به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبر۲۰۱۷-۱۹۱۷روسیه در میان دو انقلاب

به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبر۲۰۱۷-۱۹۱۷

روسیه در میان دو انقلاب

 

مروری بر چند اثر کلاسیک لنینیسم و زمینه‌های تاریخی و اجتماعی آنها

 انقلاب بورژوا- دموکراتیک روسیه که از سال ۱۹۰۵ شعله‌ور شده بود، در ماه‌های فوریه و مارس ۱۹۱۷ خیز دیگری برداشت که در نهایت به سرنگونی سلطنت مطلق تزاری نیکلای دوّم و تشکیل دولت موقت و شوراهای کارگران و دهقانان و سربازان پتروگراد (پایتخت روسیه) منجر شد. بلشویک‌های روسیه، به رهبری لنین و یاران او، که در دو دههٔ گذشته تجربه‌های زیادی آموخته و کارآزموده شده بودند، خود را برای مرحلهٔ بعدی انقلاب، یعنی گرفتن قدرت از سرمایه‌داری و به قدرت رساندن طبقهٔ کارگر و دهقانان و زحمتکشان، از لحاظ نظری و عملی آماده می‌کردند.

پس از انقلاب فوریهٔ ۱۹۱۷، لنین در آثاری مثل «دربارهٔ وظایف پرولتاریا درانقلاب حاضر» ، «قدرت دوگانه» و«وظایف پرولتاریا در انقلاب ما» برنامه و تاکتیک بلشویک‌ها در وضعیت موجود و در تلاش برای تحقق انقلاب پرولتری و گام گذاشتن در راه سوسیالیسم را توضیح می‌دهد. لنین در همین ایّام «دولت و انقلاب» را نوشت و در سپس در نوشته‌های گوناگون، به موضوع ضرورت قیام و به دست گرفت قدرت دولتی پرداخت که در نهایت، در انقلاب پیروزمند اکتبر ۱۹۱۷ از عرصهٔ نظری به عرصهٔ عمل در آورده شد.

انقلاب  بورژوا-دموکراتیک ۱۹۰۵- ۱۹۰۷ روسیه بر ضد رژیم سلطنتی مطلق تزار نیکلای دوّم، در شرایطی که روسیه راه توسعهٔ سرمایه‌داری را با سرعت می‌پیمود و طبقهٔ کارگر در حال رشد بود، در نهایت با خشونت سرکوب شد، امّا بذرهای این انقلاب به هدر نرفت و بار دیگر در سال ۱۹۱۷ شکفت. در روند انقلاب اوّل (که یک سال زودتر از انقلاب مشروطیت ایران آغاز شد)، تزار به تشکیل مجلسی به نام «دوما» تن در داد که مجمعی از نمایندگان خاص و برگزیدهٔ طبقات حاکم روسیه بود که در عمل قدرتی هم نداشت و تمام قدرت سیاسی همچنان در دست دربار و شورای وزیران رژیم سطلنتی و البته بیش از همه در دست خود تزار بود. در سال‌های پس از آن انقلاب، تزار همین دوما را نیز دو بار منحل کرد. دومای سوّم از لحاظ شرایط و شیوهٔ انتخاب نمایندگان، حتّی از دو دومای قبلی نیز ارتجاعی‌تر بود، ولی تنها دومایی بود که دورهٔ کامل پنج‌ساله‌اش را تا سال ۱۹۱۲ گذراند. دومای چهارم، که زیر سلطهٔ کامل مالکان بزرگ و سرمایه‌داران بزرگ بود، در پی انقلاب فوریهٔ ۱۹۱۷ ازهم پاشید و بخشی از آن با عنوان «کمیتهٔ موقتی دوما» به جا ماند که نخستین دولت موقت پس از انقلاب فوریه را تشکیل داد. علّت‌های عمدهٔ شکست انقلاب ۱۹۰۵- ۱۹۰۷، که تقریباً مقارن با انقلاب مشروطیت در ایران بود، عبارت بودند از: کافی نبودن نیروی کارگران و دهقانان، نبود اتحاد محکم میان کارگران و دهقانان (که هنوز چشم امید به تزار داشتند)، نبود هماهنگی کافی میان کارگران، نبود مرکز سیاسی واحد برای رهبری قیام در سراسر کشور، و حمایت مالی امپریالیست‌های خارجی از تزار به علّت هراس از گسترش انقلاب به کشورهای دیگر. اگرچه انقلاب ۱۹۰۵ به هدف اصلی خود که برانداختن رژیم سلطنتی تزاری بود دست نیافت، ولی نخستین رخنه را در رژیم خودکامهٔ سلطنتی انداخت. حزب مارکسیستی طبقهٔ کارگر در این انقلاب تجربه‌ای غنی به دست آورد. بلشویک‌ها هنگام انقلاب پیشرَوی را آموختند، و شکست انقلاب، شیوهٔ عقب‌نشینی منظم و حفظ نیروهای اصلی را به آنان آموخت.

دههٔ بعد از شکست انقلاب اوّل روسیه، شاهد بی‌رحمانه‌ترین ارتجاع سیاسی و سرکوب جنبش انقلابی در روسیه بود. تا مدّتی، از شدّت مبارزهٔ توده‌ها کاسته شد و امواج جنبش کارگری و اعتصاب‌ها فروکش کرد. جنبش نیاز به فرصت برای تجدید انرژی داشت، ولی آتش انقلاب همچنان در زیر خاکسترِ شکست، زنده بود. در این دورهٔ شکست، تزلز‌ل‌های اندیشگی و گرایش‌های تسلیم‌طلبانه یا ماجراجویانه پدیدار می‌شد که هر دو به امکان انقلابی توده‌ها و پیروزی طبقهٔ کارگر ناباور بودند. در این روزهای دشوار، لنین که مجبور به ترک وطن شده بود (تابستان ۱۹۰۷)، واقع‌بینانه و امیدوارانه می‌نوشت: «ما توانستیم سالیان دراز در دورهٔ پیش از انقلاب کار کنیم. سوسیال دموکرات‌ها حزبی پرولتری به وجود آورده‌اند که از ناکامی در برابر نخستین یورش روحیهٔ خود را نمی‌بازد. این حزب بدون آنکه خود و سرنوشتش را به نتایج مرحله‌ای از مراحل انقلاب‌های بورژوایی وابسته سازد، به سوی سوسیالیسم پیش می‌رود.» در آن سال‌های دشوار، علّت‌های بنیادی عینی انقلاب مثل فقر و نابرابری و بی‌عدالتی و بی‌حقوقی همچنان باقی بود، و دیر یا زود جنبش انقلابی بار دیگر اوج می‌گرفت. هدف سیاسی اصلی بلشویک‌ها، پیروزی کامل انقلاب بورژوا-دموکراتیک و ارتقای آن به انقلاب سوسیالیستی بود. امّا وضع تغییر کرده بود و مبارزهٔ انقلابی بایستی در شرایطی دیگر ادامه می‌یافت. بلشویک‌ها در عرصهٔ مبارزهٔ ایدئولوژیکی نیز با تسلیم‌طلبان و فرصت‌طلبان و ماجراجویان و ایدئالیست‌ها و هواداران «توکل به قضا و قدر» سخت درگیر بودند. کتاب «ماتریالیسم و اِمپیریوکریتیسیسم- نظریات انتقادی بر فلسفهٔ ارتجاعی» که لنین در سال ۱۹۰۸ در مهاجرت نوشته بود، در زمینهٔ همین مبارزات اندیشگی و در دفاع از فلسفهٔ مارکسیستی بود. لنین در این کتاب بر پایهٔ تازه‌ترین دستاوردها و دانسته‌های علمی آن زمان، از فلسفهٔ ماتریالیستی مارکسی و دیالکتیک که برای فعالیت انقلابی پرولتاریا و حزب آن اهمیت دارد، دفاع کرد و درک ماتریالیستی دیالکتیکی از جهان پیرامون را توسعه داد. این کتاب لنین در تکامل فکری حزب مارکسیستی، پرورش نظری و اندیشگی کادرها، و بسط مبانی نظری حزب مارکسیستی و آموزش انقلابی در روسیه و در جهان نقش برجسته‌ای داشت و سال‌ها جزو کتاب‌های درسی دانشگاهی در شوروی بود.

در سال‌های تسلّط ارتجاع پس از شکست انقلاب اوّل، سوسیال دموکرات‌های روسیه به‌رغم سرکوب خشن رژیم سلطنتی و شورای وزیران به ریاست «استولیپین» فعالیت علنی و مخفی را هم‌زمان به پیش می‌بردند. هم در میان کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان فعالیت می‌کردند و آنها را سازمان می‌دادند و نشریه‌های حزبی را منتشر می‌کردند، هم سعی می‌کردند در دوما نفوذ داشته باشند و در سازمان‌های علنی فعالیت کنند. به‌علاوه، بلشویک‌ها که اعتقاد عمیقی به انترناسیونالیسم پرولتری داشتند، در زندگی بین‌المللی در بیرون از روسیه نیز فعالانه شرکت می‌کردند و در برگزاری کنفرانس‌ها و مجامع گوناگون بین‌المللی نقش برجسته‌ای داشتند.

به‌تدریج دورهٔ نوینی از اعتلای جنبش انقلابی آغاز شد. در سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ حزب بلشویک به بزرگ‌ترین نیروی سیاسی انقلابی کشور تبدیل شد. ششمین کنفرانس حزبی سوسیال دموکرات کارگری روسیه در همین دوره، در نوامبر سال ۱۹۱۲ در پراگ تشکیل شد که توانست صفوف حزب را از انحلال‌طلبان پاک کند و انسجام و سازمان‌یافتگی حزب را تأمین کند. لنین در ارزیابی این کنفرانس نوشت: «از سال ۱۹۱۲، هم‌اکنون بیش از دو سال است که بین مارکسیست‌های متشکل روسیه فراکسیون وجود ندارد.» در همین کنفرانس بود که پیروزی بلشویک‌ها بر منشویک‌ها تثبیت شد و رهبری حزب به عهدهٔ بلشویک‌ها افتاد. نشریهٔ پراودا وظیفهٔ ارتباط حزب با طبقهٔ کارگر را به عهده گرفت. امواج جنبش کارگری دوباره اوج می‌گرفت و خیزش تازه‌ای در راه بود. در همین زمان، زمزمه‌های جنگ به گوش می‌رسید. روسیه دوباره وارد دورانی بحرانی شده بود. امّا شعله‌ور شدن جنگ جهانی اوّل ضربه‌ای کاری به این اعتلای انقلابی زد. مثل همهٔ جنگ‌های ناعادلانه، به بهانهٔ وضعیت جنگی، سرکوب‌ها شدید شد.

جنگ جهانی اوّل که زاییدهٔ تضادهای امپریالیستی بود روز اوّل اوت ۱۹۱۴ آغاز شد. کشورهای پیش‌افتاده‌تر سرمایه‌داری برای خود بازارها و مستعمرات و منابع طبیعی تازه طلب می‌کردند. همهٔ کشورهای امپریالیستی در تدارک جنگ بودند، امّا آلمان در مساعدترین لحظه جنگ را آغاز کرد. امپراتوری روسیه در کنار فرانسه و بریتانیا و ایتالیا و ژاپن، در برابر امپراتوری‌های آلمان و اتریش-مجار و عثمانی قرار گرفت. طبیعی بود که حزب‌های بورژوایی و طبقات حاکم در همهٔ این امپراتوری‌ها و کشورها، مردم را به پشتیبانی از جنگ و شرکت در آن با عنوان «سربازان وطن» دعوت می‌کردند، در حالی که این جنگ غارتگرانه هیچ منفعتی برای مردم نداشت و هیچ‌یک از کشورهای دو طرف، درگیر جنگی عادلانه نبودند. از سوی دیگر، برخی از حزب‌های انترناسیونال دوّم نیز همراه با طبقهٔ حاکم کشورهای متخاصم، پشتیبانی خود را از جنگ اعلام کردند. امّا در روسیه و بلغارستان، حزب‌های سوسیال دموکرات به رهبری و.ا. لنین و گئورکی دیمیتروف، با نگاه مارکسیستی به مسئلهٔ جنگ امپریالیستی، با آن مخالفت می‌کردند. مارکسیست‌های انقلابی جنگ‌ها را به عادلانه و غیرعادلانه تقسیم می‌کردند و آن جنگ امپریالیستی را از هر جهت ناعادلانه می‌دانستند. حزب بلشویک روسیه، نه‌فقط با آن جنگ مخالفت می‌کرد، بلکه خواستار تبدیل کردن آن به نبردی داخلی و انقلاب علیه طبقات حاکم بود. شعار بلشویک‌ها، شکست دادن حکومت تزاری د رجنگ امپریالیستی بود. بلشویک‌ها دست به فعالیت تبلیغاتی گسترده در میان مردم و سربازان زدند. آنها نیرنگ بورژوازی در تفسیر معنای میهن را به توده‌های مردم توضیح می‌دادند. به علّت همین تفاوت موضع با احزاب انترناسیونال دوّم، حزب بلشویک خواستار قطع ارتباط با انترناسیونال دوّم شد که در عمل در اتحاد با بورژوازی کشورها قرار گرفته بود. لنین پیشنهاد تشکیل انترناسیونال سوّم را مطرح کرد. ناگفته پیداست که مخالفت بلشویک‌ها با جنگ، موجی از سرکوب و دستگیری و زندان را برای آنها به دنبال آورد، ولی با وجود این آنها توانستند در سندیکاها و سازمان‌های کارگری و سربازان نفوذ زیادی به دست آورند. در دورهٔ‌ جنگ، بورژوازی سودهای سرسام‌آوری به دست می‌آورد، و بار سنگین جنگ بر دوش توده‌های مردم سنگینی می‌کرد. بلشویک‌ها با ورود کارگران به کمیته‌های صنایع جنگی مخالف بودند، و تلاش می‌کردند که زحمتکشان به جنون جنگ‌طلبی مبتلا نشوند. پس از چند پیروزی اوّلیهٔ روسیه در جنگ، ناکامی‌های ارتش تزاری آغاز شد. طی ماه‌های آتی، سختی‌های جنگ چنان فشاری به سربازان آورد که بارها سربازان متخاصم جنگ را متوقف کردند با یکدیگر دستِ آشتی دادند. در داخل کشور و بر اثر فعالیت تبلیغی و ترویجی بلشویک‌ها نیز به‌تدریج همراهی سربازان روسی با زحمتکشان کشور شکل می‌گرفت.

لنین در سال‌های جنگ اثر معروف خود به نام «امپریالیسم، بالاترین مرحلهٔ سرمایه‌داری» را نوشت (۱۹۱۶) و در آن چنین نتیجه‌گیری کرد: «امپریالیسم را باید سرمایه‌داری در حال گذار، یا صحیح‌تر، سرمایه‌داری در حال احتضار تعریف کرد.» لنین در آن سال‌ها، و بر پایهٔ تجزیه و تحلیل امپریالیسم، تئوری انقلاب سوسیالیستی را تکامل بخشید و آن را با اندیشه‌های تازه‌ای غنی‌تر کرد. از دید لنین، جنگ مظهر و آغاز بحران عمومی سرمایه‌داری بود که در اغلب کشورها موجب پیدایش وضعیت انقلابی می‌شد. لنین علامت‌های وضعیت انقلابی یا شرایط عینی انقلاب را به طور خلاصه چنین می‌دید: طبقات پایین دیگر نخواهند زندگی را با شرایط موجود ادامه دهند، و طبقات بالا نیز نتوانند به شکل و شیوهٔ پیشین به حکومت ادامه دهند؛ فقر و نابرابری تشدید می‌شود؛ و توده‌های زحمتکش بیش از پیش به مبارزهٔ تاریخی مستقل جلب می‌شوند. امّا او خوب می‌دانست که هر وضع انقلابی، به انقلاب تبدیل نمی‌شود و علاوه بر شرایط عینی، شرایط ذهنی، یعنی سازمان‌دهی و فعالیت و توان طبقهٔ انقلابی در پیشبُرد انقلاب نیز باید وجود داشته باشد تا بتواند دولت کهنهٔ حاکم را در هم شکند، چون که اگر دولت کهنه را نیندازد، دولت خودش نمی‌افتد.

در شرایط اوایل قرن بیستم و رشد ناموزون و متفاوت سرمایه‌داری در کشورهای گوناگون و وقوع جنگ جهانی اوّل، لنین معتقد بود که انقلاب سوسیالیستی می‌تواند در یک کشور جداگانه رخ دهد، و حتماً هم در پیشرفته‌ترین کشور سرمایه‌داری رخ نخواهد داد. او در دو مقالهٔ «راجع به شعار ایالات متحد اروپا» (۱۹۱۵) و «برنامهٔ جنگی انقلاب پرولتری» (۱۹۱۶، به زبان آلمانی) موضوع را بیشتر توضیح داد. لنین در مقالهٔ اوّل نوشت: «ناموزونی تکامل اقتصادی و سیاسی، قانون بی‌چون‌وچرای سرمایه‌داری است. بنابراین، پیروزی سوسیالیسم نخست در چند کشور یا حتّی در یک کشور سرمایه‌داری امکان‌پذیر است.» لنین در مقالهٔ دوّم در توضیح نبرد یا جنگ عادلانه چنین نوشت: «سوسیالیسم نخست در یک یا چند کشور پیروز خواهد شد، و بقیه تا مدّت زمانی در دوران بورژوازی یا پیش از بورژوازی باقی خواهند ماند. این امر ناچار نه‌فقط موجب بروز برخورد و درگیری خواهد شد، بلکه بورژوازی کشورهای دیگر را وادار به تلاش مستقیم برای قلع‌وقمع پرولتاریای پیروزمند کشور سوسیالیستی خواهد کرد. در چنین مواردی، جنگ از جانب ما قانونی و عادلانه خواهد بود.»

همراه با شکست‌های ارتش تزاری در جبهه‌ها، و تشدید فقر و نابرابری و سرکوب در داخل کشور، وضعیت تازه‌ای در روسیه شکل گرفت که منجر به اوج‌گیری مجدد جنبش مردمی و انقلابی شد. جنگ امپریالیستی همهٔ تضادهای داخل کشور را تشدید می‌کرد. امّا تفاوت این وضع جنگی با سال‌های منتهی به انقلاب اوّل (۱۹۰۵- ۱۹۰۷) این بود که این بار شرایط مساعد برای تحوّل سریع‌تر انقلاب بورژوا-دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی فراهم شده بود. سربازانِ خسته از جنگ، جبهه‌ها را رها می‌کردند یا از سنگرها بیرون می‌آمدند و با سربازان متخاصم دست برادری می‌دادند. جنبش اعتراضی کارگری در داخل کشور به‌شدّت اوج گرفته بود. دهقانان انبارهای مالکان را تصرّف می‌کردند. ملّت‌های ستم‌دیده قیام کرده بودند. و خلاصه بحران انقلابی آشکارا در حال شکل گرفتن بود. وضع به‌خصوص در پتروگراد (سن‌پترزبورگ سابق، پایتخت روسیه، در غرب روسیه) متشنج‌تر از همه‌جا بود. در روز جهانی زن (هشتم مارس ۱۹۱۷ یا ۲۳ فوریه به تقویم قدیم روسیه)، زحمتکشان برای راه‌پیمایی به خیابان‌ها آمدند. شعارهای «نان! نابود باد جنگ!»‌ و «نابود باد استبداد سلطنتی» سر داده می‌شد. در دو روز بعدی، اعتصاب عمومی شکل گرفت. روزنامه‌ها بسته شد و حمل‌ونقل شهری مختل شد. حزب بلشویک در بیانیه‌ای مردم را به برانداختن تزاریسم و تشکیل حکومت موقت انقلابی و پایان دادن به جنگ فراخواند. کارگران و زحمتکشان معترض خواستار سرنگونی سلطنت خودکامهٔ تزار و پایان دادن به جنگ بودند. نیکلای دوّم که از اوت ۱۹۱۵ فرماندهی کل قوا را در اختیار گرفته بود و در جبهه بود، از همان‌جا فرمان سرکوب اعتصاب‌ها و تظاهرات را صادر کرد. امّا در زد و خورد میان مردم و پلیس، مردم و به‌ویژه کارگران بلشویک اقدام به خلع سلاح پلیس و مسلّح کردن خود کردند. کار به قیام عمومی در پتروگراد کشید و کارگران انبارهای اسلحه و مهمات را تصرّف کردند و مسلّح شدند. ده‌ها هزار سرباز پادگان‌های پتروگراد که به آنها دستور تیراندازی به مردم داده شده بود، از دستور سرپیچی کردند و به مردم پیوستند. مردم درهای زندان‌ها را باز و زندانیان سیاسی را آزاد کردند. با تلاش بلشویک‌ها «شورای کارگران و سربازان و ناویان پتروگراد» تشکیل شد، امّا منشویک‌ها و سوسیالیست‌های انقلابی (اِس‌اِر) که در آن لحظه تمایلی به تحوّل انقلاب بورژوایی به سوسیالیستی نداشتند، در شورای پتروگراد بیشترین نمایندگان را داشتند.

دومای تزاری در عمل منحل شد، ولی دوازده عضو آن «کمیتهٔ موقت» را تشکیل دادند و از تزار خواستند که قدرت مطلق خود را با نهادهای دیگر تقسیم کند، که البته تزار نپذیرفت. روز ۲۸ فوریه به تقویم قدیم روسیه (۱۳ مارس به تقویم امروزی) توده‌های انقلابی شهر مسکو را در اختیار گرفتند و وزیران تزاری را که به مسکو رفته بودند، بازداشت کردند. کمیتهٔ‌ موقت دوما و شورای کارگران و سربازان پتروگراد بر سر تشکیل دولت جدید وارد مذاکره شدند. روز دوّم مارس، به‌رغم تلاش کمیتهٔ موقتِ دوما برای حفظ و ادامهٔ سلطنت نیکلای دوّم، این آخرین تزار سلسلهٔ رومانوف‌ها زیر فشار عمومی از قدرت کناره‌گیری و برادرش میخاییل را در مقام جانشین خود معرفی کرد، که او نیز روز بعد، از پذیرش این مقام خودداری کرد. به این ترتیب، در روز ۳ مارس ۱۹۱۷ (۱۶ مارس تقویم کنونی) انقلاب مردمی روسیه به حکومت ۳۰۴ سالهٔ سلسلهٔ رومانوف‌ها در روسیه پایان داد. نیکلای دوّم در راه بازگشت به پایتخت، بازداشت و زندانی شد. در جریان آن انقلاب در حدود ۱۰۰۰ نفر جان خود را از دست دادند.

در پی پیروزی انقلاب فوریه، یک حکومت دوگانه در روسیه به وجود آمد. قدرت سیاسی کشور از یک سو در اختیار دولت موقت بود که دوما تشکیل داده بود، و از سوی دیگر زیر نفوذ شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد (پایتخت) بود که بلشویک‌ها برای تشکیل آن کوشیده بودند، ولی رهبری آن به طور عمده در اختیار منشویک‌ها و اِس‌اِرها بود. شوراها توزیع خواربار در شهرها را به عهده گرفتند، هشت ساعت کار در روز را برقرار کردند، کارخانه‌ها را زیر نظارت کارگری گرفتند، و برای حفاظت از کارخانه‌ها و دفاع از انقلاب، گارد سرخ را تشکیل دادند. امّا به‌رغم مخالفت بلشویک‌ها و خواست عمومی مردم برای پایان دادن به جنگ، دولت موقت جنگ را ادامه داد.

 بورژوازی کشورهای امپریالیستی دیگر، از جمله و به‌ویژه بورژوازی کشورهای درگیر در جنگ، به یاری دولت موقت روسیه آمدند و سعی کردند با تقویت این دولت که به طور عمده متشکل از عناصر بورژوازی و زمین‌داران بزرگ بود، از عمیق‌تر شدن انقلاب در روسیه و بروز انقلاب در پشت جبههٔ خود جلوگیری کنند. دولت موقت قراردادهای تزار