰، با مکارتیسم (McCarthyism) و تعقیب و محاکمه در سطح ایالتی و فدرال به شدت افزایش یافته بود. در میان استادان دانشگاه که اخراج شدند کسانی بودند که با حزب کمونیست یا یکی از سازمان های وابسته به آن ارتباط داشتند، بودند کسانی که از تفتیش عقاید، که خود و یا دوستانشان عضو و یا در ارتباط با اعضای حزب کمونیست بودند، خودداری نمودند.

رئیس دانشگاه آن موقع، هاروارد مک جورج باندی ( که بعدها خود را به عنوان یکی از سیاست گذاران با استعداد معرفی کرد که جنگ ویتنام را به ما داد)، سیگموند دیاموند (Sigmund Diamond)، جامعه شناس را از موقعیت کاری محروم کرد. جرم دیاموند، آن بود که اسامی استادان و دانشجویان چپ را به اف.بی.آی نداد. دیگران، مانند پل باران (Paul Baran)، اقتصاددان در دانشگاه استنفورد، که هیچ وابستگی به حزب کمونیست نداشت، اما چون که جزء مارکسیست ها بود، کما بیش به همان بدی بود.

ریشه کن کردن استادان ضدسرمایه داری دانشگاه ها توسط کمیته های کنگره، کمیته های قانون گذاری دولت، و در خیلی موارد، مدیریت دانشگاه ها انجام شده بود. مدیریت در سرتاسر کشور، مجموعه ای منسجم از شیوه ها را برای انجام مأموریت در پاک سازی فهرست اسامی استادان خود توسعه داده بود. یکی از اعضای برجسته حزب کمونیست، هربرت آپتکر (Herbert Aptheker)، استادی پرتحرک و مورخی توانا بود که قادر نشد پست دانشگاهی منظمی برای بیش از پنجاه سال داشته باشد. وی در سال ۱۹۷۶، جهت تدریس در دانشگاه یال (Yale)، برای یک ترم دعوت شده بود، ولی مدیریت حاضر نشد به قول خود وفا کند و پست را به وی نداد. فقط پس از هیجده ماه اعتصاب دانشجویان و استادان، اقلیت الیگارشی حاکم بر دانشگاه یال مجبور به قبول هربرت آپتکر شد. حتی پس از آن، اقدامات احتیاطی برای مطمئن شدن درنظر گرفته شد که آپتکر دانشگاهیان بسیار زیادی را به خرابکار سیاسی- منتقد حکومتی تبدیل نسازد. رشته های وی، به پانزده دانشجو محدود بود و اطاق درس او واقع در زیر شیروانی یک ساختمان تیره رنگ در دورافتاده ترین محوطه دانشگاه قرار داشت. آپتکر، می بایست برای حضور یک بار در هفته در کلاس درس از نیویورک (New York) تا نیو هیون (New Haven) مسافرت کند. در حالی که هیچ هزینه سفری به وی داده نشد و مجموعا ۲۰۰۰ دلار بر کل ترم به او پرداخت شده بود. دانشگاه یال، از حضور یک کمونیست با حسن نیت جان سالم بدر برد، اما نه بدون آن که اندکی لرزه بر اندام مقامات دانشگاهی بیندازد. آنها از آپتکر به تنهایی نمی ترسیدند که دانشگاه را تضعیف کند، بلکه استخدام او ممکن بود اولین گامی باشد برای باز کردن اظهار نظرات ضدسرمایه داری، که از دانشگاه یال برای نسل ها به دور داشته شده است. هزاران استاد دیگر، هرگز برای هیچ گونه تحقیقی خوانده نشده اند، ولی باز هم اثرات لرزیدن را تجربه کرده اند.

در یک بررسی دانشگاهی در طول دوره مک کارتی، پل لازارسفیلد (Paul Lazarsfeld)، و وانگر تیلینز جونیور (Wagner Thielens, Jr)، گزارش شد که نیاز به اثبات وفاداری فرد در صفوف استادان دانشگاه نفوذ کند. تقریبا هر انتقادی از نظام سیاسی – اقتصادی موجود، دعوت به سوء ظن بود که ممکن است یکی «گرایشات کمونیستی» را پناه داده است. استادان دانشگاه که از امضاء سوگند وفاداری خودداری نمودند اخراج شدند. برخی از دانشگاهیان از تحقیقات جهت از بین بردن روحیه و «بیشتر مشکل کردن جامعه آزاد برای دفع تهدید واقعی دیکتاتوری کمونیستی» انتقاد کردند. بنابراین، حتی وقتی که علیه شکار و تعقیب و محاکمه ضد کمونیستی انتقاد می کردند، آنها از موضع یک ضدکمونیست بحث می کردند. آنها استدلال می کردند که تعداد زیادی از مردم بی گناه در کار خود منفور و در حرفه خود ساکت شده بودند. مفهوم این بود که تفتیش عقاید اشتباه نبود، فقط زمخت و افراطی بود، و تا زمانی که مشاغل مردم «بی گناه» (غیر کمونیست ها) خراب نشود، چنانچه آنها واقعا «گناهکار»، و (کمونیست) بودند ، کاملا درست بود که آمریکایی ها را از حقوق اساسی خود محروم کرد .

باز و بسته شدن دانشگاه

در مواجهه شدن با اعتصابات دانشجویان، تحصن ها، و دیگر اختلالات در دوره جنگ ویتنام، مقامات دانشگاه سیاست چماق و شیرینی، ترکیبی از اقدامات آزادمنشی و سرکوبگرانه را به کار گرفتند. آنها ملزومات تعمیم رشته را حذف و قوانین جدایی و دیگر محدودیت های پدرسارانه را از زندگی خوابگاه دانشجویان لغو کردند. رشته های مطالعات آفریقایی – آمریکایی و مطالعات زنان، به همراه شماری دیگر از برنامه های علوم اجتماعی تجربی راه اندازی شد. این دومی رشته های جامعه گرا، روش های تدریس نوآورانه، و تلاش آگاهانه را برای مقابله با مشکلات معاصر ارائه داد. مقامات دانشگاه همراه با امتیازات، یک ضدحمله سرکوبگرانه را راه انداختند. فعالان دانشجویی توسط پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، دستگیر شدند، و اخراج شدند، ومشمول خدمت به جنگی شدند که مخالف آن بودند – و به مکان هایی مثل ایالات کنت و جکسون فرستاده شدند که قوانین تیراندازی کن و بکش حکم فرما بود.

استادان رادیکال کارشان را از دست دادند و برخی ها، از جمله خود من، در درگیری محیط دانشگاه به شدت توسط پلیس ضرب و شتم شدند. سرکوب در سرتاسر سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ادامه داشت. آنجلا دیویس (Angela Davis)، کمونیست معروف آمریکایی از دانشگاه کالیفرنیا، در لس آنجلس اخراج شد. مارلین دیکسون (Marlene Dixon)، جامعه شناس مارکسیست فمینیست، به دلیل فعالیت سیاسی ابتدا از دانشگاه شیکاگو و سپس از دانشگاه مک گیل (McGill)، اخراج شد. بروس فرانکلین (Bruce Franklin)، محقق مشهور در منویل (Melville)، استاد رسمی در دانشگاه استنفورد، نویسنده یازده کتاب و صدها مقاله و معلمی برجسته، به دلیل «تحریک» دانشجویان به اعتصاب اخراج شد. فرانکلین، بعدها پیشنهاد شغلی از دانشگاه کلورادو (Colorado) دریافت کرد، ولی توسط نایب هیئت مدیره دانشگاه نقض شد، که تصمیم خود را بر مبنای دریافت بسته اطلاعاتی از اف.بی.آی گرفته بود. بسته شامل شایعات دروغ، نامه های جعلی، و مقالات خبری ناخوشایند بود. در دانشگاه واشنگتن، سیاتل، تلاش کنیت دولبیرز (Kennet