نیرنگ حقوقک بشر
نیرنگ
حقوقک بشر
نوشته ی
برونوگیک
برگردان:
حمید محوری
وقتی
ثروت عظیم در کنار فقر عظیم قرار می گیرد، طرح فراخواستهائی مانند آزادی بیان می
توانست با حداقل جدیتی که سزاوار می دانستند، پافشاری روی باز پس گیری رسانه هائی
باشد که سرمایه داران کنترل آنها را بدست دارند، و بر این اساس می توانستند شرایط
اطلاع رسانی عینی تری را ایجاد کنند. ولی هرگز از یک مدافع حقوق بشر نشنیده ایم که
از این نوع فراخواستها مطرح کند. با وجود این، موضوع کنترل رسانه ها وقتی درمعرض
رعد و برق انتقام قرار می گیرد که از سوی دیکتاتورهای بدجنس اعمال شده باشد، ولی
برای بقیه هیچ مانعی ندارد. به این معنا که این گستاخی گزینشی و به اصطلاح
بشردوستانه قربانیانش را انتخاب می کند. دیگران می توانند بروند بمیرند. طی سقوط
کمونیسم در سال 1991، سازمانهای حقوق بشری فریاد پیروزی سر دادند. ایدئولوژی حقوق
بشری برای مبارزه علیه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی ابداع شده بود و این پیروزی
نهائی از آن جهان بینی آنان بود. ولی هیچ یک از این سازمانها به زندانهای شوروی که
از مدتها پیش خالی مانده بود اشاره ای نکردند و اقتدارگرائی که فلسفۀ سیاسی سالهای
70 از آن به مثابه شرّ مطلق یاد می کرد صدفی تهی بود. وقتی می بینیم در دوران
ریاست جمهوری التسین (2000-1991) امید به طول عمر تحت تأثیر اصلاحات ساختاری که از
سوی صندوق بین المللی پول به روسیه دیکته شده بود تا 10 سال سیر قهقرائی پیمود، در
این مورد نیز صدائی از سوی بشردوستان شنیده نشد. معمولی ست. پیرهائی که دسته دسته
در بهشت سرمایه داری می میرند جذبۀ خاصی برای مدافعان حقوق بشر ندارند. بشریت
غرقه در درد و رنجی که سازمانهای غیر دولتی نگران آن هستند به مخلوطی از افراد
انتزاعی، تمرکز یافته خلاصه می شود که سرنوشت آنان تنها وقتی مورد توجه قرار می
گیرد که از نقض حقوق فردی شان، به طریق اولی در کشورهای دور یا جنوبی که محاکمۀ آن
از سوی «افکار عمومی» غرب در جریان است شکایت کنند و دست به افشا گری بزنند. ولی
هرگز دیده نشده که «عفو بین الملل»، که فقط عنوان آن به تنهائی حاکی از تبلیغ
دروغین است، به 800 میلیون نفری که در جهان از کمبود تغذیه رنج می برند یا به
هزاران نفر کارگری که از سوی شرکتهای چند ملیتی غرب در مناطق بهره برداری در مرز
مکزیک استثمار می شوند اعتراض کند. بی گمان پاسخ می گویند که این موضوع به کار
اجتماعی این سازمان مربوط نمی شود، و من به سهم خودم پاسخ می گویم که دقیقاً این
همان مشکلی ست که باید روی آن پافشاری کنیم….گرچه
مداخلات نظامی در ابعاد گسترده نزد دیگران همیشه به نتایج مطلوب و محاسبه شده
نرسیده، ولی از این پس این شمشیر داموکلس را جایگزین کرده اند و روی سر آنانی که
شهامت مقابله با انحصارات دلار را به ذهنشان راه می دهند به حرکت در می آورند. در
فقدان اپوزیسیون های خارجی معتبر و مجهز به جنگ افزار سنگین، غرب متکبر پرچم بین
المللی بشر دوستی را به اهتزار در می آورد. پی گیری این سیاست به عهدۀ چپ گرایانی
واگذار می شود که توهماتشان را در گفتمان پر طمطراق پوچ و فراموشکاری تروتسکی با
برنارد هانری لوی (مشهور به BHL) حل می کنند، و آینۀ دروغگوی حقوق
بشر را به شکل جنون آمیزی نشان می دهند و بسیاری از پاک سرشتان را نیز شیفتۀ خود
می کنند، زیرا نمی بینند که این ایدئولوژی (حقوق بشر) نقاب دروغین امپریالیسم
است.غرب گرچه بر این باور است که اکسیر طلائی را کشف کرده، با وجود این بینش حقوق بشری
معنای مشخصی ندارد. برای چینی ها، نخستین حقوق مربوط به خوراک و در این حد
است که انسانها از گرسنگی نمیرند. چنین امری در اولویت جریان چپ غربی وجود ندارد،
در غیر این صورت بجای دفاع از اقلیتها، انرژی بیشتری را برای مبارزه علیه گرسنگی
در جهان بسیج می کردند. ولی در این اختلاف نظر دلیل کافی وجود ندارد که از آن به
این نتیجه برسیم که نظریۀ چینی ها بی ارزش است. ارسطو می گفت : «وقتی چند نفر
هستیم، کمتر در معرض خطا قرار می گیریم تا وقتی که به تنهائی تصمیم می گیریم.».
خیلی دلمان می خواهد که یک ملیارد و 379 ملیون چینی در اشتباه باشند، ولی به سختی
بتوانیم باور کنیم که در همۀ امور چنین بوده است، زیرا کشور آنان که در سال 1949
تقریباً یک ویرانه چیز بیشتری نبود، امروز به نخستین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شده
است. در فقدان چند مشتی که سزاوار پوزه هایشان باشد، کمی فروتنی انسان غربی را از
تمایلات خدشه ناپذیرش برای درس دادن به همۀ جهان بازخواهد داشت.
منبع:
تارنگاشت
اشتراک