سرمایه‌ داری و ستم بر زنان2

سرمایه‌ داری و ستم بر زنان

بررسی دوباره‌ی مارکس

مارتا ای خیمه‌نس

ترجمه فرزانه راجی

پیوست به گذشته

تولید و بازتولید به‌مثابه پدیده‌های مشخصاً تاریخی

به نظر مارکس تجریدات ساده یا مقولات عام فقط دانش جزئی و گمراه‌کننده به بار می‌آورند: گمراه کننده زیرا آن‌ها آن‌چه را که برای یک شیوه‌ی خاص تولید تاریخاً مشخص است تعمیم می‌دهند. او از سرمایه نمونه می‌آورد؛ اگر روابط مشخص تولید و شکل خاص تخصیص مازاد حذف شوند، هر انباشت ثروتی می‌تواند به‌مثابه سرمایه دیده شود که، پس از آن «یک رابطه‌ی جهانشمول و جاودانه‌ی طبیعی» به نظر می‌رسد (مارکس، ١٩٧٠،١٩٠). در خصوص بازتولید انسان‌، اگر مناسبات اجتماعی تاریخاً مشخصی که در آن بازتولید زیستی، جسمانی و اجتماعی صورت می‌گیرد حذف شود، به نظر می‌رسد که گویی بازتولید انسان (و روابط بین زنان و مردان، و روابطی که درنتیجه‌ی آن بین والدین و کودکان ایجاد می‌شود) یک امر جهان‌شمول و تغییرناپذیر اجتماعی است، و در نگاه برخی فمینیست‌ها چنان قدرتمند، که برابری بین دو جنس ممکن است به استفاده از فناوری، برای الغای بازتولید زیست‌شناختی، نیاز داشته باشد (فایرستون، ١٩٧١).

مارکس استدلال می‌کند که دانش دقیق‌تر از طریق تشخیص خاص‌بودنِ تاریخی پدیده‌ای که قصد فهم آن را داریم، با استفاده از مقولات عام به‌دست می‌آید (مارکس، ١٩٧٠،١٩١)؛ هیچ تولیدی به طور عام وجود ندارد، و همچنین هیچ بازتولید انسانی به طور عام؛ بلکه تولید ‌معاش (یا بازتولید) سرمایه‌داری، فئودالی و غیره وجود دارد. همچنین هیچ تولید یا بازتولید عامی وجود ندارد؛ تولید و بازتولید همیشه مشخص‌اند، مثل تولید صنعتی، بازتولید طبقات مشخص اجتماعی، و غیره.

درست است که مارکس به‌تفصیل درباره‌ی نابرابری بین زنان و مردان ننوشت؛ بااین‌وجود دیدگاه‌های وی در باره‌ی منطق مسئله، برای کمک به ما برای نظریه‌‌پردازی در خصوص ساختارها، فرایندها و تناقض‌های سرمایه‌داری‌‌ که شالوده‌ی پدیده‌های مشهودی است که ستم بر زنان یا نابرابری جنسیتی نامیده می‌شود، مهم است. مارکس با تشخیص اجتناب‌ناپذیری (یعنی مستقل از اراده‌ی مردم) مناسبات نابرابر و استثمارگرایانه‌ی تولید سرمایه‌داری که بنیان «آزادی، برابری، مالکیت و بنتام»[8] (مارکس، ٦٧،١٧٦) را تشکیل می‌دهند، مناسبات رقابتی بازار وچارچوب‌های سیاسی و قانونی متناظر با آن را از نظر تاریخی نشان می‌دهد. همچنین می‌توان با تشخیص شرایط امکان‌پذیری روابط (سرمایه‌داری) بنیادین و مشخصاً تاریخی بین زنان و مردان، به‌مثابه‌ تولیدکننده و بازتولیدکننده، بازار قابل‌مشاهده، طبقه‌بندی اجتماعی و اشکال خانگی نابرابری بین زنان و مردان (برای مثال جداسازی جنسی در اشتغال، تقسیم جنسی کار در داخل و خارج خانواده‌ها) را از نظر تاریخی تبیین کنیم. مناسبات اجتماعی بازتولید سرمایه‌داری مناسباتی چندفاعلی نیستند؛ آن‌ها مناسبات بین زنان و مردان‌اند که میانجی روابط‌شان با شرایط تولید و بازتولید هستند.[9] همان‌طور که روابط بین طبقات اجتماعی (پایه‌ی مادی قدرتی که مالکان وسایل تولید برغیرمالکان اِعمال می‌کنند) میانجی روابط افراد با وسایل تولید است، روابط بین زنان و مردان در نظام سرمایه‌داری میانجی دسترسی متفاوت‌شان به شرایط ضروری برای بازتولید جسمانی و اجتماعی‌شان، به طور روزمره و درطی نسل‌ها، است.

اصل بنیادین تحلیل یادشده این است که، در صورت‌بندی‌های اجتماعی، جایی که سرمایه‌داری شیوه‌ی تولید غالب است، عملکرد شیوه‌‌ی تولید، سازمان اجتماعی (برای تغییر آن محدویت‌های تاریخی) و بنیان‌های اقتصادی بازتولید انسانی یا شیوه‌ی بازتولید را تعیین می‌کند.[10] شیوه‌ی تولید، در متن این تحلیل، هم‌آمیزی تاریخاً مشخص کار، و شرایط و وسایل بازتولید است (پايه‌ي مادی ــ زیست‌شناختی و اقتصادی ــ برای اجرای وظایف بازتولیدی) در بستر روابط بین عاملان بازتولید.

هیچ نام تاریخی خاصي، به جز مفهوم عرفي و غیرتاریخی «خانواده» که بر گسترده‌ترين شكل‌هاي مشهود آن دلالت دارد، وجود ندارد. اگرچه جالب نيست، اما به دليل سهل و ممتنع‌بودن انديشيدن به خانواده و روابط خانگی، مفاهیمِ شیوه‌ی بازتولید و عوامل بازتولید اهميت مي‌يابند، زیرا توجه را از «خانواده» و اشکال متفاوت یا «ناهنجار» خانواده (بسته به ارزش‌های ناظر) به موضوع متفاوت نظریه‌پردازی و پژوهش معطوف می‌کنند: فرایند فراتاریخی ضروری بازتولید جسمانی و اجتماعی انسان و بنیان‌های سرمایه‌دارانه‌ی اشکال مشهود آن در میان جوامعی که شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری درآن‌ها غالب است؛ مثلاً خانواده‌های هسته‌ای، خانواده‌های تک‌والد، یتیم‌خانه‌ها و غیره.

بااین‌که اکثریت عظیم خانواده‌ها به عنوان واحدهای دگرجنس‌خواه آغاز می‌کنند ــ چه سازمان واقعی بازتولید شکل یک خانواده‌ی هسته‌ای به خود بگیرد (يعني فقط والدین و کودکان) یا شامل سایر منسوبین زیستي و/یا اعضای غیرنسبی بشود ــ قدرت‌ نسبی طبقات که در دولت رفاه و سیاست‌های خانواده منعکس شد، بنا به طبقه‌ی اجتماعی، وضعیت تاهل، جایگاه اقتصادی – اجتماعی، ترجیح جنسی، شغل، فرهنگ، نژاد و قومیت تنوع مي‌يابد. علاوه براین، تغییرات در «نیروهای بازتولید» (يعني تغییرات در فناوری‌های بازتولید) در ایجاد شرایط برای اشکال نوین جدایی بین روابط اجتماعی بازتولید و تولیدمثل مؤثر بوده است، چنان‌که در حال حاضر با ظهور عوامل جدید تولیدمثل (یعنی عواملی که صرفا در فرایند بازتولید جسمانی درگیر هستند) مواجه هستيم، عواملي که صرفاً از طریق مبادله‌های بازار با هم ارتباط دارند که امکان خرید و فروش عناصر زیستي بازتولید جسمانی نسل‌ها را فراهم می‌کنند.[11]

ادامه دارد