«کشور یاغی » واقعی کدام ست؟ (بخش دوم)
یاغی
واقعی کدام کشورست؟
(بخش ۲)
نوشته:
راب گولند
برگردان:
آمادور نویدی
مقاله خود
را در باره «کشور یاغی» واقعی ادامه میدهیم. در این بخش، که به هیچ وجه کامل
نیست، ما عمدتاً با سالهای ۱۹۶۰ سر و کار
داریم.
آمریکا-
یک دخالت گر قلدر در سطح جهانی.
کره
شمالی، که بطور مرتب توسط رسانه های سرمایه داری به «کشور یاغی» ملقب شده است،
هرگز تلاش نکرده است که رهبر کشور دیگری را ترور کند یا بقتل برساند. آمریکا از
طرفی دیگر، بین سالهای ۱۹۵۹ و ۲۰۰۰ بیش از ۶۰۰ (ششصد) بار
تلاش کرد تا رهبر کوبا، فیدل کاسترو را، با استفاده از هر چیزی، از سیگاری
که منفجر میشود تا قُرص های سمی مخفی شده در ظرف بستنی بقتل برساند.
اسناد
انتشار یافته در دوره ریاست کلینتون تأیید کرد که در یک مورد میدانستند کاسترو
علاقهمند به غواصی بود، سیا حجم زیادی از حلزونهای کارائیبی را خرید که صدفهایشان
بحدی بزرگ باشند تا مقداری مواد منفجره کشنده در آنها جاسازی کند. هدف آن بود که
حلزون ها به رنگهای روشن نقاشی شوند تا توجه کاسترو را در حین غواصی بخود جلب
نمایند.
آمریکا در
سال ۱۹۵۹، درباصطلاح « توطئه بانکوک» شرکت کرد، دسیسه ای که
شاهزاده نورودام سیهانوک کامبوج را که از نقطه نظر واشنگتن با چین روابط بسیار
دوستانه ای برقرار کرده بود، سرنگون سازد. سرویس های اطلاعاتی سیهانوک جزئیات دقیق
طرح را کشف کردند و توطئه شکست خورد.
در سال ۱۹۶۰، حنبش آزادیبخش ملی در کنگوی بلژیک بهرهبری پاتریس
لومومبا موفق به کسب استقلال کشور شد. امپریالیسم بلژیک با همتایان آمریکایی خود
توطئه چیدند که یکبار دیگر علیه کشوریکه بیش از حد چپ بنظر میرسید، رژیم جدید
را بی ثبات سازند. بلژیک جهت «حفاظت» از اروپائیان و دو منطقه از کشور، کاتالانگا
و کاسای جنوبی، که از حمایت بلژیک بینصیب شده بودند، پرسنل نظامی فرستاد. نخست
وزیر لومومبا خواهان کمک از اتحاد جماهیر شوروی شد، آمریکا (و بلژیک) توسط رهبر
ارتش موبوتو کودتایی را مهندسی کردند، و لومومبا را بقتل رساندند. گفته میشود
که حدود ۱۰۰ هزار نفر نیز در طول بحران کشته شده اند.
برخی از
افراد قدرتمند در سال ۱۹۶۱، که ادعا
میکردند: «ما برای آزادی شما به اینجا آمده ایم»، و هنوز هم متقاعد بودند که
برای سرنگونی «استبداد کمونیستی» استفاده از هر چیزی ضروریست و مردم ستمدیده برای
شروع شورش به خیابانها می آیند، سیا گروهی از تبعیدیان ضدکمونیست کوبایی را جهت
فرود در خلیج خوکهای کوبا سازماندهی کرد. این تهاجمی جدی بود، اما توسط ارتش
کوبا و با حمایت کامل مردم کوبا، و سردرگمی استراتژیستهای سیا، بهسرعت سرکوب شد.
کندی، رئیس جمهور عصبانی پس از این شکست مفتضحانه، یک سازمان اطلاعاتی جدید ایجاد
کرد تا منبع اطلاعاتی جایگزین را نسبت به آنچه که سیا ارائه میداد، ارائه دهد.
بااینحال،
در اوایل ماه مارس ۱۹۶۰، آمریکا
یک عملیات مخفی دیگری بنام عملیات مونگوز(میمون پوزه دار) را علیه کوبا آغاز کرده
بود. این عملیات بلافاصله پس از شکست حمله به خلیج خوکها به اجرا گذاشته شد.
به گفته
مورخ هاروارد حورهه دومینیکز: «عملیات مونگوز طرحی مخفی علیه کوبا و جهت برداشتن
کمونیستها از قدرت، یعنی هدف اصلی دولت کندی بود». سندی از وزارت امور خارجه
آمریکا ریاکارانه تأئید میکند که پروژه با هدف «کمک به کوبا جهت سرنگونی رژیم
کمونیستی»، از جمله رهبر آن فیدل کاسترو، و بهمنظور «ایجاد شورشی بود که بتواند
تا اکتبر ۱۹۶۲ در کوبا بهمرحله اجرا در آید». آشکارست که آمریکایی ها
از شکست مفتضحانه خلیج خوکها چیزی نیاموختند. همانگونه که انتظار میرفت سیاستگذاران
آمریکا دولت کوبا را متهم به عملیات نظامی و اقدامات تروریستی کردند، بنابراین،
بسیار علاقهمند بودند که « دولت جدیدی سر کار بیاورند که آمریکا در صلح و صفا
زندگی کند».
انتخاب
دمکراتیک مورخ و نویسنده خوان باش، بهعنوان رئیس جمهور دومینیکن در فوریه ۱۹۶۳، آمریکا و همچنین حامیان کسب و کار ثروتمند جمهوری
دومنیکن را مضطرب ساخت. در حالیکه باش از جمهوری دومینیکن تبعید شده بود، و برای
توسعه ایده های خود وقت خود را در کشورهایی مانند کوبا و ونزوئلا گذرانده بود، این
امر باعث ترس دولت آمریکا گشته بود.
ترس
آمریکا بهسرعت زمانی تحقق یافت که باش گامهای پیشرفته ای برداشت که جمعیت
دومینیکن هرگز قبلاً (یا از آن زمان) ندیده و نشناخته بود، از جمله برنامههایی
جهت کاهش فقر، اعلام حقوق کارگران، تقویت اتحادیه های کارگری، حقوق کشاورزان، و
غیره. همانطوریکه پیشبینی میشد،آمریکا باش را «یک کمونیست» اعلام کرد و کمتر
از هفت ماه پس از انتخاب خود، توسط گروهی از فرماندهان ارتش، و با حمایت قاطع
آمریکا، از کشور اخراج گردید.
برزیل،
کشور دیگریست که تحت نظارت و مداخله دقیق دولت آمریکا قرار گرفته است. با توجه به
وسعت گسترده و منابع طبیعی فراوان آن، برزیل میبایست خیلی مدتها پیش به یکی از
ثروتمندترین کشورهای آمریکای تبدیل لاتین میشد. اما در عوض، مردم آن توسط
دیکتاتورهای نظامی پی در پی، بطور وحشیانه ای سرکوب شده اند، در حالیکه
آمریکا – ابرقدرت منطقه – بدنبال حفظ کنترل کامل بر نیمکره است.
در
سپتامبر ۱۹۶۱، ناسیونالیست چپ جواو گولارت رئیس جمهور منتخب دمکراتیک
برزیل شد، و شروع به اجرای اصلاحات ساختاری در کشور کرد، و این مر باعث
گسترش ترس و وحشت دولت کندی شد. کندی جهت سرنگونی گولارت شروع به آماده سازی
زمینه کرد، پروسه ای که پس از ترور کندی همچنان ادامه داشت. جانشین کندی بعنوان
رئیس جمهور لیندون جانسون، بسیار مصمم بود که مطمئن شود برزیل به «چین سال ۱۹۶۰» تبدیل نگردد. در سال ۱۹۶۴، کمتر از پنج ماه در ریاست جمهوری جانسون، سیا با کمکهای
مالی و سلاح های حیاتی گولارت را با کودتا سرنگون ساخت. برزیل تحت یک دیکتاتوری
نئونازی قرار داده شد که مردم خود را برای بیش از ۲۰ سال شکنجه داد.
در ۲۴ فوریه سال ۱۹۶۶، دولت
قوامه نکرومه از غنا از طریق یک کودتای نظامی و پلیسی سرنگون شد. اسناد از رده
خارج شده آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا در سال ۱۹۹۹ نشان داد که آمریکا از سال ۱۹۶۴ در صدد سرنگونی رئیس جمهور نکرومه بوده است. آمریکا
رئیس جمهور نکرومه را بهعنوان متحد اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای سوسیالیستی
اروپای شرقی دیده بود. نقطه اوج این تلاش کودتای مورد حمایت سیا بود.
دهه شصت
همانگونه که شروع شد به پایان رسید، با مداخله آمریکا در امور داخلی دیگر کشورها،
و سرنگونی دولتهای منتخب، تا هر جاییکه جنبشهای محبوب هژمونی آمریکا را تهدید
نمود، با نصب و حمایت از دیکتاتورهای وحشی مخوف منافع تجاری آمریکا تأمین شود.
بنابراین، آمریکا همچنان بهعنوان یک کشور یاغی رفتار کرده و میکند.
وحشیگری کشور یاغی واقعی در
طول سالهای ۱۹۷۰ در بخش ۳، بررسی
میشود.
ادامه
دارد