بزرگترین جبهه ملی در سطح جهانی علیه امپریالیسم

برگی از آرشیف

گنادی زیوگانف:

بزرگترین جبهه ملی در سطح جهانی علیه امپریالیسم

 

ساوئتسکایا راسیا

برگردان: ر. ح. بازار

( فرقه دمکرات آذربایجان)

 

در مورد وظایف مبارزات علیه امپریالیسم و ضرورت محکومیت بین المللی جنایات آن جهان معاصر در معرض خطر برقراری دیکتاتوری جهانی چند کشور امپریالیستی به سرکردگی ایالات متحده آمریکا قرار دارد. هدف آنها تسلط سرمایه جهانی بر استثمارشوندگان است تا بشریت برای ابد در انحطاط اقتصادی و اجتماعی باقی بماند. به همین دلیل امروز بشریت وظیفه ای مهمتر از مبارزه با امپریالیسم و شکل جدید آن، گلوبالیسم ندارد. این مبارزه فقط بشرطی می‌تواند پیروز گردد که اتحاد جهانی تلاش‌های طبقه کارگر، دهقانان زحمتکش، روشنفکران دموکرات و مبارزان راه آزادی ملی تامین گردد.

     این مبارزه علیرغم عقب نشینی موقت سوسیالیسم در قاره اروپا ادامه دارد و تشدید می‌گردد. نفوذ نیروهای چپ دوباره در سرتاسر جهان رو به افزایش است. کمونیست‌ها همیشه پرچمدار مبارزه علیه امپریالیسم بوده اند و خواهند بود. به همین دلیل تصادفی نیست که تحریکات ضد کمونیستی در این اواخر تشدید گردیده است. نمونه آن قطعنامه مجمع پارلمانی شورای اروپا در جلسه ژانویه امسال است.

     البته هیچ قطعنامه ای توان آن را ندارد که جنبش کمونیستی را از تاریخ بزداید و سهم این جنبش در پیشرفت تمدن جهانی را کاهش دهد. اما این از مسئولیت ما در مبارزه قاطعانه با توطئه گران نمی کاهد. آخر قطعنامه مجمع پارلمانی شورای اروپا نه تنها بازتاب ‌بی‌حافظه گی تاریخی است، بلکه ناسپاسی نسبت به اتحاد شوروی سوسیالیستی است که اروپا را از بردگی فاشیسم نجات داد. این خط مشی انتقام گیری فاشیست‌ها است. این رنسانس فاشیستی است.

      جهان در لحظه تعیین کننده ای قرار گرفته است. یا بشریت قاطعانه به احیاء فاشیسم نه خواهد گفت و یا برای مدتی طولانی محکوم به فلاکت و بدبختی خواهد گردد. به همین دلیل حزب کمونیست روسیه فدراتیو و تمامی کمونیست‌ها، ابتکار برنامه ریزی استراتژی و تاکتیک مبارزه فعال بشریت با خطر گلوبالیسم را وظیفه اجتماعی و انترناسیونالیستی خود می‌دانند.

     این وظیفه احتیاج به ارزیابی همه جانبه بین المللی و محکومیت جنایات امپریالیسم و گلوبالیسم دارد. من مدعی تهیه فهرست کامل و جامع جنایات امپریالیسم نیستم و توجه جامعه بین المللی را به این یادداشت برای بحث، تنظیم، دقیق نمودن و اضافه کردن آن جلب می‌کنیم. ما معتقدیم که برای این کار ایجاد یک کمیسیون بین المللی با اوتوریته ضروری است. 

 اول ـ طراحان گزارش نماینده پارلمانی سوئد «لیند بلاد» خودسرانه و بدون صلاحیت علمی لازم، به یکی از مهمترین مسائل تئوری و پراتیک- نقش قهر در تاریخ- اشاره کرده اند. اگر با معیار عامیانه تاریخ جهان را بررسی کنیم، باید همه آن را از آن لحظه ای که انسان اولیه از درخت پایین آمد و زندگی اجتماعی را بنیاد نهاد، محکوم کنیم. تاریخ جهان در کلیت خود تاریخ جنگ‌های‌بی‌نهایت، غارت و زورگویی است. اما کمونیست‌ها این واقعیت غم انگیز و تاسف آور را چگونه ارزیابی می‌کنند؟

     مارکسیسم هیچ گاه در رابطه با نقش خشونت و زور در تاریخ مبالغه نکرده است. برعکس، بنیانگذاران آن همیشه با خشم «متفکرانی» از تیپ «دورینگ» را که قهر را منشاء اولیه ترقی اجتماعی می‌دانستند به تمسخر می‌گرفتند. و این واضح است: مداحی خشونت و زور، تبلور ایدئولوژی طبقات استثمارگر و ارتجاعی است.

     اما مارکسیسم هیچ وقت هم نقش قهر در تاریخ را ناچیز نگرفته است. با درک این موضوع که استثمارشوندگان در مقابل زورگویی و خشونت استثمارگران حق دارند و باید برای دفاع از خود به زور متوسل شوند و دفاع در مقابل چیزی بوده هست. کاپیتالیسم در جریان پروسه به اصطلاح انباشت اولیه تولد یافت که ماهیت آن جدایی اجباری و با توسل به زور کارگران از وسائل تولید بود. فجایع انباشت اولیه برای اید با خون در تاریخ ثبت شده است.

     سرمایه داری سرتا پا آغشته به خون و لجن پا به عرصه گیتی نهاد. تاریخ آن انبوهی دلایل برای اعتراف به آن بدست می‌دهد. برای اینکه سرمایه داری در زادگاه خود انگلستان تثبیت گردد، می‌بایست کشاورزان آزاد و صاحبان سابق زمین تاراج می‌گردیدند و کاملاً از بین می‌رفتند. قوانین تروریستی علیه «ولگردان» رانده شده از زمین با اعمال حکم اعدام در مقابل کوچکترین تلاش برای تجاوز به «قانون مقدس» مالکیت خصوصی، با شدت عمل می‌کرد. سستی انقلاب بورژوازی در آلمان که دو سده و نیم بطول کشید، چندین بار به معنی واقعی کلمه جمعیت کشور را به نصف رساند. انقلاب کبیر فرانسه بدون تردد به ترور عمومی دشمنان خلق دست زد. ایالات متحده آمریکا ساختمان تمدن خود را بر روی استخوان‌های میلیون‌ها سرخپوست و بردگان سیاه پوست بنا نمود. اروپای سیر تا امروز هم سیر بودن خود را مدیون استثمار وحشیانه مستعمرات دیروزی و نیمه مستعمرات امروزی است.

      جنگ‌های‌بی‌رحمانه در دوران برقراری سرمایه داری لکه پاک نشدنی در تاریخ اروپاست. از جمله آنها جنگ‌های سی ساله در قرن ۱۷ میلادی که در جریان آن تقریباً یک سوم ساکنین آلمان قربانی شدند، جنگ شمال که بوسیله کارل ۱۲م پادشاه سوئد دامن زده شد، جنگ بخاطر «میراث اسپانیا » میان فرانسه، اسپانیا و اطریش، جنگ ۷ ساله که بوسیله پادشاه پروس فردریش دوم آغاز شد، جنگ‌های ناپلئون که تمامی اروپا را در هرج و مرج فرو برد و موجب کشتار و اعدام میلیون‌ها انسان گردید و آثار فرهنگی بسیاری را نابود ساخت و غیره.

     ما چگونه باید با این زنجیره جنایات و‌بی‌رحمی‌ها در تاریخ جهانی برخورد کنیم؟ هومانیسم کلاسیک بورژوازی با این فکر که راه خیر از مسیر زور و خشونت می‌گذرد، سازش می‌کند و در جستجوی آشتی با آن تضادهایی است که در سایه آن شر در مقام نیروی محرکه رشد و ترقی قرار می‌گیرد. این موضع در شکل کامل و آشکار آن از طرف پدران معنوی تمدن بورژوازی- اقتصاددان «ریکاردو» و فیلسوف «هگل» بیان گردیده است.

     کمونیست‌ها اشک نمی ریزند وگله مند نیستند. آنها بهای ترقی اجتماعی را می‌دانند و تا زمانی که بشریت به قول مارکس دوران «قبل از تاریخ» را تحمل می‌کند، مجبور است که بخاطر ترقی اجتماعی خون بدهد. آموزش کمونیستی نه قصد نفی واقعیات را دارد و نه رنگ آمیزی آن. این آموزش تمامی‌بی‌رحمی‌های زندگی را می‌بیند و بهای گزافی را که برای ترقی اجتماعی پرداخت شده، نفی نمی کند. اما این آموزش، چنین وضعیتی را بعنوان قانون و نرم جاودانه و ابدی به رسمیت نمی شناسد و در جستجوی راه دیگری است که شکل انسانی تری داشته باشد و با تاریخ خود بشر در تفاوت با «ما قبل» آن تناسب بیشتری داشته باشد. کمونیسم علمی تنها آموزش اجتماعی در تاریخ است که راه خروج از این بن بست سیاسی، اقتصادی و اخلاقی را نشان می‌دهد.

     بله، سوسیالیسم همچون تمام فرماسیون‌های ماقبل خود، از قربانی و قهر حاصل می‌شود. «عذاب طولانی نسل‌ها» که مارکس و لنین به آن اشاره می‌کنند یک تشبیه پوچ نیست. اما همزمان این اولین نظام در تاریخ است که در بطن خود بطور عینی حامل نفی راه خونین «عادی» پیشرفت و ترقی است.

     باید بین خون انقلابیونی که بخاطر امر ترقی اجتماعی ریخته می‌شود و خون مرتجعینی که در مبارزه علیه ترقی اجتماعی، و تلاش در جهت سد کردن و بازگشت به عقب ریخته می‌شود، فرق گذاشت. قهر انقلابی عادلانه ای وجود دارد که در جهت کسب آزادی و استقلال است. همچنین قهر ارتجاعی وجود دارد که علیه آزادی و ترقی است و در جهت حمایت از منافع مغرضانه طبقات ارتجاعی و استثمارگر است.

     انقلابیون از اعمال قهر عادلانه استثمارشوندگان علیه استثمارگران پشیمان نبوده و نیستند. آنها اعتقاد دارند که امتناع از مرز بندی بین قتل تجاوز کار و قتل با هدف غارت، ریاکاری است. انقلابات کبیر سویالیستی قرن بیستم در روسیه و چین، طرفداران سرسخت کاپیتالیسم همچون روزولت، چرچیل و شارل دوگل را مجبور ساخت که این واقعیت ساده را قبول کنند. گذشته از این، آنها مجبور شدند که با روسیه سوسیالیستی در مبارزه با فاشیسم وارد اتحاد شوند.

     به همین دلیل ما به دولت‌های غربی توصیه می‌کنیم که با دید انتقادی به گذشته خود نگاه کنند و آن را ارزیابی کنند و به برخوردهای دو استانداردی خاتمه دهند. جنایت در هر شکل آن باید محکوم شود. معیار دقیق برای تفکیک جنایت از قهر اجتناب ناپذیر انقلابی وجود دارد. در «مانیفست حزب کمونیست» گفته می‌شود: بورژوازی نقش انقلابی ویژه ای در تاریخ ایفا کرده است. و کمونیست‌ها نباید این نقش را کم رنگ نشان دهند و در مورد آن سکوت کنند. اما زمان انقلابیت بورژوازی مدت‌هاست سپری شده است». کاپیتالیسم وارد مرحله امپریالیسم و گلوبالیسم گردیده است. اهداف آن از اهداف ترقی اجتماعی بسیار دور افتاده است. کمونیست‌ها معتقدندکه هرگونه تجاوز و تعدی در جهت ترمز کردن ترقی اجتماعی جنایت تاریخی محسوب می‌شود. آثار چنین جنایاتی مدت‌هاست برچهره امپریالیسم هویدا است.

 دوم ـ امپریالیسم در دو شکل تجلی می‌یابد: لیبرالی و توتالیتاریستی- فارشیستی. آنها به لحاظ شکل ساختار سیاسی از همدیگر متمایز هستند. اما بنیاد اقتصادی آنها یکی است: تامین رفاه خود به حساب کشورها و خلق‌های دیگر. چنانکه تاریخ اذعان دارد، لیبرالیسم خیلی راحت به فاشیسم آلمانی یا از نوع ایتالیایی آن، و یا اشکال مختلف دیگر آن- مک کارتیسم آمریکایی، تغییر ماهیت می‌دهد. رژیم‌های فاشیستی غالباً با اقتصاد لیبرالی دمساز می‌شوند و از هرگونه حمایت لیبرال‌ها برخوردار می‌شوند. نمونه آن رژیم فاشیستی پینوشه در شیلی.

      جنایات نازیسم و فاشیسم از طرف جامعه بین المللی محکوم و مجازات گردید. اما جنایات رژیم‌های به اصطلاح لیبرالی تا امروز بررسی نگردیده و جامعه جهانی فاقد اطلاعات درست و کافی در مورد آن است.

      جنایات امپریالیسم در رابطه با کشورها و دوره‌های تاریخی، گوناگون است. این جنایات دربرگیرنده انبوه کشتارها و اعدام‌ها، ایجاد اردوگاه‌های کشتار، شکنجه، کار اجباری، گرسنگی و همچنین دیگر اشکال ترور است. آنها مسئولیت بزرگی در تخریب اساس موجودیت بسیاری از دولت‌ها و ملت‌ها را برعهده دارند. و مسئولیت بخاطر نقض پرنسیپ‌های بنیادی اخلاق اجتماعی، سنت‌ها ملی و ارزش‌های فرهنگی، همچنین بخاطر ایجاد بحران اجتماعی- سیاسی و معنوی در جهان.

 ۱- جنایت علیه زحمتکشان، علیه طبقه کارگر، دهقانان و روشنفکران دموکرات:

    سرمایه داری همیشه با نهایت‌بی‌رحمی و شقاوت تلاش کرده که قیام زحمتکشان و خلق‌های تحت استثمار را سرکوب کند، در این رابطه کافی است به جنایات خونین علیه شرکت کنندگان کمون پاریس، گلوله باران تظاهرات اول ماه مه در شیگاگو و جنایات جنگ داخلی در روسیه اشاره کرد.

      اما سلاح اصلی مبارزه با مردم زحمتکش- اسارت مستقیم و غیر مستقیم آنها، شکنجه و گرسنگی است. از جمله استفاده از کار اجباری بردگان در رژیم‌های «دموکرات» بریتانیای کبیر، فرانسه، هلند، اسپانیا و ایالات متحده آمریکا در دوران استیلاگری استعماری و نیمه استعماری آنها.

     عواقب فاجعه بار سیاست گلوبالیسم امپریالیستی، هزینه‌های اجتماعی و اکولوژیک به اصطلاح سیاست بازار آزاد کشورهای غربی، که تلاش می‌شود، در سطح جهان تطبیق داده شود، باعث فقر و فلاکت میلیاردها انسان گردیده است.‌بی‌عدالتی نفرت انگیز در عرصه بین المللی، قبل از هر چیز در تقسیم کار که دیکته کشورهای غربی موجب آن است، گسترش می‌یابد و این باعث آن گردیده که در ده سال اخیر مشکل گرسنگی بشدت افزایش یابد. طبق گزارش سازمان ملل متحد، مرگ کودکان به دلیل گرسنگی به سطحی که تاکنون سابقه نداشته، رسیده است- یعنی مرگ ۱۷ هزار کودک در روز به دلیل گرسنگی و در کل روزانه ۲۵ هزار نفر در جهان از گرسنگی تلف می‌شوند. در کشورهایی که وابسته به رژیم‌های لیبرالی هستند، ۷۷۷ میلیون انسان از کمبود تغذیه رنج می‌برند و ۳۸ میلیون نفر در کشورهایی که رژیم‌های لیبرالی به شیوه دموکراسی غربی سرکار هستند، همچنین در معرض کمبود تغذیه قرار دارند. در «آزادترین و دموکرات ترین» کشور جهان، یعنی ایالات متحده آمریکا سالانه ۱۸ هزار نفر به دلیل نداشتن بیمه پزشکی تلف می‌شوند.

     محکومیت امپریالیسم از گزارش سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۵ در مورد رشد بشر، هویدا است. مجموع در آمد ۵۰۰ تن از ثروتمندترین افراد جهان بیشتر از مجموع درآمد فقیرترین بخش جامعه بشری است که بالغ بر ٤۱۶ میلیون انسان می‌باشند. ما بین این دو گروه ۵.۲ میلیارد انسان زندگی می‌کنند که درآمد آنها کمتر از ۲ دلار در روز است. این یعنی ٤۰ درصد از ساکنین کره زمین که سهم آنها از کل درآمد جهانی تنها ۵ درصد است. اما سهم ۱۰ درصد از ثروتمندترین بخش جامعه از درآمد جهانی ۵٤ درصد است. سیاست رژیم‌های غربی باعث آن گردیده است که بیشتر از یک میلیارد نفر در فقر بسر می‌برند. سالانه قریب به ۱۱ میلیون کودک قبل از رسیدن به سن ۵ سالگی می‌میرند. در حالی که طبق محاسبه کارشناسان سازمان ملل متحد با هزینه کردن چهار میلیارد دلار می‌توان از مرگ دو سوم این کودکان در ۷۵ کشور فقیر جهان جلوگیری کرد. تا امروز هم در مقیاس وسیعی استثمار انسان بوسیله کار اجباری ادامه دارد. طبق آمار سازمان ملل و شورای اروپا، از ۵.۲ میلیون برده، ۵۰۰ هزار نفر در کشورهای اروپای غربی زندگی می‌کنند و بقیه در کشورهایی که در مرحله گذار به اقتصاد آزاد هستند، بسر می‌برند

 ۲- جنایت علیه آزادی و استقلال خلق‌ها:

    گناه عظیم سرمایه داری در جنایات دوران مستعمرات. کشتار و قتل عام مردم هند، الجزایر، کامبوج، اندونزی و اتیوپی بوسیله رژیم‌های «لیبرال» بریتانیا، فرانسه، هلند، بلژیک و ایتالیا در دوران مبارزات ضد استعماری. کشتار مردم کره، ویتنام، یوگسلاوی، افغانستان و عراق در دوران تجاوزات ایالات متحده آمریکا.

     کاپیتالیسم بطور وسیعی از تخریب اساس زندگی بشریت و نسل کشی مردمان محلی، قتل عام‌ها و اعدام‌ها استفاده کرده و می‌کند:

ـ  کشتار سرخپوستان شمال آمریکا بوسیله ایالات متحده آمریکا؛

کشتار روسین‌ها در اطریش- مجارستان در آغاز قرن بیستم

ـ  کشتار چینی‌ها بوسیله ایالات متحده، بریتانیا، آلمان و دیگر کشورهای اروپایی و همچنین ژاپن؛

کشتار خلق‌های آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین بوسیله کشورهای اتحادیه اروپای کنونی و ایالات متحده آمریکا در قرن ۱۹ و ۲۰؛

نسل کشی مردم بلا روس و اوکراین در جریان سیاست «آرامش» در لهستان در فاصله بین دو جنگ جهانی؛

-  نسل کشی روس‌ها، اوکراینی‌ها، بلاروس‌ها و خلق‌های دیگر در دوران اشغال اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بوسیله ارتش آلمان، ایتالیا، مجارستان، رومانی، اسلاواکی و همچنین نیروهای اس.اس.    

    از اواسط قرن ۱۹ ایالات متحده آمریکا در اجرای به اصطلاح دکترین «مانرو» سیاست مداخله نظامی علیه کشورهای آمریکای لاتین را پیش می‌برد. دستگیری و اعدام بدون محاکمه چنین انقلابیونی همچون «ارنستو چگوارا» مدت‌هاست که دیگر جزو ویژگی‌های جدایی ناپذیر «دموکراسی آمریکایی» و «دولت حقوقی»  گردیده است. سازماندهی و انجام کودتای نظامی بوسیله سازمان سیا در شیلی و قتل رئیس جمهور آلنده یکی از وقیحانه ترین جنایات امپریالیسم در تاریخ  محسوب می‌شود. امروزه محاصره کوبا و تحریکات علیه ونزوئلا که مردم آن راه رشد سوسیالیستی را انتخاب کرده اند، ادامه دارد.

     تحت بهانه برقراری دموکراسی، جنگ‌بی‌رحمانه علیه مردم عراق در جریان است. تحت لوای دفاع از آزادی، تجاوز نظامی علیه ایران و سوریه در دست تهیه است.

 ۳- جنایت علیه صلح و زندگی در کره زمین:

    امپریالیسم مسئولیت برافروختن آتش دو جنگ جهانی را که باعث مرگ ۱۰۰ میلیون انسان گردید، برعهده دارد. یکی از بزرگترین جنایات جنگی علیه بشریت، بمباران اتمی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی به وسیله آمریکاست.

    در دوران اشغال اتحاد شوروی بوسیله ارتش‌های آلمان، ایتالیا، مجارستان و رومانی بیشن از ۲۰ میلیون شهروند شوروی در میدان‌های جنگ، اردوگاه‌های کار اجباری و از گرسنگی جان سپردند. محاصره لینینگراد که در جریان آن بیش از نیم میلیون انسان کشته شدند، یکی از وحشتناک ترین جنایات امپریالیسم محسوب می‌شود.

     جنگ‌های امپریالیستی از طریق تحریکات وقیحانه عملی می‌گردد. آتش زدن رایشتاگ، انفجار واحدهای مسکونی در مسکو، ترور۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک و همکاری فعال سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای غربی با تروریسم بین المللی، آمادگی و تجهیز آنها، انتخاب هدف بر آنها از کسی پوشیده نیست.

 ٤- جنایات علیه فرهنگ و تمدن:

    ما فکر می‌کنیم که جنایات امپریالیسم علیه فرهنگ و تمدن عموم بشری و ملی، احتیاج به بررسی جدی و جداگانه دارد. چون که تمامی موارد جنایاتی که در بالا قید گردید نتیجه مستقیم «رسالت تمدن سازی» امپریالیسم است که در جهت برقراری اجباری «دموکراسی» و نظریه «زائد بودن»  تمدن‌ها و فرهنگ‌های ملی خلق‌های اصیل آسیا، آفریقا، آمریکا و حتی بخشی از اروپا است.

 سوم ـ محافل و احزاب سیاسی حاکم کشورهای غربی در موارد بسیاری مبرا از جنایاتی ک در گذشته صورت پذیرفته و در زمان کنونی صورت می‌گیرد، نیستند.

     ارزش گذاری سیاسی و اخلاقی کارهای گذشته و کنونی امپریالیست‌ها باید دقیقاً امروز زمانی که کشورهای صاحب و حامی این ایدئولوژی تلاش می‌کنند ه فعالیت‌های خود را به مثابه الگویی برای تقلید بشریت قلمداد کنند، انجام پذیرد. وظیفه جامعه بین المللی ارزش گذاری واقعی «سهم» این رژیم‌ها در تاریخ جهانی و آگاه ساختن مردم علیه تکرار جنایاتی که لیبرالها مرتکب شده اند، می‌باشد. ارزش گذاری عینی تاریخ امپریالیسم در رابطه با آموزش نسل جوان و ایجاد ینیان همکاری دولت‌ها و خلق‌ها با تاریخ‌های گوناگون و تعلق به تمدن‌های مختلف حائز، اهمیت است.

      ما معتقدیم که قربانیان جنایات رژیم‌های امپریالیستی، خانواده و وارثین آنها بخاطر محرومیت‌ها و عذاب‌هایی که تحمل کرده اند حق دریافت غرامت مادی را دارند. ما پیشنهاد می‌کنیم که روز بین المللی خاطره قربانیان جنایات امپریالیسم تعین گردد. این روز می‌تواند اول سپتامبر، سالگرد آغاز جنگ جهانی دوم باشد.

     اما محکومیت به تنهایی کافی نیست. باید آلترناتیو واقعی به بشریت پیشنهاد شود. امپریالیسم و گلوبالیسم فرم ارتجاعی و تحریف شده همگرایی جهانی است. اما خود این همگرایی اجتناب ناپذیر است. بشریت بطور عینی و مستمر بطرف وحدت تنگاتنگ و همه جانبه پیش می‌رود. این یک فاکت مسلم و مثبت است. اما برای سرنوشت انسان مهم آن است که بشریت از چه راهی و بطرف چگونه وحدتی گام برمی دارد. ایا بشریت بدنبال ادامه راه تابعیت کار از سرمایه می‌رود، یا به راه آزادی کار از سرمایه، بطرف تبدیل کار به نیاز طبیعی زندگی؟

     آیا بشریت بطرف وحدت تنوع‌ها، انجمن‌ها که «رشد آزاد هر کس مشروط به رشد همه است» پیش می‌رود یا به طرف وحدت یک رنگ، بطرف سرباز خانه جهانی، که حاکمیت سرمایه بشریت را از پای در خواهد آورد؟ آیا بشریت بطرف برقراری حاکمیت عده ای محدود نمایندگان سرمایه بزرگ بر جهان پیش می‌رود، یا بطرف همکاری متقابل دموکراتیک کشورهای و خلق‌های مستقل؟

     فقط سوسیالیسم آلترناتیو واقعی است، نه گلوبالیسم ارتجاعی- تخیلی و «نظم نوین جهانی». اساس تز کمونیست‌ها روسیه، وحدت مبارزه طبقاتی زحمتکشان بخاطر آزادی اجتماعی و مبارزه خلق‌ها به خاطر استقلال، آزادی و رشد دموکراتیک و ویژه خود است.

     ما معتقدیم که جنبش ضد امپریالیستی و ضد گلوبالیسم هر چه بیشتر گسترش خواهد یافت و وحدت خود را براساس اهداف مبارزه مشترک زیرین تحکیم خواهد بخشید:

-  بخاطر آزادی کار از استثمار و عدالت اجتماعی؛

-  بخاطر اینترناسیونالیسم و میهن پرستی همچون ارزش‌های اساسی جامعه جهانی بشریت، علیه شوونیسم و جهان وطنی؛

-  بخاطر حقوق بشر، نه تنها حقوق مدنی و سیاسی، بلکه حقوق اجتماعی- اقتصادی، برای کار، استراحت، تحصیل، کمک‌های پزشکی و حمایت اجتماعی؛

-  بخاطر آزادی بیان و رسانه ای، علیه انحصار امپریالیسم بر رسانه‌های گروهی؛

-  بخاطر حمایت محیط زیست؛

-   بخاطر حق ملت‌ها برای قیام و دفاع از خود در مقابل تجاوز و حق مبارزه مسلحانه علیه استثمارگران و تجاوز گران؛

علیه تروریسم بین المللی، بخاطر مرز بندی دقیق بین تروریسم و مبارزات آزادیبخش ملی؛

علیه تبعیض نژادی و ملی و تمام اشکال نژاد پرستی؛

-  بخاطر حذف کنترل پلیسی بر زندگی اشخاص؛

-  در راه برچیدن بلوک‌های نظامی- سیاسی تجاوزگر. 

     این پلاتفورم نوین ضد امپریالیستی، ضد گلوبالیستی و اینترناسیونالیستی هیچکس را محدود نمی کند و شکل مشخص ساختمان جامعه ای را که بشریت در آینده انتخاب خواهد کرد، تعیین نمی کند.

      اما عملی ساختن این شعارها ضرورت مبرم دارد. و این شعارها حتماً با تلاش متحد بشریت مترقی جامه عمل خواهد پوشید. اگر بشریت می‌خواهد به جلو گام بردارد، به ترقی، صلح، برابری حقوق و عدالت دست یابد راه دیگری غیر از این در پیش ندارد.

باید به آینده نگاه کرد و با قاطعیت و شهامت به جلو گام برداشت!

گنادی زیوگانف

صدر کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه فدراتیو