«گاه‌شمار حوادث سال ۱۹۱۷، به میمنت صد سالگی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر»

«گاه‌شمار حوادث سال ۱۹۱۷، به میمنت صد سالگی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر»

«وجود دارد! همچو حزبی وجود دارد!»

یوری امیلیانوف

(Yuriy Emelyanov)

پروفسور، دکتر علوم تاریخ، پژوهشگر

http://www.sovross.ru/articles/1553/32834

ا. م. شیری

https://eb1384.wordpress.com/2017/06/06/

۱۶ خرداد- جوزا ۱۳۹۶

احساس آزادی که از اوایل ماه مارس سال ۱۹۱۷ در سراسر کشور غلیان می‌کرد، به اشکال مختلف نمود یافت. پیتیریم ساروکین بخاطر می‌آورد: «اگر با تصور اینکه همه چیز رو براه است خود را تسکین می‌دادم، اما نمی‌توانستم بر واقعیت‌های بسیاری چشم ببندم...

در خیابانها افراد اغلب مست و فحاش را می‌دیدم که عربده‌ می‌کشیدند: «زنده باد آزادی! حالا که آزدای هست، هر کاری مجاز است». هنگام عبور از مقابل دانشگاه زنان بستوژوسکی، گروه مردمی را دیدم که با دست‌افشانی و لگدپراکنی دیوانه‌وار شادی‌ می‌کردند. در سایه دروازه، درست در محل باز، مرد و زنی به عمل زشت و ناپسند مشغول بودند. «ها، ها!- جمعیت می‌خندید، حالا که آزادی هست، پس هر کاری مجاز است!»... کارگران، شعار‌های «کارگران به کارخانه‌ها و پشت دستگاه‌ها» را از روی دیوارها پاک می‌کردند، در واقع، از رفتن به سر کار امتناع می‌نمودند و بخش اصلی وقت خود را با شرکت در بحث‌های سیاسی می‌گذراندند. آنها خواستار ۸ ساعت کار روزانه و در موارد زیادی ۶ ساعت بودند. سربازان کاملا آماده نبرد، بعنوان مثال، دیروز، با این توجیه، که پطروگراد برای حفاظت از انقلاب به کمک آنها نیاز دارد، از اجرای دستور امتناع کردند. درست همین روزها گزارش‌هایی دایر بر تصرف املاک خصوصی، غارت و آتش زدن‌ها توسط دهقانان انتشار یافت.

مقامات حاکم در سطوح مختلف همه جا سرنگون می‌شدند. الکساندر کرنسکی خاطرنشان می‌سازد: «مقامات غیرمردمی بمعنای واقعی کلمه از پست‌های خود برکنار، و بسیاری از آنها کشته یا مجروح می‌شدند. کارگران در کارخانه‌ها با امتناع از کار، به برکناری مدیران و مهندسان نامطلوب دست زده و آنها را با چرخ‌دستی (فرغون) به بیرون از مؤسسه منتقل می‌کردند. در برخی مناطق دهقانان، ضمن یادآوری سالهای ۱۹٠۵- ۱۹٠۶، با اخراج زمینداران و تصرف زمین‌های آنها، مسئله ارضی را به روش خود حل می‌کردند.

در شهرها، مدافعان خودخوانده «آزادی» به دستگیری «ضدانقلابیون» دست می‌زدند». «ضدانقلابیون» اغلب بدست اوباش خشمگین خیابانی اعدام می‌شدند. ویکتور لاگینوف اعدام خیابانی عضو هیئت دولت شاهزاده گالیتسین را در پطروگراد در روزهای اول انقلاب فوریه بعنوان نمونه ذکر می‌کند. لاگینوف نوشت: «اجساد ژاندارم‌ها با شکم‌های پاره در روی برف فوریه در پطروگراد را معاصران بخاطر دارند. در کرونشتات فرماندار نظامی، دریادار ر. ن. ویرن، رئیس ستاد، دریادار بوتاکوف، ژنرال استرونسکی و دیگر افسران را وحشیانه به قتل رساندند. ژنرالها و افسران در شهرهای لوگا، یلتس، پسکوف، دوینسک نیز اعدام شدند. در سئآبورگ فرمانده ناوگان بالتیک، دریابان آندریان ایوانویچ نیپه‌وین، دریادار آ. ک. نیبالسین را کشتند. استاندار ته‌ور را بطرز فجیعی به قتل رساندند».حمله به خانه‌های اربابی با نابودسازی ارزش‌های فرهنگی توأم بود.لاگینوف می‌نویسد: «باز هم، همچون سال‌های ۱۹٠۵- ۱۹٠۷ املاک اشرافی شعل‌ور می‌شدند. عمارات زیبا و همراه با آن کتابخانه‌ها و نمایشگاه‌های منحصر بفرد نقاشی را آتش می‌زدند. گردشگاه‌ها و باغ‌های قدیمی در آتش سوختند... رویدادهای خرابکارانه بطور فزاینده افزایش می‌یافت». لاگینوف سخنان نقاش پ. نیرادوفسکی را یادآوری می‌کند: «پس از سرنگونی استبداد در پطروگراد و حومه آن، در پطروگراف، درآرانینبائومه و سایر مناطق... یادواره‌های هنری، مجسمه‌ها، نقاشی‌‌ها و سایر آثار هنری آسیب دیدند یا نابود شدند... به اماکن عمومی اعم از ساختمان‌های دولتی، باغ‌ها، گردشگاه‌ها و حتی خانه‌ها و منازل شخصی نیز چنین خسارت‌هایی وارد شد... شایعات در باره محو این یا آن اثار و ابنیه تقریبا همه روزه پخش می‌شد».

مظاهر خرابکاری و غارتگری پس از آن شدت گرفت، که بدستور کرنسکی، وزیر دادگستری، جنایتکاران از زندان آزاد شدند و در محلات شهرها فضای رعب و وحشت ایجاد کردند. لاگینوف می‌گوید: «از قرار معلوم، کرنسکی هم مثل بسیاری دیگر گمان می‌کرد‌، که «حکمرانی آزادی» جدید قادر است هر مجرم با سابقه را تربیت نماید. ده‌ها هزار جانی- به تعبیر آنوقت، «جوجه‌های کرنسکی»- قبل از هر جا به پایتخت سرازیر شدند. در همین حال، پلیس منحل شده، ملیشیای جدید هنوز تشکیل نیافته بود. در میان کسانی که تحت عنوان «گشت انقلاب» در روز روشن به خانه‌ها و منازل هجوم می‌بردند، تعداد راهزنان مجرب و سارقان حرفه‌ایی بسیار زیاد بود. با این حساب، ساکنان پایتخت با اشتیاق فراوان پلیس سابق را اگر چه پاک‌دست نبود، ولی به کسی اجازه نمی‌داد شیشه‌ خانه‌های مجلل را بشکند، یاد خواهند کرد».

ساختار دیگر قدرت کشور- ارتش- در حالت اضطراب بسر می‌برد. صدور فرمان شماره ۱شورای انقلاب پطروگراد «در باره الغاء نظم و انضباط نظامی در ارتش» در روزهای اول انقلاب فوریه در همه ارتش پخش گردید. بروسیلوف نوشت: «ابتدا اکثریت افسران به حزب کادت‌ها، و توده سربازان ناگهان به سوی اس‌ارها روی آوردند، اما خیلی زود متوجه شدند که اس‌ارها، به سردمداری کرنسکی حمله و ادامه اتحاد با آنتانت را موعظه می‌کنند و تقسیم اراضی را تا تشکیل مجلس مؤسسان که باید این مسئله را حل کرده و قانون اساسی کشور را تصویب نماید، به تعویق می‌اندازند. چنین مقاصدی بطور کلی با محاسبات توده سربازان سازگاری نداشت و با تمایلات شدید آن در تضاد بود... سرباز دیگر علاقه‌ایی به جنگیدن نداشت... شعار «نابود باد جنگ، صلح فوری به هر قیمتی و خلع ید فوری ارباب از زمین» را بر این اساس مطرح نمود، که ارباب در طول صدها سال از عرق جبین دهقان ثروت برای خود اندوخت و لازم است این اموال غیرقانونی از او بازستانده شود. افسر بلافاصله در ذهن سرباز به دشمن تبدیل گردید، زیرا، خواستار ادامه جنگ بود و خود در مقابل چشم سرباز بمثابه ارباب و مالک ظاهر می‌شد... حالا کاملا روشن می‌شود، چه اتفاق افتاد، که همه هیئت فرماندهی ارتش نفوذ خود بر نیروهای تحت امرش را از دست داد و چرا سرباز به دیده دشمن خود به افسر نگاه می‌کرد». اگر سربازان در سال ۱۹۱۴ از جنگ، گرسنگی و سرما فرار می‌کردند، تسلیم می‌شدند، اما اکنون، پس از شروع انقلاب، آنها برای بازگشت به روستا، بمنظور مشارکت در تقسیم زمین‌های مالکان تلاش می‌کردند. بی‌تردید، که چنین ارتشی نمی‌تواند به جنگ ادامه دهد. در عین حال، این تمایلات سبب شد، که بخش قابل ملاحظه سربازان به سوی بلشویک‌ها روی آورند.

آلکسی بروسیلوف پس از انتصاب خود به فرماندهی کل، بنا به سخنان وی، «از کرنسکی، وزیر جنگ جدید مصرانه تقاضا کرد که به جبهه جنوب شرقی بیاید، زیرا خود او الزامات دولت موقت را که شورای نمایندگان کارگران و سربازان مورد تأکید قرار داد، به نیروهای نظامی اعلام نمود. او به وعده خود عمل کرد، به جبهه آمد، به همه جا سر کشید و در بسیاری مناطق در تجمعات سخنرانی کرد. توده سربازان با شور و شوق از وی استقبال نمودند تا حد دلخواه وعده داد و هرگز به وعده خود عمل نکرد... من می‌فهمیدم، که، در واقع، برای ما جنگ پایان یافته، زیرا، بطور قطع، هیچ ابزاری برای وادار کردن نیروهای نظامی به جنگ وجود نداشت. این یک خیال واهی بود، که می توانست افرادی مانند کرنسکی... و ابلهان مشابه او را تسکین بخشد».

در ضمن، وزیر جنگ جدید از فعالیت‌های سخن‌پردازانه خود در جبهه‌ها نکاست. کرنسکی همیشه در تجمعات و گردهمآیی مختلف نطق ایراد می‌کرد. محبوبیت او بسرعت افزایش یافت و به مورد ستایش توده‌ایی تبدیل گردید. آرکادی گایدار در داستان «مدرسه» نوشت، که حتی درآرزاماس کوچک ما «همه دیوانه شده بودند. فقط صدای «کرنسکی، کرنسکی» به گوش می‌رسید. همه شماره‌های روزنامه‌ عکس او را چاپ می‌کردند. «کرنسکی سخنرانی می‌کند»، «مردم راه کرنسکی را گل‌باران می‌کند»، جمعی از زنان مشتاق، کرنسکی را بر سر دست حمل می‌کنند». فئوفانوف، نماینده دومای شهری آرزاماس برای انجام کار به مسکو سفر کرد و با کرنسکی دست داد. گله- گله به دنبال فئوفانوف می‌دویدند».

بلشویک‌ها درک می‌کردند، که برای گسترش تبلیغات سیاسی خود، به سخن‌ور روشن و مجرب نیاز دارند. در این زمان حادثه‌ایی رخ داد، که در حیات کشور نه تنها در سال ۱۹۱۷، حتی سال‌های بعد نیز تأثیر خود را گذاشت. پنجم ماه مه تروتسکی از مهاجرت به پطروگراد بازگشت. در کمال ناامیدی، متوجه شد، که در اینجا هیچ کسی منتظر او نبود. بنا به خاطرات تروتسکی، چخیدزه، صدر شورای پطروگراد «به سردی» از وی استقبال نمود. به هر تقدیر، تصمیم گرفته شد تروتسکی بخاطر عضویت در کمیته رهبری شورای پطروگراد در سال ۱۹٠۵، به عضویت کمیته اجرائی با حق رأی مشورتی پذیرفته شود. تروتسکی بخاطر می‌آورد: «من کارت عضویت خودم را و فنجان چای خودم را با نان سیاه گرفتم». تروتسکی می‌توانست در «یکی از مسافرخانه‌های کی‌یف»، در یک اتاق اسکان یابد، «البته، این هم بلافاصله ممکن نشد».

تروتسکی بلندپرواز با آگاهی از این که منشویک‌ها به او اعتنا نمی‌کنند، تصمیم گرفت برغم ۱۴ سال مبارزه بر علیه بلشویک‌ها، به بلشویک‌ها مراجعه نماید. ۷ ماه مه تروتسکی بمنظور بررسی مسائل دایر بر اقدام مشترک، با لنین، زینویف و کامنیف ملاقات کرد.

در آن هنگام اعضای سازمان باصطلاح «بین‌المناطق»، که هیچ رابطه سازمانی با منشویک‌ها و یا بلشویک‌ها نداشتند، به پطروگراد آمدند. اعضای این گروه که بسرپرستی لو تروتسکی آمده بودند، عبارت بودند از م. م. والادارسکی، م. س. اوریتسکی، آ. ب. لوناچارسکی، م. م. پاکروفسکی، د. ز. مانوئیلسکی، آ. آ. یوفه، ک. ک. یورنیف، د. ب. ریازانوف، ل. م. قره‌خان و دیگران. هر چند «بین‌المناطقی‌ها» (بلشویک‌ها آنها را چنین می‌نامیدند) بیش از چهار هزار نفر نبودند، اما تأثیر قابل ملاحظه‌ایی بر روی روشنفکران چپ روسیه داشتند و دارای شاخه‌های ارتباطی بین‌المللی بودند. جزوه «برنامه صلح» نوشته تروتسکی در ماه مه سال ۱۹۱۷ سند اصلی «بین‌المناطقی‌ها» بود.

ایده «انقلاب مداوم» در این جزوه مورد تأکیده قرار گرفته و در آن گفته می‌شد، که جنبش انقلابی آغاز شده در یکی از کشورهایی اروپایی «می‌تواند با موفقیت توسعه یابد و فقط بمثابه عموم‌اروپایی به پیروزی برسد. اما در صورت انزوا در چهارچوب‌ ملی، محکوم به شکست است... نجات انقلاب روسیه با گسترش آن به همه اروپا بستگی دارد... در نظر گرفتن چشم‌انداز انقلاب اجتماعی در چهارچوب ملی بمعنی قربانی شدن در همان محدوده ملی است، که جوهر میهن‌پرستی اجتماعی را تشکیل می‌دهد». تروتسکی تصریح می‌کرد، که «مهمترین بخش برنامه پرولتری صلح»، عبارت است از ایجاد ایالات متحده اروپا. تروتسکی اعتقاد داشت، که «ایالات متحده اروپا فقط یکی از محورهای سازمان جهانی اقتصاد خواهد بود، محور دیگر آن ایالات متحده آمریکا می‌باشد». در واقع، تروتسکی ایده‌ایی را پیش کشید، که بعدها در بنیان طرح‌های «نظم نوین جهانی» و «جهانی‌سازی» قرار گرفت. بطور قطع، از نظر لنین شکاف بین بلشویک‌ها و تروتسکی و همفکران او آشکار بود. لنین در خلاصه سخنرانی ماه مه خود نوشت:

 «نماد تزلزل خرده‌بورژوازی. تروتسکی... لارین... بینشتوک... مارتوف... زندگی جدید». به این ترتیب، لنین در ماه مه سال ۱۹۱۷ تروتسکی را بعنوان نماینده شاخص خرده‌بورژوازی ارزیابی نمود. تروتسکی نیز به سهم خود، به تفاوتهای اساسی بین خود و بلشویک‌ها آگاهی داشت. ۱٠ ماه مه، تروتسکی طی سخنرانی در کنفرانس بین‌المناطقی‌ها اظهار داشت: «من نمی‌توانم خود را بلشویک بنامم... از ما نخواهید بلشویسم را برسمیت بشناسیم».

با این حال، تماس بین‌المناطقی‌ها با بلشویک‌ها ادامه یافت. ۳٠ ماه مه لنین در این باره نوشت، که «توافق با بین‌المناطق‌ها برای جلب تروتسکی به انتشار ارگان توده‌ایی» حاصل می‌شود. در آن هنگام تروتسکی انتشار روزنامه «بین‌المناطق» تحت نام «وپریود» (به پیش. م.) را سازمان داد. اما روزنامه بطور منظم منتشر نشد. در عرض سال ۱۹۱۷، ۱۶ شماره انتشار یافت و آنها هم با دشواری پخش گردیدند. تروتسکی در مواجه با دشواری در انتشار ارگان چاپی، به گفته او، «تأثیر خود را در حیات سیاسی پایتخت، نه بصورت نوشتاری، بلکه، از طریق گفتار شفاهی می‌توان گذاشت. این آرزوی تروتسکی با مساعی بلشویک‌ها برای تبلیغات در میان توده‌های وسیع انطباق داشت. البته، تروتسکی یک مبلغ برجسته‌ بود و بزرگترین مزیت او توان سخنرانی در مقابل انبوه مخاطبان بود. تروتسکی نمونه‌هایی از دیگر سخنوران برجسته احزاب سوسیال- دموکرات اروپا- [ژان] ژورس، [امیل] واندرولده، [ویکتور] آدلر و دیگران را با دقت مورد مطالعه قرار داد. تروتسکی با نوشتن جزئیات نطق این سخنوران و سایرین، توجه خود را روی لحن بیان، آهنگ صدا و مکث‌ها که دیگر ناطقان رعایت می‌کنند، متمرکز نمود. با این وجود، از الگوبرداری‌های تروتسکی نمی‌توان پی برد که سخنوران مشهور چه می‌گفتند. واضح است، که تروتسکی به محتوای سخنرانی علاقه‌مند نبود. او بر این باور بود، که سخنران باید نطقی ایراد کند، که انگیزه‌ایی برای عمل ایجاد نماید، نه برای تفکر. تروتسکی نوشت: «آیا در سخنرانی ارزش منطقی دیگری غیر از منطق تهییج برای عمل وجود دارد؟» لنین بر خلاف تروتسکی مخاطبان را به قدرت منطق خود متقاعد می‌کرد و به آنها را به تعمق در تفکر و اندیشه فرامی‌خواند.

تروتسکی همراه با لوناچارسکی به سخنرانی در مجامع مختلف پرداخت. تروتسکی و لوناچارسکی بخصوص اغلب در سیرک «مدرن»- مکان مناسب برای سخنرانی‌های عمومی در پطروگراد در آن وقتها سخنرانی می‌کردند. همانطور که تروتسکی به یاد می‌آورد، او معمولا عصرها، گاهی وقتها حتی شب‌‌ها در سیرک سخنرانی می‌کرد. کارگران، سربازان، مادران زحمتکش، جوانان خیابانی، مظلومان فرودست پایتخت شوندگان آنها بودند... هیچگونه خستگی نمی‌توانست در مقابل قدرت شوق این ازدحام پرشور جمعیت مقاومت نماید. جمعیت می‌خواست بداند، بفهمد، راه خود را بیابد. گاهی اوقات بنظر می‌رسید، که کنجکاوی مطالبه‌گر این ازدحام درهم‌تنیده را با لبانت احساس می‌کنی... اینگونه بود سیرک «مدرن».

تروتسکی به سخنرانی در کرونشتات هم علاقه‌مند بود. از اولین روزهای انقلاب روشن شد، که خود کرونشتات نماد دیگ جوشان احساسات انقلابی است. تروتسکی با سخنرانی‌های خود جوشش این دیگ را شدت می‌بخشید. او با یادآوری سال ۱۹۱۷ نوشت: «زندگی در گردباد تجمعات... در تجمعات در کارخانه‌ها، در مؤسسات آموزشی، در تئاترها، در سیرک‌ها، در خیابان‌ها و میادین جریان می‌یابد».

اوریتسکی، عضو «بین‌المناطق» اعتقاد داشت، که سخنرانی‌های تروتسکی مهمترین عامل تکامل انقلاب بود. او تصریح کرد: «انقلاب کبیر فرارسید، و، هر چند دانایی لنین بسیار است، اما دانش او در کنار نبوغ تروتسکی شروع به درخشیدن می‌کند». در واقعیت اما، یکسری عوامل عینی و تلاش‌های بی‌وقفه و اغلب نامشهود هزاران عضو حزب در حال رشد بلشویک موجب رشد انقلابی‌توده‌ها گردید. علاوه بر این، گسترش تبلیغات بلشویکی از محدود پطروگراد خارج شد و سرتاسر کشور بزرگ را فراگرفت.

میلیونها انسان در روسیه دیدند، که حاکمیت جدید قادر به حل آن مشکلاتی نیست که سبب وقوع انقلاب گردید. علاوه بر این، بعضی از مشکلات کهنه شدت گرفتند و مشکلات جدید ناشی از بی‌کفایتی حاکمیت در برقراری ابتدایی‌ترین نظم، پدیدار شدند و سخنرانی‌های کرنسکی نتوانست مخاطبان را برای مدت طولانی افسون کند. ساروکین اس‌ار، طرفدار دولت موقت تصریح می‌کند، که در ماه مه سال ۱۹۱۷ «گرسنگی در شهرها گسترش یافت، پیدا کردن کار هر چه مشکل‌تر شد... کرنسکی بدبخت... سخنرانی پشت سخنرانی می‌کرد، حال آنکه حیوانات وحشی را نمی‌توان با سخنرانی، هر چند هم فصیح، رام نمود». یأس و ناامیدی در دولت موقت و در احزابی که نماینده در ترکیب آن داشتند، افزایش یافت.

پژوهشگران دقیق‌تر تصرح می‌کنند، که نقش تعیین‌کننده را بلشویک‌هایی ایفا کردند، که در صحنه‌های نطق ندرخشیدند. یکی از آنها استالین بود. ایزاک [اسحاق] دویچر نویسنده زندگی‌نامه استالین برغم نگرش خصمانه نسبت به وی، اقرار می‌کند، که او «یک سازمانگر خستگی‌ناپذیر و ماهری بود، که لنین اجرای نقش‌های کلیدی برنامه انقلابی خود را به وی می‌سپرد». دویچر بدرستی تصریح می‌کند: «... در آن هنگام که همه ستارگان درخشان تریبون‌های انقلاب که مشابه آنها را اروپا از زمان دانتون، روبسپیر و سن‌ژوست بخود ندیده، در زیر نور صحنه‌ها خود را نشان دادند، استالین مخفیانه به انجام وظایف خود ادامه داد». از آنجا که حوادث تعیین‌کننده در زندگی سیاسی، بخصوص در روند انقلاب، در پشت صحنه تدارک دیده می‌شود، دور بودن از صحنه، استالین و سایر لنینیست‌ها را قادر ساخت تا سهم تعیین‌کننده‌ایی در فعالیت‌های موفقیت‌آمیز حزب بلشویک داشته باشند.

در آغاز سال ۱۹۱۷ بلشویک‌ها دست بالا را در شوراها نداشتند، و نفوذ آنها کمتر از اس‌ارها و منشویک‌ها بود. در کنگره اول شوراها (